eitaa logo
اردیببهشت
48 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
733 ویدیو
99 فایل
اردیب؛ Mohtasm. @
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 شکرگزار باش؛ وقتی تو شاکر باشی، غیر ممکن است که منفی گرا باشی. وقتی تو قدردان باشی، غیر ممکن است که خرده گیر و سرزنشگر باشی. وقتی تو شاکر باشی، امکان ندارد دچارِ احساسِ اندوه یا هر نوع احساس منفی دیگری بشوی خبر خوش این است که اگر فعلاً در زندگی ات وضعیتی منفی داری، با شکرگزاری مدت زمانِ زیادی طول نمی کشد که اوضاع دگرگون شود. وضعیت های منفی در یک چشم به هم زدن، مثل یک افسون، محو می شود. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 من امروزم رو با گفتن خدایا شکرت به پایان می رسانم... 👈خدایا شکرت🌹👉 🤲🏻
🔴 راه گشایش در زندگی از نظر امام جواد(ع) 🔵 امام جواد علیه السّلام انتظار فرج را بافضیلت ترین و راه گشاترین امور می داند: 🔺 افضل اعمال شیعتنا انتظار الفرج من عرف هذ الامر فقد فرّج عنه بانتظاره 🔹 برترین عمل شیعیان ما انتظار فرج است. هرکس این امر را بداند و آن را بشناسد، با همین انتظار در کارش گشایش و فرج می شود. 🌕 تمام گره های کور زندگی فردی و اجتماعی ما شیعیان بخاطر این است که آب حیات را رها کرده و دل خوش به سرابیم، از این رو تمام عمر، لب تشنه و حیران به سمت هر صدا و ندای روانیم. 🔸 تنها نسخه ی طبیب عالم و راه نجات از هلاکت دنیا و آخرت، انتظار فرج است. 🆔 eitaa.com/emame_zaman
روزی پادشاهی به وزیر خود گفت:ای وزیر برای اینکه به من ثابت شود که تو وزیربالیاقتی هستی از تو جواب سه سوال را میخواهم.. خداوند چه می‌پوشد چه میخورد وچه کارمیکند؟؟ وزیر نمی‌دانست چه بکند وبه فکر فرو رفت به خصوص که پادشاه گفته بود اگر جواب را نیافتی اعدام خواهی شد .خلاصه وزیر شب و روزبه دنبال جواب بود .دیگرمهلتش تمام شده بود اما جواب را نیافته بود .سردرگم و کلافه در اتاق نشسته بود که غلامش احوال را جویا شد وزیر گفت چه فایده ای دارد که به تو بگویم من که وزیر این مملکت هستم نمیدانم آنوقت تومیدانی!! خلاصه ماجرا رو براش تعریف کرد وغلام هم به دو سوال آن جواب داد: خداگناهان بنده هایش را می‌پوشاند ،وغصه آنها را میخورد. وزیر که شگفت زده شده بود گفت خب خب جواب آخر راهم بگو اما غلام گفت برای نجات جانت همین دو کافیست .فردا صبح وزیر به نزد شاه رفت و جوابها را به او‌گفت پادشاه که خوشحال شده بودازاینکه وزیربالیاقتی دارد گفت جواب اخر؟؟ اما وزیرگفت :قربان هنوز پیدانکرده ام واین دو را نیز غلاممم می‌دانست پادشاه سریع دستور داد که غلام رانزد اوبیاورند . شاه به غلام گفت ای غلام من میخواهم به خاطر دانش خاصی که داری تو را وزیر کنم و به این ترتیب او وزیر شد و وزیر غلام گردید . روزی پادشاه از وزیر جدیدش پرسید ::خب بگو ببینم جواب سوال آخر را بلدی (خدا چه کار می‌کند) گفت بله قربان کارخدا اینست که (خدا در یک لحظه وزیری راغلام میکند وغلامی را وزیر) ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚 روزي امام علی علیه‌السلام به مسجد رفتند. در مسجد شخصی ايستاده بود؛ حضرت دهنه اسب را به او سپرد تا به مسجد برود و برگردد. هنگام خارج شدن از مسجد حضرت دو دينار در دست گرفت تا به عنوان مزد به آن مرد بدهد؛ اما وقتی برگشت، ديد آنمرد دهنه اسب را دزديده و رفته است! حضرت دو دينار را به قنبر داد و فرمود: به بازار برو و يك دهنه اسب خريداری كن. قنبر به بازار رفت،‌ اتفاقاً به آن شخص دزد برخورد و ديد يك دهنه اسب در معرض فروش گذاشته است. قنبر فرمود: چند می‌فروشی؟ آن شخص گفت: دو دينار. قنبر دو دنيار را داد و افسار را خريد. وقتي برگشت حضرت فرمود: اين افسار دزديده شده است، به چند دينار خريدی؟ قنبر گفت: دو دينار. حضرت فرمود: ببين كه اين شخص چگونه رزق حلال خود را كه برايش تعيين شده بود، حرام كرد! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
آهن آبدیده را ، زنگ عوض نمی کند چهره انقلاب را ، جنگ عوض نمی کند به خیل دشمنان بگو ، به کوری دو چشمتان مطیع امر رهبری ، رنگ عوض نمی کند
📚 داستان کوتاه چند شب پيش عنکبوتی را كه گوشه ي اتاق خوابم تار تنيده بود ديدم. خیلی آرام حركت ميكرد گويی مدت ها بود كه آنجا گير كرده بود و نمی‌توانست برای خودش غذايی پيدا كند. با لحنی آرام و مهربان به او گفتم: "نگران نباش كوچولو الان از اينجا نجاتت ميدهم." يك دستمال کاغذی در دست گرفتم و سعی كردم به آرامی عنكبوت را بلند كنم و در باغچه‌ی خانه مان بگذارمش. اما مطمئنم كه آن عنكبوت بيچاره خيال كرد من ميخواهم به او حمله كنم چون فرار كرد و لابه‌لای تارهايش پنهان شد. به او گفتم: "قول ميدهم به تو ؟آسيبی نزنم". سپس سعی كردم او را بلند كنم. عنكبوت دوباره از دستم فرار كرد و با سرعت تمام مثل يك توپ جمع شد و سعی كرد لابه‌لای تارهايش پنهان شود. ناگهان متوجه شدم كه عنكبوت هيچ حركتي نميكند. از نزديك به او نگاه كردم و ديدم آنقدر از خودش مقاومت نشان داد كه خودش را كشته است. بسيارغمگين شدم. عنكبوت را بيرون بردم و داخل باغچه كنار يك بوته گل سرخ گذاشتم. به نرمي زير لب زمزمه كردم :" من نميخواستم به تو صدمه‌ای بزنم می‌خواستم نجاتت بدهم متاسفم كه اين را نفهميدی." درست در همان لحظه فكری به ذهنم خطور كرد. از خودم پرسيدم آيا اين همان احساسی نيست كه خداوند نسبت به من و تمامی بندگانش دارد؟! از اينكه شاهد دست و پا زدن و درد ها و رنج‌های ماست آزرده ميشود و ميخواهد مداخله كند و به ما كمك كند و ما را از خطر دور كند اما مقاومت ميكنيم و دست و پا ميزنيم و داد و فرياد سر ميدهيم كه: كه چرا اينقدر ما را مجبور ميکنی كه تغيير كنيم؟ شايد هر كدام از ما مثل همان عنكبوت كوچك هستيم كه تلاش ديگران را برای نجات خودمان تلقی ميكنيم و متوجه نيستيم كه اگر تسليم خدا شده بوديم و اينقدر دست و پا نميزديم تا چند لحظه‌ی ديگر خود را در باغچه اي زيبا مي ديديم. 👤باربارا دی‌آنجلس ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
روزی روزگاری زنی در کلبه ای کوچک زندگی می کرد. این زن همیشه با خداوند صحبت می کرد و با او به راز و نیاز می پرداخت. روزی خداوند پس از سال ها با زن صحبت کرد و به زن قول داد که آن روز به دیدار او بیاید. زن از شادمانی فریاد کشید، کلبه اش را آماده کرد و خود را آراست و در انتظار آمدن خداوند نشست. چند ساعت بعد در کلبه او به صدا درآمد. زن با شادمانی به استقبال رفت اما به جز گدایی مفلوک که با لباس های مندرس و پاره اش پشت در ایستاده بود، کسی آنجا نبود! زن نگاهی غضب آلود به مرد گدا انداخت و با عصبانیت در را به روی او بست. دوباره به خانه رفت و دوباره به انتظار نشست. ساعتی بعد باز صدای کوبیدن در کلبه به گوش رسید. زن با امیدواری بیشتری در را باز کرد. اما این بار هم فقط پسر بچه ای پشت در بود. پسرک لباس کهنه ای به تن داشت، بدن نحیفش از سرما می لرزید و رنگش از گرسنگی و خستگی سفید شده بود. صورتش سیاه و زخمی بود و امیدوارانه به زن نگاه می کرد. زن با دیدن او بیشتر از پیش عصبانی شد و در را محکم به چهار چوبش کوبید و دوباره منتظر خداوند شد. خورشید غروب کرده بود که بار دیگر در خانه زن به صدا درآمد. زن پیش رفت و در را باز کرد. پیرزنی گوژپشت و خمیده که به کمک تکه چوبی روی پاهایش ایستاده بود، پشت در بود. پاهای پیرزن تحمل نگه داشتن بدن نحیفش را نداشت و دستانش از فرط پیری به لرزش درآمده بود. زن که از این همه انتظار خسته شده بود، این بار نیز در را به روی پیرزن بست. شب هنگام زن دوباره با خداوند صحبت کرد و از او گلایه کرد که چرا به وعده اش عمل نکرده است؟ آنگاه ندایی به او پاسخ گفت: «من امروز سه بار به در خانه تو آمدم، اما تو مرا به خانه ات راه ندادی!» ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🌺سلام و عرض تبریک 🌹 خجسته میلاد با سعادت 🔸امام المتقین 🔸مولی الموحدین 🔸یعسوب الدین 🔸قائد الغرّ المحجلین 🔸امیرالمؤمنین 🔸اسدالله الغالب 🔸حضرت علی‌بن ابی‌طالب 🔸صلوات الله و سلامه علیه 🔸و علی اولاده الطاهرین ♦️را به محضر مقدس قلب عالم و سلاله‌ی خاتم،حضرت بقیة الله الاعظم، امام زمان،عجل الله تعالی فرجه الشریف ونائب برحقشان رهبر معظم انقلاب و به شما اعضای بزرگوار،شیعیان و شیفتگان آن حضرت، تبریک و تهنیت عرض می‌نماییم.
بسم الله الرحمن الرحیم پیش از ماه رمضان اقدام کنیم 🌿 اگر چند تا روزه واجب مثل قضاء و نذر و غیره داشته باشد تقدمی و اولویت بین آنها نیست و می‌تواند هر کدام را زودتر انجام دهد. 🌱 فردی که روزه قضا رمضان دارد نمی تواند مستحبی بگیرد. 🤔❓آيا مى‏شود روزه قضا و روزه مستحبى را با هم در يك روز نيت كرد؟ 🌺✍️ بايد فقط روزه‏ى قضا را نيّت كند، البته ثواب مستحبى را هم مى‏برد. 🍀 شخصى كه احتمال مى‏دهد روزه قضا دارد مى‏تواند روزه بگيرد با اين نيت كه اگر روزه قضا داشته باشد، آن را به جا آورد؛ و گرنه به عنوان روزه مستحبى حساب شود. 🤔❓فردی که روزه قضا دارد می‌تواند روزه استیجاری بگیرد؟ 🌸✍️ اگر وقت برای انجام روزه قضا دارد مى‌تواند روزه‌ى استيجارى بگیرد. 📚 امام، نورى، مكارم، تعليقات على‏العروة، ج 2، شرايط صحه‏الصوم، م 3؛ تحرير الوسيلة ج‌1ص 294 م 2؛ خامنه‎ای، رساله نماز و روزه م 795؛ سیستانی، منهاج ج‌1، م 1035 و رساله ج1 م 2117؛ فاضل، استفتائات ج‌1 س 586؛ صافی 240 سوال پیرامون روزه س18؛ وحید، منهاج ج‌2، م 1035؛ بهجت، جامع المسائل، ج‌2، ص 8 و وسيلة النجاة ص 318؛ تبریزی منهاج ج‌1 م 1035 و استفتاءات جديد ج‌1، س 667
وفات حضرت زینب(س)تسلیت باد ┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═ 🆔 @chehelcherag2 ┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
📚داستان پذیرایی امام علی علیه السلام از مهمان فقیر بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم  روزی مردی خسته و گرسنه وارد مسجد پیامبر شد و اظهار گرسنگی کرد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) کسی را به منزل خود فرستاد تا ببیند آیا امکان پذیرایی یک شب از او وجود دارد یا نه؟ فرد به خانه پیامبر رفت و خبر آورد که در خانه ایشان جز آب هیچ چیز برای پذیرایی وجود ندارد. پیامبر رو به اصحاب خود کرد و فرمود: کیست که امشب این پیرمرد را نزد خود مهمان کند؟ صدایی آشنا بلند شد که: ای رسول خدا! من امشب او را مهمان خود، می کنم. او امیر المؤمنین بود که مثل همیشه در کار نیک پیش گام شده بود. پیرمرد به همراه امیر المؤمنین (علیه السلام) به راه افتاد و به خانه امام رفت. امام، پس از راهنمایی مهمان به اتاق، نزد همسرش فاطمه (علیهاالسلام) رفت و پرسید: آیا در خانه غذایی هست؟ فاطمه با شرمندگی گفت: ای اباالحسن! وعده ای غذا به اندازه یک نفر وجود دارد ولی ما مهمان را بر خود و فرزندان مقدم می داریم. امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: پس بچه ها را بخوابان و غذا را بیاور. فاطمه (علیهاالسلام) فرزندان را خواباند. امام سفره گسترد و چراغ ها را خاموش کرد و غذا را جلوی مهمان گذاشت. ایشان در تاریکی دهان خود را تکان می داد و چنان وانمود می کرد که او نیز مشغول خوردن غذا است تا مهمان خجالت نکشد و هر چه می خواهد از غذا بخورد. پیرمرد که بسیار گرسنه بود، در هنگام خوردن غذا، متوجه نشد که امام چیزی نمی خورد. او به خوردن ادامه داد تا غذای کاسه تمام شد. سپس امام بستر خواب برای او گسترد و سفره را جمع کرد. پیرمرد به بستر رفت و خوابید. سحرگاه امام برای نماز برخاست و پیرمرد را بیدار کرد و به اتفاق، برای خواندن نماز صبح به مسجد رفتند. وقتی به مسجد رسیدند، پیامبر با چشمانی اشکبار، در آستانه درب مسجد به انتظار آمدن امیر المؤمنین ایستاده بود. وقتی امام به مسجد رسید، پیامبر او را در آغوش کشید و فرمود: یا اباالحسن! دیشب عرشیان شگفت زده از رفتار و ایثار تو گشتند و این آیه بر من نازل شد: «و یُؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة»؛ (حشر: ۹) «و هر چند در خودشان احتیاجی [مبرم] باشد، آن ها را بر خودشان مقدم می دارند.» حجت الاسلام دکتر رفیعی 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🥀 گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست پی نبردیم به یکتایی نامت زینب کار ما نیست شناسایی نامت زینب 🥀 (س)🥀 🥀 @chehelcherag2
🤡طنز در نزدیکی ده ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شب‌ها باد شدیدی می‌آمد و فوق‌العاده سرد می‌شد. دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو می‌دهیم و گرنه تو باید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی. ملا نصرالدین قبول کرد. شب به بالای تپه رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که شد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید. گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی. ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی‌یکی آمدند، اما هر چه منتظر شدند خبری از ناهار نشد. گفتند: ملا، انگار نهاری در کار نیست. ملا گفت: چرا. ولی هنوز آماده نشده. دو سه ساعت دیگر هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه در این مدت آب به جوش نیامده. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده و چند متر پایین‌تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده. گفتند: ملا این شمع کوچک نمی‌تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند! ملا گفت: چطور همین شمع از فاصله چند کیلومتری می‌توانست مرا روی تپه گرم کند؟ پس شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🏴 ألسَّلامُ عَلَیکِ یَا زِینَبَ الکُبري 📖 وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا. 🕯 ﻭ ﺍﺯ ﭘﻴﺸﮕﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﺩﺍنشی فراوان ﺑﻪ ﺍﻭ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ .(٦٥،کهف) 🍃🌺امام سجاد (علیه‌السّلام) خطاب به عمه بزرگوارشان حضرت زینب ، سلام الله علیها : 🕯«اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهَّمَة» 🕯 «اى عمّه! شما بحمد للّه عالمی معلم ندیده و دانشمندى تعلیم نیافته هستی» 📚 (بحار الانوار ج ۴۵ ص ۱۹۹) 🌿 یعنی علم شما همچون علم انبیاء و ائمه (علیهم السلام)، علمی لدنی و از جانب خداوند متعال است.🌿 🏴 شهادت عقیله بنی هاشم ، عالمه غیر معلمه ، حضرت زینب کبری ، (سلام الله علیها) را خدمت جمیع محبان آن حضرت تسلیت عرض می کنیم. 💐 پنج دسته گل صلوات هدیه به پیشگاه با عظمت آن بانوی معظم و مکرم.🌿 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌿 🆔 @gh_karimi
🔰سخنان مهم مقام معظم رهبری درمورد نقشه و خط دشمن🔰 📣 فشار اقتصادی و تهمت‌زدن؛ دو وسیله دشمن برای جداکردن مردم از نظام 🚨 به سپاه تهمت میزنند چون در پیشرفت انقلاب موثر است 🔻 رهبر انقلاب در ارتباط تصویری با مردم آذربایجان: ◀️سفارش من به جوان‌های عزیزمان این است که امروز ببینند دشمن در چه خطی حرکت میکند و چه چیزی را هدف گرفته. نقطه مقابل آن را عمل کنند و حرکت کنند. دشمن افکار عمومی و فکر جوان‌ها را هدف گرفته است. 🔸میلیاردها دلار دارند خرج میکنند و تلاش میکنند برای اینکه ملت ایران را و بخصوص جوان‌ها را از این راه برگردانند و وسیله‌ای که آنها دنبال میکنند فعلا دوتا وسیله است: 🔴 یکی فشارهای اقتصادی است برای اینکه مردم را به تنگ بیاورند و از نظام اسلامی جدا کنند 🔴یکی هم : لجن‌پراکنی. لجن‌پراکنی‌ها، دروغ‌پردازی‌ها، تهمت‌زدن‌ها که به ارکان انقلاب تهمت میزنند. 🔹به مراکزی که در پیشرفت انقلاب تأثیر دارند تهمت میزنند. یک روز به مجلس شورای اسلامی، یک روز به شورای نگهبان، یک روز به سپاه؛ 🔸امروز نوبت سپاه است، به سپاه تهمت بزنند، لجن‌پراکنی کنند و در ضمن به شهید بزرگواری مثل "شهید سلیمانی" . اگر جرأت میکردند، از خشم مردم و عکس‌العمل مردم نمی‌ترسیدند، به امام هم اهانت میکردند و منتها خب جرأت نمیکنند و میدانند که مردم عکس‌العملشان تند است در مقابل این. 🔴 دو وسیله در اختیار دشمن هست برای جداکردن مردم از نظام و برای "دستکاری کردن فکر مردم و اندیشه مردم" . 📣دشمن این دو تا راه را در پیش گرفته است: ۱. دشمنی اقتصادی و ۲. دشمنی رسانه‌ای ✅ جوان ها در مقابل اینها باید بایستند ✅ملت ایران باید در مقابل این دو تا حرکت بایستد. 🔹 فشار اقتصادی را با تلاش درونی و تلاش داخلی و با خنثی کردن تحریم‌ها و البته تلاش دیپلماسی باید مقابله کرد. همان طور که برادران خوب و انقلابی ما در زمینه از بین بردن تحریم‌ها و مجاب کردن طرف مقابل مشغول کارند،‌ آن هم خوب است لکن عمده کار، خنثی کردن تحریم‌هاست از طریق حرکت تولید داخلی و تحرک اقتصادی داخلی... 🔸 و از طرف دیگر خنثی کردن حرکت رسانه‌ای دشمن و لجن‌پراکنی‌های دشمن. ۱۴۰۰/۱۱/۲۸
📚داستان کوتاه روزگاری "مردی فاضل" زندگی می‌کرد. او هشت‌سال تمام مشتاق بود "راه خداوند" را بیابد؛ او هر روز از دیگران جدا می‌شد و "دعا" می‌کرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود. یک روز هم‌چنان که دعا می‌کرد، "ندایی" به او گفت به‌جایی برود. در آن‌ جا مردی را خواهد دید که راه "حقیقت و خداوند" را نشانش ‌خواهد داد. مرد وقتی این ندا را شنید، بی‌اندازه "مسرور شد" و به ‌جایی که به او گفته شده بود، رفت. در آن ‌جا با دیدن مردی "ساده، متواضع و فقیر" با لباس‌‌های مندرس و پاهایی خاک‌ آلود، "متعجب" شد. مرد آن اطراف را کاملاً نگاه کرد اما کس دیگری را ندید. بنابراین به مرد فقیر رو کرد و گفت: "روز شما به ‌خیر" مرد فقیر به ‌آرامی پاسخ داد: "هیچ‌وقت روز شری نداشته‌ام." پس مرد فاضل گفت: "خداوند تو را خوشبخت کند." مرد فقیر پاسخ داد: "هیچ‌گاه بدبخت نبوده‌ام." تعجب مرد فاضل بیش‌‌تر شد: "همیشه خوشحال باشید." مرد فقیر پاسخ داد: "هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام." مرد فاضل گفت: "هیچ سر درنمی‌آورم." خواهش می‌کنم بیش‌تر به من توضیح دهید." مرد فقیر گفت: " با خوشحالی این‌کار را می‌کنم. تو روزی خیر را برایم آرزو کردی! درحالی‌که من هرگز "روز شری" نداشته‌ام، زیرا در همه‌حال، خدا را "ستایش" می‌کنم. اگر باران ببارد یا برف، اگر هوا خوب باشد یا بد، من هم‌چنان خدا را "می‌پرستم." اگر تحقیر شوم و هیچ انسانی دوستم نباشد، باز خدا را ستایش می‌کنم و از او "یاری" می‌خواهم بنابراین هیچ‌گاه روز شری نداشته‌ام. تو برایم خوشبختی آرزو کردی در حالی‌که من هیچ‌وقت بدبخت نبوده‌ام زیرا همیشه به درگاه خداوند "متوسل" بوده‌ام و می‌دانم هرگاه که خدا چیزی بر من نازل کند، آن بهترین است و با خوشحالی هر آن‌چه را برایم پیش‌بیاید، می‌پذیرم. "سلامت یا بیماری، سعادت یا دشمنی، خوشی یا غم، همه‌ هدیه‌هایی از سوی خداوند هستند." * تو برایم خوشحالی آرزو کردی، در حالی‌که من هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام زیرا "عمیق‌ترین آرزوی قلبی من،" زندگی‌کردن بنا بر "خواست و اراده‌ی خداوند" است.*
بنی آدم اعضای یکدیگرند... همه عاقلندو براین باورند.. که یک روز نوبت به ما می رسد.. که انسان زمان وداع می رسد.. چه براوج قله چه چاه عمیق.. همه بی گمان در صفیم ای رفیق ...!!! 👌👌👌👌
✨﷽✨ 🌼درسی از پیامبر خدا ✍️روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از محلی می‌گذشتند، دیدند مردی غلامش را می‌زند، در آن حال غلام می‌گوید: اعوذ بالله؛ پناه می‌برم به خدا. ولی او مرتب می‌زد. وقتی که غلام حضرت را دید گفت: اعوذ به محمد؛ پناه می‌برم به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم). آن مرد فوری دست از غلام بر داشت و دیگر به او کتک نزد. حضرت فرمودند: ای مرد! این غلام به خدا پناه برد، او را پناه ندادی، هنگامی که به من پناه برد، دست از او برداشتی، در صورتی که سزاوار آن است که هر کس به خدا پناه برد، باید او را پناه داد. مرد گفت: یا رسول الله! برای جبران این تقصیرم، او را در راه خدا آزاد کردم. حضرت فرمودند: سوگند به آن خداوندی که مرا به پیامبری فرستاده است، که اگر او را آزاد نمی‌کردی، به طور یقین حرارت آتش جهنم چهره‌ات را می‌سوزاند و با آتش شکنجه می‌شدی. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با این گفتارشان به ما آموختند که مسلمانان باید همه کارهایشان را برای رضای خدا انجام دهند نه برای رضای دیگران. 📚بحارالانوار، ج16، ص282 @chehelcherag2
📚داستان زیبا مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد . عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند. هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسای شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده . زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند . ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش. بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن. روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده . گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد . پس این نصیب توست ... صدقه را بنگر که چه چیزیست! !! صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است . ‌ ‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
✅امام على عليه ‏السلام : سيب بخوريد، چرا كه معده را پاك مى‏ كند. كافى(ط-الاسلامیه) ج 6، ص 357، ح 11   ✅ امام صادق عليه‏ السلام : پيامبرى از پيامبران به درگاه خداوند عزوجل از غم و اندوه شكايت نمود. خداوند عزوجل او را به خوردن انگور، امر فرمود. كافى(ط-الاسلامیه) ج 6، ص 351، ح 42 ✅ امام صادق عليه ‏السلام : انار را با پيه‏ اش بخوريد، چرا كه معده را پاك مى‏ كند و مايه رشد ذهن مى ‏شود. كافى(ط-الاسلامیه) ج 6، ص 354، ح 12    ✅ امام صادق عليه ‏السلام خوردن باقلا، مايه تقويت مغز استخوان‏هاى ساق پا مى‏ شود، توان مغز را افزون مى‏ سازد و خون تازه توليد مى ‏كند.  كافى(ط-الاسلامیه) ج 6، ص 344،ح ۱ ✅ پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله: كدو بخوريد، چرا كه عقل را تيز و (كارآيى) مغز را زياد مى ‏كند. بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 63، ص 229 ✅ امام صادق عليه ‏السلام :  پياز، خستگى را مى‏ برد، اعصاب را قوى مى‏ كند، قدم‏ها را چاپك و نيروى جنسى را زياد مى ‏كند و تب را مى ‏برد. كافى(ط-الاسلامیه) ج 6، ص 374، ح 2    ✅ امام صادق عليه ‏السلام :  به كسى كه دل درد (اسهال)، دارد نان برنجى بدهيد، چرا كه براى دل درد چيزى مفيدتر از آن نيست. بدانيد كه آن، معده را پاك و درد را كاملاً آرام مى ‏كند. كافى(ط-الاسلامیه) ج 6، ص 305، ح ۲
📚بلیط سیرک وقتی نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم. جلوی ما یک خانواده ایستاده بودند، خانواده ای با شش بچه که همگی زیر دوازده سال سن داشتند و لباس های کهنه ولی در عین حال تمیـز پوشیده بودند. بچه‌ها دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان در مورد برنامه هایی که قرار بود ببینند، صحبت می‌کردند. مادر نیز بازوی شوهرش را گرفته بود و با عشق به او لبخند می‌زد. وقتی به باجه رسیدند، متصدی باجه از پدر خانواده پرسید: چند عدد بلیط می‌خواهید؟ پدر جواب داد: لطفا شش بلیط برای بچه‌ها و دو بلیط برای بزرگسالان. متصدی باجه، قیمت بلیط ها را گفت. پدر به باجه نزدیکتر شد و به آرامی پرسید: ببخشید، گفتید چه قدر؟ متصدی باجه دوباره قیمت بلیط ها را تکرار کرد. پدر و مادر بچه‌ها با ناراحتی زمزمه می‌کردند، معلوم بود که مرد پول کافی همراه نداشت؛ حتما فکر می‌کرد که به بچه‌ های کوچکش چه جوابی بدهد. ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس بیست دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. بعد خم شد، پول را از زمین برداشت، به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد! مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: متشکرم آقا. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🍃هر صبح ، یک حدیث🍃 ✨امام علی علیه السلام: 💠 مخلوقات جیره خوار خدایند ، او روزی آنان را ضمانت کرده و خوراکشان را مقدر ساخته است. 📚نهج‌البلاغه ╰═🌸⊰🌺⭐️🌺⊱🌼═╯
کجایی مرد بی ادعا... چرا چشمهای ما با دیدن لبخندت گریان میشود....😭😭❤️
🔴 💠 زوجین نباید در خانه به بهانه‌ی راحتی و کار و بی‌حوصلگی از بدترین، زشت‌ترین و کهنه‌ترین لباسها به عنوان خانگی استفاده کنند. 💠 برای لباس داخل خانه هم باید هزینه کرد و و منظم بود. می‌توان در خانه با پوشیدن لباسهای شیک، تمیز، خوشبو اما راحت، آسوده زندگی کرد و لحظات شیرین را برای خود و همسرتان رقم بزنید. 💠 عدم نظافت و پوشش مناسب در خانه، ناخودآگاه از محبوبیّت شما می‌کاهد. @chehelcherag2
❌ طلبه ای که به لوستر های حرم حضرت امیر المؤمنین (عليه السلام) اعتراض داشت! ✍️فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده: 🌸 یکى از طلبه هاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود. روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (ع) عرضه مى دارد: 🍃 شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم؟! 🌹شب امیرالمؤمنین (ع) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید: اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو: 🌟به آسمان رود و کار آفتاب کند.🌟 🍃 پس از این خواب، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد: زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !! 🌹بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید: "سخن همان است که گفتم، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند)" 🍃 پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد، 🔹مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب مى کنند!! وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند، چون در را باز مى کنند، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید:"این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید، و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید" 🌼 مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود. 🦋 فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصى که کنار دستش بود، پرسید: چه خبر است؟ 🌳 گفت: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است. 🍃پیش خود گفت: وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است. 🌳 هنگامى که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد، همه به احترامش از جاى برخاستند، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست. نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم، و شما اى عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید. 🌺 چون صیغه جارى شد، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود، پرسید: شرح این داستان چیست؟ 🌷راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (ع) شعرى بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم. به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعراى ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد، پیش خود گفتم: حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (ع) قرار نگرفته است، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید، نصف دارایى ام را به او ببخشم، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم. 🌿شما آمدید و مصراع دوم را گفتید، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است. طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟ راجه گفت: من گفته بودم: "به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند" 🍃طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (ع) است. راجه سجده شکر کرد و خواند: 🌻به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند 🌻به آسمان رود و کار آفتاب کند 💙به عشق امیر مومنان علی به اشتراک بگذارید 📚 منبع: کتاب عبرت آموز تالیف استاد شیخ حسین انصاریان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدای مهربانم نور خودت را در دلمان روشن کن و به درون قلبمان نفوذ کن و خشم، ترس، درد، ناامیدی را از ما دور کن و روحمان را جانی تازه ببخش آسمان دلتون نور بارون چراغ خونتون روشن فرداتون قشنگ‌تر از هر روز آسوده بخوابید که خدا مواظب همه چیز هست در پناه لطف خدا شبتـ🌙ـون به نور خدا❤️ ╭─┅🍃🌸🌹🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮ 💐@Labaykayahosin ╰─┅🍃🌸🦋🌸❤️🌸🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤ در میان ازدحام زندگی در امتداد عبور لحظه‌ ها… در رفت و آمد قدم‌ های بی تفاوت شهر❕ انـگار… آوار می‌ شود بر دلــ💔ـم … اضطراب نبودنت❕ کجایی یوسف زهرا 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄