eitaa logo
|زنوبــــــا|
187 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
288 ویدیو
13 فایل
زنوبا، مهاجرِ سرزمین واژه ها؛ هجرتی به عمقِ اقیانوس درون و کهکشان های اطراف.🪐🌊 ✏️📃📸 🕊🇵🇸/ مهاجرُ إلى رَبّي /https://daigo.ir/secret/82621351
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
📝 روزنامه کیهان نوشته: آه کودکان مظلوم غزه و مادران فلسططینی دامان آمریکا را گرفت تا وضعیتی مشابه صحنه های آخرالزمانی در غزه بر ایالت کالیفرنیا هم حاکم شود و مصداق این ضرب المثل فارسی باشد که هر که باد بکارد توفان درو می‌کند. 👈 ضمن احترام به روزنامه وزین کیهان و سردبیر فرهیخته آن معتقدم که؛ اینگونه ادعاها نه قابل اثبات است و نه قابل رد. حرفهای غیر دقیقی است که شاید به صورت موقت دلمان را خنک کند اما تبعات خطرناکی هم می‌تواند داشته باشد. فرض بفرمایید خدایی نکرده اگر چنین حادثه‌ای در کشور ما اتفاق بیفتد، باید شروع کنیم آسمان ریسمان کنیم تا ملت فکر بد نکنند و به توجیهات گذشته و آینده ما نخندند. ✔️ دین ما دین عقلانیت و حرف حساب زدن است. نه اینکه هر مشکل طبیعی و یا شبه‌طبیعی در دنیا اتفاق افتاد، بگیم به خاطر آه و نفرین ما بوده. حداقل فهم و درک بنده اینجوری قضاوت نمیکند. ✍ کانال @Mohamadrezahadadpour
اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را من نیز چشم از خواب خوش بر می‌نکردم پیش از این روز فراق دوستان شب‌خوش بگفتم خواب را هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن گر وی به تیرم می‌زند اِستاده‌ام نُشّاب را مقدار یار هم‌نفس چون من نداند هیچ‌کس ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را وقتی در آبی تا میان دستی و پایی می‌زدم اکنون همان پنداشتم دریای بی‌پایاب را امروز حالا غرقه‌ام تا با کناری اوفتم آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را گر بی‌وفایی کردمی یَرغو به قاآن بردمی کآن کافر اعدا می‌کشد وین سنگدل احباب را فریاد می‌دارد رقیب از دست مشتاقان او آواز مطرب در سرا زحمت بُوَد بواب را «سعدی! چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو» ای بی‌بصر! من می‌روم؟ او می‌کشد قلاب را
|زنوبــــــا|
به وقتِ ۲۳ دی ماه سالِ ۳ ۱۱ رجب/۱۲ ژانویه
|زنوبــــــا|
حال این روز ها: بند شدم به صفحات تاریخی. دلم شنیدن میخواد. از روزهایی که گذشت و ندیدم. از حال و هوای آدم ها، از سرگذشت و قصه زندگی‌شون، از عشق ها و نفرت ها. بند شدم به صفحات تاریخ. از طرفی کتابای حماسه حسینی، جاذبه و دافعه علی و... رو تموم می‌کنم. از طرفی با زهرا دوران رو می‌بینیم و با انقلاب های جهان مدتی به فکر فرو میرم. از طرفی نشستم دارم سریال تاریخی _ کره ای میبینم. از طرفی با روایت انسان بنده شدم به تاریخ قبل از نگارش تاریخ. از طرفی تاریخ زندگی خودم و وقایعی که تجربه کردم و دیدم... اینکه از جون تاریخ چی میخوام مفصله... اما چیزی که الان متوجه شدم این بود: با نگاه به این آسمونِ پر از ابر تیره تمام سرگذشت ها از جلو چشمم رد شد. گویی سوار ماشین زمان شدم و به دوران ها سفر کردم. گویی در همه زمان زیستم و الان باید تکه آخر پازل رو به روم رو بگذارم سر جاش. هرچند که زیست در تاریخ آدم هایی که ندیدم سفر هیجان انگیزی بود اما حس غریبی به جونم افتاده... همیشه تو ماه دی و بهمن گیر می‌کنم تو این زمانه که: با این آهنگ دارم خودم رو تصور می‌کنم تو خونه های حیاط دار قدیمی که یه حوض وسطشونه و با کلی درخت میوه. یه پنجره سراسری و پنجره حریری که پوشونده اون رو و یه لامپ کم سو .... و من در حال نگارش و نوشتن سرگذشت ها... نوشتن مقاومت و شجاعت... نوشتنِ جهان و تاریخ... هیجان انگیز نیست؟
|زنوبــــــا|
حال این روز ها: بند شدم به صفحات تاریخی. دلم شنیدن میخواد. از روزهایی که گذشت و ندیدم. از حال و هوا
این شوق دونستن تاریخ و خوندن کتاب و دیدن فیلم و مستند، من رو درون گرا تر و ساکت تر کرده...