شهید ابراهیم هادی 🌷.mp3
1.85M
〰〰🍃 🌸 🍃〰〰
🔰شهید ابراهیم هادی 🔰
+همه می دونستن آرزوت چیه .
-می گفتی چون مادر سادات مزار نداره،منم می خوام بی مزار باشم .
-می گفتی به مادرم گفتم دعا کنه من شهید گمنام باشم
اصلا از اولم هم گمنام بودی .
+این قول خداست،تو گمنامی حماسه ها آفریدی و الان یه جهان ،یه دنیا دل که برای مردونگی و مروت و حقیقت قلبشون می تپه ،مرید و عاشق داری
#تشیع_شهدای_گمنام
+مفقود الاثری شدی که یادبودش پر زائرترین مزار قطعه ۲۶بهشت زهراست
🌷چقدر خوبه ڪه بعضی آدمای خوب،
🍃بدون اینڪه خودت بفهمی...
🌷توی زندگیت ظاهر میشن و
🍃زندگیت روتغییر میدن...
🌷اون وقته ڪه میفهمی خدا،
🍃خیلی وقته جواب دعاهات رو،
🌷بافرستادن بنده هاش داده...❤️
🌷مثل داداش ابراهیم ❤️
تاریخ تولد: ۱۳۳۶/۲/۱
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۲۲
محل شهادت: کانال فکه
✍🎙س.کمالی
#فاطمیه
#جان_فدا
عاشقانه ایی دیگر در فراسو 👇
〰〰🍃 🌸 🍃〰〰
http://eitaa.com/faraasoo
〰〰🍃 🌸 🍃〰〰
#همسرداری
👌 دانستنی های زندگی
✴️ شباهت زن و مرد به لباس
☣ در قرآن در سوره بقره /178 به این شباهت اشاره میکنند: هُنَّ لِباس لَّکُم وَ انتم لباس لَّکُم لَّهُلهن
✴️ آثار و نتایج این شباهت
💟 باید با هم و متناسب و اندازه هم باشند چون هر کس با توجه به اندازه و سلیقه خود لباس انتخاب میکند
💟 باید حافظ و پشتیبان هم باشند همچون لباس که انسان را از گرما و سرما حفظ میکند
💟 زن و شوهر آبرو و زینت همدیگرند مانند لباس که باعث آبرو و زینت ماست🦋🦋🦋
#جان_فدا
🎞 مرادبیک لو
موفقیت زندگی در فراسو 👇
〰〰🍃 🌸 🍃〰〰
http://eitaa.com/faraasoo
〰〰🍃 🌸 🍃〰〰
#تربیتی
❤️ در ساز و کار تربیت دینی، به پدر و مادر توصیه میشود که با فرزند، ارتباط شدید عاطفی برقرار کنند. نتیجۀ این ارتباط عاطفی، تعلّق روحی میان پدر و مادر با فرزند میشود.
استاد عباسی ولدی
#فرزندپروری
#جان_فدا
🎞 مرادبیک لو
ساز و کار تربیت دینی در فراسو 👇
〰〰🍃 🌸 🍃〰〰
http://eitaa.com/faraasoo
〰〰🍃 🌸 🍃〰〰
🔺#حدیث_بندگی🔻
💎 امام علی علیه السلام میفرمایند:
🔅هرکه دیدهی اندیشه خود را
شبها بیدار نگه دارد،
به اوج خواست خویش دست یابد.
📚 غرر الحکم و درر الکلم/ ج۱/ ص۶۳۷
🌿🦋🌿🦋🌿
🎞 مقدم
#تولیدگر_طراحی_فراسو
#جان_فدا
🌀 سیره تربیتی اهل بیت علیهم السلام
در فراسو
〰〰🍃 🌸 🍃〰〰
http://eitaa.com/faraasoo
〰〰▪️🥀▪️〰〰
سردار!
تو از کدامین قبیله و تباری؟!
از تیرهی ستارخان و باقرخان، سردارهای شجاع تبریزی؟!
یا از تبار رئیسعلی دلواری، قهرمان غیور بوشهر؟!
شاید هم از طایفه سید جمالالدین اسدآبادی!
از هر تباری که باشی، غیور مردی هستی، ایرانی!🇮🇷
مادر گیتی، چون تو و سرداران دلیر ماضی را هرازگاهی میزاید.
و چه زیبا دامانی تو را پرورید که تا معراج بال گشودی و به اوج رسیدی.
خوشا به سعادت مادرانی که از دامانشان، مردی به معراج میرسد!
✍️🏻م.وحیدیانفر
🖋ویراستار: میم.صادقی
🎞ساداتمحمدی
#حاج_قاسم
#جان_فدا
در فراسو لحظههایتان را شهدایی کنید.
〰〰▪️🥀▪️〰〰
http://eitaa.com/faraasoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
〰〰▪️🥀▪️〰〰
بیاد سردار دلها ❤️
🌼خود من بدرقت کردم عزیزم
🍃خودم بندای پوتینتو بستم
🌼همونجا فهمیدم شهید میشی
🍃که ظرف آب افتاد از دستم
💠 سید حسن نصرالله:
+ اگر فرض کنیم فرشته مرگ از من سؤال میکرد آیا جان شما را بگیرم یا جان حاج قاسم؟
- حتماً پاسخ میدادم جان مرا بگیرید و جان ایشان را رها کنید... 🌷
🔮 تمام آرزویم این شده است که کاش میشد
دنیا را از قاب چشم های تو دید
🕊 همان چشم هایی
` که` 🕊 غیر از خدا را ندید ... 🎞پورعباس #جان_فدا #حاج_قاسم یادمان سردار در فراسو 👇 〰〰▪️🥀▪️〰〰 http://eitaa.com/faraasoo
〰〰🍃 🌸 🍃〰〰
رفیق! 😉
بجنگ و خسته نشـو 💪
به قـول حاجقـٰاسـم میوه ڪه
برسه،بـٰاید چیدش ڪامـل ڪه بِرِسی خریدارت میشـن
اونوقت پرواز هم میڪنی 🦋
💠 امام خمینی (ره):
شهادت ارثی است که از موالیان ما که حیات را عقیده و جهاد می دانستند و در راه مکتب پرافتخار اسلام با خون خود و جوانان عزیز خود از آن پاسداری می کردند به ملت شهیدپرور ما رسیده است.🌷
'♥️𖥸 ჻
°✦ سردار دوست داشتنی و محبوب
°✦ شهادت حق شما بود
🌷🌷شهادتت مبارررررک 🌷🌷
🌷🌷🌷اای سردار پر افتخار 🌷🌷🌷
🎞پور فیض
#جان_فدا
#حاج_قاسم
شهادت مدال افتخار است در فراسو 👇
〰〰🍃 🌸 🍃〰〰
http://eitaa.com/faraasoo
〰〰🍃🌸🍃〰〰
بسم الله الرحمن الرحیم
#چراغ_همیشه_روشن
#قسمت_دوازدهم
تا زمانیکه خانهی اماساور تر و تمیز شود، آوردیمش خانهی خودمان.
برای معصومه مادری میکند و انگار در صورت علی، چهرهی پسر خودش را میبیند.
حال و روز علی خیلی خوب نیست، از همیشه لاغرتر شده است و حوصلهی ورجه وورجه ندارد.
ساکت و آرام گوشهای کز میکند و زل میزند به بقیه.
روز سهشنبه دمدمای غروب، علی را برداشتم و راهی پارک شدیم.
خودش را چپانده بود روی صندلی عقب و از شیشه، خیابان را میپایید.
چشمش که به تاب و سرسره افتاد، از خوشحالی بالا و پایین پرید و شروع کرد جیغ کشیدن.
برگهای زرد، کفپوش محوطه شدهاند و گهگاهی یکی دوتای آنها از کنار صورتم، سُر میخورند و زیر پا با خشّی خرد میشوند.
علی نیم ساعتی با همهی وسایل پارک، ور رفت و وقتی خسته شد بالاخره آمد پیش من، انگار تازه یادش آمد بابایی هم وجود دارد.
با همان زبان خوشگلِ بچهگانهاش گفت:
-میییم خونه؟ (میریم خونه؟)
یک ماچ آبدار میچسبانم روی لپش و بغلش میکنم.
سرش را میگذارد روی شانهام.
از بس که بازی کرده، حسابی خسته شده است.
قدمهایم را تندتر برمیدارم تا زودتر به ماشین برسم.
دستانش از روی گردنم میافتد پایین.
درب ماشین را باز میکنم و علی را میگذارم روی صندلی
چرا اینقدر زود خوابش برد؟!
رنگش چرا؟
-علی؟... علی بابا؟
میزنم روی صورتش تا بیدارش کنم ولی تلاشم بینتیجه است.
-علی جون؟
مینشینم پشت ماشین و با آخرين سرعت میرانم سمت بیمارستان...
✍ز.فرخی
📚#تحریریه_فرا_سو
#دوشنبههای_داستانی
#جان_فدا با دوشنبههای داستانی فراسو
〰〰🍃🌸🍃〰〰
http://eitaa.com/faraasoo