📣 بنی آدم اعضای یکدیگرند ...
🔶رهبر انقلاب: حکم قطعی شرعی این است که بر همه واجب است تلاش کنند، کمک کنند و فلسطین را به مسلمانها، به صاحبان اصلیاش برگردانند... و کنار مردم لبنان و حزبالله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب آنان را یاری کنند. ۱۴۰۳/۰۷/۰۴ و ۱۴۰۳/۰۷/۰۷
🔺 پویش «ایران همدل۴» 🔻
ویژه استان #لرستان
🔹پویش اهدای طلا به مردم مظلوم فلسطین و لبنان
💍 جهت اهدای طلا و جواهرات: ارسال عدد ٢ به
3000222@omidlorestan
🔻در پویش ایران همدل؛
📢 بانوی پرستار خرم آبادی، تک پوش طلا با ارزش حدودی ۲۰۰ میلیون تومان اهدا کرد
💍جهت اهدای طلا و جواهرات: ارسال عدد ۲ به ۳۰۰۰۲۲۲
#ایران_همدل
#لرستان
@omidlorestan
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حضور نتانیاهو در خیابان های خرمآباد
🗓۱۴۰۳/٠۸/۲٠
#نتانیاهو #لرستان #خرم_آباد
#مردم #طنز #ماشین #تخلیه_چاه
🆔 @omidlorestan
بارون نسبتا شدیدی بود ...
حوالی غروب، خدمت خانواده ای برای دریافت هدیه #ایران_همدل رسیدم.
با تاخیر قابل توجهی، مادر خانواده درب منزل حاضر شد.
وقت تکمیل فرمِ تحویل، مادر انگشتری رو برای پویش هدیه کردن.
اما؛ ناگهان با لحنی پر استرس گفت:
میشه این رو هم بپذیرید؟!
نگاهم به انگشتر پلاستیکی دخترونه ای افتاد که درخشش رنگ صورتیش برام خاص بود ...
سنگینی نگاهی رو روی خودم حس کردم؛
ناخودآگاه چشمانم سمت پنجره های خونه رفت
دختر بچه ۳-۴ ساله ای گوشه پنجره قایمکی من رو تماشا میکرد
اون هم انگشتر عزیزش رو به جبهه مقاومت و کودکان مظلومش هدیه کرده بود!
بله، امروز برای دختر بچه های ۳-۴ ساله هم حق آشکار شده
#ایران_همدل
#لرستان
@omidlorestan
🏴🕯📢🍃🥀اعلام مراسم🥀🍃
✨🕯🥀مراسمات شهادت حضرت فاطمه زهرا «سلام اللّه علیها» (به روایت ۹۵ روز)🥀✨
🗓سهشنبه ۱۳ آذر و چهارشنبه ۱۴ آذر و پنج شنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۳
🕰«بعد از نماز جماعت عشاء»
🍃ویژه خواهران و برادران🍃
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#مراسم #فاطمیه_دوم
#هیأت_أنصار_الحجة_عج
#مسجد_محمّد_رسول_اللّه_ص
#روستای_حاج_خدیجه
#خرّم_آباد #لرستان
@HajKHadikeh
هدایت شده از مجمع مردمی ورزش استان لرستان
46.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨پهلوانان در سایهسار پدر✨
🌹جشن دست بوسی پدر با میدانداری ورزشکاران محلات باصفای #فلکالدین و #میدان_تیر خرمآباد؛ در باشگاه مقاومت به مناسبت ولادت پدر امت، حضرت امیرالمومنین (ع).🌹
🔹با همکاری مجمع مردمی ورزش لرستان.
#مرام_پهلوانی #جوانمردی #فتوت #لرستان #خرمآباد #خرم_آباد #روز_پدر
#مجمع_مردمی_ورزش_لرستان
💐کانال مجمع مردمی ورزش لرستان💐
@majma_varzesh_lorestan
🚨هشدار سیلاب در ۶ استان کشور
🔸کارشناس سازمان هواشناسی ضمن اعلام آغاز بارشها در برخی استانها نسبت به وقوع سیلاب در ۶ استان کرمانشاه، کردستان، ایلام، آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی و #لرستان هشدار داد.
@omidlorestan
🔰تداوم بارش باران و برف در اکثر جادههای لرستان
🔸جانشین پلیس راه راهور فراجا، وضعیت جوی و ترافیکی جادههای کشور را برای جمعه ۱۵ فروردین ۱۴۰۴ اعلام کرد و از بارش باران و برف در اکثر جادههای مواصلاتی کشور خبر داد.
🔸سرهنگ سیاوش محبی افزود: بارش باران در برخی از محورهای استانهای اصفهان، تهران، البرز، قزوین، قم، #لرستان، همدان، کرمانشاه، مرکزی، ایلام و مناطق چالوس و بابل ادامه دارد.
@omidlorestan
#استخدامی_فراجا
🚨 فرماندهي انتظامي استان لرستان به منظور تامين نيروي انساني مورد نياز خود، از بين جوانان (مرد)، مومن، متعهد، کارآمد، انقلابی، بسیجی داراي مدرک تحصيلي ديپلم (تمامی رشته ها) در مقطع #درجه_داری استخدام مي کند.
🔻شرایط
🔹استان: #لرستان
🔹مقطع تحصیلی: #دیپلم
🔹معدل: حداقل معدل 12
🔹سن: حداقل سن 18 حداکثر سن 30سال
🔹قد: حداقل 165 سانتی متر
🔻جهت ثبت نام بصورت حضوري به مديريت گزينش و استخدام فرماندهي انتظامي استان لرستان و يا سايت (gozinesh.police.ir)مراجعه نمايند.
🏢 آدرس:
خرم آباد، ميدان ۲۲ بهمن، بلوار ولي عصر (ع)، بالاتر از فرماندهي انتظامي شهرستان خرم آباد و يا شهرستان ها به معاونت نيروي انساني فرماندهي انتظامي محل سکونت خود مراجعه نمايند.
«حیفِ عباس که توصیف به ظاهر بشود»
نشسته بودم پای روضهی سید احمد حیاتالغیب. نه فکر میکردم آن شعر قرار است با من کاری بکند؛ نه میدانستم یک روضه میتواند زندگی کسی را از نو بنویسد...
فقط گوش میدادم. همه چیز با روضهی علی اکبر شروع شد...
«ارباً اربا یعنی زخمهای نامنظم، زخمهای زیاد...»
«روله روله روله روله
یَه منم نشسمَ، تهِ لَش سردت
زخم پَلیتِ بیرم، کم بوعه دردت
روله روله روله
هر تیکهی دِ پیکرت اوفتایَ جایی
چارهی کارت، فقط بیه عبایی...»
صدایِ گرمش که به اینجا رسید، تیری به قلبم نشست. مداحی لریش اشک را به چشمانم آورد...
فردای آن شب تیر بعدی را زد...
«سفینهی حسین برای همه جا داره...»
کلمه به کلمهاش چنان بر دلم نشست که بعد از ۷ سال همچنان پای آن روضه مینشینم...
«حرف تقوا و بصیرت به میان است اگر
حرفی از چشم سیاه و قد رعنا نزنید
گرچه خوب است رُخش نقل منابر بشود
حیفِ عباس که توصیف به ظاهر بشود»
«چند گامی همهجا دورتر از آقا بود
قد بلند است و از این حال خجالت دارد...»
«دست گیر همه، خدای ادب
دست پرودهی امیرِ عرب»
به گمانم من محرم همان سال مسلمان شدم... «کاشفُ الکربِ سیدُ الشهدا...»
از آن روز این ذکر همدم لحظات غمگین زندگیام شد:
«یا کاشِفَ الکَربِ عَن وَجهِ الحُسَین! اَکشِف کَربی بِحَقِّ أَخیکَ الحُسَین!»
چیزی در دلم چرخید. مگر عباس چه داشت که امام حسین هر وقت غم بر چهرهاش مینشست میگفت:
«عباس را بیاورید!» و همین که چشمهایِ وفادارِ عباس را میدید آرام میگرفت؟
«دم خیمه زمان غارتها،
سر یک گوشواره دعوا شد...»
«پاسخ اَیْنَ عمّیَ العباس
سیلی چند بیسر و پا شد…»
حیران مادری شدم که گفت: «عباسم فدای سر بچههای فاطمه...»
مگر چه داشتند بچههای فاطمه؟!
«برار برار برار
عه روم هنی میکن و تو جسارت
اَر بمونم خیمهیا میرن و غارت...»
خط به خط آن روضهها شد شروع تحقیق و دقت، شد عطش دانستنِ حقیقت. مثل کسی که تازه چشم باز کرده باشد، به خودم آمدم وسط داستانی که سالها شنیده بودمش، ولی ندیده بودمش...
زندگی که تلخ میشد، تنگی سینه و غربت را میخواستم فریاد بزنم، در گوشم صدای عباس میپیچید: «قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاة...» و خجالت میکشیدم شِکوه کنم از سختیها...
صدای بانویی با صلابت جایگزینش میشد که در گوشم نجوا میکرد: «به نام پدرم، یا علی بگو و بلند شو...» و من، هر بار، از دل سختیها، لبخند میزدم و با تمام روحم فریاد میزدم: «ما رأیتُ إلا جمیلا...»
🔹فاطمه امیری
#تاسوعا
#خانه_روایت_ماه
#راوی_ماه
#لرستان
🔻آدرس کانال در بله و ایتا:
@ravimah
@ravimahtv
@omidlorestan
سینهسپران بینام، فرزندان خاموش انقلاب
سلام…
من هارونم.
اینبار نه آمدهام از شهدا بگویم و نه از هیئت و عَلَم و زنجیر. اینبار آمدهام از آنهایی بگویم که در سایه ماندند، اما خورشید از برکت قدمهایشان طلوع کرد.
از خادمان گمنام شهدا.
از همانها که نه به خاطر وظیفه و سِمَت و دستورالعمل، که فقط به رسم رفاقت، غیرت و حس وطندوستی بینام و نشان، پای کار شهدا ایستادند.
نه برای تریبون، نه برای قاب دوربینها، که فقط برای شهدا.
جمعی ده، پانزده نفره؛ اما انگار سپاهی از اولیاء خدا.
یکی بیکار، یکی دکتر. یکی نظامی، یکی بازاری. از هنرمند گرفته تا کارمند.
نه کسی دنبال میز بود و نه دنبال نام؛ هر که بود، فقط در پی آن بود که بیشتر خدمت کند. گویی میانشان رقابتی نانوشته بود؛ مسابقهای در اخلاص.
آنان که تا دیروز از دیدن پیکر قربانی شدهی حیوانی هم روی برمیگرداندند، امروز بیلرزش دست، غسل میدهند و کفن میکنند پیکر ارباً اربا شدهی رفقایشان را.
با نگاهی که پر از اشک است؛ اما محکم و مصمم.
و اینجا، آنچه دل را میسوزاند، نه پیکرهای تکهتکه، که بیغیرتی برخی مسئولانی است که وظیفهشان بود و پا پس کشیدند… تنها نگران بودند آرم ادارهشان بر تابوت بنشیند و عکسشان با شهید در قابها بماند.
آن نوجوان پانزده ساله، دمِ در ایستاده بود که کسی بیاذن داخل نشود. با نگاهی از جنس حماسه گفت:
«حاجی، فکر میکنی من از دیدن پیکر شهید میترسم؟ نه… من اومدم شهید بشم برای امام زمان!»
و عکاسی که هر بار دکمه شاتر را فشار میداد، اشک از گوشهی چشمش میچکید؛
گویی با هر فریم، گلی را ثبت میکرد که پرپر شده بود.
و آن رفیق شهیدی که آرام و مؤدب، کنار خانوادهی شهدا مینشست؛ دلشان را آرام میکرد؛ اشکشان را با اشک خودش همراه میساخت، نه با حرفهای خشک و رسمی.
و آن یکی که تازه مسئولیتی گرفته بود، اما چنان از جان و آبرویش مایه میگذاشت برای برگزاری مراسم، که گویی این آخرین مأموریت زندگیاش است.
و آن رفیق آرام، همان که به سکوت و نجابت شناخته میشد، بهناگاه فریاد زد بر سر آن مسئولانی که فقط آمده بودند عکس بگیرند و بروند… و همه گفتند:
«بگذار حرف دلش را بزند.»
و آن پیرمرد لاغراندام که تا آخرین لحظه کمک میکرد در غسل و کفن سه شهید تازهآمده؛ و بعد که خواست برود، تازه فهمیدیم پدر یکی از همان شهدا بود.
و علیرضا سبزیپور، همان که تا روز قبل از شهادتش، برای شهدا سنگ تمام گذاشته بود؛ و حالا خودش در ردیف شهداست؛ کنار همانهایی که برایشان تابوت بسته بود.
و آن چند رفیق که با دست خالی، در تاریکی شب، دور غسالخانه نگهبانی میدادند تا اگر خطری پیش آمد، اول آنان سپر شوند.
و آن یکی که دستگل در آغوش داشت و با هر گلی که با خم شدنش در تابوت میگذاشت، اشک بر کفن شهید میچکید.
و آن رفیق شهیدی که از شدت خستگی، بر نیمکت غسالخانه خوابش برده بود. شاید در خواب هم داشت به شهدا خدمت میکرد.
و آنکه با دقتی وسواسگونه، پرچم مقدس ایران را دور تابوت میپیچید؛ گویی دلش نمیآمد، کوچکترین چروکی بر پرچم باشد.
و آن یکی که بالای سر تابوت ذکر میگرفت:
«بده که پیش تو موی سرم سفید نشه
بده که نوکرت بمیره و شهید نشه
من اصن اومدم برات شهید بشم
تا تو قلب مادرت عزیز بشم…»
و آنکه با قلم وقتی از رفیقی که پیکر را غسل داده بود پرسید: «روی تابوت این شهید اسم کدام یک از اهلبیت را بنویسیم؟»
بنابر حال هر شهید ذکری میگفت:
«بدنش ارباً اربا شده بنویس یا حسین...
در تعزیه نقش حضرت علی اکبر را داشته بنویس یا علیاکبر...»
و آن همرزم شهید که وقتی چشم در چشم پدر شهید شد، عرق شرم بر پیشانیاش نشست که:
«ببخش من زندهام و پاره تنت شهید شده!»
و آن که تا دیروز دوشادوش رفیقش گلزار را قدم میزدند و حالا با پای برهنه داخل قبر شانهی رفیقش را تکان میدهد که: «اسمع، افهم یا فلان بن فلان...» و اشک چشمانش بدرقهی راهش میشود.
و آن رفیقی که روی مزار خاکی رفیقش افتاده و نالهی: «برار رَتی ته ارباب منه ری سیانه شفاعت کو»
و آن که در ایستگاه صلواتی جلوی آفتاب از عزاداران پذیرایی میکرد و نمیدانست فردا پیکرش روی دوش رفیقانش تشییع میشود.
آری...
اینان نه نامی دارند، نه نشانی؛ اما بیهیاهو، بیادعا، فرزندان روحاللهاند…
از تبار آینه؛ از نسل خورشید.
مائیم که در دام غمها ماندهایم
عاشقان رفتند و ما جا ماندهایم
با شما گوییم با حسرت این سخن
از تبار لالهها جا ماندهایم
🔹هارون مکی
۱۸تیر۱۴۰۴
#تا_پای_جان_برای_ایران
#جنگ_جنگ_تا_پیروزی
#تا_نفس_دارم_میجنگم
#خانه_روایت_ماه
#راوی_ماه
#لرستان
🔻آدرس کانال در بله و ایتا:
@ravimah
@ravimahtv
@omidlorestan
امید لرستان✔️
🔵در حالی که رژیم صهیونیستی آب و غذا را از مردم غزه دریغ کرده است، وزیر انرژی این رژیم با انتشار تویی
🔵 پاسخ اکانت منتسب به خرمآباد در شبکه اجتماعی ایکس به گزافه گویی وزیر انرژی رژیم صهیونیستی
🔸ظرفیت تولید #آب معدنی در #لرستان آنقدر بالاست که نهتنها برای مردم خودمان بلکه حتی میتوانیم آب شرب برای مردم شریف کشور #فلسطین و شهرک نشینان طویله #اسراییل را تامین کنیم.
🔸آبهای چشمههای زاگرس همچون موشکهای نقطهزن و قدرتمند این دیار گواراست (طعمش را قبلا چشیدهاید 🚀💧).
@omidlorestan