10.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام رفیق، سلام جونِ دلِ من🧡🌱
شما انقدر خوب و خوشگل و همه چی تمومی که من بعد از دیدنت دیگه هیچکی به چِشمَم نمیاد!
کاش منم به چِشمِت بیام، امام حسینم..
#حضرت_ارباب♥️
حریم عشق
سلام رفیق، سلام جونِ دلِ من🧡🌱 شما انقدر خوب و خوشگل و همه چی تمومی که من بعد از دیدنت دیگه هیچکی به
اُدْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِينَ که بالای دَر نوشته، یعنی با سلامتی و امنیت داخل آن شوید.
#من_امام_حسینی_ام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میشه امام زمان رو دید یا نه💔:)؟
#امام_زمان
10.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#صلیاللهعلیكیااباعبدالله🌱
آمَدَمَتکهبِنگرم،
گریهاَماننمۍدهد :)💚!
+ اشکِشوقتویبینالحرمین
💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_پنجم
لبخند سر خوشی زدم .
من – باشه براي یه وقت بهتر . ممکنه یکی ما رو ببینه . خیلی بد می شه .
تو صندلیش درست نشست . نفسش رو پوفی کرد و جدي شد .
پویا – هفته ي دیگه مهمونی سمیراست . اونجا دیگه این همه به حرفت گوش نمی کنم .لبخند نیمه نصفه اي زدم .
خودش نمی دونست که من مشکلی با این کار ندارم . چه ایرادي
داشت ؟ ما که قرار بود با هم ازدواج کنیم ! یکم محبت قبل از ازدواج رسمی به جایی بر نمی خورد !
با فکر مهمونی سمیرا فکري از ذهنم گذشت . چه خوب می شد یه
حرکت عاشقانه داشته باشیم و بعد هم من جواب مثبتم رو همون لحظه بهش بدم . عالی بود .
با این فکر لبخندي رو لبم نشست . غافلگیري خوبی بود .
***
از روز قبل که پاتختی بود و همه خونه ي ما جمع بودن تصمیم
گرفتم قبل از دادن جواب مثبتم به پویا یه سفربرم .
یه سفر مجردي . در اصل آخرین سفري که هر کاري دلم می
خواد توش انجام بدم و نیاز نباشه برنامه هام روبا کسی هماهنگ
کنم .
ولی قبلش باید با مامان حرف می زدم و ازش اجازه می گرفتم .
می دونستم به راحتی راضی نمی شه .هر چند خونواده ي راحتی
داشتیم و یه سري آزادي هایی بهمون داده می شد ، ولی در اصل یه سري از این آزادي ها همراه بود با محدودیت هاي خاص .
بعد از شستن دست و صورتم براي خوردن صبحانه وارد آشپزخونه شدم .
مامان در حال مرتب کردن کابینت ها بود . به خاطر پاتختی همه ي ظرف ها و پیش دستیاش رو بیرون آورده بود . و حالا داشت به ترتیب اون ها رو دسته بندي می کرد و می ذاشت سر جاشون .
" سلام " بلندي کردم و رفتم سمت کتري و قوري روي گاز .
مامان همونجور که سرش تو کابینت بود جواب سلامم رو داد .
براي خودم چاي ریختم و گذاشتم روي میز . نشستم روي صندلی
و ظرف پر از شیرینی رو میز رو کشیدم جلوم
. شیرینی هاي باقی مونده ازعروسی بود .
مامان بلند شد ایستاد و نگاهی بهم انداخت .
مامان – یه وقت کمک نکنیا !
سري تکون دادم .
من – چاییم رو بخورم میام کمک .
مامان آهی کشید و دوباره نشست و سرگرم کارش شد .
نگاهش کردم .
من – چرا آه می کشی ؟ نگو دلت براي پسرت تنگ شده .
مامان برگشت به سمتم و من برق اشک و لبخند همراه با لرزش لبهاش رو دیدم .
لبخندي زدم و بلند شدم رفتم طرفش . بغلش کردم .
من – اخی ! بغض نکن مامانی .
سرش رو روي سینه م گذاشت .
مامان – مادر نیستی که بفهمی چه حالیم . هم خوشحالم که رفتن
سر زندگیشون . هم اینکه دلم براش تنگ
می شه .
شروع کردم به مالیدن شونه هاش .
من – نگران نباش . مادر نیستم ولی قول می دم زود مادر بشم .
با این حرفم سرش رو بلند کرد و متعجب نگاهم کرد .
مامان – یعنی چی ؟
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛🌿💛༄
💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_ششم
وقت مناسبی بود . هم براي گفتن تصمیمی که گرفتم و هم برنامه ي مسافرتم . از طرفی فکر مامان رو می
تونستم از مهرداد و دلتنگی دور کنم .
لبخند دندون نمایی زدم و با شوق گفتم .
من – می خوام به پویا جواب مثبت بدم .
مامان صاف نشست و خیلی جدي پرسید .
مامان – مطمئنی ؟ فکرات رو کردي ؟
با همون لبخند سرم رو به عالمت مثبت بالا پایین کردم .
ابرویی بالا انداخت و بلند شد . منم ایستادم و نگاهش کردم .سرش
رو کمی کج کرد .
مامان – خوب پس باید به بابات بگم .
بعد هم متفکر زیر لب گفت .
مامان – انگار یه عروسی دیگه در پیش داریم .
می دونستم نگرانه . هنوز خستگی عروسی مهرداد از تنمون در نیومده باید براي یه عروسی دیگه خودمون رواماده می کردیم که از قضا من عروسش بودم .
واقعا خرید براي من اعصاب فولادي می خواست . هم دیر پسند بودم و هم سخت پسند . و این براي خریدعروسی فاجعه بود .
دستی زدم به پشتش .
من – حالا نمی خواد نگران بشین . قول می دم براي خرید خیلی
اذیت نکنم .
نگاه پر از حرفش رو دوخت به چشمام .
مامان – من نگران انتخابتم .
لبخندم رو جمع کردم از بس جدي و با تردید این جمله رو گفت .
آروم پرسیدم .
من – یعنی چی ؟
مامان – تو مطمئنی این پسره رو دوست داري ؟
با تردید گفتم .
من – چطور مگه ؟
شونه اي بالا انداخت .
مامان – آخه حس می کنم این پسره از تو مشتاق تره .
دوباره با تردید گفتم .
من – مگه ایرادي داره ؟
مامان – نه . مشتاق بودن اون ایرادي نداره . این کم اشتیاقی تو ایراد داره .
متعجب گفتم .
من – چرا ؟
با شک و تردید نگام کرد .
مامان – اگه یه بار عشق واقعی رو تجربه کنی متوجه می شی .
نمی دونم چرا تو این دوره جوونا اینجوري
ازدواج می کنن !
ابرو بالا انداختم .
من – چه جوري مثلاً
سري به حالت تأسف تکون داد .
مامان – همینجوري دیگه . راحت و از روي دل سیري . نمی
دونم والا . حاال اگه مطمئنی با بابات حرف بزنم .
با حرف مامان رفتم تو فکر . همونجور هم سرم رو تکون دادم .
من – آره با بابا حرف بزنین .
بعد یاد مسافرت افتادم .
من – راستی مامان ! می خوام یه دو سه روزي برم مسافرت ؟
با این حرفم مامان که سرش رو پایین انداخته بود و داشت قاشق ها
رو شمارش می کرد ، سریع سرش رو بالا آورد .
مامان – با کی می خواي بري ؟
سرم رو کج کردم و با مظلومیت گفتم .
من – تنها .
اخمی کرد .
مامان – نه .
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛🌿💛༄
10.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎بوسه شوهر به سر همسر وسط خیابون
میخوام ارایشم و پاک کنم 😊
مشاهده کنید
امر به معروف یا همان لحظه تأثیر دارد
یا اجازه بدین زمان
و نظر اهل بیت علیهم السلام
نتیجه خودش و برسونه
#بی تفاوت نباشیم 👏👏
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها 🤲🏻
حریم عشق
💎بوسه شوهر به سر همسر وسط خیابون میخوام ارایشم و پاک کنم 😊 مشاهده کنید امر به معروف یا همان لحظه ت
درود خدا بر عفت وحیایتان 🌱❤️
(حب فاطمی)
و درود خدا بر غیرت ومردانگیتان 🌱❤️
(عشق علوی)
دعای امام زمان «عج» پشت وپناهتان 🕊🌺
🦋اللهم عجل لولیک الفرجـ🦋
⚝﷽⚝
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.
و از آیات خداوندی است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید، که در کنار او آرامش یابید، و میان شما عشق و محبّت و مهربانی قرار داد، که در این حقیقت نشانه هائی از خداست برای مردمی که در گردونه اندیشه و فکر نسبت به حقایق به سر میبرند!
(سوره روم، آیه 21)
♡🦋❥ِِّـٍِِ#همسرانه
✨الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ✨
💞اللہمـ.صلےعلےمحمد وآل.محمدوعجل.فرجہمـ💞
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــ
┏━━━━━☆━━♡━━☆━━━━┓
「⃢🦋➺@shahidebrahiimm
┗━━━━━☆━━♡━━☆━━━━┛
#سخن_بزرگان
✨امام صادق علیه السلام:
خَیرُ نِسَائِکمُ الَّتِی إِذَا خَلَتْ مَعَ زَوْجِهَا خَلَعَتْ لَهُ دِرْعَ الْحَیاءِ وَ إِذَا لَبِسَتْ لَبِسَتْ مَعَهُ دِرْعَ الْحَیاءِ؛
بهترین و عفیف ترین زنان شما آن زنی است که چون با همسرش #خلوت کند زره حیا را از خود دور سازد
و چون از خلوت شوهرش بیرون آید زره حیا را بر تن کند و حجاب و عفت خود را که نشانه حیای اوست کاملًا رعایت کند.
[2] الكافى، ج 5، ص 324 ..
🦋❥ِِّـٍِِ#همسرانه
✶⊶⊷⊶❍❍⊷⊶⊷✶
✨الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ✨
💞اللہمـ.صلےعلےمحمد وآل.محمدوعجل.فرجہمـ💞
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــ
┏━━━━━☆━━♡━━☆━━━━┓
「⃢🦋➺@shahidebrahiimm
┗━━━━━☆━━♡━━☆━━━━┛