eitaa logo
اُمّ الشهداء
282 دنبال‌کننده
2هزار عکس
936 ویدیو
14 فایل
•| السلام علیک یا فاطمه الزهرا |• • • اونا که شبونه همه دنیا رو گرفتند • تو وحشت شط چادر زهرا رو گرفتند •|۲۵ اسفند هزار و چهارصد و دو |• • • حرف هاتون رو میشنوم 👇 https://daigo.ir/secret/21046748276 • • دعام کنید لطفا🌱 خادم : @khademshohadda
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 یکی از اتفاقات جبهه،رفاقت هایی بود که میشد مثل برادری 🥰 رفاقتی که گاه آدم‌ها را از برادر خونی بهم نزدیک‌تر می‌کرده است و آن‌قدر ریشه‌دار و عمیق می‌شده که تبدیل به اخوت و برادری واقعی می‌شده است. ماجرای بین حمید داوود آبادی و شهید مصطفی کاظم زاده نیز از همین برادری‌هاست. دو نوجوان کم سن و سال که در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی با هم آشنا می‌شوند و بعد از آن هم با هم راهی جبهه شده‌اند و در نهایت نیز شهادت مصطفی او را از حمید که برادر واقعی‌اش شده بود، جدا می‌کند.    شرح رفاقت حمید و مصطفی آن‌قدر شیرین است که وقتی به لحظه‌ی جدایی آن دو می‌رسد، حمید می‌گوید: «دیدم که جانم می‌رود.» حالا بعد از سال‌ها حمید داوود آبادی شرح این رفاقت را مکتوب کرده است و در کتابی 320 صفحه‌ای از اولین روز آشنایی با مصطفی تا روز شهادت و بعد از آن خاک سپاری او گفته است و البته نام آن را هم به یاد سخت‌ترین لحظه‌ این رفاقت گذاشته است: «دیدم که جانم می‌رود» زبان کتاب در اغلب موارد زبان گفتار و روانی است که به خوبی با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند و در کنار آن نیز نویسنده با ذکر برخی از خاطرات طنزی که خود در جبهه آن‌ها را تجربه کرده، سعی کرده هم مخاطب را بیشتر جذب کند و هم تصویری واقعی از حضور رزمندگان در صحنه‌های نبرد ارائه کند.  🌱|@omoshohada 👈 بیا به جمع ما
🌱 کتاب "تو شهید نمی شوی" حیات جاودانه ی شهید محمودرضا بیضائی به روایت برادر این کتاب حاوی روایت هایی از حیات شهید محمودرضا بیضایی و از سری کتاب های تاریخ شفاهی جبهه مقاومت اسلامی است که توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر شده است، روایت های برادر شهید از فراز و فرودهای یک زندگی با برکت، کودکی و نوجوانی، مسجد و مدرسه تا دانشگاه و پادگان، تبریز تا تهران و از تهران تا شام است. گفتنی است شهید محمودرضا بیضایی، 29 دیماه 1393 در سوریه منطقه «قاسمیه» در جنوب شرقی دمشق به شهادت رسید. گزیده کتاب: ماندن در تهران برایش به معنی ماندن در میانه میدان و برگشتن به تبریز، به معنی پشت میزنشینی و از دست دادن فرصت خدمتی بود که برای آن، نیروی قدس را انتخاب کرده بود... بعد از اینکه در تهران، تشکیل خانواده داد، در جواب برادری که به او پیشنهاد کرده بود خانواده اش را بردارد و برود تبریز زندگی کند، گفته بود: «تو شهید نمی شوی» 🌱|@omoshohada 👈 بیا به جمع ما