eitaa logo
مَلجَــــــا
286 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
17 فایل
‌﷽ ما نه از رفتن آنها، که ازماندن خویش دلتنگیم! #شهید‌سید‌مرتضی‌آوینی •همسایه ⸤ @shahid74m ⸣ 「 @maljakhat 」خوشنویسی ملجا• •تنها راه ارتباطی: https://daigo.ir/pm/1HaxEU ོ کپی‌حلال‌بھ‌شرط‌ذکر۳صلوات‌ جهت‌تعجیل‌درفرج‌‌‌و‌شادےارواح‌طیبه‌ےشهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 همه و همه ش تو این کانال:)← تازه تأسیس لطفا حمایت کنید ♥️ در امار ۱۵۰ یه فونت جذاب ایتا در کانال قرار داده میشه 🤩 بیا تو کانال سنجاق شده @omidgah ~•کانال مَلجَـــأ ~• ~°~°~°~°~°~°~°~
[🕊°🌱] همسرم تعریف کرده بود در زمان مجردی با دوستانش به قم رفته و در محضر ایت الله بهجت حاضر شده بودند. ایت الله بهجت در نگاه اول به او لبخند زده و گفته بوده : پسرم تو از طرف خدا برگزیده شده ای و به مقام رفیع شهادت می رسی . . . در دوران عقد به مناسبت میلاد امام زمان (عج) به قم و جمکران رفتیم. بعد از زیارت حرم مطهر به دیدار آیت الله بهجت رفته و سلامی عرض کردیم. ایت الله بهجت به فرهاد گفت: باید اسمت را عوض کرده و به عبدالصالح و عبدالمهدی تغییر نام دهی. فرهاد هم اسم عبدالمهدی را انتخاب کرد. جالب است بدانید شهادت عبدالمهدی مصادف با تاج گذاری امام زمان(عج)بود. راوی:همسرشهید
🕊 ────── یهو میومد میگفت: «چرا شماها بیکارید؟!» میگفتیم : «حاجی ! اسلحه‌ دستمونه ! یا ماموریت‌ هستیم‌ و مشغولیم؟!» .میگفت : «نه‌... بیکار نباش ! زبونت‌ به ذکرخدا بچرخه پسر... همینطور که نشستی ، هر کاری که میکنی ذکر هم‌ بگو :» وقتی هم‌ کنار فرودگاه‌ بغداد زدنش ‌تۅ ماشینش‌ کتاب دعا و قرآنش‌ بود ... @omidgah |~
| شہید‌محمود‌رضا‌بیضایـےقبل‌از‌ازدواجش‌ همیشہ‌دوست‌داشت‌ڪہ‌در‌آینده دخترےداشتہ‌باشہ‌و‌اسمشو‌بذاره‌ڪوثر بعد‌ازدواجش‌هم‌خدا‌بهش‌دخترےداد و‌اسمشوڪوثر‌گذاشت. شب‌یڪےاز‌عملیات‌ها‌بهش‌گفتندڪہ امڪان‌تماس‌با‌خانواده‌هست نمےخواےصداے‌ڪوثرڪوچولوت‌روبشنوی؟؟ گفت: از‌ڪوثرم‌گـذشتم... ♥️ -@omidgah "-
| 💠چشمک ...! شهید ناصرکاظمی رابطه روحی ویژه ای با مادرش داشت. مادر ناصر تعریف می‌کرد: یک شب وقتی ناصر مهمانم بود صحبت از شهادت او پیش آمد با هم راحت بودیم و این حرف‌ها اذیتمان نمی‌کرد به اوگفتم باید به من قول بدهی اگر شهید شدی در سرازیری قبر بهم چشمک بزنی. گفت: قول می‌دهم قول مردانه. شهید که شد وقتی داشتند توی قبر می‌گذاشتنش با زحمت خودم را به بالای سرش رساندم و گفتم: ناصر، مادر، قولت که یادت نرفته عزیزِ مادر؟ خدا می‌داند همان موقع چشمانش یک بار باز و بسته شد. همه شاهد این ماجرا بودند و صدای صلوات و تکبیر قطعه 24 را پُر کرد. من از پسرم راضی هستم او تا لحظه آخر هم پای قولش ایستاد. ✍🏻خاطره ای از شهید ناصر کاظمی @omidgah |~
🌹 آخرین دفعه قبل از اعزام رفت پابوس علیه السلام ، وقتی برگشت دیدم گلویش گرفته و سینه اش هم قرمز شده ، گفتم چی شده !؟ ، گفت ، جایت خالی مادر جان ، توی حرم سینه زنی مفصلی داشتیم . به گمانم امام رضا (ع) ، توی همان زیارت ، برگه شهادتش را امضاء کرده بود ، وقتی رفت دیگر بر نگشت.....🕊💔 @omidgah |~
یک بار هنگامیکه شهید بزرگوار حمید سیاهکالی مرادی حدود سه ساله بود پای مجروحم را دید گفت پات اوخ شده؟! با زبان بچگی بهش گفتم صدام اوخ کرده..😅 یک اسلحه پلاستیکی داشت گفت می‌خوام برم صدام رو بکشم! آن موقع نفهمیدم که از تمام وجودش تصمیم گرفته که باصدام‌های زمان مبارزه کند...! بعد از سال‌ها ثابت کرد که با صدام‌ها می‌جنگد تا آخرین قطرهٔ خونش...✊🏼 راوی: یکی از اقوام شهید @omidgah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی داشت ازش خون می‌رفت، یهو به رفیقش گفت: بلندم کن بشينم.. رفیقش گفت: واسه چی؟ تو حالت خوب نیست سجاد! گفت: اربابم اومده می‌خوام بهش سلام بدم❤️ و بعد از چند دقیقه، شهید شد :) ___________ شهید سجاد عفتی