eitaa logo
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
3هزار دنبال‌کننده
33هزار عکس
28.5هزار ویدیو
54 فایل
حتما روزیت بوده بیای📩 اینجا خدایی شو،🕊️ دلت روشن میشه🔆 ❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙باخدا باش وپادشاهی کن. 💜بی خداباش،هرچه خواهی کن 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
برایمان حکم بریده اند😔 عجب سخت می گذرد... حبس در زمانه ای شده ایم که امام ما غائب است... یار مهدوی من! بیا تا برای آوردن اماممان هم پیمان شویم🤝 بیا تا میله های قفس نفسمان را بشکنیم، بیا تا دست در دست هم برای دیدن روی گل مهدی فاطمه دعا کنیم🤲 بیا تا ما هم زمینه ساز پایان یافتن ناآرامی های دوران باشیم❣ اللهمـ عجل لولیڪ ‌الفرج
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🕊🌷🕊 🌷 📕رمان عاشقانه،اعتقادی #من_مسلمانم 🕊 📝نویسنده : بانو الف_صاد🌷 ⚜ #قسمت_شصت_پنجم اسم
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🕊🌷🕊 🌷 📕رمان عاشقانه،اعتقادی 🕊 📝نویسنده : بانو الف_صاد🌷 ⚜ اسما بی حرف روی تخت نشسته بود که با تشر حسنا از جا پرید: +تو هم پاشو زانو غم بغل نگیر.پاشو یه تشت آب کن پاشوووو!!! بعد هم سریع به طبقه بالا رفت و دستشو گذاشت روی زنگ.ثانیه ای بعد امیر در رو باز کرد و گفت: _چه خبرته مگه سر همراته؟! حسنا بی توجه امیر رو کنار زد و بلند صدا زد مامان؟!ماماااان؟! مهرناز خانم از آشپزخونه بیرون اومد و گفت: +چه خبرته؟!صدات چرا افتاده تو کلت؟! حسنا با عجله چادر مادر رو از رو چوب لباسی برداشت و همونطور که میداد دستش با صدایی که لرزش مشهودی بخاطر بغض داشت گفت: +مامان...مامان تروخدا بیاین بالا...حال الینا اصلا خوب نیس...مامان تروخدا...تب کرده...هزیون میگه...وای مامان نکنه چیزیش بشه... سطل آب یخ برای دومین بار روی سر امیرحسین خالی شد... الینا تب کرده بود و امیرحسین خودش را مقصر میدانست... مهرناز خانم با اینکه خودش هم از اینهمه استرس حسنا هول شده بود سعی کرد با لحن آرامی کمی هم خودش هم حسنا را آرام کند: +خیل خب مامان.بیا بریم بالا.ایشالا که طوریش نیس...بیا بیا... بعد هم هردو با عجله از جلو چشمان متعجب و پریشان امیرحسین رد شدند... مهرناز خانم با دیدن الینا توی اون وضعیت پی به دلیل استرس حسنا برد و بدون فوت وقت مشغول پاشویه کردن الینا و خوراندن قرص شد. تب الینا که کمی پایین تر اومد نگاهی به ساعت کرد.هفت شب بود.با عجله از جا بلند شد و رو به اسما که در حال عوض کردن پارچه ی خیس روی پیشونی الینا بود گفت: +اسما پیشش بمونید من میرم یه سوپی براش درست کنم. بعدهم در حالی که از کنار تخت بلند میشد و از اتاق بیرون میرفت غرغرکنان گف: +الله اکبر!ینی بچه تو این سن و سال باید خودش تنها زندگی کنه؟!خدا میدونه الان خانوادش در چه حالن!ابن بچه اینجا داره پر پر میشه!اصن گیرم بچه گناه کبیره بکنه باید بندازیش بیرون؟آخه بگو تو مادری؟!... با تشر اسما حرف مهرناز خانم نصفه موند: +ماماااان...چرا غیبت میکنید؟! مهرناز خانم لا اله اللهی گفت و از اتاق خارج شد و حسنا با ظرف پرآب وارد اتاق شد. 🍃 مهرناز خانم به طبقه ی خودشون رفت.وارد واحد که شد متوجه حضور آقای رادمهر شد و بعد از سلام شروع به توضیح دلیل نبودش کرد.اما خیلی کوتاه و مختصر نه تا حدی که دل بی قرار امیرحسین رو آروم کنه. مهرناز خانم تو آشپزخونه در حال پختن سوپ بود.آقای رادمهر روبروی تلویزیون و امیرحسین... امیرحسین سعی داشت حواسشو جمع متن روبروش کنه که باید ترجمه میشد اما سعی و تلاشش بی فایده بود!!! تو ذهنش فقط و فقط یک جمله جولان میداد 《حال الینا چطوره؟!》 بالاخره بعد از نیم ساعت مهرناز خانم به داد دل بی قرارش رسید: +امیر مامان میای این سوپو ببری طبقه بالا؟!من دیگه حوصله ندارم. مثل تیر از کمان رها شده پرید طرف آشپزخونه. سعی کرد کاملا خونسرد سینی سوپ رو از رو میز آشپزخونه برداره.داشت از آشپزخونه خارج میشد که مهرناز خانم صداش زد: +امیرحسین.سوپو میبری از دخترا حالشو بپرس ببین دیگه نیازی به کمک من نیس؟! چقدر از مامان ممنون بود...!!! 🍃 نیم ساعت بعد از رفتن مهرناز خانم الینا گیج از خواب بیدار شد و اول از هر چیز چهره ی دو دختر مهربان رو دید که نگرانی تو چشماشون موج میزد. حسنا دستی به پیشونی الینا کشید و با مهربانی گفت: +هوووف بالاخره بیدار شدی... الینا لبخند بی جونی زد و پلکاشو به هم فشرد. اسما هم در حالیکه تو دلش خداروشکر میکرد با لحن شاد و شوخی برا تغییر جو گف: +اه پاشو دیگه.حوصلمونو سر بردی!چهارساعته خوابی! الینا خنده ای کرد که سریع باعث شد به سرفه بیفته... سرفش که قطع شد گفت: _شما چجور اومدین اینجا؟! حسنا اشاره ای به دسته کلید روی میز کرد و گفت: +زاپاس... الینا خواست سوال دیگه ای بپرسه که اسما پیش دستی کرد و گفت: +حرف نباشه...الان مجبوری همه چیز رو تعریف کنی.دیشب کجا رفتین؟چی شد؟!چرا مریض شدی؟!چرا دیشب خیس آب بودی؟!و...دیگه دیگه آهاااان چرا اخرااج شددددی؟!؟!! با شنیدن آخرین سوال دوباره غم عالم تو دلش لونه کرد.مخصوصا چند روز دیگه که آخر ماه آذر بود و باید اجاره ی واحدش رو به آقای رادمهر پرداخت میکرد. تو این چند ماه با هر سختی بود اجارشو سر وقت پرداخت میکرد.هیچ دلش نمیخواست بدقول جلوه کنه. &ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊🕊🕊🕊📚🌷❣🌷📚🕊🕊🕊🕊 📢 کپی رمان های کانال بدون اجازه ممنوع می باشد 📛 خدایا 🕋 رهایم نکن🔗 @khodaya_1
هدایت شده از 🗞️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{🌤🍃} •←یاصاحب‌الزمان(عج)→• زِ تمامِـ بودنےها...✨ .•ٺو همین از آنِ من باش...😍 ڪہ بہ غیر با بودن، دلـ|♥️|ـم آرزویےندارد! 🌊|• 🌷
هدایت شده از 🗞️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥪 لقمه حلال 🌺 «پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: ✨إنَّ أَطیَبَ ما أَكَلَ الرَّجُلُ مِن كَسِبِهِ وَ إنَّ وَلدَهُ مِن كَسِبه. 💫پاکیزه‌ترین خوراک انسان از راه درآمد و کسب (حلال) او است و بداند که نسل و اولاد او نیز نتیجة همین کار و کسب او خواهند بود. (شهاب‌الاخبار، ص ٣٦٠)
📝📝📝📝📝📝📝📝📝 🍃🍃🌷🍃🍃🌷🍃🍃🌷 ✅حجاب چیست؟! 💎حجاب یعنی: 👈زرهی در برابر چشم های مریض.💎 🌹حجاب یعنی: 👈تمام زیبایی زن برای یک نفر🌹 🌷حجاب یعنی: 👈من انتخاب میکنم که تو چی ببینی🌷 🌺حجاب یعنی: 👈نشان دادن شخصیت خویش 🌺 🌻حجاب یعنی: 👈عزت،شوکت،پاکدامنی افتخار،شجاعت،قدرت🌻 🌸حجاب یعنی: 👈فخر،زینت،پاکی قلب مرواردی درون صدف🌸 🌴حجاب یعنی: 👈بندگی خداوند خشنودی الله🌴 👌حجاب یعنی سپری محکم در برابر چشم های نامحرم و آتش جهنم. 🍃🍃🌹🍃🍃🌹🍃🍃🌹🍃
👌 ﴿ مےگفت↶ الان شرایط طورۍ شده ڪہ اگہ پسر پیغمبر هم باشے نمےتونے دینت راهم حفظ ڪنے... اینا همہ اش بہانہ اس همسر فرعون هم ڪہ باشے باز مےتونے بہترین باشے♥️﴾ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🕊 ✿پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله روزى از دخترش پرسيد: فاطمه! چه در خواستى و حاجتى دارى؟ هم اكنون فرشته وحى در كنار من است و از طرف خدا پيام آورده است تا هر چه بخواهى تحقق پذيرد. ✿فاطمه سلام الله عليها پاسخ داد: شغلنی عن مسئلته لذه خدمته، لا حاجهًْ لی غیر النظر الی وجهه الکریم؛ لذتى كه از خدمت حضرت حق مى برم، من را از هر خواهشى بازداشته است. حاجتى به جز اين ندارم كه پيوسته ناظر جمال زيبا و والاى خداوند باشم. ✿چیزی بالاتر از نظر به نیست؛ اینکه حق را همیشه مشاهده کنی جان مایه سخن. همه عرفا و حکما همین جمله است: وجه الله الکریم... ای کاش انسان معرفتش را به این وادی می رساند اگر مردم وجه حق را می دیدند نزاع و اختلافی نبود و همه مفاسد به کنار می رفت. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌿🌺﷽🌿🌺 🌺🌿هر کس هر روز سوره یس بخواند و ثواب آن را به حضرت زهرا سلام الله علیها هدیه کند . 🦋همچنین دعای عهد و ثواب آن را به مادر امام زمان ارواحنا فداه هدیه کند،سورة واقعه هم خوانده و ثوابش را به أمیرالمؤمنین علیه السلام هدیه کند . 🌼🍃چه بخواهد و چه نخواهد عاقبت بخیر می شود نخواهد هم به زور می شود!
🌟راز عاقبت بخیری🌟 🌹آیت الله وحید خراسانی(حفظه الله): 🍃کسی که هر شب سوره یاسین را قبل خواب بخواند و ثواب قرائت آن سوره ی شریفه را هدیه بدهد به روح حجه الله علی الحجج حضرت صدیقه طاهره زهرای مرضیه(س) و هر روز بعد از نماز صبح دعای عهد بخواند و هدیه بدهد به روح مادر مکرمه امام زمان(روحی له الفداء) خانم نرجس خاتون(س)؛ 🔵قطعا عاقبت بخیر خواهد شد چه بخواهد و چه نخواهد! 👈بزرگواران! این مسئله مجربه و بسیار تاثیر گذاره حتماً اهتمام به این دو نکته داشته باشید.! ✅تا میتونید این مطلب رو کنید.
🌺🌿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَٰلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ 🦋ﭘﺲ ﻧﺪﺍﻳﺶ ﺭﺍ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻧﺠﺎﺗﺶ ﺩﺍﺩﻳﻢ ; ﻭ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﻣﻰ ﺩﻫﻴﻢ . سوره انبیاء(٨٨) 🌿 دقیقا خدا اونجایی دستت و میگیره و نجاتت میده که متوجه میشی هیچ کس و غیر از اون نداری، تمام دار و ندارت خداست این شعر شاید قشنگترین تفسیر باشه برای این آیه 🦋طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک چو درد در تو نبیند که را دوا بکند 🦋تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند 🦋ز بخت خفته ملولم بود که بیداری به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند