8.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_اسم پسرتو چی میذاری؟
+ علی.
- پسر بعدیت؟
+ امیرعلی.
- بعدیش؟
+ محمدعلی.
- چهارمیش چی؟
+ علی اصغر.
- ای بابا، بعدش؟
+ علی اکبر.
- یه چیز بذار توش علی نباشه.
+ حیـــــــــــــــــدر
#مـولآ_علے🌱
💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_دویست_و_پنجاه
امیرمهدی - با مد هم مشکلی ندارم تا زمانی که خارج از عرف یه آدم متشخص نباشه هر وقت میخواین رو مد لباس بخرین اول ببینین اون لباس شخصیت شما رو چه جوری نشون میده ، اگر وقار و متانتی که شایسته ی یه زن ایرانیه رو به نمایش میذاره اونوقت انتخابش بکنین
این حرفش یعنی باید قید بعضی چیزها رو بزنم البته من باید به اینجور لباس پوشیدن ها عادت میکردم چون برای رفتن به خونه ی اقوامش نمی تونستم مثل قبل انتخاب های آزادانه ای داشته باشم و خواه ناخواه انتخاب هام محدود می شد پس قبول حرفش چندان سخت نبود
من - اینم قبول دارم
امیرمهدی - در مورد بلند خندیدن و بلند حرف زدن و شیطونی کردنم باید بگم که تو خونه و حریم محرم ها اشکالی نداره ولی ترجیح میدم شیطنت هاتون فقط برای خودم باشه میدونم خودخواهیه ولی...
سکوت کرد منم سکوت کردم تا حرفش رو کامل کنه
امیرمهدی - آخه با شیطنت...
باز هم حرفش رو خورد بلند شد ایستاد و پشت به من سریع گفت
امیرمهدی - با شیطنت خیلی به چشم آدم خواستنی میشین
انقدر سریع گفت که یه لحظه شک کردم به چیزی که شنیدم ولی وقتی اومد و دوباره کنارم نشست با حرفی که زد فهمیدم درست شنیدم
امیرمهدی - هیچ وقت از دخترایی که از این شیطنت ها میکردن خوشم نمی اومد اما نمیدونم چرا هر حرف و حرکت شما برام شیرین بود
لبخندی زد
امیرمهدی - میدونم اینم کار خدا بوده وگرنه که آدم یه شبه انقدر تغییر نمی کنه
راست می گفت کار خدا بود که با اون همه اختلاف فکری یکدل و هم نظر نمیشدیم
انگار خدا معجزه کرده بود که من با حرفاش جادو میشدم و به راحتی قبولشون میکردم
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿