#خاطره✨
|کمکبهمردمِسیلزدهراالویتخودشقرارداد|
یک خاطره هم که از آرمان داریم و به همان سالهای نوجوانیاش مربوط میشود، در ارتباط با سیل لرستان است.
آرمان سال آخر تحصیلش در دبیرستان را میگذراند که در استان لرستان سیل آمد. آرمان هم از آنجا که در مسجد رشد کرده بود و یک نوجوان هیاتی و بسیجی بار آمده بود، وقتی از ماجرای سیل باخبر شد، با دوستاش و با هزینه شخصی، برای کمک به منطقه سیلزده رفتند. این در شرایطی بود که آرمان سال آخر تحصیلش را میگذراند و خود را برای کنکور آماده میکرد.
زمانی که هر دانشآموزی تمام تلاش و فکرش را وقف درس و مشق کرده بود، آرمان کمک به مردم سیلزده لرستان را اولویت خودش قرار داد. البته وقتی هم که از مناطق سیل زده برگشت، درسش را خواند و در رشته مهندسی عمران پذیرفته شد.
_بهروایتازپدرِبزرگوارِشهید
شهید آرمان علی وردی
#خاطره✨
|علاقهبهورزشهایمختلف|
آرمان به ورزش علاقه زیادی داشت. معتقد بود آدم هم فکری و هم جسمی باید رشد کند و به همین خاطر ورزش کشتی و شنا را دنبال میکرد.
حتی در رشته شنا مدال قهرمانی دارد. جالب است بدانید که به مکعب روبیک هم علاقه و در درست کردن آن مهارت داشت.
چند وقت قبل بود که ۵۰ نفر از روبیکبازها در برج میلاد تصویر آرمان را با ۶ هزار مکعب روبیک درست کردند. نکته جالبی که وجود داشت این بود که عوامل این کار اطلاعی از علاقه و مهارت آرمان در روبیک نداشتند.
اول قرار بود با گُل این کار را انجام دهند، اما موفق نشده بودند.
بعد تصمیم گرفتند با مکعب روبیک این کار را انجام دهند و در نهایت تصویر آرمان را طراحی کردند.
بعد هم به صورت نمادین، برای جایگذاری آخرین روبیک، از مکعب روبیک خود آرمان استفاده کردند.
_بهروایتازپدرِبزرگوارِشهید
شهید آرمان علی وردی
#خاطره✨
|انگشتر...|
موتور آرمان را دزدیده بودند.
چند روز قبل از شهادتش دنبال وام بود تا برای خودش موتور بخرد؛برای ڪمڪ هزینہ هم میخواست انگشترش رابفروشد.
هربار ڪہ قصد این ڪار را میڪرد
میگفت:[دلم نمیاد این انگشتر رو بفروشم،بہ همہ ضریحها متبرڪش ڪردم]
-آخرِسرهمباانگشترشروضہهارا
برایمازندهڪرد .
_بهروایتازرفیقِشهید
#خاطره✨
|گریهایازجنسعشقبهمادر|
فاطمیه رو یادمه، بلند بلند برای مادر گریه میکرد. فقط کسی که روضه رو کلاس درس ببینه میتونه در دفاع از ولی جان بده.
_چادر خاکیِ مادر به من آموخته است
مرد میدانِ بلا باشم و جان هدیه کنم
_بهروایتازرفیقِشهید
20.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره✨
|خصلتهایشهیدآرمان|
آرمان بچه که بود ازش میپرسیدم میخوای چیکاره بشی؟!
میگفت: بزرگ شدم میخوام معروف شم
و با مقام شهادت هم معروف شد
_بهروایتازدوستِشهید
#خاطره✨
|دعاکنیدشهیـدبشم...|
یه روز آقا آرمان بهمون گفت: بچهها همهتون فردا روزه بگیرید بیاید حوزه، قراره افطاری بدیم.
فرداش همه موقع اذان مغرب سر سفره نشسته بودیم. آقا آرمان رو کرد به بچهها گفت: خب انشاءالله که نماز و روزههاتون قبول باشه؛ شما دلهاتون پاکه و چیزی به افطار نمونده، ازتون میخوام برام یه دعا کنید.
همه گفتیم: آقا چه دعایی کنیم؟
آقا آرمان گفت: دعا کنید شهید بشم...
همهمون دستامون رو گرفتیم بالا دعا کردیم؛
اصلا انگار نمیدونستیم داریم چه دعایی میکنیم؛
شاید بعضیها معناش رو هم نمیدونستند...
بهروایتِیکیازمتربیهایشهید
#خاطره✨
|علاقهبهحضرتِآقا|
همیشه سخنرانی های حضرت آقا را گوش می کرد و برای عمل به آنها فکر میکرد.
وقتی نوجوان بود در جریان انتخابات سال ۹۶ حقانیت و مظلومیت رهبری را درک کرد و کم کم سیر خودش را شروع کرد.
همیشه یک عکس از رهبری و حاج قاسم داخل اتاقش داشت.
_بهروایتازرفیقِشهید
༻⃘⃕࿇ 🌸🍃
#خاطره
یکی از هم سنگرهایش بعد از شهادتش میگفت: من بستن کمربند ایمنی را در سوریه از محمود رضا یاد گرفتم.
تا می نشست پشت فرمان، کمربندش را میبست.
یک بار به او گفتم: اینجا دیگه چرا میبندی؟ اینجا که پلیس نیست!
گفت: میدونی چقد زحمت کشیدهم با تصادف نمیرم؟!
#شهیدمحمودرضابیضایی
10.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره✨
|علاقهبهحضرتِرقیه(س)|
آخرین سفری که با هم رفتیم ، سفر قم و جمکران بود. داخل اتوبوس هم موقع رفت و هم موقع برگشت کنار هم نشسته بودیم. روضهای از حضرت رقیه(سلام الله علیها) رو کلیپ کرده بودند که دختر بچهها این شعر: حالا اومدی حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی رو میخوندند... آرمان از این کلیپ خیلی خوشش اومده بود و میگفت: خیلی گریه کردم، خیلی قشنگ بود...
آرمان عاشق حضرت رقیه(س) بود.❤️
_بهروایتازرفیقِشهید
10.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره
|علاقهبهحضرتِرقیه(س)|
آخرین سفری که با هم رفتیم ، سفر قم و جمکران بود.
داخل اتوبوس هم موقع رفت و هم موقع برگشت کنار هم نشسته بودیم. روضهای از حضرت رقیه(سلام الله علیها) رو کلیپ کرده بودند که دختر بچهها این شعر: حالا اومدی حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی رو میخوندند...
آرمان از این کلیپ خیلی خوشش اومده بود و میگفت: خیلی گریه کردم، خیلی قشنگ بود...🥀
شهیدآرمان عاشق حضرت رقیه(س) بود.❤️🩹
_بهروایتازرفیقِشهید
#شهیدانه
#یاحضرترقیه
#خاطره
| آرمــٰانم هســت؟! |
هرکس میخواست بیاد خونه خواهرم یا
جایی میرفتن، میپرسیدن: «آرمانم هست؟»
از بس خوشاخلاق و شوخ بود. وقتی که آرمان توی جمع بود، به همه بیشتر خوش میگذشت...
_بهروایتازخالهشهید
#شهیدآرمانعلیوردے🌱
#خاطره✨
|همسفر خوشخندهی ما...|
آنقدر شیرین صحبت میکرد و خوشصحبت بود، که همه ما لذت میبردیم وقتی میخندید و حرف میزد. کربلا که رفته بودیم، با این که درست نمیتوانست منظورش را به عراقیها برساند، ولی آنقدر قشنگ و با خوشرویی صحبت میکرد که عراقیها هم دوست داشتند بیشتر با او ارتباط بگیرند. شاید حرف هم را درست نمیفهمیدند؛ ولی سربهسر هم میگذاشتند. عراقیها از آرمان بیشتر از ما خوششان میآمد؛ از بس که خوشخنده بود...
_بهروایتازرفیقِشهید