https://eitaa.com/dornaaaaa2005/862
آخرین باری که زندگی برام معناشو از دست داد، یه حرکت احمقانهای زدم که هنوزم نمیدونم خوب شد که اون کارو کردم یا بد شد.
https://eitaa.com/my_hypophrenia/7423
حقیقتا توقع نداشتم اسم چنلمو اینجا ببینم :))))
لطف داری خب دختر😭✨
جدی نمیدونم چجوری باید تو مجازی ذوقمو نشون بدم ولی خیلی خوشحال شدم. شما خیلی لطف داری به من :)🤍
سبزِ متمایل به نارنجی.
-🍁☕️
یه جوری تر تمیز و خوشگل و هنرمندانه نقاشی میکشی که من عاشق کاراتم حقیقتا :)))
GOOTM
و تو همچنان در خفا، به نوشتن ادامه بده.
در داستانها سفر کن و به رسم قلم، زندگی را رقم بزن!
https://eitaa.com/joinchat/1153041094C8c887408b8
و به محض محو شدن لبخند، غم است که به سوی تو هجوم میآورد..
رها نکن این دلخوشیهای اندک اندکِ جمع شده را.
میکا
حالا درست رو به رویش بود.
از غمهایش گفت و اشک ریخت. از خاطراتش گفت و لبخندهای عمیق بر لب نشاند. از خودش گفت، از او گفت، از کتاب موردعلاقهاش، موسیقی که اغلب گوش میدهد، از اینکه دوست دارد چیدمان اتاقش چطور باشد، اغلب در تنهاییها کجا میرود و اینکه چرا این روزها اینقدر غمگین است..
هرچیزی که دوست داشت روزی به او بگوید را گفت و از رو به روی آینه کنار رفت.
kenchana?!
چگونه فراموش کنم تو را که در تمام لحظات جانکاه سردرگمی کنارم بودهای؟
بغضفروخورده؛
اشکهایش را پاک کرد. چطور فراموش کرده بود؟ او حق نداشت تسلیم شود! حق نداشت تسلیم این غم کهنه شود. هنوز فراموش نکرده بود چگونه با غم زیستن را..