جام صبوح من بیا، تا شکنم خمار را
چشم گشا و تازه کن، حادثهی بهار را
کی به بهشت رو کنم، گر که شبی به عشوه ای
باز کنی به روی من، باغِ گلِ انار را
رشتهٔ عهد را مبر، تا مبری قرار دل
ای که به ناز میبری، از دل من قرار را
گرچه در آسمان شب نیست مرا ستارهای
در شب اشک من ببین چشم ستاره بار را
ماه و ستاره سوختند از تب اشک و آه من
از چه سحر نمیکنی، این شب انتظار را .
✍ بهرام احدی
🇮🇷🌺
@ooriya
51.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رویش
تیز کن تیغی که در طیّ زمان پوسیده است
تازه کن داغی که گرد کهنگی پوشیده است
هر لبی که میتوانست و وطن گفتن نخواست
منفجر گردد که دست ناکسان بوسیده است
قطع گردد دست آنکه توی چشم اهل شهر
گاوهایش را برای دیگران دوشیده است
زهر بادش در دهان، خُنّاق گردد مستی اش
هرکه جامش را به یاد اجنبی نوشیده است
"خشک آمد کشتزار من" کنار کشت غیر
چاه کن ها! ننگتان، سرچشمهها خوشیده است
سایهشان را کم کنند این شاخههای بیثمر
در پناه نور صدها باغ نو روییده است
پردههای روبروی دست را از جا بکن
دستهای پشت پرده خودبخود کوچیده است.
✍ امید شمسآذر (شهسوار)
🇮🇷🌸
@ooriya
8.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی شاعر معاصر🌹🌹🌹
#حسینپژمانبختیاری
به مناسبت ۳ آذر، سالروز درگذشت وی(۱۳۵۳)
برای اطلاع بیشتر از زندگی او، به مطلب شاعران معاصر، ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ کانال گلزار ادبیات مراجعه بفرمایید.
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
🌻🌻🌻
مثل آتش بیقرارم، مثل توفان بی وطن
دیگران از من گریزانند و من از خویشتن!
بیجهت، بیهوده، بیخود، بیسبب، بیفایده
عشق وقتی نیست، معنایی ندارد زیستن
زندگی با همدم نااهل جان فرسودن است
من چنین زندانیام با خویش در یک پیرهن
دوستی پژواک تنهایی ست اما همچنان
تا جوابی بشنوی از کوه، فریادی بزن
عاقبت در خواب بوسیدم تو را، با این حساب
من به خوشبختی بدهکارم، نه خوشبختی به من .
✍ فاضل نظری
🇮🇷🌼
@ooriya
عشق را دیوانه بودم، ساده میپنداشتم
من تو را مثل خودم دلداده میپنداشتم
واقعاً از آسمان افتاده بودی ماه من؟
یا تو را از آسمان افتاده میپنداشتم؟
کفر بود، اما نگاهت را خدایی لاشریک
شانههایت را فقط سجّاده میپنداشتم
در گمان قلب من این راه پایانی نداشت
عشق این بنبست را من جاده میپنداشتم
وای بر من! دل نمیبستم به لبخندت، به عشق
کولهبارت را اگر آماده میپنداشتم.. .
✍ علی اکبریان میمند
🇮🇷💐
@ooriya