eitaa logo
از شهسوار و دیگران
305 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
87 فایل
سروده‌ها و نگاشته‌هایی از امید شمس‌آذر (شهسوار) شاعر، نویسنده و پژوهشگر تاریخ ایران اسلامی دبیر انجمن ادبی منهاج آذربایجان غربی و گزیده‌هایی دستچین از دیگران ارتباط با مدیر: @omid_sh_azar
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
31.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 کارهایمان را به نیّت فرج انجام دهیم.. 🇮🇷🏵 @ooriya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸پدر شهید آرمان علی‌وردی یک سال پس از شهادت فرزندش "در ماتم پسر، شده موی سرم سفید" امّا هنوز قاتل او پرسه می‌زند .. ✍ شهسوار 🇮🇷🥀 @ooriya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آن را که به صحرای علل تاخته‌اند بی او همه کارها بپرداخته‌اند امروز بهانه‌ای درانداخته‌اند فردا همه آن بُوَد که دی ساخته‌اند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(خیام) ❤️🤍💚 @ooriya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق شادی ست، عشق آزادی ست عشق آغاز آدمیزادی ست عشق آتش به سینه داشتن است دم همّت بر او گماشتن است عشق شوری زخود فزاینده ست زایش کهکشان زاینده ست تپش نبض باغ در دانه ست در شب پیله، رقص پروانه ست .. جنبشی در نهفت پرده‌ی جان در بن جان زندگی پنهان زندگی چیست؟ عشق ورزیدن زندگی را به عشق بخشیدن زنده است آن که عشق می‌ورزد دل و جانش به عشق می‌ارزد .. آدمیزاده را چراغی گیر روشنایی پرستِ شعله پذیر خویشتن سوزی انجمن افروز شب‌نشینی هم آشیانه روز آتش این چراغ سحرآمیز عشق ِآتش نشین آتش خیز آدمی بی زلال این آتش مشتِ خاکی ست پر کدورت و غش تنگ و تاری اسیر آب و گل است صنمی سنگ چشم و سنگ دل است صنما گر بدیّ و گر نیکی تو شبی، بی چراغ و تاریکی آتشی در تو می‌زند خورشید کنده ات باز شعله‌ای نکشید؟ چون درخت آمدی، ذغال مرو میوه‌ای، پخته باش، کال مرو میوه چون پخته گشت و آتشگون می‌زند شهد پختگی بیرون سیب و به نیست میوهٔ این دار میوه‌اش آتش است آخر ِکار خشک و تر هر چه در جهان باشد مایه‌ی سوختن در آن باشد سوختن در هوای نور شدن سبک از حبس خویش دور شدن کوه هم آتش گداخته بود بر فراز و فرود تاخته بود آتشی بود آسمان آهنگ دم سرد که کرد او را سنگ ؟ ثقل و سردی سرشت خارا نیست نور در جسم خویش زندانی‌ ست سنگ از این سرگذشت دلتنگ است فکر پرواز در دل سنگ است مگرش کوره در گذار آرد آن روانِ روانه باز آرد سنگ بر سنگ چون بسایی تنگ بجهد آتش از میان دو سنگ برق چشمی‌ست در شب دیدار خنده‌‌ای جسته از لبان دو یار خنده نور است کز رخ شاداب می‌تراود چو ماهتاب از آب .... 🎙 هوشنگ ابتهاج 🇮🇷🌹 @ooriya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا