فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°
#پست_ویژه🌿
دلم برا حرمت پر میزنه
دلشوره ی اربعین و دارم
السلام علیک یا ابا عبدالله...))❤️
#امام_زمان
💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_دویست_و_چهل_و_شش
امیرمهدی - چرا فکر می کنین به این مسائل فکر نکرده اومدم جلو ؟ همون اوایل که قلبم مهرتون رو تو خودش جا داد بارها به خودم گفتم این چیزا رو به خصوص اون شبی که با چشم خودم دیدم دست دادنتون با پسر خاله تون رو ولی هربار چیزای دیگه هم میدیدم مثل حجابتون که لحظه به لحظه بهتر از قبل میشد نماز خوندنتون ،روزه گرفتنتون، دعا کردنتون مثل کودک نوپا قدم به قدم پیشرفتتون رو دیدم پس سعی کردم راهنمای خوبی باشم نه اینکه سر راهتون مانع بذارم و بگم این بچه راه نمی افته هیچوقت بچه ای رو به صرف اینکه بلد نیست راه بله دعوا نمی کنن يا اگر زمین خورد طردش نمی کنن در مقابلش صبر میکنن و آروم آروم باهاش پیش میرن تا دیگه نیازی به کمک نداشته باشه
اروم پلک رو هم گذاشت
امیرمهدی - من خدا نیستم که به خاطر گذشته بازخواستتون کنم
چشماش رو باز کرد
امیرمهدی - وقتی خدا میدونه چه کارهایی کردین و باز هم با این اشتیاق شما رو به طرف خودش میکشونه من چیکاره ام که به این بنده ای که خدا مشتاقشه پشت کنم ؟ هر روز باید صدبار خدا رو شکر کنم که مهر بنده ای که دوسش داره رو انداخته تو دلم و به قدری ريشه اش رو تو دلم محکم کرده که با هر باد نا موافق کوچکترین تکونی نخوره
شروع کرد آروم قدم بر داشتن
امیرمهدی - به جای اینکه بذارین شیطون از رحمت خدا مایوستون کنه مطمئن تر به خدا اعتماد کنین و محکم تر از قبل باشین جایگاه شما با شنیدن چندباره ی اين چیزا نه پیش خدا و نه پیش بنده ش تغییر نمیکنه
آروم قدم برداشتم و پشت سرش راه افتادم
امیرمهدی - به شیطونی هم که میخواد با یادآوری اين چیزا نذاره یه پیوند مقدس شکل بگیره باید لعنت فرستاد
باید چی می گفتم ؟ چیکار می کردم ؟
هر واژه و حرفی پیش اين همه خوبی امیرمهدی کم می اومد ... این آدم احسن الخالقین خدا نبود ؟
اگر بود پس من کی بودم ؟ من در مقابل اين آدم باید چیکار می کردم ؟ به خدا که لیاقتش خیلی بیشتر از من بود
منی که همیشه عجولانه قضاوت میکردم
دارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
بیخود نبود که ملیکا راضی نبود عقب بکشه و با زور میخواست خودش رو عروس خونواده ی درستکار کنه
اون بهتر از من میدونست چه گوهری تو وجود امیرمهدی هست و باید برای به دست آوردنش تلاش کرد
نه ! من این گوهر رو از دست نمیدادم هر بهایی که لازم بود میدادم
اخ که کاش میتونستم بپرم بغلش و از فرق سر تا نوک انگشتش رو ببوسم
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛
💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_دویست_و_چهل_و_هفت
صداش کردم
من - امیرمهدی ؟
همونجور در حال قدم برداشتن جواب داد
امیرمهدی - بله ؟
یه قدم بیشتر بر نداشتم
من - امیرمهدی ؟
در حال قدم برداشتن به جلو کمی به سمت عقب چرخید
امیرمهدی - بله ؟
نه... من دلم یه جانم از ته دل میخواست تا جونم رو فداش کنم
ایستادم
من - امیرمهدی ؟
ایستاد و چرخید به طرفم
امیرمهدی - اونی که میخواین رو تا محرم نشیم نمیشنوین
از کجا فهمید ؟ اعتراض کردم
من - امیرمهدی
خندید
امیرمهدی - تو بدترین شرایط هم دست از شیطنت بر نمیدارین
سری تکون داد
امیرمهدی - لا اله الا الله از دست اين دختر
لبش رو گاز گرفت و بعد لبخندی زد آرامش بخش
امیرمهدی - بعد از عید فطر و جا به جا شدنمون باید محرم بشیم که من نمیتونم این شیطنتای شما رو کنترل کنم!
آخ که اسم محرم شدن اومد نیش منم شل شد با محرم شدن این همه دوری دیگه وجود نداشت ، این همه کنترل نگاه ، این همه سردی دستای من و له له زدن برای یه نفس ؛داشتن ذره ای از هرم گرمای دستاش
برام مثل خواب بود محرم بودن با امیرمهدی! محرمیتی که دل هر دومون قبولش داشت و بی تابش بود
محرمیتی که با رضایت خونواده هامون بود
محرمیتی که نشون دهنده ی تعلق ما به هم بود نه از سر اجبار و برای زنده موندن مثل محرمیتمون تو کوه اون لحظه برای من بهترین چیز محرم بودن با مردی بود که از مهرش لبریز بودم
چقدر برای این لحظه ها من دعا کرده بودم چقدر حسرت داشتن چنین روزایی رو خورده بودم .. چقدر دل بریده بودم و چقدر با امید دل بسته بودم و نمیدونستم محرم بودن با امیرمهدی یعنی چی
که اگر می دونستم ؛ یه لحظه رو هم از دست نمی دادم
قدمی جلو رفتم و حرف دلم رو زدم
من - چرا انقدر دیر ؟
چنان با حسرت گفتم که برای لحظه ای باز هم نسیم نگاهش گذرا صورتم رو نوازش کرد
نفس عمیقش رو آروم و با طمأنینه بیرون داد
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛
أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ
هرگاه کسی مرا خواند دعای او را اجابت میکنم. ↵بقره(۱۸۶)
ـــــــــــــــــــــــ ✨🕋 ـــــــــــــــــــــــــ
ذره ذره آفتاب میشود
و دعای هر کسی رفته رفته در میان راه
مستجاب میشود...
#کمی_تا_خدا🌱
هدایت شده از اَرِنی
دستِ گرم پدر فاطمه در دست علیست
بعد از این بارِ نبوت همه در دست علیست
#علی_اکبر_لطیفیان
@golchine_sher
💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_دویست_و_چهل_و_هشت
امیرمهدی - این هفته که شهادته و شبای احیا هفته ی دیگه هم من تو بانک خیلی سرم شلوغه و نمیتونم با خیال راحت به اين مراسما برسم روز عید هم اسباب کشی داریم میمونه برای بعد از اسباب کشی
متعجب پرسیدم
من -اسباب کشی ؟
سری تکون داد و لبخندی زد
امیرمهدی - خونه رو فروختیم
من -چرا؟
بعد از مکث چند ثانیه ای جواب داد
امیرمهدی - وام گرفته بودم که اگر بشه با فروش ماشینم و یه مقدار پولی که دارم یه خونه ی نقلی بخرم که بابا پیشنهاد دادن با فروش خونه و گذاشتن همون وام یه خونه ی دو طبقه بخریم که طبقه ی دومش مال ما باشه اینجوری دیگه ماشین رو نمیفروشم و با پولی که دارم می تونیم یه عروسی جمع و جور بگیریم
با تردید پرسید .
امیرمهدی - مشکلی که ندارین با این جور عروسی و زندگی کنار مادر شوهر و پدر شوهر ؟
نمی دونست که جهنمم با حضورش برای من بهشته و پر از دلخوشی ... نمی دونست که من به خاطرش حاضرم هر چیزی رو تحمل کنم ...نمی دونست من رو چنان بنده ی محبتش کرده که حاضر نیستم اين بندگی رو رها کنم ... نمی دونست که این سوال رو پرسید
قدمی به طرفش برداشتم برای قرص شدن دلش با اطمینان گفتم
من - با تو حاضرم ته دنیا هم زندگی کنم
گاهی وقتا واژه ها هم کم هستن برای بیان احساسات آدم حتی اگر دست و پا و نگاه آدم هم بیان کمک باز هم حق مطلب ادا نمیشه
گاهی باید با زبونی غیر از زبون واژه ها حرف زد ... گاهی باید به جای حرف زدن عمل کرد
و من به خودم قول دادم عمل کنم به چیزی که گفتم به چیزی که تو انديشه ام جولان می داد حتی اگر سخت بود و گاهی خارج از حد توانم
شاید اینجوری میتونستم جواب این همه خوبی امیرمهدی رو بدم
اما حرفی که زد باعث شد بفهمم هر کاری هم بکنم باز هم چند پله ازش عقب ترم
لبخندی زد و گفت
امیرمهدی - ممنونم بابت این همه خوبی
و من رو گذاشت تو بهت اینکه اگر من خوب بودم پس امیرمهدی چی بود ؟ حیف نبود اگر به خودم لب خوب بودن رو می دادم ؟
قطعاً بی انصافی بود وقتی کسی مثل امیرمهدی تو دنیا وجود داشت، آدمای دیگه " خوب بودن " رو دنبال خودشون یدک می کشیدن
کاش خدا آدمایی مثل امیرمهدی رو از ادمای دیگه جدا و بالا ی تپه ای قرار میداد و خوبیشون رو برای همه عیان می کرد تا ادمای دیگه یاد بگیرن خوب بودن رو
اروم من رو از دنیای تفکر جدا کرد
امیرمهدی - حالا حرف بزنیم ؟
چشم رو هم گذاشتم
من - بزنیم
دوباره به سمت نیمکت دیگه ای رفتیم و نشستیم ولی اینبار هر دو بیش از اندازه مصمم بودیم و محکم
محکم برای ایستادن روی حرفامون خیلی جدی شروع کرد به گفتن و لحنش باعث شد خوب گوش کنم
امیرمهدی - من حرفام رو میزنم هر جا که موافق نبودین بگین تا یه فکر دیگه بکنیم باشه ؟
سری تکون دادم
من - باشه
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿
💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_دویست_و_چهل_و_نه
امیرمهدی - در مورد رفت و آمد با خونواده ها که دیگه مشکلی ندارین ؟
سری تکون دادم
من -نه ،فقط عروسیای مختلط چی ؟
امیرمهدی - اون رو بذارین به وقت خودش گاهی اتقاقای غیر قابل پیش بینی باعث می شه آدم تو لحظه تصمیم خاصی بگیره فقط از الان بگم که ممکنه به بعضی از این عروسیا نریم
سخت بود قبولش اما بودن با امیرمهدی به این سختیا می ارزید
من - باشه
امیرمهدی - مطمئن باشین دلم نمیخواد هیچ چیزی رو بهتون تحمیل کنم اگر قرار باشه بر نرفتنمون حتماً دلیلش رو میگم در مورد کراوات هم بگم که هیچ قولی نمیدم باور کنین ازش خوشم نمیاد و ممکنه گاهی به خاطر شما ازش استفاده کنم البته گاهی؛ نه همیشه . اما قول میدم شب عروسیمون برای عکسای آتلیه ازش استفاده کم بیشتر از این قولی نمیتونم بدم
من - همینم کافیه
امیرمهدی - من با جوراب نازک و لباس تنگ هیچ جوره کنار نمیام تو مهمونیای زنونه هر جور دوست دارین لباس بپوشین ولی جایی که مرد نامحرم هست ...
پریدم وسط حرفش
من -اینم قبوله مشکلی باهاش ندارم فقط رنگ لباسم ؟
امیرمهدی - رنگش خیلی تو چشم نباشه قرمز و صورتی و رنگای این مدلی نباشه
سرش رو کج کرد و با لحن خواهشانه اضافه کرد
امیرمهدی - سفیدم نباشه
خندیدم
من - باشه ،سفیدم نباشه
امیرمهدی - ممنونم واقعا فکر نمیکردم رنگ لباس رو به این راحتی قبول کنین
اگر از دلم خبر داشت اینجوری نمیگفت
امیرمهدی - با کفش پاشنه دارتون مشکلی ندارم فقط خواهشاً صدای تق تقش رو کنترل کنین
من - حواسم هست
امیرمهدی - در مورد آهنگ هم بگم اونقدری تو خونه نیستم که برای گوش دادن به آهنگ مورد علاقه تون دچار مشکل بشین فقط قول بدین آهنگی که گوش میکنین ارزش داشته باشه که براش وقت بذارین وقتی هم من خونه هستم از شنیدن آهنگ هایی که خواننده ش زنه صرف نظر کنین
نفس عمیقی کشیدم خودم رو برای سخت تر از این چیزا آماده کرده بودم
تو هر چیزی سعی کرده بود تا اونجا که میتونه با چیزهایی که دوست داشتم کنار بیاد
من - با اینم مشکلی ندارم
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
همیشه کسی وجود خواهد داشت که سرراهتان سنگ پرتاب کند، این به شما بستگی دارد که با آن سنگها چه میسازید، پل یا دیوار. یادتان باشد شما معمار زندگیتان هستید.
معماری خوب باشید.
#او_صراط_مستقیم_است... 🕊🌱
#مولا_علــــــــی
✨الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ✨
💚💚:💚💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_اسم پسرتو چی میذاری؟
+ علی.
- پسر بعدیت؟
+ امیرعلی.
- بعدیش؟
+ محمدعلی.
- چهارمیش چی؟
+ علی اصغر.
- ای بابا، بعدش؟
+ علی اکبر.
- یه چیز بذار توش علی نباشه.
+ حیـــــــــــــــــدر
#مـولآ_علے🌱