+پینترست؟
_نه پروفایل های این کانال:)!
+مذهبیا:/
_میدونم... همین کانال!!!
https://eitaa.com/joinchat/2423783834C7b5b5ebe24
منبع پروفایل های مذهبی🌸
هدایت شده از 💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
1.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌😍 به وقت نقارهزنی حرم...
بفرست برای اونی که
دلت میخواد باهاش بیای حرم...🕊
#نایبالزیارهایم 💚
📹 ا. خدادادی
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
از دلم میپرسم که کجا میخواهد ؟
کربلا یا مشهد و یا سامراء؟!
خوب پاسخ میدهد...
گفت مشهد را بریم بقیه ضمانت شده..
حریم عشق
https://eitaa.com/joinchat/3103130020C8d385abb6c
سلام رفقا🙌🙂
ی سر بزنید به کانال 🌿
تازه افتتاح شدع😇
منتظرتون هستیماااا😊
#میلاد_امام_رضا
🌸خدا میخواست لطفت تا قیامت بیکران باشد
🌸به دنیا آمدی تا شیعه با تو در امان باشد...
🌸به دنیا آمدی تا یک علی هم سهم ما گردد
🌸به دنیا آمدی تا یک نجف در خاکمان باشد!
✨میلاد هشتمین امام، هفتمین قبله و دهمین کشتی نجات،حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام را به محضر مولایمان #امام_زمان ارواحنا فداه و منتظران حضرتش تبریک عرض می نماییم ✨
💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_صد_و_هفتاد
رضوان - آفرین حالا میشه گفت نمازت برای خداست
با ضعف رفتن دلم بی اختیار گفتم
من - گشنمه رضوان
لبخندی زد
رضوان - هر کاری اولش سخته
سری تکون دادم
من -فعلاً از سخت سخت تره
و رفتم به سمت دستشویی بیرون که اومدم خودم رو به رضوان رو مبل نشسته رسوندم و کنارش نشستم
بعد هم سریع سرم رو گذاشتم رو پاش و خوابیدم مامان از آشپزخونه بیرون اومد و رو بهم گفت
مامان - تو کی بیدار شدی ؟
نگاهش کردم
من - سلام ظهر به خیر
مامان سری به حالت تأسف تکون داد که حس کردم بابت دیر سلام کردنم باشه بعد هم گفت
مامان - چیزی نمیخوری ؟
حق به جانب گفتم
من - روزه ام
مامان - میتونی تحمل کنی ؟
من - سعی میکنم
و دوباره از ضعف دلم گفتم
من -ولی من گشنمه
مامان سریع گفت
مامان - بیا یه چیزی بخور
کمی از جام بلند شدم ابرویی بالا انداختم و قاطعانه گفتم
من - نمیخورم ولی گشنمه
و دوباره روی پای رضوان خواییدم مامان دوباره سری به حالت تأسف تکون داد
رضوان لبخندی زد و دست برد داخل موهام
رضوان - خودت رو مشغول کن تا به گرسنگی فکر نکنی
من -اصلاً حال هیچ کاری رو ندارم
رضوان - بیا حرف بزنیم
من - بگو
رضوان - یه راهی به ذهنت نمیرسه بریم خونه ی نرگس اینا ؟
اخم کردم
من - بریم که چی بشه ؟
رضوان - میخوام بدونم نامزد نداره یا شیرینی خورده ی کسی نیست ؟
من - تا حالا نپرسیده بودی ؟
رضوان ابرویی بالا انداخت
رضوان - نه چون تا حالا رضا بهم اوکی نداده بود
لبخندی زدم
من -اِ پس آقا داداشت افتاد تو دام ؟
رضوان - آره
من - یه نظر دیده یا دو نظر؟
رضوان مشتی به شونه م زد
رضوان - خودت رو لوس نکن
خندیدم
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿