eitaa logo
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
3هزار دنبال‌کننده
32.1هزار عکس
27.9هزار ویدیو
54 فایل
حتما روزیت بوده بیای📩 اینجا خدایی شو،🕊️ دلت روشن میشه🔆 ❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙باخدا باش وپادشاهی کن. 💜بی خداباش،هرچه خواهی کن 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
📝داستان طوطی و حضرت سلیمان: 🦜مردی یک طوطی را که حرف می‌زد در قفس کرده بود و سر گذری می‌نشست. اسم رهگذران را می‌پرسید و به ازای پولی که به او می‌دادند طوطی را وادار می‌کرد اسم آنان را تکرار کند. روزی حضرت سلیمان از آنجا می‌گذشت. حضرت سلیمان زبان حیوانات را می‌دانست. طوطی با زبان طوطیان به ایشان گفت: «مرا از این قفس آزاد کن.» حضرت به مرد پیشنهاد کرد که طوطی را آزاد کند و در قبال آن پول خوبی از ایشان دریافت کند. مرد که از زبان طوطی پول درمی‌آورد و منبع درآمدش بود، پیشنهاد حضرت را قبول نکرد. حضرت سلیمان به طوطی گفت: «زندانی بودن تو به خاطر زبانت است.» •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗 🔗🔗 🔗 💌هوالحق 🔗 #رمان_حورا 🖌به قلم: زهرابانو #قسمت_صد_دوازدهم روز سوم شد و روز آخر. آخرین یادم
🔗🔗🔗 🔗🔗 🔗 💌هوالحق 🔗 🖌به قلم: زهرابانو بعد از خرید یک دست کت و شلوار شیک برای خودش یک دست هم برای پدرش خرید. سوار ماشین شد. چند دقیقه توی ترافیک با خودش خلوت کرده بود. استرس این را داشت که چطور با خونواده حورا روبرو شود. _ اقا نمیخوای حرکت کنی ما کار و زندگی داریم. امیر مهدی با معذرت خواهی لبخندی زد و راه افتاد. روز بعد تا ساعت۸شب در مغازه بود. وقتی به خانه رسید ساعت ۸و نیم شب بود. پدر و مادرش با استرس گفتند: پسر کجا بودی تو؟ منتظرت بودیم خب دیر شد.گوشیتم که جواب نمیدی نگرانت شدیم. امیرمهدی در جواب آن ها پاسخ داد: شرمنده توی ترافیک مونده بودم. _آخ از دست تو پسر. _مادر من ناراحت نشین بیاید ببینید چی خریدم برا بابا. کت و شلوار را از کاور در آورد و به دست پدرش داد. _قابل شما رو نداره باباجون. امیدوارم خوشتون بیاد. _ وای پسرم دست شما درد نکنه. چرا زحمت کشیدی؟ خیلی قشنگه ممنونم پسرم. _خواهش میکنم پدرم وظیفه بود. ببخشید که کمه. _قربونت برم پسرم نزن این حرفو. هدی گفت:خب دیگه بریم دیره مامان جون. بالاخره همه با خوشی و خنده راه افتادند. فقط دل در دل امیر مهدی نبود. چقدر دلش برای حورایش تنگ شده بود. چقدر بی صبرانه منتظر دیدن حورا در لباس سفید خاستگاری بود.قلبش در سینه می کوبید و بی قراری می کرد. "ميگم دلبر ولى من دوستت دارم چون شبيهِ هيچكس نيستى شبيهِ هيچكس شعر نميخونى شبيهِ هيچكس نگآه نميكنى شبيهِ هيچكس نيستى جز خودت كه دلبرى يا اينكه هيچكس شبيه‌ات دلبر نيست؟ و شعر نميخونه؟ و نگاه نميكنه؟ و نميدونم... ولى ميدونم كه تو، فقط تو دلبرى... شبيهِ خودت دلبر بمون هميشه خـب؟!" &ادامه دارد...  ‌‌🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗 🔖 @khodayarahaymnakon
🔗🔗🔗 🔗🔗 🔗 💌هوالحق 🔗 🖌به قلم: زهرابانو آقا رضا از این که حورا شماره اش را به خانواده ی امیر مهدی داده بود، خوشحال بود. با آن همه بدی که در حق آن دخترک مظلوم کرده بودند، حورا باز هم احترامشان را نگه داشته بود و سر خود کاری نکرده بود. البته این کار از دختری مثل حورا بعید نبود. هدی به حورا خبر داده بود که پدر امیر مهدی برای خواستگاری به آقا رضا زنگ زده است. حورا از این اتفاق خوشحال بود اما از این که آقا رضا و مریم خانم مخالفت کنند دلشوره داشت. از صبح منتظر این بود که دایی رضا به او خبر خواستگاری را بدهد. "تو را باید کمی بیشتر دوست داشت کمی بیشتر از یک همراه کمی بیشتر از یک همسفر کمی بیشتر از یک آشنای ناشناس! تو را باید... اندازه تمام دلشوره هایت اندازه اعتماد کردنت تو را باید با تمام حرف هایی که در چشمانت موج میزند با تمام رازهایی که در سینه داری دوست داشت تو را باید همانند یک هوای ابری یک شب بارانی یک آهنگ قدیمی یک شعر تمام نشدنی همانند یک ملو درامِ کلاسیکِ عاشقانه ی فرانسوی همانند یک آواره ی عاشق دوست داشت! برای دوست داشتنت باید غرور را رها کرد!" حورا در خانه ی خود نشسته بود و مشغول خواندن کتاب بود که تلفن خانه اش به صدا در آمد. شماره خانه دایی رضا بود حورا با استرس گوشی تلفن را برداشت. _بله؟! _سلام حورا جان. خوبی؟! _سلام. ممنون دایی جان. شما خوبین؟ _قربانت. حورا جان زنگ زدم بگم که بیای خونه ما. قراره امیر مهدی و خانواده اش بیان خواستگاری. حورا که هم هول شده بود هم از خوشحالی زبانش بند آمده بود، گفت:ب...باشه چشم. _حورا جان کاری نداری؟! _نه. سلام برسونین به همه. حورا از اینکه دایی رضا با ملایمت با او صحبت می کرد کمی احساس آرامش کرد. اما هنوز هم نگران حرف های مریم خانم بود.‌‌ چون فقط او می توانست نظر دایی رضا را تغییر دهد. &ادامه دارد...  ‌‌🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗 🔖 @khodayarahaymnakon
(تقویم همسران) (اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی) ✴️ شنبه 👈 24 آبان 1399 👈 28 ربیع الاول 1442👈 14 نوامبر 2020 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی . 🌙⭐️احکام دینی و اسلامی. 🌓قمر در برج عقرب است. 👶 زایمان مناسب و نوزادش زیبا و خوش رو خواهد شد . ان شاء الله 🤕 بیمار امروز زود شفا یابد . ان شاءالله 🚖 مسافرت : مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است . ✳️ امور کشاورزی و بذر افشانی . ✳️ کندن چاه و کانال . ✳️استحمام. ✳️التیام زخم. ✳️مرهم گذاشتن بر دمل. ✳️جراحی چشم و معالجه ان. ✳️ و از شیر گرفتن کودک نیک است . 📛 از امور اساسی و زیر بنایی پرهیز شود . 🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. 💑 امشب .. # مباشرت (شب یکشنبه ) ، دستوری بر کراهت و استحباب آن وارد نشده است . 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب نیست . 💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، سبب قوت دل می شود . 😴😴 تعبیر خواب امشب. خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه ی ۲۹ سوره مبارکه ی " عنکبوت " است. قال رب انصرنی علی القوم المفسدین ... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی که اگر با آنها جنگ و ستیز کند پیروز. شود و همه احوالات او شاید نیک شود شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید . 💅 ناخن گرفتن شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست. 🙏🏻 وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد . 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. @taghvimehamsaran
صفحه ۴
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
❣ 🍁اى دل! بشارت مى ‏دهم 🌼خوش روزگارى مى ‏رسد 🍃یا درد و غم💔 طى مى ‏شود 🌺یا شهریارى مى‏ رسد 🍁گر کارگردان جهـ🌏ــان 🌼باشد "خداى مهربان" 🍃این کشتى طوفان زده 🌺هم بر کنارى مى رسد   🌸🍃
امیرالمؤمنین علیه السلام: شفاى دردهاى خود را از قرآن بجوييد و در سختیها و گرفتاری‌هايتان، از آن كمك بخواهيد؛ چرا كه در آن، درمان بزرگ‏ترين دردهاست و آن، درد كفر و نفاق و انحراف و گم‏راهى است... هر كس كه قرآن در روز قيامت، برايش شفاعت كند، شفاعت می‌شود و هر كس كه قرآن در روز قيامت، از او شكايت كند، محكوم می‌گردد از خطبه 176 نهج البلاغه .
‼️پوشاندن زينت 🔷س 2234: با توجه به این که برای بانوان لازم نیست، اگر با حنا یا لاک یا انگشتر و مانند آن، دست را داده باشد نیز پوشاندن آن از نامحرم لازم نیست؟ ✅ج: در صورتی که دست یا صورت زینت یا داشته باشد، باید از نامحرم پوشانده شود. 💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨ 📗 |دروغ مصلحتى 🔻پرسش ۵۰۵ . دروغ مصلحتى چه حکمى دارد؟ 🔹همه مراجع: «دروغ مصلحتى» به معناى رایج نزد مردم - که در واقع «دروغ منفعتى» است - حرام است. موارد جواز دروغ در اسلام مشخص است ؛ از جمله آنها وجود مصلحت اهم (مثل حفظ جان مؤمن و یا رفع نزاع بین دو مسلمان) است
🚫 ما میخوایم آزاد باشیم و حجاب آزادی ما رو محدود می کنه. ✅ آره، درست می گید،مهم ترین و طبیعی ترین و حتی شرعی ترین حق یه انسان آزادی ه. ❗️اما کدوم آزادی؟! ❌ خیلی ها فکر می کنن آزادی یعنی این که هیچ محدودیتی نداشته باشن مگه اینکه با آزادی یه نفر دیگه قروقاطی بشه!🤔 ❌ خب با این تعریف، حجاب مانع آزادی شخصه،چون این آزادی هیچ چارچوبی نداره. 🚺 همه ما به حریم خصوصی اعتقاد داریم، این حریم برامون بسیار پراهمیت و قابل احترامه و اجازه ورود🚷 کسی بدون اجازه به این حریم رو نمی‌دیم و اگر کسی خواست بدون اجازه وارد بشه حتماً مانع می‌شیم. حالا شخص مدعی این بشه که ما داریم مانع از آزادیش می‌شیم 😤 مگه آزادی به این معنا نیست که هر جایی که دلم بخواد ورود پیدا کنم و هرکاری که دلم خواست انجام بدم، مگه من انسانی آزاد نیستم؟!!! ما حتماً در جوابش می‌گیم آزادی در چارچوب خاص نه هر آزادی که مانع آسایش عده‌ای بشه. 😕 ✅ پس آزادی باید چارچوب و حد و مرزی داشته باشه که تضاد و تناقض نداشته باشه تا جلوی هرج و مرج گرفته بشه. ✅ اگر آزادی رو در چارچوب شرع و دین تعریف کنیم،هیچ تضاد و تناقضی پیش نمی یاد. ✅ یعنی انسان آزاد و مختاره در چارچوب دین و احکام هر رفتاری داشته باشه. 👈 پس وقتی حریمی را برای جامعه و زندگی پذیرفتیم حجاب را نیز می پذیریم.
🌸🌷علامه طباطبایی ره: فرستادن صلوات تبدیل به چنان نوری در عالم برزخ برای مردگان می‌ شود که آنها را از گرفتاری های آن عالم نجات میدهد. تا می توانید برای اموات خود صلوات بفرستید که چشم انتظارند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 گلایه خداوند بعد از بخشش ... آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی بسیار زیبا حتما گوش کنید ببینید خداوند چه گلایه ای از بنده‌اش داشته؟؟ 😭😭😭 🌼🍃
حجت‌الاسلام پناهیان: زندگی فرایند شکوفا شدن استعدادهاست. مهم‌ترین استعدادهایی که باید شکوفا شود استعدادهای مورد نیاز برای زندگی در عالم آخرت است. اگر خود را صرف استعدادهایی کنیم که تنها در این دنیا به کار می‌آید، در اواخر عمر افسرده میشویم. 🔸 عبادت راه خوبی برای شکوفایی استعدادهای مورد نیاز آخرت است
🍃🌹━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━🌹🍃 💎علامه حسن زاده آملی💎 🛑 اگر (علیه السلام) که خورشید عالم تاب حیات بشری هستند، دفعاً ظهور میکردند، مردم جهان ظرفیت پذیرش ولایت سنگین ایشان را نداشتند. ☑️ باید ولایت را به جهان معرفی کرد. باید فرهنگ شیعه را به جهان معرفی کرد. ولایت فقیه ، تشعشع کوچک ولایت عظمای امام زمان(عج) است. وقتی مردم جهان با ولایت فقیه آشنایی پیدا کنند، کم کم ظرفیت پذیرش ولایت عظمای امام زمان(عج) را در می یابند. این ولایت سنگین را در درون خودشان هضم میکنند. ✔️ به همین خاطر است که استاد پناهیان می فرمایند: تصاویر و سخنان امام خامنه‌ای(حفظه‌الله) را در جهان منتشر کنید و امام خمینی(ره) نیز می‌فرمایند: کسانی که با ولایت فقیه مخالفت می‌کنند، وقتی امام زمان(عج) ظهور کنند، با ایشان هم مخالفت خواهند کرد. ‌‌ ❣اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❣ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🌹━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━🌹🍃 💠🔹 🔴 فقیــر کیـست؟ ☀️پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از اصحاب خود پرسید:فقیر کیست؟ ✨اصحاب پاسخ دادند:فقیر کسی است که پول نداشته و دستش از مال دنیا تهی باشد. ☀️حضرت فرمودند:آنکه شما می گویید فقیر واقعی نیست،فقیر واقعی کسی است که روز قیامت وارد محشر شود در حالی که حق مردم در گردن اوست،بدین گونه که یکی را فحش و ناسزا گفته،مال کسی را خورده،خون دیگری را ریخته، چهارمی را زده،درمورد دیگران قضاوت دروغ داشته و توهین و تهمت زده ، اگر اعمال نیکو و کار خیری داشته در مقابل حقوق مردم از او می گیرند و به صاحبان حق می دهند،و چنانچه کارهای نیکویش کفایت نکند،از گناهان صاحبان حق برداشته و بر او بار می کنند،و روانه آتش دوزخ می نمایند،فقیر و بینوای واقعی چنین کس است. 📚بحارالانوار ج ۷۲،ص۶ ✅💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃🌹🍃🌹 💠همراهان گرامی کانال 🌷ختم دسته جمعی دعای ⬅️ سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ➡️ در کانال برگزار میشود ✅ تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر 🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂🍃 از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود ❇️فرصت خواندن دعااز زمان اعلام متن در کانال (اکنون) تا آخر هفته ، جمعه غروب ۳۰/ ۸/ ۱۳۹۹ ❇️به نیت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و برآورده شدن حاجت افراد شرکت کننده 📣لطفا تعداد دعای سلامتی امام زمان( عج ) را که میخوانید به آیدی زیر بفرمایید تا آمار در حرم مطهر ثبت شود تشکر و عاقبت بخیری از حضور پر رنگتون 🌹 ⬅️آیدی جهت پیام دادن برای شرکت در ختم دسته جمعی دعای سلامتی امام زمان ( عج ) 👇👇 🆔 @ZZ3362 متن دعای سلامتی امام زمان( عج) در زیر 👇👇 ❤️بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ❤️ ✨به نام خداوند بخشنده مهربان 💚اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن💚 ✨خدایا، ولىّ‏ ات حضرت حجّة بن الحسن 💙صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ 💙 ✨كه درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد 💛فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی كُلِّ سَاعَةٍ💛 ✨در این لحظه و در تمام لحظات 💜وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً 💜✨ سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر✨ 💖وَدَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ ✨و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى 💌طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"💌 ✨كه خوشایند اوست ساكن زمین گردانیده،و مدّت زمان طولانى در آن بهره‏مند سازى.
✅ کلا این فرهنگ رو برای خودمون جا بندازیم که ما توی دنیا با هیچ کسی طرف نیستیم غیر از خدا 👈🏼 اصلا هیچ کسی در اطراف ما واقعی نیست. همه خلق شدن فقط برای امتحان . 🔵 هر کسی به من داره خوبی میکنه یا بدی میکنه طراحی شده تا "من" امتحان بشم. واقعا هیچ دلیلی نداره که آدم بخواد با کسی درگیر بشه یا نسبت به کسی "کینه" پیدا کنه. اون بیچاره ای هم که بهت ظلم کرد مایه امتحان تو واقع شده. فقط همین. ☢️ اگه اونم نبود خدا یه نفر دیگه رو میذاشت که اون ظلم رو بهت بکنه تا تو امتحان بشی آخرش...
recording-20201114-223620.mp3
1.97M
☢️ همه آدم های اطراف ما مایه امتحان ما هستند هیچ چیزی در دنیا واقعی نیست... حاج آقا حسینی
💌 مسیر زندگی مسیر زندگی راهی است به سوی آنچه ما خواسته‌ایم و به آن علاقه‌مندیم. ما با علاقه‌هایمان هدف را تعیین می‌کنیم ولی خبر نداریم چه راه سخت یا آسانی در انتظار ماست. گاهی اصلاً به مقصد نمی‌رسیم. اهداف بی‌ارزش راهشان طولانی و بسیار سخت است اما اهداف ارزشمند، راه هموار و نزدیکی دارند. «استاد پناهیان» ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌱 ✨🕊 ✍این روزها ... 👌ســـــعے ڪن مـــــدافع قـــــ❤️ـــــلبت باشے ازنـــــفوذ شـــــیطان🐲که باچه کسی چت می کنی مطمئنی نامحرم نیست ☘شاید سخت تر از مدافع حـــــرم بودن مدافع قــــــلب شدن باشد ♥️" الْقَـــــلْبُ حـــــَرَمُ اللَّه "ِ قـــــلب،حرم خـــــ❣ـــــداوند متعال است 🍂پس درحـــــرم او غیر او را ســـــاڪن نڪن‼️ الا بذڪر الله تطمئن القـــــلوب
📚حکایت بسیار شنیدنی استاد حجت الاسلام تهرانی میگفت دوران نوجوانی در محضر سیدعبدالکریم کشمیری بودیم این داستان از زبان خود ایشون شنیدیم آیت الله کشمیری می‌فرمود در هند یه مرتاضی بود، این توانایی رو داشت که اگر اسم شخص و مادرش رو بهش میگفتیم، بهت میگفت که طرف زنده‌س یا مرده و کجا دفنه، ازش چندنفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد. مثلا آیت الله بروجردی رو پرسیدیم، گفت: کُم کُم. منظورش قم بود. یعنی قم هستش پرسیدیم زنده‌س یا مرده، گفت مرده. آیت الله کشمیری اهل کشمیر بود و زبان هندی رو بلد بود. این مرتاض این توانایی رو داشت که بفهمه منظور ما چه کسی هست. چون مثلا اسمها خیلی مشترک هستش، شاید تو کل دنیا چندهزار آدم وجود داشته باشه که اسمش محمد باشه و اسم مادرش هم مثلاً فاطمه. ولی این شخص می فهمید معنا و منظور چه کسی هست. این قدرت رو داشت که شرق و غرب عالم رو ببینه و میگفت شخص کجاست و آیا روی خاک هست یا زیر خاک! آیت الله کشمیری گفت دیدیم وقت خوبیه ازش درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بپرسیم ببینیم حضرت کجاست و مرتاض چی میگه. گفتیم مهدی فرزند فاطمه. مرتاض یکم صبر کرد و گفت چنین کسی رو متوجه نشدم. اونی که منظور شماس این اسمش نیست. ماهم دیدیم اشتباه گفتیم، اسم امام زمان محمد هستش، مهدی لقب حضرته، مادر حضرت مهدی هم باید نرجس بگیم نه حضرت زهراء (سلام الله علیها)، به مرتاض گفتیم، محمد فرزند نرجس، دیدیم مرتاض بعد از چند لحظه مکث، رنگ و روش عوض شد و یِکَم جا خورد و کمی عقب رفت چند بار گفت این کیه؟ این کیه؟ گفتیم چطور مگه؟ اینجای تعریف کردن داستان که رسید آیت الله کشمیری شروع کرد به گریه کردن، به مرتاض گفتیم این امام زمان ماست. گفت هر جای عالم که رفتم این شخص حضور داشت، همه جا بود. جایی نبود که این شخص نباشه!!!. *اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر
❗️ ✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: در بسیاری از بلاد، اهل ایمان و شیعه گرفتار هستند. آیا می‌شود همان‌گونه که به هنگام گرسنگی و تشنگی، به آب و نان احساس احتیاج می‌کنیم، بلکه بیشتر از آن، برای رفع گرفتاری‌های اهل ایمان احساس احتیاج به دعا برای آنان بکنیم؟! یعنی دعایمان به اندازه‌ای باشد که رافع بلا و گرفتاری‌های آنان گردد و همراه با عدد و شرایط مخصوص و دعای تائب( توبه کننده) باشد. 📚 در محضر بهجت، ج١، ص۵٠
🔹اے ڪه گفتے "عشـ♡ـق" را درمان بہ هجران میڪند .. 🔹ڪاش میگفتے ڪه "هجران" را چہ درمان میڪند؟ 💚 ♨️
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗 🔗🔗 🔗 💌هوالحق 🔗 #رمان_حورا 🖌به قلم: زهرابانو #قسمت_صد_چهاردهم آقا رضا از این که حورا شماره اش
🔗🔗🔗 🔗🔗 🔗 💌هوالحق 🔗 🖌به قلم: زهرابانو دایی رضا وقتی خبر خواستگاری را به مریم خانم داد، منتظر عکس العمل او بود اما برایش جالب بود که مریم خانم چیزی نگفت. فقط سکوت کرد اما نمی دانست که در همین سکوت چه راز بزرگی نهفته است. مریم خانم به داخل آشپز خانه رفت و با خود فکر کرد. که اگر حورا به خواستگارش جواب مثبت بدهد جهیزیه حورا به عهده شوهرش است. آن ها هم که همه ی ارثیه حورا را خرج کرده بودند. پس... چیزی از حقوق کمشان هم برایشان نمی ماند. تصمیم گرفت کاری کند ک حورا جواب منفی بدهد یا خانواده ی امیر مهدی از خواستگاری حورا پشیمان شوند. خلاصه شب شد و حورا زودتر از مهمان ها رسید و بعد از سلام احوال پرسی کوتاهی به اتاق مارال رفت. _وای حورا جون سلام. حورا، مارال را تنگ در آغوش گرفت و گفت:سلام عروسک. چطوری؟ _ الان که دیدمت عالیم. _ آخ که من فدات بشم مهربون. چه خبرا؟ درسات چطوره؟ _ از وقتی رفتی افتضاح شده. _ عه عه شدی بچه تنبل؟ _ نه نه حورا جون اما خب باز کسی نیست کمکم کنه. راستی حورایی قراره ازدواج کنی نه؟؟ _اگه خدا بخواد. مارال با شیطنت گفت:پسره خوشگله؟؟ حورا لپش را کشید و گفت: ای شیطون این حرفا به تو نیومده تو بشین درستو بخون. راستی... مهرزاد کجاست؟ قلب حورا شروع کرد به تپیدن. چقدر از او دور شده بود. اصلا او را فراموش کرده بود. چطور یکهو نامش بر زبانش جاری شد؟؟ نکند همین جا باشد و بخواهد الم شنگه ای به پا کند؟! وای مارال زودتر بگو قلب من جنبه ندارد بهم میریزد. _داداش مهرزاد نزدیک یه هفته اس که رفته مسافرت. حورا نفس راحتی کشید و گفت: کجا؟ _نمی دونم مامان گفت رفته جنوب. خیلیم ازش عصبانی بودا. مگه جنوب چیه حورا جون؟؟ حورا ناگهان فکرش پر کشید سمت طلائیه، شلمچه... نکند او واقعا به این سفر رفته باشد؟ اما مگر می شود؟ مهرزاد اهل نماز خواندن هم نبود. حال به دیدن مناطق عملیاتی برود؟؟ نه محال بود. چیزی او را سرزنش کرد. هیچ چیز محال نیست تا دست پروردگار بر این جهان مسلط است. او می تواند مهرزاد را تغییر دهد. او می تواند زندگیش را دگرگون کند. شهدا نیز می توانند. همان هایی که همه فکر می کنند دستشان از این دنیا کوتاه است می توانند هر کار محالی را انجام دهند. با صدای زنگ در، حورا از جا پرید و به خود افتاد. بهترین لباس هایش را پوشیده بود. نفس عمیقی کشید و به آشپزخانه رفت. سینی را پر از استکان های کمر باریک کرد و گوشه ای از سینی را نعلبکی گذاشت. چای های خوش رنگی ریخت و منتظر ماند تا دایی رضا صدایش کند. &ادامه دارد...  ‌‌🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗 🔖 @khodayarahaymnakon
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗 🔗🔗 🔗 💌هوالحق 🔗 #رمان_حورا 🖌به قلم: زهرابانو #قسمت_صد_پانزدهم دایی رضا وقتی خبر خواستگاری را ب
🔗🔗🔗 🔗🔗 🔗 💌هوالحق 🔗 🖌به قلم: زهرابانو امیر مهدی در آن لحضه فقط دلش میخواست حورا را ببیند. حورایی که عاشقش بود ولی هنوز حس خانواده ‌حورا را نسبت به خود نمی دانست. همه در حال صبحت با هم بودند که حورا با یک سینی چای وارد پزیرایی شد. سلام بلندی کرد و همه در جوابش برخواستند. مادر امیر مهدی گفت: به به عروس قشنگم بیا پیش خودم بشین. حورا چای ها را تعارف کرد و رفت پیش مادر امیر مهدی نشست. _خوب حاج آقا دخترگلمونم که چای آورد حالا بریم سر اصل مطلب. _بله بله حق باشماست. _امیر مهدی شما شروع کن‌. امیر مهدی با شرم و حیای همیشگی اش گفت: نه بابا شما شروع کنین. تا وقتی بزرگترا هستن من حرفی نمی زنم. _پسر من که نمیخوام زن بگیرم تو میخوای زن بگیری پس حرف بزن از زندگیت بگو. امیر مهدی با دستمالی که در دست داشت عرق هایش را پاک کرد و گفت:من تو یک خانواده با ایمان بزرگ شدم و دوست داشتم همسرمم مثل خودم باشن. یک بانوی کامل و محجبه که جز خودم کسی بهش نگاه نکنه. مریم خانم وسط حرف های امیر مهدی پرید و گفت: مثلا شما چطورین؟؟ شما مذهبیا خشکی مقدسین. همه چیزتون مسجد و نماز و روزه و از این ریا کاریاست. آقا رضا خطاب به همسرش گفت : بسه خانم. بزار ببینیم‌امیر مهدی جان چی میگه.. بگو پسرم. امیر مهدی که دلش از حرف های مریم خانم شکسته بود کمی مکث کرد و یک نگاه به صورت حورا انداخت. مشخص بود او هم مثل خودش ناراحت شده است. دوباره شروع کرد به توضیح دادن. _من یه مغازه کوچیک عطر وتسبیح فروشی کنار حرم دارم که اونجا کار میکنم. البته زیر سایه پدرمه. پدرم خیلی برام زحمت کشیدن و هیچوقتم زحمتاشون جبران نمیشه. درسم میخونم الان ارشد حقوق و الهیاتم. آقا رضا گفت :خونه چی؟ داری پسر؟؟ _اگه حورا خانم موافق باشن یه خونه کنار حرم دیدم بعدش اگه خدا بخواد بریم همونجا کنار مرقد آقا زندگی کنیم &ادامه دارد...  ‌‌🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗 🔖 @khodayarahaymnakon
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
حضرت امام على عليه ‏السلام: عَلَيْكُمْ بِالاَدَبِ، فَاِنْ كُنْتُمْ مُلوكا بَرَزْتُمْ وَ اِنْ كُنْتُمْ وَسَطا فُقْتُمْ ، وَ اِنْ اَعْوَزَتْكُمُ الْمَعيشَةُ عِشْتُمْ بِاَدَبِكُم؛ ادب بياموزيد، زيرا كه [در اين صورت] اگر پادشاه باشيد، برجسته مى‏ شويد، اگر ميانه باشيد، سرآمد مى‏ شويد و اگر تنگ‏دست باشيد، با ادبتان گذران زندگى مى ‏كنيد. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج20 ، ص304 ،ح483