🕊💜ࢪٻحـــاݩھاݪݩݕــۍ💜🕊
#انچه_مجردان_باید_بدانند #مجردان #مهارتهای_انتخاب_همسر 🔴 درجهبندی #معیارها، متناسب با انتخاب خوی
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#مهارتهای_انتخاب_همسر
🔴نکته اول: تو کدام یک از اینهایی؟!
#انتخاب_خویش_قبل_از_انتخاب_همسر
✅ بارها از افراد #مختلف این سؤال را پرسیدهام که:
⁉️«#دلخوشی» شما در زندگی چیست؟ بهانۀ #نفس کشیدن شما در این دنیا چیست؟ اگر به شما بگویند که یک ساعت دیگر از این دنیا میروید، از اینکه به «کجا» #نرسیدهاید، ناراحت میشوید؟
🔺هر گاه این پرسش را خوب برای مخاطبان باز کردهام، معلوم شده که بسیاری از آنها #دلخوشی و هدف مشخّصی برای زندگی ندارند؛ به شدّت "اکنونزده" هستند و #امروز را به امید فردا طی میکنند.
✅ قبل از اینکه #در بارۀ شریک زندگیات فکر کنی، باید ببینی در زندگی، به دنبال چه چیزی هستی و به کجا #میخواهی برسی؛ دل خوشیات چیست و چه هدفی در زندگی داری، تا بتوانی کسی را #انتخاب کنی که او هم با تو در هدف و دلخوشیات، اشتراک داشته باشد.
📚نیمه دیگرم، کتاب اول، ص31
#نیمه_دیگرم_کتاب_اول
#از_من_بودن_تا_ما_شدن
#ازدواج
#محسن_عباس_ولدی
@oshahid
2.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استــــــــــــــــــــورے🖤🥀
گفت : #در میزنند مهمان است
گفت : آیا صدای سلمان است؟
این صدا نه ،صدای طوفان است
مزن؛ این خانه ی مسلمان است
مادرم رفت پشت در ، #اما
گفت : آرام ما خدا داریم
ما کجا کار با شما داریم
و اگر روضه ای به پا داریم
پدرم رفته... ما عزاداریم
پشت در سوخت بال و پر ، #اما
آسمان را به ریسمان بردند
آسمان را کشان کشان بردند
پیش چشمان دیگران بردند
مادرم داد زد بمان ، بردند
بازوی مادرم سپر ، #اما
بین آن کوچه چند بار افتاد
اشک از چشمان یاس افتاد
پدرم در دلش شرار افتاد
تا نگاهش به ذوالفقار افتاد
گفت : یک روز یک نفر #اما ...
#مادر😭😭😭🥀
🖤🖤
#فاطمیه🕊🖤🌙
🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🦋
🦋♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️
#منمحمدرادوستدارم 🍃🌸
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid
💜🌸 #در حوالـےعطــرِیــاس 💜🌸
قسمت #هفدهم
چشم غره ای بهش رفتم و گفتم:
_هنوز نه به داره نه به بار، شاید من ایشونو نپسندیدم و ردش کردم😠
خنده ی کوتاهی کرد و گفت:
_ولی من اینطور فکر نمی کنم، مطمئنا تو از عباس آقا خوشت میاد😆
از روی تاسف سری تکون دادم و مشغول ریختن چای شدم،
با صدای مامان که گفت چای رو بیارم، چادرمو مرتب کردم و سینی رو بردم تو هال،
اول به عموجواد تعارف کردم، لبخند رضایت مندی رو لبش بود،
بیچاره عمو جواد حتما خیلی از این وصلت خوشحال میشد،😒
ملیحه خانم هم با لبخندی چای رو برداشت،
جرئت نزدیک شدن به 🌷عباس🌷 رو نداشتم اما چاره ای نبود سینی رو جلوش گرفتم،
احساس میکردم امروز بیشتر از همیشه عطر یاسش رو حس میکنم، 😍😣
بدون نگاه کردن به من چای رو برداشت، نیم نگاهی بهش انداختم
خیلی جدی و خشک نشسته بود،
اینم از این یکی واقعا نمیدونم دقیقا دلم باید برای کی بسوزه شاید خودم، 😥😔خود من که یار کنارمه و من ازش هیچ سهمی ندارم
هیچ سهمی شاید سهم من فقط همون یاسه!!
به مامان و محمد چای تعارف کردم و نشستم کنار مامان،
باز بحث خاستگاری و مهریه و چرت وپرت،
همه ی دخترا این جور وقتا پر از هیجان و استرس و خوشحالی ان اما من اونموقع هیچ حسی نداشتم،😕
فقط ناراحت بودم ناراحته همه، همه که انقدر جدی بودن و نمی دونستن این عروس خانم عروس نشده جوابش منفیه ...😔
تو فکر وحال خودم بودم نمیدونم چند دقیقه گذشت که ملیحه خانم گفت:
_خب اگه اشکالی نداره و اجازه بدین معصومه جون و عباس اگه حرفی دارن باهم بزنن😊
گوشه چادرمو تو مشت گرفتم، جای بدش تازه رسید....آه خـــدا!😣
#رهبــــــــــــــــــــرانہ💚
#حضرت_عشــــق😍
#از اشک شما ارض و سما باریدند
بر آه شما انس و ملک نالیدند
#گفتند همه "فدای اشکت آقا"
تصویر شما را شهدا بوسیدند
#آقا خودتان حضرت خورشید هستید
از نور شما ستاره ها تابیدند
#در مجلس خوبان شهدا هم بودند
اما همگان گرد شما چرخیدند
#از اول و از آخر مجلس، شهدا
آقای جهان سید علی را چیدند
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
4.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یا_زهرا_س💔
آتش و این همه اَسرار نمےدانستیم
پشٺ #در ماندن و #دیوار نمےدانستیم
#مادرے در وسط شعلہ اگر گیر ڪند
نتوان گشٺ بر او یار نمےدانستیم
#الّلهُـمَّ_عَجِّـلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَـرَجْ
➖➖➖➖➖➖➖➖➖