. ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺
🍃🌺 💥 *سه دقیقه در قیامت💥*
🌺
🔹#قسمت_سی_ام
💠 قسمت قبل :.. اعمال خوب اين سال ها همگي ثبت شد و گناهانش محو شده بود
❇️ *آزار مؤمن*
🔰 در دوران جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم. روزها و شب ها با دوستانمان با هم بودیم.شب هاى جمعه همگي در پايگاه بسيج دور هم جمع بوديم و بعد از جلسه قرآن، فعالیت نظامی و گشت و بازرسی و... داشتیم.
✴️ در پشت محل پایگاه بسیج، قبرستان شهرستان ما قرار داشت. ما هم بعضی وقت ها، دوستان خودمان را اذیت میکردیم! البته تاوان تمام این اذیت ها را در آنجا دادم. برخی شبهای جمعه تا صبح در پایگاه حضور داشتیم.
🌀 یک شب زمستانی، برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقا گفت: کی جرأت داره الان بره تا ته قبرستان و برگرده؟! گفتم: این که کاری نداره. من الان می رم. او هم به من گفت: باید یک لباس سفید بپوشی! من سر تا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم.
☸️ خس خس صدای پای من بر روی برف، از دور هم شنیده می شد. من به سمت انتهای قبرستان رفتم! اواخر قبرستان که رسیدم، صوت قران شخصی را از دور شنیدم! یک پیرمرد روحانی که از سادات بود، شب های جمعه تا سحر، در انتهای قبرستان و در داخل یک قبر مشغول تهجد و قرائت قرآن می شد.
🔹 فهمیدم که رفقا می خواستند با این کار، با سید شوخی کنند. می خواستم برگردم اما با خودم گفتم: اگه الان برگردم، رفقا من را متهم به ترسیدن می کنند. برای همین تا انتهای قبرستان رفتم.
💥 قسمت سی و يکم کتاب ( *سه دقیقه در قیامت* ) را در کانال👇
*مجموعه فرهنگی و مذهبی یاوران امام زمان* (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) دنبال کنید.
کانال یاوران امام زمان عجل الله در ایتا👇
https://eitaa.com/sadatmahdvi
کانال منتظر المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 👇
@ommatemahdavi1
*انتشار مطالب فقط با درج لینک مورد رضایت ماست.🌹با تشکر*🌹
🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺