.
✨💕 قـبـلـه ے مــن 💕✨
#پارت_10
فصل اول: زندگی_نوشت
پنجـره ی ماشـین را پاییـن میدهـم و بایـک دم عمیـق بـوی خـاک بـاران خـورده را بـه ریـه هایـم میکشـم.
دسـتم را زیـر نـم آرام بـاران میگیـرم و لبخنـد دل چسـبیمی زنم.
بـه سـمت راننـده رو میکنـم و چشـمک ریـزی میزنـم.
آیسـان درحالیکـه بایـک دسـت فرمـون را نگـه داشـته و بادسـت دیگـر سـیگارش را سـمت لـب هایـش میـرد،
لبخندکجـی مـی زنـد و مـی گویـد: دلم بـرات میسـوزه. خسـته نمی شـی ازیـن قایـم موشـک بـازی؟
نفسـم را پرصـدا بیـرون وجـواب میدهـم: اوف. خسـته واسـه یـه دقیقه شه...
همـش بایـد بپـا باشـم کـه بابـام منـو نبینـه
پــک عمیقــی بــه ســیگار مــی زنــد و زیــر چشــمی بــه لــب هایــم نــگاه میکنــد
_ بپا با لبای جیگری نری خونه.
بی اراده دستم را روی لبهایم میکشم و بعد به دستم نگاه میکنم.
_ هه! تاکی باید بترسم و ارایش کنم؟
_ تــا وختــی کــه مــث بچــه هــا بگــی چشــم بایــد زیــر ســلطه باباجــون باشــی...
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid