.
✨💕 قـبـلـه ے مــن 💕✨
#پارت_33
پرســتو ریــز مــی خنــدد و سر و گردنــش را بــا صــدای ضعیــف مــن تــکان مـی دهـد.
سـحر بـا یـک سـینی شربت و شـیرینی وارد اتـاق مـی شـود و باغیـض بـه آیسـان مـی توپـد:
بـوی گنـد گرفت اتاقم! جم کن بساطتو!
آیسـان گوشـه چشـمی نـازک مـی کنـد و جـواب مـی دهـد: اووو...ول کـن بابـا، بیـا تـوام بکـش!
سـحر سـینی را روی میـز دراورش مـی گـذارد و کنـار مـن روی زمیـن مـی نشــیند.
مهســا روی تخــت دراز کشــیده و ژورنــال هــای ســحر را تماشــا
مـی کنـد.
پریـا یـک لیـوان شربـت برمیـدارد و مـی پرسـد: خـب کـی راه بیفتیـم؟
پرسـتو از جـا بلنـد مـی شـود و جـواب میدهـد: فـک کنـم تـا شربتامـون رو بخوریـم و حـاضر شـیم سـاعت سـه شـه!
آیسـان تاییـد مـی کنـد و یـک حلقـه ی دودی دیگـر مـی سـازد.
همگـی بـه منـزل پـدری سـحر آمـده ایـم و قـرار اسـت رأس سـاعت چهـار بـه خانـه ی اسـتاد برویـم.
درجلسـه ی آخـر کلاس گیتـار همـه را در روز چهارشـنبه یعنـی امـروز بـه منزلـش بـرای صرف عصرانـه دعـوت کـرد.
بعـد از خـوردن شـیرینی و نوشـیدن شربت همگـی حـاضر شـدیم.
من یک مانتوی بلند کـه در قسـمت بالاتنـه سـفید و ازکمـر بـه پاییـن قهـوه ای سـوخت اسـت مـی پوشـم.
سـاپورت مشـکی، کفـش هـای چـرم و یـک روسری کـرم و بلنـد...
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid