همسر شهید منوچهر مدق : پدرم مخالف ازدواج ما بود می گفت این مرد زمینی نیست!
📌وقتی اومد خواستگاریم مادرم شدیداً مخالفت کرد و پدرم گفت: فرشته من نه با وضعیت مالیش مشکل دارم، نه با انقلابی بودنش، ولی فرشته این مرد زندگی نیست هااااا! گفتم: یعنی مرد بدیه؟
🔸گفت: نه، زیادی خوبه!این آدم زمینی نیست، فکر نکن برات می مونه، زندگی باهاش خیلی سختی داره، اگر رفتی حق نداری ناله و اعتراض کنی هااا. گفتم:خب من هم همین زندگی رو می خوام. خلاصه هر طور بود راضی شدن و ما عقد کردیم.
🔹 اولین غذایی که بعدازعروسیمان درست کردم استانبولی بود.از مادرم تلفنی پرسیدم .شد سوپ.. آبش زیاد شده بود ... منوچهر میخورد و به به و چه چه میکرد. روز دوم گوشت قلقلی درست کردم .. شده بود عین قلوه سنگ
▪️تا من سفره را آماده کنم منوچهر چیده بودشان روی میز و با آنها تیله بازی میکرد قاه قاه میخندید و میگفت : چشمم کور دندم نرم تا خانم آشپزی یاد بگیرن هر چه درست کنن میخوریم حتی قلوه سنگ...
#شهید_منوچهر_مدق
🌷🍃
گاهے از نمازهایش مےفهمیدم دل
تنگ است دل تنگ کہ مےشد نماز
خواندنش زیاد میشد
و طولانے... دوست داشتم مثل
او باشم مثل او فکر کنم،مثل او
ببینم،مثل او فقط خوبیها را در
نظر داشتہ باشم… اما چطور؟
منوچهر مےگفت: اگر دلت با خدا
صاف باشد،خوردنت،خوابیدنت،
خندهها و گریهات براے خدا باشد
حتے اگر براے او عاشق شوے آن
وقت بد نمےبینے،بدے هم نمے کنے
،همہ چیز زیبا مےشود
من همہ زیبایے را در منوچهر مےدیدم
با او مے خندیدم و با او گریہ مےکردم
و با او تکرار مےکردم:
نردبان این جهان ما و منے است
عاقبت این نردبان
بشکستنے است…🥲🌱
همسرشهیدمنوچهرمدق
#شهیدانه
#شهید_منوچهر_مدق