eitaa logo
عشاق شهادت:))🇮🇷🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
8.4هزار ویدیو
378 فایل
‹ ﷽ › شروع نوکریمون: 1403/3/3 تجربہ‌بہم‌یا‌دداده‌ڪہ... برا؎اینڪه‌طلب‌شہادت‌ڪنۍ، ‌نبایدبہ‌گذشتہ‌خودت‌نگاه‌ڪنۍ...! راحت‌باش!نگران‌هیچۍنباش!!🌙💔 کپی حلاله مومن ناشناسمون: https://daigo.ir/secret/8953055305
مشاهده در ایتا
دانلود
بعدازشهادتش‌دوبار‌به‌پادگان‌ محل‌کارش‌در‌تهران‌رفتم با‌یکی‌از‌همکارانش‌به‌اتاقی‌که کمد‌وسایل‌شخصی‌محمودرضا‌ در‌آن‌بود‌رفتیم، روی‌کمدش‌این‌جمله‌از امام‌خامنه‌‌ای‌را‌درشت‌تایپ‌کرده‌ وچسبانده‌بود: در‌جمهوری‌اسلامی هرجاکه‌قرارگرفته‌اید همان‌جا‌را‌مرکز‌دنیا‌بدانید و‌آگاه‌باشیدکه‌همه‌کارها‌ به‌شما‌متوجه‌است...
یک‌دختردوساله‌داشت‌به‌نام‌کوثر🌱 دخترش‌راخیلی‌دوست‌داشت.💔 طوری که‌هرباربه‌پدریادوستانش‌ زنگ‌میـزد؛🖇 کلی‌ازکوثرتعریف‌میکرد. یکبارکه‌ازمنطقه🍃 برگشته‌بود،گفت:"بعضی‌وقتهاکه‌در تیررس تکفیری‌هاگیرمی‌افتیم،🪖 مجبوریم‌مسافتی‌از یک‌دیوارتادیواردیگررابدویم.👥 درآن‌مسافـت چندمتری‌کوثر میادجلوی‌چشمم. "فهمیده بودکه‌با این‌ وابستگی‌ها کسی نمیشود.🖐🏻 دفعـه‌آخـری‌که‌میخـواست‌ به‌عملیـات‌بره به🫀 دوستش‌گفته‌بود: «این‌باردیگرازکوثرم‌گذشتم..🥺💔» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
یک‌دختردوساله‌داشت‌به‌نام‌کوثر🌱 دخترش‌راخیلی‌دوست‌داشت.💔 طوری که‌هرباربه‌پدریادوستانش‌ زنگ‌میـزد؛🖇 کلی‌ازکوثرتعریف‌میکرد. یکبارکه‌ازمنطقه🍃 برگشته‌بود،گفت:"بعضی‌وقتهاکه‌در تیررس تکفیری‌هاگیرمی‌افتیم،🪖 مجبوریم‌مسافتی‌از یک‌دیوارتادیواردیگررابدویم.👥 درآن‌مسافـت چندمتری‌کوثر میادجلوی‌چشمم. "فهمیده بودکه‌با این‌ وابستگی‌ها کسی نمیشود.🖐🏻 دفعـه‌آخـری‌که‌میخـواست‌ به‌عملیـات‌بره به🫀 دوستش‌گفته‌بود: «این‌باردیگرازکوثرم‌گذشتم..🥺💔» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
یک‌دختردوساله‌داشت‌به‌نام‌کوثر دخترش‌راخیلی‌دوست‌داشت.طوری که‌هرباربه‌پدریادوستانش‌زنگ‌میـزد؛ کلی‌ازکوثرتعریف‌میکرد.یکبارکه‌ازمنطقه برگشته‌بود،گفت:"بعضی‌وقتهاکه‌درتیررس تکفیری‌هاگیرمی‌افتیم،مجبوریم‌مسافتی‌از یک‌دیوارتادیواردیگررابدویم.درآن‌مسافـت چندمتری‌کوثرمی‌آیدجلوی‌چشمم."فهمیده بودکه‌بااین‌وابستگی‌هاکسی نمیشود. دفعـه‌آخـری‌که‌میخـواست‌به‌عملیـات‌برودبه دوستش‌گفته‌بود:«این‌باردیگرازکوثرم‌گذشتم..💔» 🌸 https://eitaa.com/yasahebalzamane