eitaa logo
حریم عشق
153 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
23 فایل
°•﷽•° •﴿ۅ هماݩا خدا گفٺ 🕊﴾ •| به نام شهید مدافع وطن امید اکبری|• _کپی به عشق صاحب الزمانمون ، حلالت مومن🌱 ♥️ .. به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2583363789Ce1e8b17d2f
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
+پینترست؟ _نه پروفایل های این کانال:)! +مذهبیا:/ _میدونم... همین کانال!!! https://eitaa.com/joinchat/2423783834C7b5b5ebe24 منبع پروفایل های مذهبی🌸
-
آقا ازت دورم، آقا ازت دورم ولی دلم جا مونده پیشت..
1.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌😍 به وقت نقاره‌زنی حرم... بفرست برای اونی که دلت میخواد باهاش بیای حرم...🕊 💚 📹 ا. خدادادی دخترونه حرم رضوی @dokhtar_razavi
از دلم میپرسم که کجا میخواهد ؟ کربلا یا مشهد و یا سامراء؟! خوب پاسخ می‌دهد... گفت مشهد را بریم بقیه ضمانت شده..
حریم عشق
https://eitaa.com/joinchat/3103130020C8d385abb6c
سلام رفقا🙌🙂 ی سر بزنید به کانال 🌿 تازه افتتاح شدع😇 منتظرتون هستیماااا😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸خدا می‌خواست لطفت تا قیامت بیکران باشد 🌸به دنیا آمدی تا شیعه با تو در امان باشد... 🌸به دنیا آمدی تا یک علی هم سهم ما گردد 🌸به دنیا آمدی تا یک نجف در خاکمان باشد! ✨میلاد هشتمین امام، هفتمین قبله و دهمین کشتی نجات،حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام را به محضر مولایمان ارواحنا فداه و منتظران حضرتش تبریک عرض می نماییم ✨
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 رضوان - آفرین حالا میشه گفت نمازت برای خداست با ضعف رفتن دلم بی اختیار گفتم من - گشنمه رضوان لبخندی زد رضوان - هر کاری اولش سخته سری تکون دادم من -فعلاً از سخت سخت تره و رفتم به سمت دستشویی بیرون که اومدم خودم رو به رضوان رو مبل نشسته رسوندم و کنارش نشستم بعد هم سریع سرم رو گذاشتم رو پاش و خوابیدم مامان از آشپزخونه بیرون اومد و رو بهم گفت مامان - تو کی بیدار شدی ؟ نگاهش کردم من - سلام ظهر به خیر مامان سری به حالت تأسف تکون داد که حس کردم بابت دیر سلام کردنم باشه بعد هم گفت مامان - چیزی نمیخوری ؟ حق به جانب گفتم من - روزه ام مامان - میتونی تحمل کنی ؟ من - سعی میکنم و دوباره از ضعف دلم گفتم من -ولی من گشنمه مامان سریع گفت مامان - بیا یه چیزی بخور کمی از جام بلند شدم ابرویی بالا انداختم و قاطعانه گفتم من - نمیخورم ولی گشنمه و دوباره روی پای رضوان خواییدم مامان دوباره سری به حالت تأسف تکون داد رضوان لبخندی زد و دست برد داخل موهام رضوان - خودت رو مشغول کن تا به گرسنگی فکر نکنی من -اصلاً حال هیچ کاری رو ندارم رضوان - بیا حرف بزنیم من - بگو رضوان - یه راهی به ذهنت نمیرسه بریم خونه ی نرگس اینا ؟ اخم کردم من - بریم که چی بشه ؟ رضوان - میخوام بدونم نامزد نداره یا شیرینی خورده ی کسی نیست ؟ من - تا حالا نپرسیده بودی ؟ رضوان ابرویی بالا انداخت رضوان - نه چون تا حالا رضا بهم اوکی نداده بود لبخندی زدم من -اِ پس آقا داداشت افتاد تو دام ؟ رضوان - آره من - یه نظر دیده یا دو نظر؟ رضوان مشتی به شونه م زد رضوان - خودت رو لوس نکن خندیدم 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿