❤️💫❤️💫❤
💫❤️💫❤️
❤️💫❤️
💫❤️
❤️
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
💠آقا معلم
#قسمت_اول
محسن با آن عینک تهاستکانیاش هاج و واج نگاهم میکند. معلوم است حسابی فکرش مشغول شده است.
سعید تیکهپرانی میکند:
_آقا اصلاً چنین شخصی تو تاریخ وجود نداره، ما رو دست انداختین؟!
محمد که همیشه باید جواب حرفهای سعید را بدهد، بلند میشود:
_چرا بابااااا من یادمه مامانم یه چیزایی راجع به تحریم و اینا میگفت؛ منتهی یادم نمیاد اسم طرف چی بود.
دوباره از جایم بلند میشوم و پای تخته کنار سه سال تحریم از طرف بزرگان شهر مینویسم:
فوت همسر و عمو بعد از شرایط سختِ تحریم.
مرتضی لبخندی روی لبش مینشیند، معلوم است موضوع را فهمیده اما نمیخواهد لو بدهد.
سعید فاز غم برمیدارد:
_ای باباااا این عالم به هیشکی وفا نکرده...
آخدا نمیشد حالا زن به این خوبی و پولداری رو تو این شرایط ازش نگیری؟! هعی روزگار.
سهیل ادامهاش را میگیرد:
_اون از پدر که قبل از تولدش فوت کرد،
اونم از مادرش که تو بچگیش؛
حالا هم عمو و همسر به این وفاداری و مهربونی...
آخه آدم به چیه این دنیا دل خوش کنه؟!
_خوبخوب، بچهها یه کم فسفر بسوزونید. فکر میکنید این شخص کی میتونه باشه؟
در یک خانواده ثروتمند به دنیا میاد،
توی تجارتخونه کار میکنه و خیلی تو کارش ماهره. بقیهی ویژگیهاش رو هم که پای تابلو میبینید.
کسی نمیخواد حدسی چیزی بزنه؟
_آقا یه کم بیشتر راهنمایی کنید.
_امممم آهاااا #مهاجرت.
کلمهی مهاجرت رو پای تخته مینویسم و ادامه میدهم:
_به دعوت بسیاری از بزرگای یه شهر با خونواده و همهی همفکراش به اونجا مهاجرت میکنن.
و خوب اونجا اتفاقای خیلی بزرگی رقم میزنن؛
اولین کاری که میکنن یه حکومت تشکیل میدن و خیلی منظم و #تشکیلاتی اهداف خودشون رو دنبال میکنن.
الان دیگه خیلی واضح شد زود بگین ببینم.
ادامه دارد...
〰〰〰❄️❄️❄️〰〰〰
✍️🏻ز.فرخی
📚#تحریریه_فرا_سو
#به_وقت_عاشقی
فراسو را به نوجوانتان معرفی کنید🙏
@Faraasoo
❤️
💫❤️
❤️💫❤️
💫❤️💫❤️
❤️💫❤️💫❤️