به به خداحفظشون کنه ☺️😍😍😍 آفرین به این کار قشنگتون مادر عزیز 👌👌

#موسیقی 📝 چشم دلم رو به پنجره‌ها وا میشه... 🎤 حامد #جلیلی 🌺 ویژهٔ #میلاد_حضرت_معصومه ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻همراه ما باشید در پیام رسان‌های↡ ایتا | روبیکا | تلگرام 🆔 @Faraasoo

چرا هیچکی نظر منو نپرسید؟😔 باور کنید، کوچ زود هنگام حق من نیست😭 #هشیار_باشید #پیشنهاد_تماشا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻همراه ما باشید در پیام رسان‌های↡ ایتا | روبیکا | تلگرام 🆔 @Faraasoo .

#کلافگی #قسمت_سوم دیگر به نزدیکی آن‌ها رسیده‌ایم احسان با لبخند کش‌دارش می‌گوید: -سلام خانمای نویسنده! چه عجب اومدید... اسم نویسنده را که می‌گوید دلم غنج می‌رود. از بچگی می‌نوشتم؛ خاطره، شعر، داستان و هرچه که بشود اسمش را نوشتن گذاشت. وقتی متنی می‌نویسم می‌گذارمش جلوی چشمم، صورت ماهش را نگاه می‌کنم و هِی قربان صدقه‌اش می‌روم؛ هرکس ببیند به عقلم شک می‌کند. مثل من که به عقل فرهادِ عاشق‌پیشه شک کرده‌ام. جوری نگاه می‌کند که انگار شیرینش را پیدا کرده است؛ نگاهش حالم را بد می‌کند. می‌خواهم راه فراری پیدا کنم؛ دنبال مریم می‌گردم. کنار احسان می‌بینمش؛ این دوتا کی اینقدر صمیمی شدن؟! تا دیروز که بهش می‌گفت بدریختِ بدقواره! نگاه خیره‌ام را که می‌بیند، خودش را جمع و جور می‌کند. وارد آموزشکده می‌شویم، دلم نمی‌خواهد بیشتر از این استاد را منتظر بگذاریم. قیافه‌اش که به نویسنده‌ها نمی‌خورد، منتظر کلاه کج و موی بلند بودم یا لااقل ریش بلند و جلیقه‌ی خاکی‌رنگ اما با هیکل ورزشکاری مواجه می‌شوم که ریشش را سه تیغ کرده است و نگاهش آدم را درسته قورت می‌دهد. یعنی این جغله‌ را گذاشته‌اند اینجا، استاد نویسندگی؟! ادامه دارد... ✍️🏻#تحریریه_فرا_سو ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻همراه ما باشید در پیام رسان‌های↡ ایتا | روبیکا | تلگرام 🆔 @Faraasoo

🚨 حرف دهنتو بفهم ! #احکام_به_زبان_ساده ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻همراه ما باشید در پیام رسان‌های↡ ایتا | روبیکا | تلگرام 🆔 @Faraasoo .

🇮🇷 #امنیت_اتفاقی_نیست 🇮🇷

کی بیداره ؟!