❀🍃✿🍃❀
🍃✿🍃❀
✿🍃❀
🍃❀
❀
#تلنگر
🔻از گناه بترس🔻
❤️حضرت علی علیه السلام مردی را دید که آثار ترس و خوف در سیمایش آشکار است.
🔶از او پرسید: چرا چنین حالی به تو دست داده است؟ مرد جواب داد: من از خدای می ترسم.
💎امام فرمود: بنده خدا! (نمی خواهد از خدا بترسی) از #گناهانت بترس و نیز به خاطر ظلم هایی که درباره بندگان خدا انجام داده ای. از #عدالت خدا بترس و آنچه را که به صلاح تو نهی کرده است، در آن نافرمانی نکن، آن گاه از خدا نترس؛ زیرا او به کسی ظلم نمی کند و هیچ گاه بدون گناه کسی را کیفر نمی دهد.
📚منبع : داستان های #بحارالانوار جلد دوم، به نقل از بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۹۲
❀
🍃❀
✿🍃❀
🍃✿🍃❀
❀🍃✿🍃❀
@oshahid
📚 #داستانک😊👌✨
👈 خشت های طلا
عيسی بن مريم عليه السلام دنبال حاجتی می رفت. سه نفر از يارانش همراه او بودند. سه خشت طلا ديدند كه در وسط راه افتاده است. عيسی عليه السلام به اصحابش گفت: اين طلاها مردم را می كشند؛ مبادا محبت آنها را به دل خود راه دهيد. آن گاه از آنجا گذشته و به راه خود ادامه دادند.
يكی از آنان گفت: ای روح الله! كار ضروری برايم پيش آمده، اجازه بده كه برگردم. او برگشت و دو نفر ديگر نيز مانند رفيقشان عذر و بهانه آوردند و برگشتند و هر سه در كنار خشتهای طلا گرد آمدند. تصميم گرفتند طلاها را بين خودشان تقسيم نمايند.
دو نفرشان به ديگری گفتند: اكنون گرسنه هستيم. تو برو غذا بخر. پس از آنكه غذا خورديم و حالمان بهتر شد، طلاها را تقسيم می كنيم. او هم رفت خوراكی خريد و در آن زهری ريخت تا آن دو رفيقش را بكشد و طلاها تنها برای او بماند.
آن دو نفر نيز با هم سازش كرده بودند كه هنگامی كه وی برگشت او را بكشند و سپس طلاها را تقسيم كنند. وقتی كه رفيقشان طعام را آورد، آن دو نفر برخاستند و او را كشتند. سپس مشغول خوردن غذا شدند. به محض اينكه آن طعام آلوده را خوردند، مسموم شدند.
حضرت عيسی عليه السلام هنگامی كه برگشت ديد، هر سه يارانش در كنار خشت های طلا مرده اند. با اذن پروردگار آنان را زنده كرد و فرمود: آيا نگفتم اين طلاها انسان را می كشند؟
📗 #بحارالانوار، ج 14، ص 280
✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسی
رسول اکرم(ص):
هر کس به شرابخوار سلام کند، یا با او دیده بوسی. یا مصافحه کند، خدا وند عمل چهل سال اورا از بین میبرد
📚 #بحارالانوار ؛ج۷۹ ؛ص۱۵۹