💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#مجردان
🚹🚺آداب_خواستگاری 1"
#قسمت_اول
💫 چند #شاخه گل' همراه خواستگار باشد.
بردن دسته گل #اثر روانی بسیار خوبی دارد.
گلهای زیبا با #رنگ شاد که هنگام ورود به خانه آن را به میزبان بدهد.
💫 #خانواده دختر به استقبال خانواده پسر #برود و اگر دسته گلی به دست دارند آن را بگیرند و #داخل گلدانی بگذارند و جلوی دید خانواده پسر قرار دهند.
💫 دختر #خانم ،زیاد خودمانی نشود و #احوالپرسی گرم و صمیمانه نکند.
ادامه دارد ...
@oshahid
🕊💜ࢪٻحـــاݩھاݪݩݕــۍ💜🕊
💞💞💍💍💞💞 #انچه_مجردان_باید_بدانند #مجردان 🚹🚺آداب_خواستگاری 1" #قسمت_اول 💫 چند #شاخه گل' همراه خو
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#مجردان
✅ #آداب_خواستگاری
#قسمت_دوم
💫 5. بهتر است از #خانواده پسر، کسی که بیان #شیواتری دارد آغاز کننده صحبت باشد، در واقع یک نفر بزرگتر، دانا و دارای قدرت بیان صحبت کند.
💫 6. از گفتگو درباره #مسائل سیاسی و اعتقادی که منجر به #متشنج شدن فضای خواستگاری میشود بپرهیزید به جای آن درباره مسائل روزمره مانند #ترافیک و گرما و سرما و ... صحبت کنید.
💫 7. برای #پذیرایی از بین انواع شیرینی، شیرینی خشک و کوچک مناسب است چون #شیرینی تر خوردنش سخت است. میوه نیز بهتر است چیزهایی شبیه سیب و خیار و ... باشد نه انار و پرتقال و هندوانه که به سبب آبدار بودن ممکن است باعث کثیف شدن دست و لباس شوند.
💫 8. از #تشریفات خواستگاری بکاهید. نه دسته گل های گرانقیمت به پسربها میدهد نه پذیرایی های #پر خرج به دختر ارزش و اعتبار. در مواردی ممکن است #برداشتهای خوبی هم از این رفتارها نشود.
پایان🌷
@oshahid
🕊💜ࢪٻحـــاݩھاݪݩݕــۍ💜🕊
🥀انچه_مجردان_باید_بدانند #انتخاب_عاقلانه_زندگی_عاشقانه🔻 قسمت شانزدهم ( #تحقیق) 🍃 سوالایی که تو
🥀 #انچه_مجردان_باید_بدانند
#انتخاب_عاقلانه_زندگی_عاشقانه🔻
قسمت هفدهم ( #تحقیق)
🍃 در #تحقیق هم باید سوالا مثل سوالای خواستگاری درست و با دقت طرح بشه.
مثلا #اینطور نباشه که پدر دختر خانم خیلی ساده انگارانه به صورت ناشناس بره تو محله ی آقاپسر و از همسایه ها سوال کنه آیا اینا #خانواده ی خوبین؟
پسرشون آدم خوبیه؟ و همسایه هام بگن آره یا نه! مگه خوبی از نظر همه یکسانه؟
🔹 سوالای تحقیق هم نباید طوری باشن که #جوابشون بله و خیر باشه، درست مثل سوالای خواستگاری باید سوالی بپرسین که #جوابش توضیحی باشه.
میتونین مثلا اینطوری بپرسین که:
👈 #مجلساشونو چجوری برگزار میکنن؟ #روابطشون با همسایه ها چجوریه؟ و ...
ادامه دارد....
#مجردان
@oshahid
#خانواده
#علاقه_به_همسر
شما باید یک چیز از مرد زندگی خود انتظار داشته باشید؛ اما این یک چیز
زیبایی
پول
شهرت
قدرت
و مانند آن نیست؛ بلکه عشق و تواضع است.
💟 بنابراین دنبال مردی باشید که دریادل باشد و شما را دوست بدارد.
💟 میزان علاقه او را نسبت به خود و زندگی بسنجید؛ نه مقدار پولش را.
💟 تا زمانی که عشق و علاقه میان دو نفر شکل نگیرد، اسناد ازدواج بیارزش است.
@oshahid
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#شروط_قبل_از_ازدواج
🔰شروط قبل از ازدواج و نکاتی مهم در انتخاب همسر
سلامت جسم و روان
یکی از #معیارهای اصلی انتخاب همسر، برخورداری همسر آینده از #سلامت جسم و سلامت روان است که حتما افراد باید قبل از ازدواج درباره آن اطلاعاتی کسب کنند و اگر همسر آینده شان مشکلی در این زمینه دارد به #توافق درباره آن برسند. برای اینکه از سلامت روان همسر آینده تان با خبر شوید می توانید به نزد #روان شناس بروید تا او با استفاده از تست های سنجش شخصیت و ویژگی های شخصیتی شما را از #اختلال شخصیتی همسر آینده تان آگاه سازد زیرا اختلال شخصیتی ازدواج را با مشکلات جدی روبرو خواهد کرد.
#تناسب فرهنگی خانواده ها
هنگامی که دو نفر قصد ازدواج دارند باید #خانواده های آنان از نظر فرهنگی با یکدیگر #سنخیت داشته باشند و تناسبی میانشان برقرار باشد. اگر در ازدواج خانواده ها را در نظر نگیریم و فقط #معیارمان عشق باشد با مشکلات زیادی روبرو می شویم زیرا بعد از ازدواج نیز باید با خانواده هایمان رفت و آمد کنیم و کنده شدن از بدنه #خانواده نا ممکن است.
ادامه دارد. . . . .
@oshahid
❀
#حجاب💚🌹
#حرمت_زن
نه اختصاص به خود #زن دارد
نه مال #شوهر
و نه ویژه برادران
و فرزندانش میباشد
همهی اینها اگر رضایت بدهند
قرآن راضی نخواهد بود
چون حرمت زن و #حیثیت_زن به عنوان #حق_الله مطرح است
#حجاب_زن حقی است الهی
عصمت زن "حق الله" است
زن به عنوان امین حق الله از نظر قرآن مطرح است
زن باید این مسئله را درک کند که #حجاب او تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید من از حق خودم صرف نظر کردم
حجاب زن مربوط به #مرد نیست تا مرد بگوید من راضیم
حجاب زن مال خانواده نیست تا اعضای #خانواده رضایت دهند
حجاب زن حقی الهی است.
#آیت_الله_جوادی_آملی
🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🦋
🦋♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️
#منمحمدرادوستدارم 🍃🌸
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid
٠•🦋•٠
#رمانمـــون💖✨
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈صد و سی و پنجم ✨
من با تعجب نگاهش میکردم و به حرفهاش گوش میدادم...😥😳
وقتی حرفهاش تموم شد،فقط نگاهم میکرد؛نگاه عاشقانه.😍😊ولی من سرمو برگردوندم و به خیابان نگاه میکردم. نمیدونم چه حسی داشتم.وحید حرکت کرد.من ساکت فقط فکر میکردم.گاهی نگاه وحید رو حس میکردم ولی من نگاهش نمیکردم.
✨با خدا حرف میزدم... ✨
خدایا کمکم کن #مغرور نشم.خدایا کمکم کن تو #امتحان_های_سختی که ازم میگیری سربلند باشم.خدایا #عزت بنده ها دست توئه و ذلیل شدن بنده ها تقصیر خودشون،کمکم کن عزتی رو که بهم دادی حفظ کنم و ذلیل نشم.😥✨
بچه ها بخاطر خستگی خیلی زود خوابشون برد.وحید هم مشغول کارهاش بود...
منم از فرصت استفاده کردم و نماز✨ میخوندم.حرفهای وحید خیلی ذهنمو مشغول کرده بود.نمیدونم چقدر طول کشید.صدای سیدمهدی اومد.بلند شدم.وحید پشت سرم نشسته بود و به من نگاه میکرد...
رفتم پیش سیدمهدی.وقتی خوابید گذاشتمش سرجاش.خودم هم همونجا نشستم و فکر میکردم. وحید آروم صدام کرد.نگاهش کردم.
-بیا😊
رفتم تو هال.رو به روی من نشست.سرم پایین بود.😔
-زهرا به من نگاه کن.😍
نگاهش کردم.لبخند زد.
-زهرا،من خیلی دوست دارم..خیلی..من و تو،تو زندگیمون خیلی امتحان شدیم.با #تنهایی،با #باهم بودن،با #بچه هامون، با #جدایی،با #خانواده هامون،با #عشق... زهرا،حالا هم داریم امتحان میشیم..با #مسئولیت..تا حالا از کارم چیزی بهت نگفتم.تو هم همیشه خانومی کردی و چیزی نپرسیدی.ولی الان میخوام یه کم برات توضیح بدم...من قبلا مأموریت های سیاسی و نظامی زیاد داشتم ولی بیشتر کار و مأموریت های من به فرقه های مختلف♋️ و گمراه کننده🖕🙌 از راه خدا و اسلام مربوط میشد.ما یه گروه بیست نفره بودیم که حاجی مسئول ما بود.کار ما هم توانایی بدنی بالایی میخواست هم ایمان قوی و محکم.من بارها تو شرایطی بودم که اگه کمک خدا و اهل بیت(ع) نبود،گمراه میشدم.😥بارها مجبور بودم با دست خالی با کسانی بجنگم که مجهز ترین اسلحه ها رو داشتن.هیچکس از کار من خبر نداشت و نداره،حتی محمد،حتی پدرم.اون پنج ماهی که مأموریت بودم و اصلا باهات تماس نمیگرفتم،مأمورمخفی تو یه فرقه بزرگ بودم.حتی ارتباط من و حاجی هم یک طرفه بود.اون مأموریت اونقدر سخت و خطرناک بود که من حتی احتمال هم نمیدادم زنده برگردم.زنده برگشتنم معجزه بود.😊اون کسانی که اومدن خونه مون و شما رو گروگان گرفتن یا اونایی که تهدیدت کردن، انگشت کوچیکه ی کسانی بودن که من باهاشون درگیر شده بودم..زهرا،الان مسئول اون گروه بیست نفره،منم.خیلی از کسانی که تو این گروه هستن،شهید میشن.تغییر نیرو تو این گروه،زیاد اتفاق میفته.طوری که با سابقه ترین شون منم که یازده ساله تو این گروه هستم.هیچ کدوم از همدوره ای های من الان زنده نیستن.منم بارها به ظاهر باید میمردم ولی به خواست خدا زنده موندم...
همه ی همکارهام از اینکه همسرانشون همراهشون نیستن،گله دارن.تمرکز ندارن. من میخوام تو با همسرانشون رابطه داشته باشی تا برای همسران همکارام #الگو باشی.میخوام کمکشون کنی تا همراه شوهراشون باشن.این برای تو هم امتحانه.تا حالا سرباز گمنام امام زمان (عج) بودی.الان میخوام بعضی ها بشناسنت.😇سخته،میدونم.همیشه گمنامی راحت تره ولی اینم امتحانه.. درواقع تو باید فرمانده سربازان گمنام امام زمان(عج) باشی.
ساکت شد و به من نگاه میکرد.
-وحید😥
-جانم؟😍
-چی میگی شما؟!! من نمیفهمم.😟
مبهوت بودم.اشکهام میریخت روی صورتم.😭😧
-زهرا،من میفهمم چه حالی داری.این امتحان سختیه برای ما.من و تو فقط کنارهم میتونیم سختی ها رو تحمل کنیم.👌یادته؟وقتی زینبمون مرد بهم گفتی.خودت گفتی راحتی فقط تو بهشته...زهراجان بهشت جبران میکنم☺️😍
یه شب همکاران وحید و خانواده هاشون رو شام دعوت کردیم خونه مون...
قبل از اومدن مهمان ها..
💜🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸
قسمت #سی_ونهم
سوالی نگاش کردم که گفت:
_منظورم اینه که چرا دارین بهم کمک می کنین،من اصلا قصد ندارم زندگی تونو خراب کنم، اما شما به خاطر من دارین بهترین روزای زندگی تونو که میتونستین کنار کسی که دوستش دارین بگذرونین
دارین صرف من می کنین😟
یه کم نگاهش کردم، این عباس بود،
آره، مثل همیشه هم عطر یاسش رو کنارم حس میکردم،😒
همه چیز که سرجاش بود ..
پس چرا دنیا برام یه جوره دیگه شده بود ..
✨یه رنگ دیگه ..✨
انگار تو این دنیا بجز #عباس و #هدفش به هیچ چیز فکر نمی کردم،
#انگارخودم_دیگه_مهم_نبودم ...
بهم می گفت روزامو با کسی بگذرونم که دوستش دارم ..
مگه من داشتم همین کارو نمی کردم!!😒
دوباره نگاهمو👀 به بیرون کشیدم و
گفتم:
_شما خودخواهین آقای عباس!😒
با تعجب نگاهی بهم انداخت و بعد کمی مکث گفت:
_خودخواه؟!!!😟
هنوز نگاهم به دنیای بیرون از ماشین بود که با دنیای درونم متفاوت بود،
خیلی هم #متفاوت، درون من داشت دنیایی دیگه شکل می گرفت،
دنیایی که خودم هم نمیشناختم،
دنیایی که داشت #مَنیت منو ازم می گرفت ...
- خودخواهین چون فقط خودتونو میبینین، چرا فکر می کنین من آرزویی ندارم،😒منم مثل شما جوون و پر احساسم،... منم عاشق خدام، خدایی که مثل شما بی تاب دیدارشم .. اما ..
سرمو بیشتر به سمت پنجره کشیدم که نبینه اثرات بغض😢 رو تو چشمام
Sapp.ir/roman_mazhabi
- اما شما دارین به مقصدتون میرسین و منم که قول دادم تمام تلاشمو بکنم تا رسوندن شما به هدفتون،😢ولی شما چی؟! نمی خواین به من تو #رسیدن به این #مقصد کمک کنین ...
کمی مکث کردم بغضِ تو گلوم آزارم میداد:
_شما سختی های راه، گرما، سرما، تشنگی، گرسنگی و زخم و درد جنگ رو تحمل می کنین برای رسیدن به شهادت ..
😢اما من که یه دخترم چی؟!😢
من باید چکار کنم، چجوری آروم کنم این دل بی تابم رو ..کدوم راه رو برم تا به خدا برسم، از کجا برم، راهمو از کجا پیدا کنم ...😒شایدم، شایدم باید برای رسیدن به خدا تنهایی و رنج هایی رو تحمل کنم که میدونم سفید میکنه محاسن یه مرد رو!!
بعد کمی مکث که سعی میکردم بغضِ تو گلوم رو مهار کنم
و از ریزشش روی گونه هام جلوگیری کنم گفتم:
_غم انگیزه آقای عباس، نه!.. #شهادت مردایی که #میرن و #خانواده هایی که #می_مونن و
#هرروز_بایاداونا_شهیدمیشن ...😣
#ادامه_دارد...
نویسنده :بانو گل نرگس
💜🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸
قسمت #چهل
دیگه هیچی نتونستم بگم،،،،😒😢
یاد 👣بابا👣 یک لحظه هم ازسرم نمی افتاد،
آخ که چقدر دلم هواشو کرده بود ..😣
هوای دلم بارونی بود،😢
تو دنیای درونم بارون میبارید..
تا آخر راه رسیدن به رستوران هیچ کدوممون حرفی نزدیم و تو حال خودمون بودیم ...
.
.
.
غذامونو سفارش دادیم،
عباس هنوزم تو حال خودش بود و خیره به دستای قفل شده اش که رو میز بود،
نمی خواستم انقدر تو خودش باشه،
برای اینکه از اون حال و هوا درش بیارم نگاهی به اطراف کردم و
گفتم:
_میگما حالا لازم نبود انقدر جای گرونی بیاییم😊
سرشو بلند کرد و گفت:
_نمیدونم، من زیاد با شهرتون اشنایی ندارم، یه بار با یکی از دوستام اومده بودم اینجا، حالا دفعه ی بعد هر جا شما بگین میریم😊
از میان حرفاش فقط "دفعه ی بعد " تو ذهنم پررنگ شد ..🙈
کاش دفعه های زیادی باهم بیایم بیرون، سرشو باز پایین انداخته بود و تو فکر بود
منم محو نگاهِ مرد روبروم پرسیدم:
_همیشه انقدر ساکتین؟!☺️
نگاهم کرد و با لبخندی گفت:
_نه، اگه بخوام حرف بزنم که پشیمون میشین از ازدواج با من!!😄
خنده ای کردم و به شوخی گفتم:
_الانم که هنوز حرفی نزدین پشیمونم!!!😅
نگاهش جدی شد و پرسید:
_واقعا؟؟؟!😨😳
خواستم بحث و منحرف کنم داشت وارد جاهایی میشد که اصلا به مزاقم خوش نمی اومد ..
دلم نمی خواست بحث به جایی کشیده بشه که باز بره تو خودش ..
نگاهی به سمت راستم کردم و گفتم:
_آخش بالاخره داره سفارش مارو میاره..گشنم شد از بس حرف زدم☺️
خندید ..😃
و من یقین داشتم که عطر یاسِ خنده هاش تا ابد با من خواهد بود
ادامه دارد....
⭕️این صحنه رو مسیح فقط نبینه!
🇮🇷🍃اینه بانوی ایرانی: فاطمه بغلانی، مربی کاراته زنان ایران که بچه به بغل شاگردانش را روی تاتامی هدایت میکند.
#خانواده
#بانوی_ایرانی
💟خانواده و آرامش
💢 در تحقیقات، زنان به عنوان مادر، همسران مشوِّق، و همچنین عامل شادابی شمرده میشن!
🔻 همسران می تونن بزرگترین منبع رضایت باشن.
❇️ در مجموع ازدواج و زندگی خانوادگی زمینه ی بسیار مطلوبی برای حصول دلبستگی، انس و آرامش به حساب میاد.💞
✨نکته جالب توجه اینه که الگوی دلبستگی و شیوه صمیمیت افراد بزرگسال باهم، مشابه رابطه و صمیمیتی است که والدین با هم داشتن... 💯
#سبک_زندگی
#خانواده
#زندگی_موفق
#ازدواج
#الّلهُـمَّ_عَجِّـلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَـرَجْ
✳ محرومیت از بهشت!
🔻 در جامعهای كه #زنان از وظيفهی #مادری خارج شوند و نقش پدری به عهده گيرند، افراد آن جامعه از #بهشت محروم میشوند. اگر زنان نقش پدر را به عهده گرفتند و #خانواده دارای دو پدر شد، خسارت اصلی که همان غفلت از نقش مادری است سر بر میآورد.
🔸 نقش #تربيت_کودکان به عهدهی هيچكس غير از #مادران نمیتواند قرار گيرد. تربيت کودکان را به عهدهی هركس گذاشتيد، به عهدهی ناكس و نااهل گذاشتهايد. نه #مدرسه، نه #استاد، نه #مهد_کودک، هيچكدام بههيچوجه مقامش، مقام #تربيت_حقيقی كه مسير انسان را به بهشت سوق دهد، نيست. اين مادر -يعنی زن- است که بايد در مسير رسالت اصلیاش که همان تربيت انسان است قرار گيرد و از اين جهت، مظهر خداست. همانطور که خدا پناه روح هر انسانی است، مادران پناه روح کودکانشان هستند.
👤 #استاد_اصغر_طاهرزاده
📚 برگرفته از کتاب «زن آنگونه که باید باشد»
#فرزند_آوری
#فرزند_بیشتر
╭═⊰🌸💠🌸⊱═╮
یادش بخیر، #حاج_قاسم هرساله #عید_نوروز رو در کنار #خانواده شهدای مدافع حرم سر میکرد
حاجی امسال برای ما هم دعا کن 🙏