#یڪ_جرعہ_ڪتاب📚🌱
آبدارخانه را بست و خواست برود توی نمازخانه و پشت پیش نماز بایستد.
در همان موقع پسرکی دوان دوان داخل مسجد شد.
او را شناخت.
مهدی، نوه حاج آقا فخاری و پسر بزرگ آقا محمدتقی بود.
حاج فخاری را بیشتر اهالی ساوه میشناختند؛
مردی مومن و با خدا که مدام در پی انجام کار خیر بود.
مهدی تازه هفت ساله شده بود و چند ماهی بود که مرتب به مسجد میآمد و نماز را با جماعت میخواند.
پسر کوچک نفس نفس میزد.
زود آستینهایش را بالا زد و دستهایش را در آب فرو برد
آقا نورالله چشم از حرکات او برنمیداشت.
با آن که مهدی هفت سال بیشتر نداشت، اما مثل بزرگترها وضو میگرفت. حرکاتش آقا نورالله را یاد حاج فخاری میانداخت.
زیر لب ذکر میگفت و مسح سر و پا را با طمأنینه میکشید.
-آبدارخانه
-شهیدمهدینظرفخاری
@omideakbaree
به "میثم" گفتند: به "علی" دشنام بده؛ نداد.
به "طیب" گفتند: به "امام" دشنام بده؛ نداد.
به "آرمان" گفتند: به "آقا" دشنام بده؛ نداد.
هر سه، به جرم "ارادت"به" ولی "شهید شدند . .
#حجاب
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهید_ارمان_علی_وردی
#صرفاجهتاطلاع🌱
شهیدنظامی
میرهتلفنبزنه،چشمشبهنامحرممیوفته
فقطسهروزگریهمیکنه....!🥲
میگه
-خدایامننفهمـیدم
چشممبهناموسمردمافتاده...
#اینجوریشهیدشدن!❗️
پسراش همه زندگیش بودن؛ و اینگونه شد که «زن»، «زندگی»اش را داد تا ما «آزادی» داشته باشیم..💛🌱
#شاهچراغ | #شهید_ارمان_علی_وردی