eitaa logo
شکوفه های باغ انتظار
110 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1هزار ویدیو
49 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨در دل این سبزه ها✨ من در این صحرایِ سبز مثل آهو می دوم🦌 شادمان و بی قرار🤗 در پی او می دوم در دل این سبزه ها عطر او پیچیده است🌸 پای او را بارها این زمین بوسیده است🦋 می تپد با یاد او قلب این صحرای سبز❤️ او از اینجا رد شده از همین صحرای سبز🌱 تا ابد از شوق اوست سینه ی هر غنچه، سرخ🌷 از صفایِ روی اوست هر چه سبز و هر چه سرخ☺️ مثل آهو می دوم آه، اما او کجاست؟ در پی او می دوم ضامن آهو کجاست؟😍 🌼شاعر: سید احمد میرزاده 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✨دانستنی های مهدوی مناسب کودکان_۱۴ سلام سلام نازنین ها🤗 یه آیه ی جدید آوردیم براتون 👇بخونیدش😚 *قُل لِّلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُ‌وا لِلَّذِينَ لَا يَرْ‌جُونَ أَيَّامَ اللَّـهِ لِيَجْزِيَ قَوْمًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ*(جاثیه ۱۴) [به كسانى كه ايمان آورده‌اند بگو تا كسانى را كه به روزهاى(پيروزى‌)خدا اميد ندارند ببخشند، تا(خدا هر)گروهى را به(سبب‌)آنچه مرتكب مى‌شده‌اند به مجازات رساند] 🌱در حدیثی از امام صادق(علیه السلام)، روز قیام امام زمان ارواحنا فداه از ایام الله است 🦋بچه ها تو قرآن روزهای مهم و مبارک رو میگن(ایام الله)☺️ حالا یکی ازاین روزها روزِ ظهورِ امام زمان مون هستش😊و ما باید به این روز که امام قراره ظهور کنن امید داشته باشیم و منتظر بمونیم🤩😍 👌گلدونه ها، روزِ پیروزی انقلاب هم از ایام الله هست چون امام خمینی(ره) انقلاب کردن تا ظهور امام مهدی علیه السلام❤️هرچه زودتر اتفاق بیفته🤗 ما هم باید راه امام خمینی رو ادامه بدیم و زمینه ساز ظهور بشیم ان شاءالله 🌷 🐌🐢🐌🐢🐌🐢
🎨🎉👌🏽🌞🌜🎈🖍
13.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌 نامه ای که به دست جوانان رسید و آنها را شگفت زده کرد. 👈نشرحداکثری👉 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 ┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی ... هر بامدادت؛ رودخانه حیات جاری می شود ... زلال و پاک ... چون خورشید مهربان و گرم وخالصمان ساز ... سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🌸✨🌺✨🌸✨🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌈🌈🌈🌈🌈 🌸سلام فرشته های مهربون به حضرت معصومه (س) 🌸💞🌼🌸💕🌼💓🌸💞 💞پلک های پنجره بیدار لحظه های روشن دیدار💞 💞باز هم سلامی از آن دور به شما بانوی کرامت و نور💞 🎤اجرا: نازنین زهرا رجایی 🌸☘🌸☘🌸☘ ‌‌‌
😊بچه با هوش با کمک مامان و بابا به این دوستت کمک کن تا یادش بیاد این کلمه های جدا از هم مال کدوم یکی از عکس نوشته های توی کاناله و این حرف قشنگ حضرت علی در کدوم حکمت نهج البلاغه است. ⏪ وقتی جواب درست را پیدا کردید اون را برای ما بخونید و فیلمش را به ای دی @nehzati05 بفرستید. 🌸🍃🌸🍃🌸
📖فصل هفتم 💠 - نمی‌فهمم که چرا باید نامه را توی چوبی جاساز کرده و آن را حمل می‌کردی! روی پله دوم حیاط، کنار زهری می‌نشینم و دستم را مقابل پیشانی‌ام می‌گیرم، تا چشمانم از نور شدید آفتاب در امان بماند: - مانده تا با سیاست‌های ما آشنا شوی‌، سر راه‌مان اگر با شخص نفوذی یا نظامی برخورد می‌کردیم، یا اگر ما را شناسایی می‌کردند، اکنون در سیاه‌چاله‌ها به سر می‌بردیم. به‌همین‌علت نامه را مخفیانه حمل کردم که از گزند مأموران عباسی در امان باشیم. زهری همچنان‌که سر پایین انداخته، تا نور خورشید چشمانش را آزار ندهد، با شنیدن سخنانم در فکر فرو می‌رود. به درز پله‌ای که کمی ترک برداشته نگاه می‌دوزد و دیگر هیچ نمی‌گوید. درهمین‌حال محمد از اتاق بیرون می‌آید، نگاهی به من می‌اندازد و یک نگاه به گاری روغن‌ها که گوشه حیاط است: - پدر امروز کاروکاسبی را تعطیل کردید؟ - منتظر حاجزبن‌یزید وشّاء هستم، قرار بود امروز به دیدارمان بیاید. درست بعد از گفتن این جمله، کسی در را می‌کوبد و صدایش در حیاط می‌پیچد، محمد شتاب‌زده به سمت در می‌رود و در همان حال می‌گوید: - من باز می‌کنم. طبق انتظارم، قامت حاجزبن‌یزید در چارچوب در نمایان می‌شود، برمی‌خیزم که از او استقبال کنم و هم‌زمان با بلند شدن من زهری از غرق افکارش بیرون کشیده می‌شود و دستپاچه برمی‌خیزد، بعد از سلام و احوال‌پرسی با حاجز او را به داخل دعوت می‌کنم: - نه قربانت‌شوم! همین حیاط خوب است، هوای آزاد را ترجیح می‌دهم. او را کنار خود روی پله می‌نشانم و می‌گویم: - بسیارخب... اوضاع چطور است؟ تن صدایش را پایین می‌آورد و آرام می‌گوید: - همه‌چیز خوب است، به شیعیانی که اموالی را نیت امام کرده و نزدم آوردند، رسیدشان را دادم. خورجینش را از روی شانه‌اش برمی‌دارد و روی پله پایینی می‌گذارد: - این اموال و فرستاده شیعیان خدمت شما، چند نامه‌ای هم ارسال کرده بودند که لابه‌لای اموال قرار داده‌ام‌، اوضاع امن و امان است؛ اما... . از مکثش نگران می‌شوم که مبادا اتفاق ناخوشایندی افتاده باشد: - اما چه؟ سرش را نزدیک‌تر می‌آورد و تنش را به سمتم می‌کشد: - امروز در مجلسی حضور داشتم که چندی از شیعیان باهم بر سر موضوع امامت و درباره فرزند امام عسکری(ع) بحث کردند. در این میان ابن‌ابی‌غانم هم حضور داشت و سرسختانه بر این عقیده بود که حضرت عسکری(ع) رحلت فرموده و اولادی نداشت. سپس آنها نامه‌ای در این خصوص نوشته و به دست من دادند، تا به شما برسانم و جوابش را تا چهار روز دیگر به همان خانه‌ای که قرار است همه آن افراد آنجا جمع شوند، ببرم. در همین حال ردایش را کنار می‌دهد و نامه‌ای را که پنهان کرده بود، بیرون می‌کشد. نامه را به دقت می‌خوانم، در آن نوشته و ذکر کرده‌اند که بر سر این موضوع با یکدیگر کشمکش کرده‌اند و دنبال دانستن حقیقت دراین‌باره هستند. محمد که پشت‌سر ما ایستاده، میان بحث می‌آید و می‌گوید: - ابن‌ابی‌غانم را می‌شناسم‌، مرد سرسخت و تخسی‌ست که اعتقاد دارد هر حرفی که می‌زند راست و منطقی است. 🔶ادامه دارد 👇👇👇👇👇