✅حکایتی زیبا
✍شخصی را #قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند
آن شخص، #تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند،آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت.
تو را که این همه گفت وگوی است بر دَرمی،
چگونه از تو توقع کند کَس کَرمی؟
تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای #حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟ شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. #تاجر فهمید که برای پول امده است به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد.
💥آن شخص تعجب کرد و گفت:
آن چانه زدن با آن #تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟ تاجر گفت: آن معامله با یک #تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابم با #خداست او خیلی خوش حساب است.
↶【 #افق_کردستان 】↷
@ofoghkurdestan