#چند_خاطره
🔸توی قبر شهید سیدمهدی یحیوی نوشته بود: قطعهای از بهشت...
🌼 #رویای_صادقه|سیدمهدی قبل از شهادتش خواب چهارده معصوم (ع) رو ديد که همه با هم نشستهاند. حضرت رسول(ص) سیدمهدی رو به جمع خودشون دعوت كرده بود...
🌼 #قطعهای_از_بهشت|مدرسهای توی منطقه حصارک وجود داره که معلم دینیاش، بچههای کلاس رو برای خواندن زیارت عاشورا و از این قبیل برنامهها میاره امامزاده محمد. ایشون میگفت: " من شهید یحیوی رو اصلاً نمیشناختم؛ یه شب توی خواب دیدم قبرشون بازه و صورت شهید رو هم دیدم؛ یه گوشه از قبرشون نوشته بود: قطعه ای از بهشت... یه ندایی هم پیچید که ایشون شهید سیدمهدی یحیوی است... هراسان از خواب بیدار شدم و فردای اون روز اومدم امامزاده و شهید رو پیدا، و بهش توسل کردم. من توی خونه مریضی داشتم و با توسل به شهید، به طرز عجیبی مریضمون شفا گرفت. از آن موقع به بعد، شهید به خوابم میآید؛ مثلاً:
🌼 #شیر_آب|یادمه یه روز که بچههای مدرسه رو برده بودم امامزاده، گویا بچهها شیر آب رو باز گذاشته بودند. شب شهید یحیوی اومد به خوابم و گفت: برید امامزاده و شیر آب رو ببندید، بچهها شیر آب رو باز گذاشتهاند! رفتم و شیر آب که باز بود، رو بستم..."
ـــــــــــــــــ
#یک_خاطره
🔸ماجرای یک رویای صادقه و یک امدادغیبی در عملیات
🌼 #رویای_صادقه|شب عملیات، یکی از رزمندگان اعزامی از سپاه شهرستان خمین، امامخمینی رو توی خواب دید که به شونههاش میزنن و میفرمایند: چرا معطلید؟ حرکت کنید! حضرت مهدی(عج) با شماست! صبح بچهها با شنیدنِ این رویا حالت عجیبی بهشون دست داد.
🌼 #عملیات|عملیات از ساعت ۹شب با تعداد بسیارکمی نیرو شروع شد؛ و به خواست خدا تا ساعت ده صبح فردا، تمامی ارتفاعات موردنظر رو فتح کردیم. توی عملیات بچهها، با ندایِ اللهاکبر چنان وحشتی توی دل دشمن ایجاد کردند که نزدیک به ۲۰۰نفر از نظامیان ارتش بعث، یکجا اسیر شدند.
🌼 #اشکافسربعثی|اونجا شهید همّت از یه افسربعثی پرسید: فکر میکنید ما با چه تعداد نیرو به شما حمله کردیم؟ او گفت: دو گردان! شهیدهمّت گفت: نه! خیلی کمتر بود... خلاصه وقتی شهیدهمت تعداد واقعیِ نیروهامون رو گفت؛ افسربعثی باور نکرد و گفت: منو مسخره میکنید؟! آخر سر هم وقتی باورش شد تعداد نیروهای ما چقدر کم بوده؛ به گریه افتاد و گفت: ما اگه میدونستیم تعدادِ شما اینقدر کمه، به راحتی میتونستیم همهتون رو دستگیر کنیم؛ اما وقتی حمله کردید، انگار همهی این کوهها داشتند اللهاکبر میگفتند و ما تصورمون این بود شماها خیلی زیادید.
اینجا بود که حکمت خواب دیشب رزمندهی شهرستان خمین رو فهمیدیم و امدادغیبی خداوند برا همهمون به اثبات رسید.
📚منبع:کتاب"تکسوار دشتِزید" [خاطرات زندگی شهید جاویدالاثر اسماعیل قهرمانی]؛ صفحه ۳۳