فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبه این هفته منتظرتونیم.
🎉 جشن بچه های انقلابی 🎊
همراه با ویژه برنامه های شاد و جوایز جذاب 😍 مخصوص دختر و پسرهای دبستانی (۷تا۱۳سال)
باحضور مداح اهل بیت سیدرضا نریمانی❤️
همراه با رعایت پروتکل های بهداشتی 😷
زمان: پنجشنبه۲۳بهمن به مناسبت دهه مبارک فجر💖 ساعت ۱۶الی۱۸
مکان: امامزاده شاه میرحمزه واقع در چهارراه عسگریه
هیئت فدائیان حسین _هیئت امیدان حسین
https://eitaa.com/omidanhosein
@fadaeianhoseinir
✅ارسالی زیبا از مخاطب محترم
آقایون مهدی مطلبی و علی مطلبی😍
و خانوم سنا مطلبی😍
منتظر ارسالی های زیباتون💝 هستیم.
✳هر هفته پنجشنبه ها ساعت ۱۸_۱۶ امامزاده شاه میرحمزه منتظرتونیم
همراه با ویژه برنامه های جذاب 🎉 و جوایز متنوع 🎁
| ما را در #شبکههای_اجتماعی دنبال کنید🔻
🆔eitaa.com/omidanhosein
✅ارسالی زیبا از مخاطب محترم
آقای مهدی ترکان😍
منتظر ارسالی های زیباتون💝 هستیم.
✳هر هفته پنجشنبه ها ساعت ۱۸_۱۶ امامزاده شاه میرحمزه منتظرتونیم
همراه با ویژه برنامه های جذاب 🎉 و جوایز متنوع 🎁
| ما را در #شبکههای_اجتماعی دنبال کنید🔻
🆔eitaa.com/omidanhosein
✨ #قصه_بخوانیم 📖
داستان: #تولد_انقلاب
نویسنده: #مهدیه_حاجی_زاده
😌 معصومه سرش را روی پای مادر گذاشت. مادر موهایش را نوازش میکرد و تلویزیون تماشا میکرد که لبخند زد!
معصومه پرسید:«مامانی به چی میخندی؟!»
🏢🇮🇷 مادر به چشمان معصومه نگاه کرد:
«یاد دوران مدرسه افتادم، اون زمان دهه فجر مسابقه تزیین کلاس داشتیم!»
رضا که تازه مشق هایش را تمام کرده بود و کتاب هایش را جمع میکرد. مداد را توی جامدادی گذاشت و پرسید:
🤔«چه جور مسابقه ای بود؟»
😍 مادر تعریف کرد: «هر کلاسی که زیباتر تزیین می شد برنده بود!»
کمی فکر کرد و ادامه داد:«ما هم اول کلاسمون رو تمیز میکردیم، حتی نیمکت هارو توی حیاط مدرسه میشستیم! بعد هم کلاسمون رو به بهترین شکل تزیین میکردیم»
سجاد جلو دوید و پرسید:«تولد کی بود که تزیین می کردید؟»
مادر توضیح داد:«تولد انقلاب بود پسرم، دهه فجر یه جشن بزرگه بخاطر پیروزی انقلاب»
👀 سجاد لب هایش را جمع کرد و پرسید:«منم برم مدرسه مسابقه تزیینی می ذارن؟»
😏رضا خندید: «فعلا که ما هم نمی تونیم بریم مدرسه»
معصومه که توی فکر بود یک دفعه گفت:
💡«خب بیاید ما هم مسابقه بدیم!»
👏مادر برایش کف زد و گفت:«موافقم آفرین فکر خیلی خوبی کردی»
سجاد روی پای مادر نشست:«با چی تزیین کنیم؟»
معصومه تند گفت:«مامان نگید لطفا هرکی با هرچی خودش دوست داره تزیین کنه!»
رضا نگاهی به خانه کرد:«کجا رو تزیین کنیم؟ ما که فقط یه اتاق داریم چطوری سه نفری مسابقه بدیم؟»
مادر بلند شد و گفت:«من خونه رو براتون تقسیم می کنم سه قسمت هرکسی یک قسمت رو تزیین کنه»
نگاهی به سجاد کرد و گفت:«من به سجاد کمک میکنم»
سجاد ابروهایش را توی هم کرد و گفت: «من که بچه نیستم خودم بلدم»
مادر قبول کرد. خانه را به سه قسمت تقسیم کرد. بچه ها مشغول شدند. هرکس وسایل مورد نیازش را کنارش چید.
تا قبل از امدن پدر وقت داشتند.
🎉🎊🎉🎊
معصومه با کاغذهای رنگی گل های رنگی درست کرد و با نخ از دیوار آویزان کرد چندتا نقاشی هم کشید و به دیوار زد. مروارید هایش را به بند آویزان کرد و کنار گل ها گذاشت.
رضا دوست داشت تزیین متفاوتی داشته باشد. به اتاق رفت. تمام وسایلش را زیر و رو کرد. کاغذ رنگی را دید اما معصومه که داشت با کاغذ رنگی تزیین می کرد؛ چشمش به کاغذهای باطله ای افتاد که قرار بود توی سطل بازیافت بیاندازد. کاغذها را برداشت و مشغول شد.
با استفاده از کاغذهای باطله ستاره و موشک های کاغذی ساخت. موشک ها را به دیوار زد. ستاره ها را از سقف آویزان کرد. چندتا موشک هم روی زمین چید. کلاهی با یک مقوا درست کرد و رویش عکس امام چسباند.
سجاد با مقوا شکوفه و توپ و موشک درست کرد. چندتا درخت هم روی کاغذ کشید و به دیوار چسباند.
حالا بچه ها آماده بودند.
😋رضا کارش تمام شده بود. دست روی شکمش کشید و گفت:«به به چه بوی خوشمزه ای میاد»
معصومه آخرین بند مروارید را چسباند و گفت:
😉 «شکمو تزیین کردی گرسنهت شد»
سجاد هنوز مشغول بریدن مقوا بود که مادر با یک ظرف شیرینی کشمشی از آشپزخانه بیرون آمد:
🍪«خسته نباشید بچه ها منم برای کامل شدن جشن شیرینی پختم»
🚪صدای در آمد و بچه ها به سمت در دویدند. مادر هم جلو آمد.
همه از پدر استقبال کردند.
☺️با امدن پدر جشن کاملِ کامل شد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷 دهــــه فجـــــر مبــــارکـــ🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸🍂🍃🌸
هیئت امیدان حسین
http://eitaa.com/omidanhosein
🎩🌔🎩🌔🎩
#قصه
قصه 👒 کلاه فروش بیچاره 👒
يكي بود و يكي نبود ، مردي از راه فروش كلاه زندگي مي كرد . روزي شنيد كه در يكي از شهرها، كلاه طرفداران زيادي دارد . براي همين با تمام سرمايه اش كلاه خريد و به طرف آن شهر راه افتاد .
روزهاي زيادي گذشت تا به نزديكي آن شهر رسيد . جنگل با صفائي نزديكي آن شهر بود و مرد خسته تصميم گرفت كه آنجا استراحت كند كلاه فروش در خواب بود كه باصدايي بيدار شد با تعجب به اطرافش نگاه كرد و چشمش به كيسه كلاه ها افتاد كه درش باز شده بود و از كلاه ها خبري نبود مرد نگران شد دور و بر خود را نگاه كرد تا شايد كسي را ببينند ولي كسي را نديد . ناگهان صدائي از بالاي سر خود شنيد و سرش را بلند كرد و از تعجب دهانش باز ماند . چون كلاه هاي او بر سر ميمونها بودند . مرد با ناراحتي سنگي به طرف ميمونها پرت كرد و آنها هم با جيغ و هياهو به شاخها هاي ديگر پريدند .
مرد كه از اين اتفاق خسارت زيادي ديده بود نمي دانست چكار كند ، زيرا بالارفتن از درخت هم فايده نداشت چون ميمونها فرار مي كردند . ناراحت بود و به بخت بد خود نفرين فرستاد . پيرمردي از آنجا عبور مي كرد ، مرد كلاه فروش را غمگين ديد از او پرسيد : گويا تو در اينجا غريبه اي ! براي چه اينقدر غمگين هستي . پيرمرد وقتي ماجرا را شنيد به او گفت : چاره اينكار آسان است آيا تو كلاه ديگري داري ؟
مرد كلاه فروش ، كلاه خود را از سرش در آورد و به پيرمرد داد . پيرمرد كلاه را بر سرش گذاشت و مثل ميمونها چندبار جيغ كشيد و بعد كلاه را از سر برداشت و در هوا چرخاند و بعد آنرا بر زمين انداخت .
مرد كلاه فروش خيلي تعجب كرد ولي مدتي گذشت و ميمونها نيز كار پيرمرد را تقليد كردند و كلاه را از سرشان به طرف زمين پرتاب كردند . كلاه فروش با خوشحالي كلاه ها را جمع كرد و از تدبير و چاره انديشي مناسب آن پيرمرد تشكر كرد . هديه اي براي تشكر به پيرمرد داد و به راه خود ادامه داد .
🌸🍂🍃🌸
هیئت امیدان حسین (ع)
http://eitaa.com/omidanhosein
✅ امام صادق علیهالسلام میفرمایند:
📍 ان افضل الاعمال عند الله یوم القیامة، الصلوة؛
📌 همانا بهترین عمل در روز قیامت نزد خداوند، نماز است.
📚 مستدرک الوسائل، ج۳، ص۷
هیئت امیدان حسین (ع)
http://eitaa.com/omidanhosein
#شعر
مامان خوبم میگه
جمعه ها روز عیده
هفته دیگه تمومه
به آخرش رسیده
روزای جمعه یاد کن
امام زمان رو زیاد
با رفتار و کار خوب
دل ایشون روکن شاد
می رسه آخر یه روز
حضرت مهدی از راه
آماده باید کنیم
برای ایشون سپاه
وقتی بشن متحد
باهم تمام خوبا
میان امام زمان
دنیا میشه چه زیبا
بهت یه ذکر میدم یاد
به خنده وا شه لبهات
زیاد بگو تو امروز
ذکر خوب صلوات
#صلوات
🌸🍂🍃🌸
هیئت امیدان حسین (ع)
http://eitaa.com/omidanhosein
#شعر ولادت امام محمد باقر علیه السلام
هیئت امیدان حسین (ع)
http://eitaa.com/omidanhosein
میلاد با سعادت امام محمدباقر امام پنجم ما برشما مبارک باد.
امام عزیزی که استاد همه دانش ها بود و مردم از سراسر دنیا، برای استفاده از دانش ایشان، به نزدشان می رفتند. امام باقر علیه السلام فرزند امام سجاد علیه السلام وفاطمه، دختر امام مجتبی علیه السلام هستند؛ یعنی امام پنجم ما، هم نوه امام حسن مجتبی علیه السلام است و هم نوه امام حسین علیه السلام . ایشان در سال ۵۷ به دنیا آمدند و ۵۷ سال هم زندگی کردند و مردم را از علم و دانش خود بهره مند ساختند
#ولادت_امام_محمد_باقر
🦋🌹🦋🌹🦋🌹
#هیئت_امیدان_حسین
| ما را در #شبکههای_اجتماعی دنبال کنید🔻
🆔eitaa.com/omidanhosein
#گزارش_تصویری 1⃣
❇️جلسه دوم هیئت امیدان حسین😍
✳️۲۳بهمن ماه ویژه برنامه دهه مبارک فجر🇮🇷
امامزاده شاه میرحمزه🕌
با حضور مداح اهل بیت سیدرضا نریمانی❤
و
علی اکبری فرزند شهید امید اکبری💔
| ما را در #شبکههای_اجتماعی دنبال کنید🔻
🆔eitaa.com/omidanhosein
#گزارش_تصویری 2⃣
❇️جلسه دوم هیئت امیدان حسین😍
✳️۲۳بهمن ماه ویژه برنامه دهه مبارک فجر🇮🇷
امامزاده شاه میرحمزه🕌
با حضور مداح اهل بیت سیدرضا نریمانی❤
و
علی اکبری فرزند شهید امید اکبری💔
| ما را در #شبکههای_اجتماعی دنبال کنید🔻
🆔eitaa.com/omidanhosein