💠 #سیره_علما
🔸اطاعت شاه عباس از دستور مقدس اردبیلی
🔹زمانى یکى از کارگزاران دربار صفوى مورد غضب شاه عباس قرار گرفت، به مقدس اردبیلى پناه برد و او نامه ای به وى داد تا شاه از تقصیر او بگذرد.
🔹نامه مقدس اردبیلى به شاه عباس چنین بود: بانى ملک عاریت، عباس! بدان که چه این مرد اول ظالم بود اکنون مظلوم می نماید چنانچه از تقصیر او بگذرى شاید که حق سبحانه و تعالى از پاره ای از تقصیرات تو بگذرد. بنده شاه ولایت، احمد اردبیلى
🔹این از شگفت نامه هایی است که در آن هیچ توصیف و تعریفى از شاه نشده و مقدس اردبیلى در آن خود را از پیروان و غلامان امام على علیهالسلام معرفى کرده است و نه از چاکران و غلامان شاه .
🔹شاه عباس با توجه به علاقه و احترامی که نسبت به مقدس اردبیلی داشت، بدون تأخیر فرمان مقدس اردبیلى را اجرا کرد و پاسخى بدین گونه نوشت : به عرض می رساند عباس خدماتى که فرموده بودید به جان منت داشته، به تقدیم رسانید که این محب را از دعاى خیر فراموش نکنید. کتبه کلب آستانه على، عباس
📢 کانال رسمی هفتهنامه افق حوزه
🔰http://Eitaa.com/ofogh_howzah
💠 #سیره_علما
🔸ماجرای هدیه وزیر برای به دنیا آمدن فرزند سید رضی!
🔹این واقعه را مؤلف قصص العلماء از قول خود وزیر نقل کرده است که خداوند پسری به سیّد رضی داد. من هزار دینار در طبق گذاشته و به عنوان هدیه و چشم روشنی برای او فرستادم، سیّد رضی آن وجه را رد کرد و گفت: وزیر می داند که من از هیچ کس هدیه قبول نمیکنم. بار دیگر آن طبق را فرستادند و گفتند این وجه را برای آن مولود فرستادند دخلی به شما ندارد، باز پس فرستاد و گفت: کودکان ما نیز چیزی از کسی قبول نمیکنند، بار سوّم فرستادند و گفتند این مبلغ را به قابله بدهید این بار نیز بازگردانید و گفت: وزیر میداند که زنان ما را زنان بیگانه قابلگی نمیکنند بلکه قابله ایشان از زنان خود ما هستند که اینان نیز چیزی از کسی قبول نمیکنند، برای بار چهارم آن مبلغ را فرستادم و گفتم آن مبلغ را بین طلابی تقسیم کنید که در محضر شما درس میخوانند. سیّد رضی فرمود: طلاب همه حاضرند هر کس هر مقدار احتیاج دارد از این پول بردارد. آنگاه یکی از طلاب برخاست فقط اندکی از آن پول برداشت. سیّد رضی پرسید چرا چنین کردی؟ گفت دیشب برای روغن چراغ احتیاج پیدا کردم و کلید در خزانه شما که وقف بر طلاب است، نداشتم، از این جهت از بقّال نسیه روغن چراغ گرفتم، اکنون قدری از این پول را برداشتم که قرضم را بدهم.
🔹نقل شده که پس از این قضیّه سیّد رضی برای هرکدام از طلاب کلید جداگانه تهیّه فرمودند که هر کس هر موقع هر مقداری که احتیاج دارد از بیتالمال بر میداشت و طلاب هم هیچوقت بیش از ضروریات اولیه و مخارج یومیّه خود برنمی داشتند.
🔹آری عالم دینی و مرد روحانی باید طبع بلند داشته باشد و به پستی نگراید، طلبه و عالم باید مقام روحی و مطاع معنوی خود را در برابر آنچه در دست مردم دنیادار است پست نکند و چشمش به دست مردم نباشد.
📢 کانال رسمی هفتهنامه افق حوزه
🔰http://Eitaa.com/ofogh_howzah
💠 #سیره_علما
🔸نامه ای که میرزا جواد آقا ملکی تبریزی را ناراحت کرد!
🔹آیتالله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی میفرماید: شیخ ما را اصحاب و یارانی از اهل تقوا بود که از جمله آن ها سیدی از بزرگان شهر همدان بود که جوانی نیکو سیرت و مراقب و مجاهدی با استقامت بود. او در خدمت شیخ به تحصیل فقه و تزکیه نفس اشتغال داشت. روزی جمعی از همدان به خدمت شیخ رسیده بودند و از یکی از برادران سید شکایت داشتند که در بعضی از امور متعلق به تجارت کوتاهی میکند. شیخ، سید را فرمود که نامهای به برادرش بنویسد و او نامهای نوشت و خدمت شیخ آورد.
🔹شیخ نامه را گشود و دید سید در نامه برادرش را به خاطر بدرفتاری با مردم مورد ملامت قرار داده و نوشته اینگونه رفتار هم اعتبار او را نزد مردم از بین میبرد و هم در آخرت موجب زیان و ضرر خواهد بود. چون شیخ دید که سید ضرر دنیوی را بر ضرر اخروی مقدم داشته، بسیار ناراحت شد و فرمود که این نوشته شبیه نوشته های اهل غفلت است. کسی که مراقب اعمال و رفتار خود باشد، هیچگاه ذکر دنیا را بر آخرت مقدم نمی دارد.
📘 افلاکیان خاک نشین
📢 کانال رسمی هفتهنامه افق حوزه
🔰http://Eitaa.com/ofogh_howzah
💠 #سیره_علما
🔸اشکالی که سید جمال خوانساری را عالمی بنام کرد
🔹ملامحسن فیض در سفر زیارت بیت اللّه الحرام در شهر اصفهان بر آقا سیّد حسین خوانساری وارد شد. آقا جمال فرزند آقا حسین در مجلس بود. ملامحسن مسئله ای از آقا جمال سؤال کرد، آقا جمال نتوانست درست جواب بدهد. ملامحسن دست بر دست زده و گفت: حیف که درِ خانه آقا سیّد حسین بسته شد.
🔹آقا جمال که تا آن وقت اوقات خود را به بطالت و تفریح ضایع میکرد، وقتیکه این حرف را از ملامحسن شنید متأثر شد و از آن روز با جدیّت و کوشش شبانه روزی مشغول خواندن درس شد تا آنکه پس از یک سال ملامحسن از مکه مراجعت کرد و در اصفهان وارد منزل آقا سید حسین شد. باز با آقا جمال مشغول صحبت شد، دید آقا جمال بسیار صاحب فضیلت و علم شده و مسائل را خوب جواب میدهد. گفت: این آقا جمال آن آقا جمال نیست که من پارسال دیدم. بالأخره آقا جمال خوانساری در تلاش و کوشش برای تحصیل علم و در مطالعه به حدّی رسیده بود که شبی برای او شام آوردند در هنگامی که آقا مشغول مطالعه بود، سفره را در کنار او گذارده و رفتند و آقا هیچ ملتفت غذا نشد تا آنکه یکدفعه شنید که اذان صبح میگویند. آقا سر برداشت دید شام حاضر است، گفت چرا دیر آوردید گفتند ما آن را در اول شب آوردیم و شما به قدری غرق در مطالعه بودید که متوجه نشدهاید
📘داستانهایی از علماء
📢 کانال رسمی هفتهنامه افق حوزه
🔰http://Eitaa.com/ofogh_howzah
💠 #سیره_علما
🔸چگونه به استاد خود احترام بگذاریم؟
🔹 ابوطالب عزیزالدین از ادباء و علماء قرن ششم هجری میگفت: در زمانی که فخر رازی به مرو آمده بود منزلتی بزرگ و آوازهای بلند و ابهتی عظیم داشت به نحویکه به احترام او کسی سخنش را قطع نمیکرد و در مقابل او نفس نمیکشید و من برای استفاده از محضر او به محضرش آمدو شد داشتم. روزی به من گفت: دوست دارم برای من درباره سلسله نسب فرزندان ابوطالب کتابی بنویسی تا آن را بخوانم چون نمیخواهم در این مورد جاهل باشم. گفتم میخواهی به صورت مشجّر انساب ایشان را ترسیم کنم یا به صورت نثر بنویسم؟ گفت: من چیزی میخواهم که آن را حفظ کنم و نوشته مشجّر قابل حفظ کردند نیست، گفتم: سمعاً و طاعةً و رفتم و کتابی را که اسم آن را «الفخری» گذاشتم، نوشتم و برایش بردم. چون آن کتاب را دید از مسند شخصی خودش پائین آمد و بر بوریائی که در آنجا بود، نشست و به من گفت تو بر این مسند بنشین. من نشستن بر آن مسند را در حضور او جسارت دانستم ولی او با نهیبی سخت مرا خطاب ساخت و گفت در جائی که من میگویم، بنشین.
🔹از مهابت او بیاختیار در جائی که گفته بود نشستم و او در مقابل من نشست و آن کتاب را در حضور من قرائت کرد و مواردی را که برایش نامفهوم و پیچیده بود از من سؤال میکرد تا اینکه تمام کتاب را نزد من خواند و سپس به من گفت: اکنون در هرکجا که میخواهی بنشینی، بنشین، که همانا این کتاب علم است و تو در این علم استاد من هستی و من شاگرد تو که در حضورت شاگردی میکنم و استفاده میکنم و از ادب نیست که شاگرد جز روبروی استاد در جای دیگری بنشیند. پس برخاستم و او در مسند خود نشست و من بر بوریائی که او نشسته بود نشستم.
📘داستانهایی از علماء
📢 کانال رسمی هفتهنامه افق حوزه
🔰http://Eitaa.com/ofogh_howzah
💠 #سیره_علما
🔸جواب اشکال لا ینحل بر روی برگ چنار
🔹مرحوم ملامحمد صالح مازندرانی چندان فقیر و تهی دست بود که از شدّت کهنگی لباس خجالت می کشید که در مجلس درس شرکت کند؛ بلکه می آمد در بیرون مدرس می نشست و به درس استاد گوش می داد و آنچه تحقیق می کرد بر برگ چنار می نوشت. طلّاب گمان میکردند که او برای گدائی آمده که چیزی بگیرد تا آنکه در یکی از ایّام مسأله ای بر استادش ملامحمدتقی مجلسی، مشکل شد، حل آن را به روز دیگر حواله کرد. روز دیگر هم آن مشکل حل نشد و به روز سوّم حواله شد. در این اثناء، یکی از شاگردان گذارش به مدرسه افتاد، دید که ملاصالح عبا را به سر خود پیچیده و برگ درخت چنار زیادی نوشته شده در پیش روی او ریخته، این شخص بر او وارد شد و دو سه برگ چنار را برداشته و دید در آن ها حلّ مسأله مطرح شده ولی در کلاس کسی نتوانسته بود حل کند.
🔹پس آن شاگرد به کلاس وارد شد و شروع کرد به بیان کردن حلّ مسأله که ملامحمدتقی تعجّب کرد و با اصرار گفت: این جواب از تو نیست و از کسی دیگر یاد گرفتهای. بالاخره آن طلبه قضیّه ملاصالح را نقل کرد و آخوند چون از کیفیّت حال ملامحمدصالح آگاه شد و دید در بیرون مدرسه نشسته، فوری فرستاد لباسی برای او حاضر ساخته و او را به داخل مدرس خواست و تحقیق این اشکال را شفاهاً از او پرسید و هنگامیکه پاسخ را صحیح و شیوا شنید، برای او مقرری و ماهانه تعیین کرد تا این عالم بزرگوار بتواند در شرایط مطلوب به درس و بحث ادامه دهد.
📘داستانهایی از فقرایی که عالم شدند
📢 کانال رسمی هفتهنامه افق حوزه
🔰http://Eitaa.com/ofogh_howzah
💠 #سیره_علما
🔸ماجرای هدیه وزیر برای به دنیا آمدن فرزند سید رضی!
🔹این واقعه را مؤلف قصص العلماء از قول خود وزیر نقل کرده است که خداوند پسری به سیّد رضی داد. من هزار دینار در طبق گذاشته و به عنوان هدیه و چشم روشنی برای او فرستادم، سیّد رضی آن وجه را رد کرد و گفت: وزیر می داند که من از هیچ کس هدیه قبول نمیکنم. بار دیگر آن طبق را فرستادند و گفتند این وجه را برای آن مولود فرستادند دخلی به شما ندارد، باز پس فرستاد و گفت: کودکان ما نیز چیزی از کسی قبول نمیکنند، بار سوّم فرستادند و گفتند این مبلغ را به قابله بدهید این بار نیز بازگردانید و گفت: وزیر میداند که زنان ما را زنان بیگانه قابلگی نمیکنند بلکه قابله ایشان از زنان خود ما هستند که اینان نیز چیزی از کسی قبول نمیکنند، برای بار چهارم آن مبلغ را فرستادم و گفتم آن مبلغ را بین طلابی تقسیم کنید که در محضر شما درس میخوانند. سیّد رضی فرمود: طلاب همه حاضرند هر کس هر مقدار احتیاج دارد از این پول بردارد. آنگاه یکی از طلاب برخاست فقط اندکی از آن پول برداشت. سیّد رضی پرسید چرا چنین کردی؟ گفت دیشب برای روغن چراغ احتیاج پیدا کردم و کلید در خزانه شما که وقف بر طلاب است، نداشتم، از این جهت از بقّال نسیه روغن چراغ گرفتم، اکنون قدری از این پول را برداشتم که قرضم را بدهم.
🔹نقل شده که پس از این قضیّه سیّد رضی برای هرکدام از طلاب کلید جداگانه تهیّه فرمودند که هر کس هر موقع هر مقداری که احتیاج دارد از بیتالمال بر میداشت و طلاب هم هیچوقت بیش از ضروریات اولیه و مخارج یومیّه خود برنمی داشتند.
🔹آری عالم دینی و مرد روحانی باید طبع بلند داشته باشد و به پستی نگراید، طلبه و عالم باید مقام روحی و مطاع معنوی خود را در برابر آنچه در دست مردم دنیادار است پست نکند و چشمش به دست مردم نباشد.
📢 کانال رسمی هفتهنامه افق حوزه
🔰http://Eitaa.com/ofogh_howzah
🌐 ofoghhawzah.ir