یه آرزو کن بعد شمع ها رو فوت کن🎉
﴿بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
امسال رو سالِ شهادت من قرار بده﴾
حاجی جان ؛
تولدت تو آسمونا مبارك...❤️
#عید_نوروز
حریم عشق
‹💔🔗›
میگنرفیقاونهکهتورومیخندونه ؛
امارفیقتراونکهکهپای ِگریههاتمیشینه !
ماپیشِتوخیلیگریهکردیمحسینجانم♥️
💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_بیستوسوم
دوباره چیزي گفت که حرصم در اومد .
من – خوب این الان یعنی چی ؟ چه ربطی داره به ترس ما ؟
دوباره لبخندي زد .
درستکار – چرا بهش اعتماد نمی کنین ؟ یه بار اعتماد کنین ، اگه نتیجه نگرفتین اونوقت ایراد بگیرین !
طلبکار گفتم .
من – من موندم چی باعث شده انقدر مطمئن باشی ؟
درستکار – اینکه همیشه اعتماد کردم و به خوبی جواب اعتمادم رو گرفتم .
من – باشه . من اعتماد می کنم ولی اگر وضعمون از این خرابتر شد ...
درستکار – شما اطمینان کن و بقیه ش رو بسپار به خودش .
چنان با آرامش و اطمینان حرف زد که نمی شد قبول نکنم .
بی اختیار نگاهم رو دوختم به آسمون و تو دلم گفتم " اونجایی
دیگه خدا ! .. من به حرف این بنده ت بهت
اعتماد کردم ... گفت بقیه ش با خودته ... می خوام ببینم چی می
شه "
با بطري آبی که به طرفم گرفته شده بود چشم از آسمون گرفتم .
درستکار – خیلی وقته آب نخوردیم .
بطري رو گرفتم . و تشکري کردم . یه ساندویچ کوچیک هم که از بسته هاي سالم مونده بیرون آورده بود داد
دستم .
گرسنه بودم . از وقتی از خونه بیرون اومده بودم چیزي نخورده بودم .
با یادآوري خونه چهره ي مامان و بابا جلوم جون گرفت . در چه حالی بودن ؟ خبر داشتن سقوط کردیم ؟ خبر
داشتن زنده م ؟
مطمئنا نمی دونستن زنده م . دلم براشون سوخت . حتماً مهرداد و رضوان هم با خبر شده بودن دیگه ! اونا که
رفته بودن ماه عسل مشهد .
مامان و بابا با اون حالی که هیچ خبر خوبی از من نداشتن تنها ، گرچه که احتمالا خواهرا و برادراشون بودن . تنهاشون نمی ذاشتن .
ولی مامان حساس من با این چیزا آروم نمی گرفت که !
بی اختیار بغض کردم . اگر به خاطر نگرانی براي من فشار خونش می رفت بالا و اتفاقی براش می افتاد باید
چیکار می کردم ؟
من بدون مامان و بابام می مردم . به قول مهرداد بچه ته تغاري لوس خونه بودم .
سرم رو کردم و رو به آسمون زیر لب زمزمه کردم " خدایا اشتباه کردم . نمی خواد هواي من رو داشته باشی .
حواست به مامان و بابام باشه . به خدا اگر برگردم و ببینم سالم هستن بهت ایمان میارم . قول می دم .قول "
درستکار – چیزي شده ؟
نگاهش کردم . با همون بغض .
کاش نگاهم می کرد . دلم توجه می خواست .
چرا این بشر نگاهم نمی کرد ؟ من که نمی خواستم بخورمش ! یا
قرار نبود کار خالف شرعی بکنم !
با همون بغض گفتم .
من – هیچی .
انگار لحن پر بغضم رو فهمید که نگاهم کرد . ولی کوتاه و گذرا .
شاید مثل یه نسیمی که به آرومی میاد و می
ره .
کمی بهم نزدیک شد .
درستکار – چیزي شده خانوم صداقت پیشه ؟
پر بغض گفتم ...
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_بیستوچهارم
من – نگران مامان و بابام هستم .
درستکار – منم مثل شما نگران خونواده م هستم . ولی الان کاري از دستمون بر نمیاد . بهتره غذاتون رو
بخورین . تا صبح راه درازي در پیشه و باید جون داشته باشیم .
برگشت سر جاي خودش .
درستکار – بهتره همینجور که می خوریم حرف هم بزنیم . باید تا صبح بیدار بمونیم ......
ابرویی بالا انداختم .
من – حرف بزنیم ؟
سري تکون داد و بسته ي ساندویچ کوچیکش رو باز کرد .
اینکه می خواست من رو به حرف بگیره برام تعجب آور بود .
خیلی قبل درست زمانی که سال سوم دبیرستان
بودم از یکی از بچه هاي مذهبی مدرسه شنیده بودم که وقتی یه زن
و مرد نامحرم با هم حرف می زنن نفر
سوم بینشون شیطان هست که باعث می شه اونا به گناه بیفتن .
با اینکه با این حرف اصلا موافق نبودم ولی میدونستم
بیشتر آدمای مذهبی همین نظر رو دارن . براي همین
به حرف گرفتنم از طرف یه آدمی که می دیدم چقدر مراعات می
کنه عجیب بود .
نتونستم چیزي نگم . براي همین با تردید پرسیدم .
من – ایرادي نداره با من حرف بزنی ؟
سري تکون داد .
درستکار – چه ایرادي ؟
من – منظورم اینه که ...
حرفی که می خواستم بزنم رو تو ذهنم پشت سر هم ردیف کردم و بی وقفه گفتم .
من – مگه گناه نمی دونی با نامحرم حرف بزنی ؟
هیچ عکس العملی نشون نداد . هنوز به آتیش خیره بود .
لبم رو گاز گرفتم . حرف بدي زده بودم ؟ چرا هیچی نمی گفت ؟
بعد از چند ثانیه ي کوتاه که براي من قرنی بود لبخندي زد .
درستکار – فقط قراره خوابمون نبره . همین .
من – چرا نخوابیم ؟
نیم نگاهی به اون مرد بیهوش انداخت .
درستکار – یه مجروح داریم که باید وضعیتش رو مدام چک کنیم
. احتمال هر اتفاقی هم هست من جمله حیووناي
وحشی پس بهتره هر دو هوشیار باشیم .
بی راه نمی گفت .
سري تکون دادم . گرچه که مثل هر دفعه چون مستقیم نگاهم نمی
کرد متوجه نشد .
گازي به ساندویچش زد . معلوم بود گرسنه ست . این رو از ولعی
که حین گاز زدن به آدم القا می شد فهمیدم .
ولی در کمال آرامش می جوید . برعکس مهرداد که وقتی گرسنه بود به شدت تند غذا می خورد و هر بار مامان
بهش گوشزد می کرد یواش غذا بخوره .
چنان قشنگ و با آرامش و از طرفی با اشتها می خورد که منم بسته ي ساندویچم رو باز کردم و مشغول شدم .
اولین گاز رو که زدم گفت .
درستکار – خوب از کجا شروع کنیم ؟
شونه اي بالا انداختم .
من – قراره چی بگیم ؟
درستکار – هر چیزي که باعث بشه گذشت زمان رو حس نکنیم .
کمی فکر کردم .
دلم فضولی می خواست ، از نوع زیادش . و البته کمی شیطنت .
من – من سوال کنم ؟
سري تکون داد .
درستکار – بفرمایید ....
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛🌿💛༄
27.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرود بسیار زیبای😍 #عاشقتم_ایران
بازم دهه نودی ها گل کاشتن 💛
#حتما_ببینید
•°~💙❄️
میگم!
حیفهحیفهبچهشیعهگناهکنه...
ماکهمنتقمخونحاجقاسمیم
ماکهمنتظرظهورآقاییم
حیفهگناهکنیم...
بهقول آیتاللہجوادیآملے :
مملکتیراکهشهـداپاککردهاندآلوده نکنیم...
نگاهچقدرقشنگهخوبگوشکنید
یهصداییمیگههنوزحسیناینزمونهتنهاست
بسنیست!؟
آیشهدامیشهماروبهخلوتتونراهیبدید!؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_ربشهررمضان🌱✨
+دلممیگهحسینجان♥️
#ماه_رمضان
آخدا دمت گرم
امسالم مارو رسوندی به ماه رحمتت
تا شب قدر نگهمون دار...
ما با؛باباعلی کارها داریم((((:
💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_بیستوپنجم
و گازي به ساندویچش زد .
موذیانه لبخندي زدم که ندید .
من – ازدواج کردي ؟
با این سوالم محتویات دهنش پرید تو حلقش و به سرفه افتاد .
به جاي اینکه به این فکر کنم که جوون مردم ممکنه خفه بشه زدم زیر خنده . این سرفه نتیجه ي هم صحبت
شدن با من بود دیگه .
سرفه ش بند اومد . از بطري کنار دستش کمی آب خورد .
حس کردم صورتش کمی قرمز شده .
سر جوون مرد چی آورده بودم .
موذیانه گفتم .
من – خوبی ؟
سري تکون داد .
درستکار – اگه بذارین .
من – من که کاریت نداشتم . تازه براي اینکه نري تو جهنم بهت نزدیک نشدم که بزنم پشت کمرت . گفتم
خفه بشی بهتر از اینه که بري جهنم . مگه نه !
لبخندي زد .
درستکار – ممنون که به فکر اعتقادات من بودین .
اخم کردم . چرا عصبانی نمی شد ؟ فقط در صورتی اخم می کرد که بهش دست بزنم !
یعنی اگر موقعیت بهتره بود حتما یه دلیل خوب گیر می آوردم تا
دستش رو بازم بگیرم تا اخم کنه . گرچه که
لبخندش بهتر بود .
من – خیلی خوش اخلاقیا هر چی می گم می خندي . خوش به حال زنت !
لبخندش رو جمع کرد ولی بازم اخم نکرد .
درستکار – شما چیزي نگفتین که من بخوام اخم کنم . در ضمن براي اینکه این بحث تموم بشه باید بگم من
ازدواج نکردم .
خوب جوابم رو گرفتم . آقا مجرد بود . پس می شد بیشتر اذیتش
کنم . اگر زن داشت عذاب وجدان می گرفتم
که زنش بفهمه ناراحت می شه با شوهرش حرف زدم . چون اینجور آدما حتما زن هاشون از اون خانوم هایی بودن
که با چادر چنان رو می گرفتن که فقط یه چشمشون پیدا بود .
اینجور ادما حتما بدشون میومد شوهراشون با یه
دختر حرف بزنه دیگه !
چقدرم من از اینجور زن ها بدم میومد .
موذیانه گفتم .
من – چرا تا حالا زن نگرفتی ؟
تکه ي آخر ساندویچش رو نگاهی کرد و جواب داد .
درستکار – قسمت نشده !
من – چرا قسمت نشده ؟
سرش رو به طرفم چرخوند و باز بدون نگاه به من گفت .
درستکار – از این بحث به چی می خواین برسین ؟
اوه اوه . بد جلو رفتم .
فضولیم زیادي بود .
نفسم رو حبس کردم و مغزم رو به کار انداختم تا حرفی بزنم که بتونم فضولی و حس مردم آزادیم رو یه جورایی
موجه جلوه بدم .
من و منی کردم .
من – خوب ... دلم می خواست .. زنت رو ببینم . چه جوري بگم؟ .. فکر می کنم از اونایی هستی که دختر که
حتماً براي ازدواج انتخاب می کنی باید چادري باشه و آفتاب
مهتاب روش رو تا حالا ندیده باشه وتن صداش
رو هیچکسی غیر از پدر مادر و خواهر و برادرش نشنیده باشن .
باز هم بدون هیچ عکس العملی خیره بود به آتیش .....
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛🌿💛༄
💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_بیستوششم
بازم خراب کرده بودم ؟
یه کم فکر کردم . چیز بدي نگفته بودم . خوب این همه ي تصوراتم بود دیگه .
مظلومانه نگاهش می کردم . منتظر بودم ببینم چه واکنشی نشون می ده .
هیچ تغییري تو صورتش ایجاد نشد .
درستکار – نام فامیلتون خیلی بهتون میاد . هر چی تو ذهنتونه راحت به زبون میارین !
ابرویی بالا انداختم .
من – خوبه دروغ بگم ؟
سري تکون داد .
درستکار – نه . این خیلی خوبه که دروغ نمی گین .
من – من از دروغ بدم میاد . یعنی از پدر و مادرم یاد گرفتم بهتره همیشه حقیقت رو بگم . حتی اگر به ضررم
باشه .
سري تکون داد .
درستکار – فکر نمی کردم این چیزا رو بلد باشین .
اخمی کردم .
من – چرا ؟
درستکار – نمی دونم . شاید چون ظاهرتون این حس رو با آدم القا می کنه .
طلبکارانه گفتم .
من – مگه ظاهرم چشه ؟
لبخندي زد .
درستکار – ناراحت نشین . به خدا منظوري ندارم .خب اصلافکر نمی کردم کسی که براش مهم نیست دست
نامحرم رو بگیره دروغ نگه .
چیزي نگفتم .
تقریبا بهم برخورد حرفش . یعنی چی که چون دستش رو گرفتم
پس شاید آدم دروغ گویی باشم ! یعنی هر کی مثل من بود دروغگو بود ؟
ترجیح دادم دیگه باهاش حرف نزنم . انگار دنیاي ما از زمین تا آسمون فاصله داشت .
چند دقیقه اي به سکوت گذشت .
که خودش سکوت رو شکست .
درستکار – باور کنین منظوري نداشتم .
من – مهم نیست .
درستکار – مهمه . دلم نمخواد از دستم ناراحت باشین .
من آدمی نیستم که بخوام کسی رو ناراحت کنم.
من – ولی این کار رو کردي .
نفس عمیقی کشید .
درستکار – من تا حالا اینجوري فکر می کردم . الانم متوجه اشتباهم شدم . پس لطف کنین ..
نذاشتم ادامه بده . نمی خواستم این بحث رو ادامه بدم . براي ایکه
دست برداره سریع گفتم .
من – دیگه ناراحت نیستم . نیاز نیست ادامه بدي .
سکوت کرد .
فهمید سرد و سنگین حرف زدم .
نگاهم رو دوختم به ساندویچ نیم گاز زده ي داخل دستم .
دیگه اشتهایی نداشتم .
وضعمون که اونجوري . مرد رو به روم هم اونجوري . شب و هواي سردش هم یه طرف و بلاتکلیفی و بی
خبري از ساعات باقی مونده از طرف دیگه . مگه اشتهایی هم
باقی می موند ؟؟؟؟
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛🌿💛༄
🌼💐🌺🍀🌺💐🌼
#حدیث_روز
#پیامبر_اکرم_ص
شَهرُ رَمَضانَ شَهرُ اللّه عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهرٌ یُضاعِفُ اللّهُ فیهِ الحَسَناتِ وَ یَمحو فیهِ السَّیِّئاتِ وَ هُوَ شَهرُ البَرَكَةِ
ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهى است كه خداوند در آن حسنات را مى افزاید و گناهان را پاك مىكند و آن ماه بركت است .
📚 بحارالأنوار، جلد 96، صفحه 340
💐 🌺🌼
امشببادستایپراومدیم..
دستاییپرازگناه:)
میبخشیدیگهمگهنه؟!
ڪمڪڪنآدمشیم💔!
خدایا..
ڪولهبارگناهامونخیلیسنگینهخیلی..
ولیتومهربونومشتیترازاینحرفایی..
خودتگفتیصدباراگرتوبهشکستیبازآ:)
ڪمڪمونڪن..
ڪمڪمونکنبتونیمتواینماهپاڪازگناهشیم..
آخدا..
تویاینماهِعزیز
توفیقروزهداریوشبزندهداریبهمون
بدهوازعبادتسرشارمانساز🌙♥️
#ایمهربانترینمهربانان..
وقتِ اذانِ مغرب و افطار و ربنا
من آرزو کنم، تو برآورده میشوی؟!
#طاهره_اباذریهریس
#ماه_رمضان🍀
🤲دعای روز اول ماه مبارک رمضان🤲
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
اللهمَ اجْعلْ صِیامی فـیه صِیـام الصّائِمینَ وقیامی فیهِ قیامَ القائِمینَ ونَبّهْنی فیهِ عن نَومَةِ الغافِلینَ وهَبْ لی جُرمی فیهِ یا الهَ العالَمینَ واعْفُ عنّی یا عافیاً عنِ المجْرمینَ.
خدایا…! روزه مرا در این روز مانند روزه
داران حقیقی که مقبول توست قرار ده، و
اقامه نمازم را مانند نمازگزاران واقعی و
مرا از خواب غافلان بیدار ساز و گناهم را
ببخش ای معبود جهانیان و در گذر از
من ای بخشنده ی گنهکاران
بسمالله الرحمن الرحیم
هدیه به زنان خانه دار
لطفاً این لیست را در اختیار همسران . مادران و..قرار دهید
منو_ماه_رمضان*
⭕ هر روز نپرسید چی درست کنم 😉 پیشنهاد برای افطار و سحری ماه رمضان
1⃣ روز اول : افطار شله زرد و خوراک؛ سحری کباب تابه ای
2⃣ روزدوم : سوپ ؛ قورمه سبزی
3⃣ روز سوم : عدسی ؛ زرشک پلو
4⃣روز چهارم : آش ؛ قیمه بادمجان
5⃣ روز پنجم : فرنی و کتلت ؛ سبزی پلو کوکو
6⃣ روز ششم : آبگوشت ؛ رشته پلو
7⃣ روز هفتم : آش ماست ؛ لوبیاپلو
8⃣ روز هشتم : کشک بادمجان ؛ عدس پلو
9⃣ روز نهم : کتلت مرغ ؛ خورش کرفس
🔟 روز دهم : فرنی و کوفته ؛ دمی پلو
1⃣1⃣ روز یازدهم : سوپ قارچ ؛ شوید باقالی پلو
2⃣1⃣ روز دوازدهم : الویه ؛ سبزی پلو ماهی
3⃣1⃣ روز سیزدهم : شیربرنج و کوکو ؛ خورش آلو اسفناج
4⃣1⃣ روز چهاردهم : عدسی ؛ لوبیا پلو
5⃣1⃣ روز پانزدهم : حلیم ؛ خورش قیمه بادمجان
6⃣1⃣روز شانزدهم : آش رشته ؛ ته چین مرغ
7⃣1⃣ روز هفدهم : سوپ ؛ قورمه سبزی
8⃣1⃣ روز هجدهم : میرزا قاسمی ؛ عدس پلو
9⃣1⃣ روز نوزدهم : کوکو سیب زمینی ؛ ته چین گوشت
0⃣2⃣ روز بیستم : دلمه ؛ خورش فسنجان
1⃣2⃣ روز بیست و یکم : شله زرد و کتلت ؛ لوبیا پلو
2⃣2⃣ روز بیست و دوم : پیراشکی گوشت و مرغ ؛ دمی پلو
3⃣2⃣ روز بیست و سوم : آش شله قلمکار ؛ قیمه سیب زمینی
4⃣2⃣ روز بیست و چهارم : فرنی و شامی ؛ زرشک پلو با مرغ
5⃣2⃣ روز بیست و پنجم : آش جو ؛ کباب تابه ای
6⃣2⃣ روز بیست و ششم : فرنی و کوکو ؛ خورش قورمه سبزی
7⃣2⃣ روز بیست و هفتم : سوپ رشته ؛ خورش مرغ با آلو
8⃣2⃣ روز بیست و هشتم : کشک بادمجون ؛ خورش کرفس
9⃣2⃣ روز بیست و نهم : کوکو سیب زمینی ؛ زرشک پلو با مرغ
روز آخر ماه مبارک رمضان آش و سبزی پلو ماهی وووووهر چه نوش جان کردید ما را هم دعا کنید🙏🏻☺
🌀اونایی هم که خیلی فرنی دوست دارن ، میتونن هر شب فرنی هم درست کنند
#ایده_ای_عالی_برای_ماه_رمضان😍😍😍
💕💕💕
💕💕
💕
💕
❤️ دوستای عزیزم از روز اول ماه رمضان برای درست کردن افطار هر روز رو به نیت یکی از معصومین و بزرگان خدا که در لیست زیر هست قرار بدین(نذر کنید)و سفره تون رو پر برکت کنید☺️
📣برنامه سفره ماه مبارک رمضان:
1. حضرت محمد (ص)
2. حضرت فاطمه زهرا(س)
3.امام علی(ع)
4.امام حسن مجتبی(ع)
5.امام حسین(ع)
6.امام سجاد(ع)
7.امام محمدباقر(ع)
8.امام جعفرصادق(ع)
9.امام موسی کاظم(ع)
10.امام رضا(ع)
11.امام جواد(ع)
12.امام هادی(ع)
13.امام حسن عسگری(ع)
14.صاحب الزمان(عج)
15.حضرت ابوالفضل(ع)
16. حضرت نرجس خاتون(س)
17.حضرت زینب(س)
18.حضرت رقیه(س)
19.حضرت ام البنین(س)
20.حضرت سکینه(س)
21.حضرت قاسم بن حسن(ع)
22.حضرت رباب(س)
23.حضرت نجمه خاتون(س)
24.حضرت معصومه(س)
25.حضرت خدیجه(س)
26.حضرت فاطمه بنت اسد(س)
27.حضرت نفیسه خاتون(س)
28.حضرت مسلم بن عقیل(ع)
29.ب نیت نذر۱۲۴هزار پیغمبر
30.ب نیت نذر شهدا
✅به عنوان مثال
روز اول به نیت سفره ی حضرت محمد (ص) نیت میکنید و افطاری را ب نیت حضرت محمد نذری میپزین بعد فاتحه و سه صلوات هم هدیه میکنید🌹
👌ایده ی بسیار خوبی است تا این ماه پربرکت تر شود🌹🌹🌹🌹
نشر پیام صدقه جاریه هست👌👌👌
پخش کنید پیام رو تا همه این کار زیبا رو انجام بدهند👌👌
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل الفرجهم والعن اعدائهم اجمعین
هدایت شده از مسابقه ماه خدا 1
🎁شماهم برنده نگین انگشتر حرم امام حسین (ع) هستید #بدون_قرعه_کشی🎁
🌺تعدادی از جوایز بدون قرعه کشی و تعدادی هم با قرعه کشی تقدیم میشه
🔰توضیح مسابقه:
ابتدا روی لینک بزنید و وارد کانال مرجع تقلید خودتون بشید:
💢ویژهمقلدین امامخامنهای👇
https://eitaa.com/joinchat/4100522063C1fc61ec4ab
💢ویژهمقلدینآیتاللهمکارم👇
https://eitaa.com/joinchat/3092316245C521fc541d4
💢ویژهمقلدینآیتاللهسیستانی👇
https://eitaa.com/joinchat/1868169268C10d21e4259
#کد1118