#ادبیات
#شعر_نو
بگو چکار کنم
بگو برای تو پاییز را بهار کنم
و یا به گریه بخندم
ز غم فرار کنم
اگرچه سخت ولی حاضرم تو غم نخوری
تویی که لطف قرار منی به هم نخوری
به زیر ابر نگاهم نشسته، نم نخوری
بهار یعنی چه
بدون مِهر تو اصلا قرار یعنی چه
و با وجود وصال، انتظار یعنی چه
تو عشق، رنگ رخت عشق، سرخی کلامت عشق
تو واژه، حرف، سکوت، لذت مدامت عشق
تو آن غمی که همیشه به سینه می مانی
تو حرف های نگفته که خوب می دانی
#کانال_شعر_و_ادبیات
https://eitaa.com/olomeeansani
#ادبیات
#شعر_نو
می گفت در دیدار با چشمان تو
آیینه خوش آیین تر است
وقتی به شوق دیدنت جان می دهم
این انتظار
از وصل هم شیرین تر است
(ع_ب)
#کانال_شعر_و_ادبیات
https://eitaa.com/olomeeansani
#ادبیات
#شعر_نو
به تنهایی اسیرم روزگاری را
که پر پر شد تمام خاطراتش پیش چشمانم
نه جانی مانده در پیکر
نه پیکر مانده بر جانم
من آن مرغ سحر بودم
ولی دیگر چه از آواز می دانم؟
من از وقتی به دام واژه افتادم
ضرر کردم
از آن لحظه که حتی از غزل گفتن
گذر کردم
چرا اینگونه در شام نبرد چشم های تو
خطر کردم؟
مرا آسوده می بینی
تو از غربت چه می دانی
که غم را در نگاه من نمی بینی
(ع_ب)
#کانال_روان_شناسی_فلسفه_ادبیات
https://eitaa.com/olomeeansani
#ادبیات
#شعر_نو
مرا بهار تویی
عشق ماندگار تویی
آخرین قرار تویی
تو را به ابر سپردم
به ماه می گفتم
من از سیاهی زلف تو گاه می گفتم
از این کمند پر از پیچ راه می گفتم
که عشق آسان نیست
به آنکه عشق به جانش رسید
سامان نیست
ولی جنون زده را
بیمِ رعد و طوفان نیست
خیال کردم که
به عشق می رسم و
عشق و حال کردم که
دوباره فکر و خیال محال کردم که
محال یعنی تو
اگر چه دور
امید وصال یعنی تو
(ع_ب)
#کانال_روان_شناسی_فلسفه_ادبیات
https://eitaa.com/olomeeansani
#ادبیات
#شعر_نو
عشق احساس است
یک تجربه ی بکر
عشق تفسیر دل ساده ی ماست
آنچه تفسیر دل است
همه اصرار نگاه است
نه انکار
همه آغاز دوباره است
نه اجبار
دل بها دارد اگر خوب بفهمی آن را
دل به هر بی سر و پایی نسپار
نه به اصرار
نه انکار
نه اجبار
پس اگر ساده دلی را دیدی
اگر از گل غزلی برچیدی
یا دل زل زده بر چشم دلت را
وسط این همه بی عاطفگی
عاشقی را دیدی
سر و جان را بسپار
هم به اصرار
به انکار
به اجبار
(ع_ب)
#کانال_روان_شناسی_فلسفه_ادبیات
https://eitaa.com/olomeeansani
#روز_قدس
#انسانیت
#شعر_نو
مشخص کن
دقیقا در کدامین سو
دلت آرام می گیرد؟
تو را امروز هم گویا
همان پیمان عاشوراست
ببین غوغای بی تکرار آن پیداست
حسینی می شوی در قدس
یا در ظلمت صدها یزیدی
گام در خون هزاران کودک آواره می کوبی
حسینی باش، آزاده
بیا، پا در رکاب عشق، آماده
(ع_ب)
#کانال_روان_شناسی_فلسفه_ادبیات
https://eitaa.com/olomeeansani
علی بالاییInShot_۲۰۲۵۰۴۱۹_۱۱۴۲۳۷۶۵۶_۱۹۰۴۲۰۲۵.mp3
زمان:
حجم:
1.39M
#شعر_خوانی
#شعر_نو
به این باور رسیدم
عشق آن تفسیرهای لایه داری بود
از زلف پریشانت
تو از دام بلا گفتی
و من از دام چشمانت
چرا دست مرا بند جنون واژه میداری
چه گیرت آمد از این بی محلی، مردم آزاری
ولی عاشق دل غم دیده را عاجز نمی داند
کدام عارف صفا را،صدق را جایز نمی داند
چه از آینه می دانی
از این لبخند های خشک و تکراری
چه میدانی تو از آشوب اجباری
به من اندیشه کن گاهی
به این حجم از خودآگاهی
به غیر از عشق هر راهی
جنون ساز است بی راهه است
#کانال_روان_شناسی_فلسفه_ادبیات
https://eitaa.com/olomeeansani
#ادبیات
#شعرِ_نو
از من چه میدانی؟
از این دل از غصه آبستن چه میدانی؟
از لاله از سوسن چه میدانی؟
من خوب می دانم، نمی دانی
اقرار کن گاهی
یا لا اقل حرف مرا انکار کن گاهی
حتی مرا اجبار کن گاهی
تا که بفهمم از دل غم دیده آگاهی
(ع_ب)
#کانال_روان_شناسی_فلسفه_ادبیات
https://eitaa.com/olomeeansani
#ادبیات
#شعر_نو
نگاه کن چه به روز دل من آوردی
شدم شبیه غبار
شبیه آه و مِحَن
پس از تو قلبم شد
شبیه محتضری که نه جان ماندن داشت
نه جانِ جان کندن
(ع_ب)
#کانال_روان_شناسی_فلسفه_ادبیات
https://eitaa.com/olomeeansani
#ادبیات
#شعر_نو
#فراقنامه
به انتظار مانده ام
ببین مرا هنوز هم سر قرار مانده ام
ولی خزان مانده در دل به غم نشسه ام
تو از بهار دم نزن
تویی که بیخیال رفته ای
از این غروبِ خسته ی ادامه دار دم نزن
که این سکوت تو دل وصال را
جریحه دار کرده است
دوباره بی محبتی، تو را شکار کرده است
گمان کنم که عشق از دلت فرار کرده است
(ع_ب)
#کانال_روان_شناسی_فلسفه_ادبیات
https://eitaa.com/olomeeansani
#ادبیات
#شعرِ_نو
گفته بودم عاشقِ بیچاره، مجبور است
گرچه جان غمگین و رنجور است
اما آنچه بیش از پیش دل را می دهد آزار
می توانستی بمانی، رفتنت را دیدن از دور است
(ع_ب)
#کانال_روان_شناسی_فلسفه_ادبیات
https://eitaa.com/olomeeansani
#ادبیات
#شعر_نو
چه غربتی است در این حرف های ناگفته
در این غروب محبت
که هم به درد گذشته
و هم نشسته تماشای خواب آشفته
چه غربتی است غریبانه منتظر ماندن
میان هق هق گرد و غبارِ تنهایی
کنار فاصله ی سرد و بی صدای سکوت
چه عادلانه به من تاختی حلالت باد
چه ظالمی ز خودت ساختی، حلالت باد
(ع_ب)
#کانال_روان_شناسی_فلسفه_ادبیات
https://eitaa.com/olomeeansani