eitaa logo
اردیببهشت
48 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
727 ویدیو
99 فایل
اردیب؛ Mohtasm. @
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشبختی یک حس درونی است هیچ کس ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ نمیﺗﻮﺍﻧﺪﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻤﺎﻥ کند ﺧﻮشبختی ﺣﺎﺻﻞ ﻧﻮﻉ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺪگی ﺍﺳﺖ @profile_ziba
📚 زنى به خدمت حضرت زهرا (س) رسيد و عرض كرد مادر پير و ناتوانى دارم كه در نماز بسيار اشتباه میكند مرا فرستاده تا از شما بپرسم كه چگونه نماز بخواند آن حضرت فرمود هر چه میخواهى بپرس آن زن سؤالات خود را مطرح كرد تا به ده سؤال رسيد و حضرت زهرا (س) با روى گشاده جواب میداد.آن زن از زيادى پرسش‏ها شرمنده شد و گفت: شما را بيش از اين زحمت نمی‏دهم حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود:باز هم بپرس سپس حضرت براى تقويت روحيه آن زن چنين فرمود اگر به كسى كارى را واگذار كنند مثلاً از او بخواهند كه بار سنگينى را به ارتفاع بلندى حمل كند و در برابر اين كار صد هزار دينار به او جايزه بدهند،آيا او با توجه به آن پاداش احساس خستگى مى ‏كند؟ زن جواب داد:نه.حضرت فرمود:من در مقابل هر پرسشى كه جواب مى ‏گويم،از خدا پاداشى به مراتب بيشتر دريافت می‏كنم و هرگز ملول و خسته نمی‏شوم.از رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏آله‏ وسلم شنيدم كه روز قيامت دانشمندان اسلام در برابر خدا حاضر مى ‏شوند و به اندازه علم و تلاش و كوششى كه در راه آموزش و هدايت مردم داشته‏ اند از خداى خود پاداش مى‏ گيرند 📚بحارالانوار ج ۲ ص ۳ @profile_ziba
زارعي در موقع استراحت، گاو خودش را در گوشه‌اي بسته بود و خودش به دنبال كارش رفته بود؛ يك گدایی آمد و در نزديكي گاو بار انداخت و از كثرت خستگي به خواب رفت. گاو هم خودش را به خورجين مرد گدا رساند و سرش را توي خورجين كرد و هرچه خوردني در آن بود خورد. گدا، پس از مدتي بيدار شد ديد گاو هرچه خوردني داشته خورده! به ناچار به سراغ صاحب گاو رفت كه خسارت خودش را از او بگيرد. وقتي كه مطلب را به او گفت صاحب گاو جواب داد: «اشتباه كردي تو بايد پول گاو مرا بدهي!» گدا گفت: «چرا من بايد پول گاو تو را بدهم؟» صاحب گاو جواب داد: «براي اينكه تو لقمه گدايي به گاو من دادي و گاوی كه نان گدايي و نان مفت خورد ديگر به درد كار نمي‌خورد! @profile_ziba
📚داستان کوتاه داستان سه همسر در زمان های گذشته، در بنی اسرائیل مرد عاقل و ثروتمندی زندگی می کرد. او سه تا پسر داشت یکی از آنها از زن پاکدامن و پرهیزگاری به دنیا آمده بود و به خود مرد خیلی شباهت داشت و دوتای دیگر از زن ناصالحه.! هنگامی که مرد خود را در آستانه مرگ دید به فرزندانش گفت: این همه سرمایه و ثروت که من دارم فقط برای یکی از شماست. پس از مرگ پدر، پسر بزرگتر ادعا کرد منظور پدر من بودم. پسر دومی گفت: نه! منظور پدر من بودم. پسر کوچک تر نیز همین ادعا را کرد. برای حل اختلاف پیش قاضی رفتند و ماجرا را برای قاضی توضیح دادند. قاضی گفت: در مورد قضیه شما من مطلبی ندارم تا بتوانم از عهده قضاوت برآیم و اختلافتان را حل کنم، شما پیش سه برادر که در قبیله بنی غنام هستند بروید، آنان درباره شما قضاوت کنند. سه برادر با هم نزد یکی از برادران بنی غنام رفتند، او را پیرمرد ناتوان و سالخورده دیدند و ماجرای خودشان را به او گفتند. وی در پاسخ گفت: نزد برادرم که سن و سالش از من بیشتر است بروید و از او بپرسید. آنها پیش برادر دومی آمدند، مشاهده کردند او مرد میان سالی است و از لحاظ چهره جوانتر از اولی است، او هم آن ها را به برادر سومی که بزرگتر از آنان بود راهنمایی کرد. هنگامی که پیش ایشان آمدند، دیدند که وی در سیما و صورت از آن دو برادر کوچکتر است، نخست از وضع حال آنان پرسیدند (که چگونه برادر کوچکتر، پیرتر و برادر بزرگتر جوانتر است؟) سپس داستان خودشان را مطرح کردند. او در پاسخ گفت: این که برادر کوچکم را اول دیدید او زنی تند خو و بداخلاق دارد که پیوسته او را ناراحت می کند و شکنجه می دهد، ولی وی در برابر اذیت و آزارش شکیبایی می کند، از ترس این که مبادا گرفتار بلایی دیگری گردد که نتواند در برابر آن صبر داشته باشد از این رو او در سیما شکسته و پیرتر به نظر می رسد. اما برادر دومی ام همسری دارد که گاهی او را ناراحت و گاهی خوشحال می کند، بدین جهت نسبت به اولی جوانتر مانده است. اما من همسری دارم که همیشه در اطاعت و فرمانم می باشد، همیشه مرا شاد و خوشحال نگاه می دارد، از آن وقتی که با ایشان ازدواج کرده ام تاکنون ناراحتی از جانب او ندیده ام، جوانی من به خاطر او است. اما داستان پدرتان! شما هم اکنون بروید و قبر او را بشکافید و استخوانهایش را خارج کنید و بسوزانید، سپس بیایید درباره شما قضاوت کنم و حق را از باطل جدا سازم.!! فرزندان مرد ثروتمند برگشتند تاگفته های ایشان را انجام دهند. هر سه برادر با بیل و کلنگ وارد قبرستان شدند، وقتی که دو برادر تصمیم گرفتند که قبر پدرشان را بشکافند، پسر کوچکتر گفت: قبر پدر را نشکافید من حاضرم سهم خود را به شما واگذار نمایم، پس از آن برادران نزد قاضی برگشتند و قضیه را به او گفتند. وی پاسخ داد: این کار شما در اثبات مطلب کافی است، بروید مال را نزد من بیاورید. امام محمد باقر علیه السلام می فرماید: هنگامی که مال را آوردند قاضی به پسر کوچک گفت: این ثروت مال تو است، زیرا اگر آنان نیز پسران او بودند، مانند تو از شکافتن قبر پدر شرم و حیا می کردند. 📚 بحار ج 14، ص 92 @profile_ziba
قسمت سی و نهم 🌱 « تنها میان داعش» همین که یقه ام را رها کرد، روی زمین افتادم. گونه ام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی زمین به پیکرهای بیسر مدافعان شهر ناامیدانه نگاه میکردم که دوباره سرم آتش گرفت. دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم کرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم که از شدت درد، چشمانم در هم کشیده شد و او بر سرم فریاد زد :»چشماتو وا کن! ببین! بهت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم!« پلکهایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالی که رگهای گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود که تمام تنم رعشه گرفت. عدنان با یک دست موهای مرا میکشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجه های دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریده اش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم میلرزید. در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط عشق حیدر میتوانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بلاخره از چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا کردم :»گفتی مگه مرده باشی که دست داعش به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!« و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای اذان صبح در گوش جانم نشست. عدنان وحشت زده دنبال صدا میگشت و با اینکه خانه ما از مقام امام حسن فاصله زیادی داشت، میشنیدم بانگ اذان از مأذنه های آنجا پخش میشود. هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمیرسید و حالا حس میکردم همه شهر مقام حضرت شده و به خدا صدای اذان را نه تنها از آنجا که از در و دیوار شهر میشنیدم
قسمت چهلم🌱 « تنها میان داعش» در تاریکی هنگام سحر، گنبد سفید مقام مثل ماه میدرخشید که چلچراغ اشکم در هم شکست و همین که موهایم در چنگ عدنان بود، رو به گنبد ضجه زدم و به حضرت التماس میکردم تا نجاتم دهد که صدای مردانه ای در گوشم شکست. با دستهایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم می داد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس میزدم. چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس میکردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم. عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطر ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت. حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم میکردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :»یه لیوان آب براش میاری؟« و چه آبی میتوانست حرارت اینهمه وحشت را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم. صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم میرسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال میزد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت. حلیه آب آورده بود و عباس فهمید می خواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد. صدایم هنوز از ترس میتپید و با همین تپش پاسخ دادم :»سلام!« جای پای گریه در صدایم مانده بود که آرامشش از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد،
❗️هرکس هنگام خوابیدن یک انار بخورد صبح جانش در امان است.... @teb_sonatii59
دعا میکنم برایم دعا کن بمانم به
‌ ‌ ‌‌ درد آدمارو عوض می‌کنه ‏باعث میشه کمتر اعتماد کنی ‏بیشتر فکر کنی و ‏آدمای بیشتری رو از زندگیت حذف کنی . یادت باشد  مردمی که هرروز می‌بینى  و با آنها مراوده می‌کنی  همه انسان هستند بـا خصوصیات یک انسان ،  با نقاب‌هایی متفاوت ،  اما همگى جایزالخطا ...!! مراقب حرفهايي كه ميزنيم باشيم زيرا سنجیده سخن گفتن از سکوت هم دشوار تر است !!! الهی_قمشه_ایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*زمان شاه بهشت بود؟؟؟؟!* *میگه کار هرکسی نیست که بتونه گوشت بخوره* میگه حقوق من ماهی ۱۰ تومنه ... قصاب میگه گوشت کیلو ۲۲ تومنه و خجالت میکشیم قیمت را به مشتری بگیم . ینی یه کیلو گوشت ۲ برابر مزد یه کارگر بوده،،، زمان شاه ملعون هم وحشتناک گرانی بوده وهم فقربیدادمیکرده،، دزدی وغارت بوده، اختلاس بوده،، منتهارسانه های آن زمان ضعیف بوده،، یا بعلت نبوده آزادی بیان کسی جرات نمیکردروشنگری کنه،، ولی الان بدلیل بی دروپیکربودن فضای مجازی، آزادی بیان همه چیز به صورت راست ودروغ پخش میکنن،، لطفا تاآخرگوش بدید ودرتمام گروههایی که هستیدبفرستید،، اداره تبلیغات اسلامی شهرستان یزد ایتا
🌱 به نام حق نقطه صفر مرزی❗️ رهبر فرزانه انقلاب: «می‌توانید در فضای مجازی به معنای واقعی کلمه جهاد کنید» (۱۴۰۰/۰۷/۰۵). وزیر محترم ارتباطات، شورای عالی و همه تصمیم‌گیران در عرصه فضای مجازی❗️ 🔹 شما امروز سربازان نظام اسلامی در عرصه فضای مجازی هستید❗️ امروز و در عصر فضای مجازی، نقطه صفر مرزی «قلب و ذهن فرزندان و جوانان این کشور» است و شما؛ سربازانِ نقطه صفر مرزی❗️ 🔹 جهاد امروز شما مقابله با تهاجم و جنگ نرم دشمن در فضای مجازی است. جهاد امروز شما صیانت و مدیریت این فضاست❗️ ⚠️ اگر لحظه‌ای بخوابید یا غفلت کنید ممکن است ایمان فرزندان و جوانانِ بی‌پناه ما را در این قتلگاه سر ببرند! ممکن است انقلاب خمینی از این تنگه احد خنجری عمیق بخورد! که اگر چنین شود تا ابد ننگی همیشگی بر پیشانی ... 🌷 نامه «سرباز» شهید سلیمانی به دخترش را همیشه از خاطر بگذرانید: "... دخترم خیلی خسته‌ام. سی سال است که نخوابیده‌ام اما دیگر نمی‌خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می‌ریزم که پلک‌هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشد تا نکند در غفلت من آن طفل بی‌پناه را سر ببرند..." ✍️ سیدجواد میرزازاده 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ صـراط
🍃🌹ــــــــــــــــــــــ 💢دوره مهارت افزاییِ مینیمال نویسی ✨ویژه نویسندگان و اهل قلم✨ 💫با ارایه گواهی معتبر از مرکز رسانه 🔷در قالب یک جلسه ۲ ساعته مجازی (آنلاین) 🔺تاریخ برگزاری: اسفندماه(متعاقبا به علاقمندان اطلاع رسانی میگردد) 🔹هزینه ۵۰ هزار تومان (اعضای فعال ثامن ۳۰ هزار تومان) 🌟مزایای دوره: 💯معرفی کارهای برتر به رسانه های مطرح 💯استفاده از متون در تولید محتواهای فاخر جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر به ادمین پشتیبان پیام دهید👇 @Admin_Kaligraphi
📚آفتاب و مهتاب درزمانهای قدیم پسر خياطى بود که روزى موقع کار خوابش برد. پدر او، او را صدا زد و بيدار کرد. پسر بلند شد و گفت: داشتم خواب خوبى مى‌ديدم. پدر هرچه اصرار کرد، بچه خياط خواب خود را تعريف نکرد. پدر شکايت برد پيش حاکم. حاکم پسر را خواست و خواب او را از او پرسيد. پسر نگفت. حاکم دستور داد او را زندانى کنند و آب و غذا به او ندهند تا به حرف بيايد. اين بود تا اينکه روزى دختر حاکم براى تفريح به ديدن زندان رفت. در آنجا دختر و پسر هم ديگر را ديدند و عاشق هم شدند. حاکم سرزمين همسايه معمائى براى اين حاکم فرستاد تا آن‌را حل کند. معما اين بود: از سنگ آسيابى که برايت فرستاده‌ام يک دست لباس بدوز و برايم بفرست. پادشاه و وزراء هرچه فکر کردند، چيزى به عقل آنها نرسيد. ”بچه خياط“ را صدا کردند و حل معما را از او خواستند. پسر با شمشيرى سنگ آسياب را دو نيم کرد. ميان آن پارچه‌اى بود. از آن پارچه لباسى دوخت و براى حاکم همسايه فرستاد. حاکم برخلاف قولى که به پسر داده بود او را آزاد نکرد. مدتى گذشت. حاکم همسايه معماى ديگرى براى اين حاکم فرستاد. معما اين بود: در جعبه‌اى را که برايتان فرستاده‌ام پيدا کرده و آن را باز کنيد. باز حاکم مجبور شد ”بچه خياط“ را خبر کند و به او قول آزادى او را داد. ”بچه خياط“ جعبه را در آب فرو کرد. آب به درون جعبه نفوذ کرد جعبه پر از آب شد و به در آن فشار آورد و باز شد. جعبه را براى حاکم سرزمين همسايه فرستادند.اين حاکم باز هم پسر را ازاد نکرد. گذشت تا اينکه باز هم حاکم همسايه معماى ديگرى را طرح کرد. سه ماديان فرستاد تا اين حاکم معلوم کند کدام مادر و کدام کرهٔ آن است. حاکم بچه خياط را خبر کرد. بچه خياط قول ازدواج با دختر حاکم را از او گرفت. ماديان‌ها را حرکت داد. يکى جلو مى‌رفت و دو تاى ديگر به‌دنبال او. بچه خياط گفت ماديان جلوئى مادر و دوتاى ديگر کره‌هاى او هستند. حاکم اين بار به قول خود وفا کرد و دختر خود را به عقد بچه خياط درآورد. از آن طرف حاکم سرزمين همسايه فهميد که معماها را بچه خياط حل کرده است. او هم دختر خود را به بچه خياط داد. سالى گذشت و هر دو زن بچه خياط زائيدند. يکى پسر و ديگرى دختر. روزى بچه خياط پسر خود را روى يک زانو و دختر خود را روى زانوى ديگر خود نشانده بود که حاکم ا در وارد شد و به او گفت حالا بايد خواب آن روزت را برايم بگوئي. بچه خياط گفت: خواب ديدم که با دخترهاى دو حاکم عروسى کرده‌ام و از آنها دو بچه دارم. يکى به‌نام مهتاب و ديگرى به‌نام آفتاب و هر کدام روى يک زانويم نشسته‌اند. مثل حالا. حاکم متعجب شد و گفت: چرا همان موقع خوابت را نگفتي. پسر گفت اگر مى‌گفتم، آنچه را که در خواب ديده بودم ديگر عمل نمى‌شد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🍃🌸با تبریک و تهنیت ایام الله دهه فجر ابلاغ میگردد: 🇮🇷رزمایش ثامن ۱۸ 🇮🇷 با موضوع: ✨تبیین دستاوردهای انقلاب اسلامی✨ 🔴 پنج شنبه ۱۴ بهمن ماه ۱۴۰۰🔴 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
📚 داستان کوتاه بلدرچینی در مزرعۀ گندم لانه ساخته بود. او همیشه نگران این بود که مبادا صاحب مزرعه محصولاتش را درو کند. هر روز از بچه هایش می خواست که خوب به صحبت آدمهایی که از آنجا عبور می کنند، گوش دهند و شب به او بگویند که چه شنیده اند. یک روز که بلدرچین به لانه برگشت، جوجه ها به او گفتند: اتفاق خیلی بدی افتاده است. امروز صاحب مزرعه و پسرش به اینجا آمدند و گفتند: همۀ گندمهای مزرعه رسیده است. دیگر وقت درو کردن است. پیش همسایه ها و دوستان برویم و از آن ها بخواهیم که در درو کردن محصول کمک کنند. مادر، ما را از اینجا ببر چون آنها می خواهند مزرعه را درو کنند... بلدرچین گفت: نترسید فردا کسی این مزرعه را درو نخواهد کرد. روز بعد بلدرچین از لانه بیرون رفت و شب که آمد، جوجه ها به مادرشان گفتند: صاحب مزرعه باز هم به اینجا آمده بود. او مدت زیادی منتظر ماند. ولی هیچکس نیامد. بعد به پسرش گفت: برو به عموها و دایی ها و پسر خاله هایت بگو پدرم گفته است فردا حتما به اینجا بیایید و در درو کردن مزرعه به ما کمک کنید... بلدرچین گفت: نترسید فردا هم این مزرعه را کسی درو نمی کند. روز سوم وقتی بلدرچین به لانه برگشت، دوباره بچه ها گفتند: صاحب مزرعه امروز به اینجا آمد، اما هرچه منتظر ماند هیچ کس نیامد. بعد به پسرش گفت: انگار کسی در درو کردن مزرعه به ما کمک نمی کند. پسرم، گندم ها رسیده اند. نمی توان بیش از این منتظر ماند. برو داس هایمان را بیاور تا برای فردا آماده شان کنیم. فردا خودمان می آییم و گندم ها را درو می کنیم... بلدرچین گفت: بچه ها، دیگر باید از اینجا برویم. چون وقتی انسان، بدون منتظر ماندن برای کمک، تصمیم بگیرد کاری را انجام دهد، حتما آن کار را انجام می دهد... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🌹 صدقه اول ماه فراموش نشود 🔹 در کتاب مکیال المکارم از وظایف ما نسبت به امام عصر در وظیفه شماره ۲۳ و ۲۴ آمده است : 🔺صدقه دادن به قصد سلامتی امام 🔺 صدقه دادن به نیابت از امام عصر 🆔 eitaa.com/emame_zaman
🌹🌹 دعای ماه رجب ♦️ يا مَنْ اَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ، وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ، يا مَنْ يُعْطِى الْكَثيرَ بِالْقَليلِ، يا مَنْ يُعْطى‏ مَنْ سَئَلَهُ، يا مَنْ يُعْطى‏ مَنْ لَمْ يَسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ‏  تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً، اَعْطِنى‏ بِمَسْئَلَتى‏ اِيَّاكَ، جَميعَ خَيْرِ الدُّنْيا وَ جَميعَ خَيْرِ الْأخِرَةِ، وَ اصْرِفْ عَنّى‏ بِمَسْئَلَتى‏ اِيّاكَ جَميعَ شَرِّ الدُّنْيا، وَ شَرِّ الْأخِرَةِ، فَاِنَّهُ‏ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مااَعْطَيْتَ، وَ زِدْنى‏ مِنْ فَضْلِكَ يا كَريمُ ♦️راوى می‏گوید: پس گرفت حضرت امام صادق علیه السلام محاسن شريف‏ خود را با انگشتان دست چپ خود و خواند اين‏ دعا را به حال التجا و تضرّع به حركت دادن انگشت سبّابه دست راست. و بعد گفت:  ياذَا الْجَلالِ ‏وَ الْاِكْرامِ، يا ذَاالنَّعْمآءِ وَ الْجُودِ، يا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ، حَرِّمْ شَيْبَتى‏ عَلَى النَّارِ   🌹 ترجمه ♦️اى كه براى هر خيرى به او اميد دارم و از خشمش در هر شرى ايمنى جويم. اى كه مى‏دهد (عطاى) بسيار در برابر (طاعت) اندك اى كه عطا كنى به هركه از تو خواهد! اى كه عطا كنى به كسى كه از تو نخواهد ونه تو را بشناسد از روى نعمت بخشى و مهرورزى! عطا كن به من به خاطر درخواستى كه از تو كردم همه خوبى دنيا و همه خوبى و خير آخرت را و بگردان از من به خاطر همان درخواستى كه از تو كردم همه شر دنيا و شر آخرت را زيرا آنچه تو دهى چيزى كم ندارد (يا كم نيايد) و بيفزا بر من از فضلت اى بزرگوار! به حال التجا و تضرّع به حركت دادن انگشت سبّابه دست راست: اى صاحب جلالت و بزرگوارى اى صاحب نعمت و جود اى صاحب بخشش و عطا حرام كن محاسنم را بر آتش دوزخ‏! ♦️التماس دعا... روزه اولین پنج شنبه ماه رجب هم خیلی سفارش شده رجوع بفرمائید به مفاتیح
5812748007.pdf
1.04M
❄️ 📝| به مناسبت دهه فجر۱۴۰۰ 🍃🌹🍃 ✅ با عنوان "روایت انقلاب یک ملت" ۱۸
12.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❄️ 🎥 (۱) | اقتدار انقلاب اسلامی و شکست مستکبران 🍃🌹🍃 ۱۸
13.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❄️ 🎥 (۲) | اقتدار انقلاب اسلامی و شکست مستکبران 🍃🌹🍃 ۱۸ ❄️
❄️ 🖼 (۱) | آزموده را آزمودن خطاست 🍃🌹🍃 ❌ نتیجه کوتاه آمدن رژیم پهلوی مقابل آمریکا چه بود؟ ۱۸ ❄️
❄️ 🖼 (۲) | خیانت بزرگ‼️ 🍃🌹🍃 ✅ نیم نگاهی به وابستگی اقتصادی رژیم پهلوی در کلام امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) ۱۸ ❄️
🇮🇷🍃رایحه انقلاب ❤️🍃حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: 🌹🍃مفاهیم انقلاب و مفاهیم اسلام، مثل عطر گلهای بهاری است؛ هیچ کسی نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد؛ پخش می‌شود، همه‌جا می‌رود؛ نسیم روح‌افزا و روان‌بخشی است که همه‌جا را به خودی خود می‌گیرد ۱۳۹۳/۰۹/۰۶ 🌹🍃آیدی جهت ارسال سوالات: ⏰ ساعت برگزاری نشست: ساعت ۱۵
افت اصلی انقلاب اسلامی چیست؟.m4a
9.51M
🍃🌹🍃 📢آفت اصلی انقلاب اسلامی چیست⁉️ 🎙کارشناس: محمدحسین دادخواه ایتا و روبیکا
۴۳.mp3
9.05M
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ❇️علت سفر رئیس محترم جمهور به روسیه چه بود؟ آیا جمهوری اسلامی از شعار نه شرقی و نه غربی عدول کرده است؟ آیا استقلال کشور در خطر است؟ علت شبهه افکنی برخی نیروهای غربگرای داخلی چیست؟ 🎙دکتر جوانی پاسخ میدهند👆 ☘☘🌹☘☘ فجر وپاسخ
🌹*چرا رهبری جلوی فسادها را نمی گیرد و یا چرا فلان مسئول مهم دولتی را عزل نمی کند؟*🌹 👇👇👇👇👇 ✨تا وقتی فهم تمام یا اکثریت مردم، همراه رهبری دینی جامعه نشود، رهبر جامعه برای حفظ اصل نظام و گاه برای حفظ اصل اسلام، تصمیم حکومتی و بزن بَهادُری نمی گیرد. مگر امیر المومنین علیه السلام نمی توانست کسانی که به خانه ی او حمله کردند با قدرت شمشیر، کنار بزند؟ اگر قرار باشد بنی صدری که ۹۰درصد مردم به او رای داده اند توسط رهبر جامعه، بدون فهم مردم و بدون اینکه مردم متوجه خیانت های او شده باشند عزل شود یقیناً پایه های دینی با این کار، متزلزل می شود و جامعه دچار فتنه می شود. مانند فتنه ۸۸ که عده ای با مکر دشمن داخلی و خارجی، به خیابان ها ریختند و ماه ها برای کشور هزینه تراشیدند. ✨علاوه بر این تا وقتی غالب مردم، خودشان به این نقطه نرسند که فلان مسئول خائن است عزل او عامل تشنج، جنگ روانی، اختلافات قبیله ای، دو قطبی سازی کاذب و حتی فتنه و آشوب می شود.لذا رهبر جامعه بر خود لازم می داند تا به رای مردم احترام بگذارد. بنابراین خود مردم باید بستر فعّالیّت و تحقّق اهداف امام معصوم را فراهم کنند، یعنی باید مردم، حرف امام را تبعیّت کنند تا حکومت دینی با تمام ابعادش و به طور کامل محقّق شود، یعنی مقبولیت امام معصوم و حکومت دینی به دست مردم است و به طور ساده تر مردم باید بصیرت داشته باشند.
361.9K
━━━━💠🌸💠━━━━ 🇮🇷 🇮🇷 👈🏻👈🏻 دستاوردهایی که برای انقلاب اسلامی می‌فرمایید قبول... ولی ما داریم سفره‌مون رو می‌بینیم که هر روز کوچکتر میشه و جوانهامون که بیکار موندن و توان مالی برای ازدواج ندارند... انقلاب برای نان شب ما و جوان‌های ما قراره چکار کنه؟؟ ✅ پاسخ را در صوت بالا 🎧 🎙 آقای دکتر حسینی، کارشناس مسائل سیاسی ━━━━💠🌸💠━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️ 🎥 | خَبطِ بزرگ 🍃🌹🍃 ❌ راه‌ آهن شمال به جنوب چگونه بزرگترین قحطی ایران را در عصر پهلوی رقم زد؟ ۱۸ ❄️