eitaa logo
دنیاے قــــدیم...💯
81.2هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
5 فایل
﷽ 📸مجموعه ای بسیار نفیــــس و خاطره انگیز از تصاویر آرشیوی و حکایتــــ های قدیمــــی پیش ماست همراه ما بمانید 😎🤞 #همراه‌با‌کلی‌مطالب‌نوستالژی. اگه‌این‌کانال‌حالتوخوب‌کرد‌به‌بقیه‌هم‌معرفیش‌کن🪻 ‌فقط تبلیغات👇 @ham_18
مشاهده در ایتا
دانلود
یعنی این 😊 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا @oldaxs @oldaxs @oldaxs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناخوشی ها از دلِ بی ذوق ماست ذوق اگر باشد همه دنیا خوش است 💯مطالب ناب را در دنیای قدیم مشاهده کنید @oldaxs @oldaxs @oldaxs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کودک درونش هنوز فعاله 😄 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا @oldaxs @oldaxs @oldaxs
بچه که بودم خیلی لواشک آلو دوست داشتم، برای همین تابستون که می شد مادرم لواشک آلو واسم درست می‌کرد، منم همیشه یه گوشه وایمیستادم و نگاه می کردم... سخت‌ترین مرحله،‌ مرحله‌ی خشک شدن لواشک بود... لواشک رو می‌ریختیم تو‌ سینی و میذاشتیم رو بالکن، زیر آفتاب تا خشک بشه... خیلی انتظار سختی بود، همه‌‌ش وسوسه می‌شدم ناخنک‌ بزنم ولی چاره‌ای نبود. بعضی وقتا برای خواسته‌ی دلت باید صبر کنی... صبر کردم تا اینکه بالاخره لواشک آماده شد و یه تیکه‌ی کوچیکش رو گذاشتم گوشه‌ی لپم تا آب بشه... لواشک اون سال بی‌نهایت خوشمزه شده بود... نمی‌دونم‌ برای آلوقرمزهای گوشتی و خوش‌طعمش بود یا نمک و گلپرش اندازه بود، هر‌چی‌ بود اون‌قدر فوق‌العاده ‌بود که دلم نمی‌خواست تموم بشه... برای همین برعکس همیشه حیفم‌ میومد لواشک بخورم، می‌ترسیدم زود تموم بشه... تا اینکه یه روز واسه‌مون مهمون اومد. تو اون شلوغی تا به خودم اومدم دیدم بچه‌های مهمونمون رفتن سراغ لواشکای من... لواشکی که خودم حیفم میومد بخورم حالا گوشه‌ی لپ اونا بود و صدای ملچ‌ملوچشون تو گوشم می‌پیچید... هیچی از اون لواشکا باقی نموند، دیگه فصل آلوقرمز هم گذشته بود و آلویی نبود که بشه باهاش لواشک درست کرد... من لواشک خیلی دوست داشتم ولی سهمم از این دوست داشتن دیدنش گوشه‌ی لپ یکی دیگه بود... ✓تو زندگی وقتی دلت چیزی رو میخواد نباید دست‌دست کنی. باید از دوست داشتنت لذت ببری چون درست وقتی که حواست نیست کسی میره سراغش و همه‌ی سهم تو میشه تماشا کردن و حسرت خوردن... 💯مطالب ناب را در دنیای قدیم مشاهده کنید @oldaxs @oldaxs @oldaxs
هدایت شده از تبلیغات پر بازده💯
این همون کبدچرب تو👆🏻👆🏻 آیا خبر داری؟حواست هست 📣❌(مرگ خاموش)📣❌ که میگی ولش کن😱 حالا بعدا😏 حالا فکرامو بکنم😱 ببینم چی میشه😒 خبر میدم😱 و یکی از علت های اصلی چاقی شکمت❌ 🆔@Top9090 مشاوره و درمان تخصصی 👇🏻 بزن رولینگ وارد شو https://formafzar.com/form/s6nkc https://formafzar.com/form/852hk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کرسی را یادتان هست؟ این مکعب زندگی با شکوه‌ترین نشانه گفتگوست زیباترین ابزار با هم بودن است، نه سرما دیگر سرمای آن روزهاست؛ نه حال ما مثل گذشته است راستی این گذشته چه دارد درون خودش که اینقدر آه حسرت بلند می‌کند اگر از من بپرسید می‌گویم گذشته بیشتر از سادگی چیزی نداشت آدمی هر قدر خودش را و اوضاعش را پیچیده‌تر کرد گرفتارتر شد ،فراموش‌کارتر شد ‌بی معرفت‌تر شد... 💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇 @oldaxs @oldaxs @oldaxs
عکس یادگاری و کالسکه قدیمی ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید @oldaxs @oldaxs @oldaxs
شما هم تا سرما میخوردین مادربزرگتون معتقد بود چشم خوردین و تخم مرغ براتون میشکستن؟؟! 😁 اعتقاد دارین به اینجور کارها اصلا؟! 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا @oldaxs @oldaxs @oldaxs
ﺷﺒﻲ "ﺳﻠﻄﺎﻥ محمود" ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ؛ ﺑﻪ ﺭييس ﻣﺤﺎﻓﻈﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ: ﺑﯿﺎ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻣﻠﺖ ﺧﺒﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ. ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻭﻧﺪ ﻭ ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ به ﺍﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺰﺩیک تر ﺷﺪﻧﺪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ، "ﻣﺮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ" ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺪﺗﯽ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ. ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺴﺪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﺮﺍ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ: ﺍﻭ ﻓﺮﺩﯼ ﻓﺎﺳﺪ و " ﺩﺍﯾﻢ ﺍﻟﺨﻤﺮ "ﺑﻮﺩ! ﺳﻠﻄﺎﻥ محمود ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺍﺩ. ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺷﯿﻮﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﮐﻨﺪ ﺍﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍ! ﺗﻮ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ ﻭ ﻧﯿﮑﻮﮐﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﯼ... ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ ﻫﺴﺘﯽ! "ﺳﻠﻄﺎﻥ" ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ: ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻨﯿﻦ ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ؟! ﺯﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺑﻠﻪ، ﻣﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺳﭙﺲ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ميتوﺍﻧﺴﺖ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﺂﻭﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﻣﯽﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﻓﺴﺎﺩ مردم ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪ! ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻥ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻭ ﺑﺪﻧﺎﻡ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﺍﻣﺸﺒﺖ! ﺍﻣﺸﺐ ﺩﺭﺏ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺒﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﻧﮑﻦ! ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﮑﺎﺏ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺴﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺷﺪ! ﻣﻦ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻼﻣﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ: ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺕ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺟﻨﺎﺯﻩ‌ﺍﺕ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﮐﺴﯽ ﻏﺴﻞ ﻭ ﮐﻔﻨﺖ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ. ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺖ ﻭ ﮐﻔﻦ ﻭ ﺩﻓﻦ ﻣﻦ، ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﻭ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﺎﺿﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ!! ﺳﻠﻄﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻣﻦ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺴﻞ ﻭ ﮐﻔﻨﺶ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ... ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻋﻠﻤﺎ ﻭ ﻣﺸﺎﯾﺦ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﺜﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ! ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ، ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ: ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ... شیخ ﺑﻬﺎﯾﯽ 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید/کلیک کن
هدایت شده از تبلیغات پر بازده💯
🔴ترک اعتیاد به انواع مواد مخدر، سیگار و..🔴 🔻 آبرو داری، کارمندی،نمیتونی بری کمپ ؟ 🔻 تحمل درد و خماری نداری؟ 🔻 بارها ترک کردی اما بازم برگشتی ؟ ✅ ایجاد بی میلی شدید در هفته اول✅ 🍀کاملا گیاهی و بدون عوارض و بازگشت ✨ارسال کاملا محرمانه👌 🔺 لینک کانال رضایت ما جهت عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3370124171C5df3274dc1 🔺فرم نوبت دهی آنلاین و ارتباط با کارشناس(خانم قاسمی): ☎️ 09127430686 https://formafzar.com/form/7kxfr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا فوقش زیر سر ما بالشت میزاشتن! 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا @oldaxs @oldaxs @oldaxs
روزی روزگاری... انشاء هم کتاب داشت 💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇 @oldaxs @oldaxs @oldaxs
‌ روزگاری خانه هامان سرد بود بردن نفت زمستان درد بود يک چراغ والور و يک گرد سوز زيرکرسی با لحافی دست دوز خانواده دور هم بودن همه در کنار هم می آسودن همه روی سفره لقمه نانی تازه بود روی خوش درخانه بی اندازه بود آن قديما عاشقی يادش بخير عطر و بوی رازقی يادش بخير عصر پست و تلگراف و نامه بود روزگار خواندن شه نامه بود 💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇 @oldaxs @oldaxs @oldaxs
🍂ولی صبونه ی صبح باید یه چیز گرم باشه مگه نه؟!! صبحتون عسلی 😀 من بدم میاد از پنیر 😁😑 💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇 @oldaxs @oldaxs @oldaxs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثلا صبح زمستون با این صدا بیداربشی و بفهمی تعطیلی وااای دنیا رو بهمون میدادن 🌨️ 💯ما اینجاخاطرات‌تون‌رو زنده‌میکنیم @oldaxs @oldaxs @oldaxs
جهت بکگراند 🫠 💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇 @oldaxs @oldaxs @oldaxs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماهم عجب نسلی بودیم... 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا @oldaxs @oldaxs @oldaxs
زندگی حد فاصل بین B و D است (‌ تولد: birth  و  مرگ: death ) ولی بین B و D یک حرف دیگر یعنی C هم هست! ( انتخاب:choice ) انتخاب‌های ما مهمترین بخش زندگی ماست! در انتخاب‌هایمان دقت کنیم. 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا @oldaxs @oldaxs @oldaxs
ضرب المثل تبتی : راز یک زندگی خوب در این است که نصف بخوری دو برابر راه بروی چهار برابر بخندی و بی اندازه عشق بورزی 👌 💯مطالب ناب را در دنیای قدیم مشاهده کنید @oldaxs @oldaxs @oldaxs
سه نفر زن می خواستند از سر چاه آب بیاورند. در فاصله ای نه چندان دور از آن ها پیر مرد دنیا دیده ای نشسته بود و می شنید که هریک از زن ها چه طور از پسرانشان تعریف می کنند. زن اول گفت : پسرم چنان در حرکات اکروباتی ماهر است که هیچ کس به پای او نمی رسد. دومی گفت :پسر من مثل بلبل اواز می خواند. هیچ کس پیدا نمی شود که صدایی به این قشنگی داشته باشد . هنگامی که زن سوم سکوت کرد، آن دو از او پرسیدند : پس تو چرا از پسرت چیزی نمی گویی؟ زن جواب داد : در پسرم چیز خاصی برای تعریف کردن نیست. او فقط یک پسر معمولی است .ذاتا هیچ صفت بارزی ندارد. سه زن سطل هایشان را پر کردند و به خانه رفتند . پیرمرد هم آهسته به دنبالشان راه افتاد. سطل ها سنگین و دست های کار کرده زن ها ضعیف بود .به همین خاطر وسط راه ایستادند تا کمی استراحت کنند؛ چون کمرهایشان به سختی درد گرفته بود. در همین موقع پسرهای هر سه زن از راه رسدند . پسر اول روی دست هایش ایستاد و شروع کرد به پا دوچرخه زدن. زن ها فریاد کشیدند: عجب پسر ماهر و زرنگی است! پسر دوم هم مانند یک بلبل شروع به خواندن کرد و زن ها با شوق و ذوق در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود، به صدای او گوش دادند. پسر سوم به سوی مادرش دوید. سطل را بلند کرد و آن را به خانه برد. در همین موقع زن ها از پیرمرد پرسیدند: نظرت در مورد این پسرها چیست؟ پیرمرد با تعجب پرسید: منظورتان کدام پسرهاست ؟ من که اینجا فقط یک پسر می بینم ‎‌‌‌‎  ‎‌‌‎‌‌‎   💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید @oldaxs @oldaxs @oldaxs
‌ رویای بزرگ شدن خوب نبود ای کاش تمام عمر کودک بودیم! 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا @oldaxs @oldaxs @oldaxs
نمایی از فضای پشت ساعت عظیم برج ساعت لندن واقع در کاخ وینست مستر و مردی که در حال تعمیر آن می باشد. ۱۹۲۰ ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید @oldaxs @oldaxs @oldaxs
یک چند به کودکی به استاد شدیم یک چند به استادی خود شاد شدیم پایان سخن شنو که ما را چه رسید از خاک در آمدیم و بر باد شدیم. 👤خیام 💯مطالب ناب را در دنیای قدیم مشاهده کنید @oldaxs @oldaxs @oldaxs
✓مااز نسلی هستیم که تعداد اس ام اس هامونو میشموردیم ضرب در ۱۶ تومن میکردیم حساب قبضمونو داشته باشیم ✓‏حال اون‌ بچه ای رو دارم که تو مدرسشون فقط یه رفیق داشت اونم از مدرسه رفته الانم‌ زنگ تفریحه تکیه داده به دیوار حیاط، بقیه رو عجیب‌ نگاه میکنه ! 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا @oldaxs @oldaxs @oldaxs