eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
❖﷽❖ ⃣💚✨🌹 😍 حالم چنان بد است ڪہ تنها علاج مـن درنسخہ هاے پنجره فولاد مشهداست 💠از ساکنان ایران به ساکنان مشهدوڪربلا دست ما ڪه از ضریح ڪوتاه است اما شُما نایب الزیاره‌ے ماباشید 💞🤲 😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی عشق مهدی در دلم لطف وصفا نیست لایق به خاک است آن دلی که مبتلانیست هر روز باید از فراقش ناله سر داد مهدی فقط آقای روز جمعه ها نیست ✨ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️هنگام قطعی برق، اول برق خانه من را قطع کنید 🔻امام جمعه بابلسر: 🔹اول آب و برق خانه استاندار و فرماندار و امام جمعه را قطع کنید تا بفهمند مردم چه می‎کشند. در این صورت برای رفع مشکل همه می‎آیند پای کار.
دوباره اون بغض لعنتی، گریبان گیر گلوم شد!!!!!🥺🥺🥺 رفتم زیارت🕌،بعد به سمت خونه ی مامان بزرگ👵🏻 راه افتادم!!!!! وارد شدم و با همه، سلام و احوال پرسی کردم!!!!🙂🙂 آرمان به طرفم اومد🚶🏻‍♂،:سلام طهورا!!!!😁😁 سرم رو انداختم پایین:سلام!!!😒😒 از این همه صمیمیت، بدم میومد!!!😣😣 رفتم تو حیاط!!!😀😀 پشت سرم اومد تو حیاط،:میای بازی کنیم؟؟؟🤨🤨 از بچگی،همش با هم بازی می کردیم؛اما انگار اون نمی خواست قبول کنه که ما دیگه بزرگ شدیم!!😕😕😕 با تمسخر گفتم:بعضیا نمی خوان قبول کنن که دیگه بزرگ شدن!!!😏😏😏 بعد،از پله های حیاط رفتم پایین!!!👣👣 بلند گفت:صبر کن طهورا!!!!😟😟😟 با طعنه گفتم:طهورا خانوم!!!😏😏 با حرص😤گفت:باشه طهورا خانوم!!!!😒😒 میخواستم موقع بازی بگم،حالا که بازی نمیای،الان میگم!!!🙁🙁 عجله داشتم:بگید دیگه!!!😤😤 سرش رو انداخت پایین و سرخ شد!!!☺☺ از آرمان بعیده!!! نکنه قضیه خواستگاریه؟؟؟😟😟😟😟 آروم گفت:میخواستیم برگشتید تهران، با خانواده بیایم خواستگاری!!!💍می خواستم نظرتون رو بدونم!!!🤨🤨🤨 دنیای اطرافم برای لحظاتی، شده بود!!!🔕🔕 حدسم درست بود!!☹☹☹ من آرمان رو در حد پسرعمه دوست داشتم، اما نمی تونستم به عنوان شریک زندگیم قرارش بدم!!!!!😯😯😯 منو آرمان؟؟؟؟امکان نداره !؟!؟!؟!😧😧 پس رئوف چی؟؟؟؟😥😥😥 داشتم فکر می کردم که آرمان با لحن شیطونی😈 گفت:باز که رفتی رو حالت !!!🔕🔕 باید تصمیم درستی می گرفتم!!!!👊🏻👊🏻 مطمئن بودم با آرمان نمی تونم زندگی کنم!!!❌❌ سرم رو آوردم بالا و توی چشم هاش نگاه کردم!!!👀👀 با لحن قاطعی گفتم:.......... ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦ ‌─
با لحن قاطعی گفتم:♤♤نههههه♤♤😐😐 با تعجب😳😳 گفت:چرااااا؟؟؟🤨🤨🤨🤨 خودمم دقیقا نمی دونستم چرا‼‼اما میدونستم منو آرمان به درد همدیگه نمی خوریم‼‼😕😕 همینو بهش گفتم!!!🗣🗣 میدونستم الان توی شوکه!!!!!😧😧😧 برای همین، سرم رو انداختم پایین و از پله ها رفتم پایین!!!🙂🙂🙂 . دیروز هم موقع نهار و هم موقع شام،آرمان رو دیدم!!!👁👁 اما همش سرش پایین بود و حرفی نمی زد!!!!🤭🤭🤭 میدونستم از جوابم ناراحته ؛ اما من نمی تونستم آینده مو به خاطر خوشحالی آرمان خراب کنم!!!😔😔😔😔😔😔 . ساعت ۴ صبحه!!!!😪😪😪 با سختی چشم هام رو باز میکنم!!!👁👁 از جام بلند شدم؛وضو گرفتم و یه تیپ حسابی زدم!!!🙃🙃🙃 مامان رو بیدار کردم و بهش گفتم : من میرم حرم!!🕌بعد طلوع آفتاب میام!!🌅🌅 اول رفتم زیارت؛بعد روی یکی از فرش های صحن سقاخونه،روبه روی گنبد نشستم!!🙂 همین جوری دعا کردم: خدایا!!!من از جوابم به آرمان مطمئن نیستم!!!😟😟میشه کسی که قراره همسر من در آینده بشه،الان از جلوم رد بشه؟؟🤨🤨🤨 بعد از دعام،با دقت به جلوم خیره شدم!!!👁👁 یک ربع گذشت،این همه آدم از کنارم رد شدن،اما هیچ کس از جلوم رد نشد!!🚶🏻‍♂🚶🏻‍♂ نکنه تعبیرش اینه که قراره رو دست مامانم بترشم؟؟؟🙍🏻‍♀🙍🏻‍♀ دیگه میخواستم برم ، که یک دفعه یه آقا پسر باحالی از جلوم رد شد!!!😌😌 یه شلوار جین، تیشرت سفید و سوییشرت آبی!!🙂🙂 ترکیب لباس هاش رو دوست داشتم!!!😆😆 ته ریش داشت و موهاش رو هم با ژل، به سمت بالا داده بود!!!!😜😜😜 داشت می رفت،که متوجه شد،دارم خیره نگاهش میکنم!!!!👁👁 اومد سمتم‼‼ بر خلاف انتظارم که فکر میکردم شبیه رئوف،پسر سر به زیریه؛تو چشم هام زل زد!!👀 سرم رو انداختم پایین!!😚😚 آروم گفتم:سلام!!امرتون؟؟؟🤨🤨🤨 لبخند شیطونی 😈زد: سلام خانم خوشگله!!!🧝🏻‍♀🧝🏻‍♀ نه‼‼میخواست مزاحمم بشه‼😟😟 با همون لبخند شیطانیش😈 گفت: شماره میدی؟؟؟؟:🧐🧐😉 میخواستم جوابش رو بدم،که با صدای رئوف، دوباره 🔕🔕شدم!!!!! رئوف خطاب به پسره گفت:سلام♦میشه کارِتون رو بگید؟؟؟؟🤨🤨 پسره با اخم گفت:شما کی باشی؟؟؟🧐🧐🧐 رئوف با همون لبخند قشنگش گفت:....... ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦
رئوف با همون لبخند قشنگش گفت:شما فکر کن همسر بنده هستن!!!!😍😍 هنوز تو شوک حرفش بودم،که پسره خطاب به من گفت:عزیزم!!!نگفته بودی دوس پسر داری!!!!🤨💑 رئوف کمی سر در گم شد!!!😟😟😟 اگه اون فکر می کردکه این پسر لات و به درد نخور،شوهر منه........ نه‼‼‼‼ باید بهش بگم!!!🗣🗣 از جام پاشدم و به سمت رئوف رفتم!!!🚶🏻‍♀🚶🏻‍♀ برای اینکه پسره شک نکنه،بیش از حد معمول بهش نزدیک شدم!!!😐😐😐 میخواست ازم فاصله بگیره که آروم گفتم:تو رو خدا نرو!!!!این پسره مزاحمه!!👿 کمکم کن!!!😞😞 سرش رو انداخت پایین!!منم همین طور!!!☺☺ پسره گفت:چی دارین زیر گوش هم زِر می زنین؟؟؟🗣🗣 رئوف سرش رو بلند کرد و گفت:اگه این زن توئه،اسمش رو بگو!!!!😏😏 همینه!!😆😆😆 با امید واری به رئوف نگاه کردم!!!!!👁👁 پسره به پِت پِت افتاد!!!!😰😰:خب اسمش...چیزه.....یعنی.....من برم دیگه....ببخشید مزاحم شدم!!!!😨😨 رئوف با شرم و حیای زیادی خطاب به من گفت:طهورا جان!!!😍😍بیا بریم عزیزم!!!🥰🥰 منم سرم رو آوردم بالا و قشنگ سرخ شدم!!☺☺ آروم به رئوف گفتم:بریم...رئوف.....ج..جا..جان!!!!😍😍😍 جونم در اومد تا همین ۳ تا کلمه رو بگم!!!!😊😊 پسره از کنارم رد شد و آروم گفت:طهورا جااااااان!!!😒😒😒یه روزی به هم می رسیم!!!!😏😏😏 یکم ترسیدم!!!!😨😨 رئوف هم شنید و با اخم😠😠پسره رو بدرقه کرد!!!!😠😠 سرش رو انداخت پایین:طهورا خانم!!!لطفا حرف ها و اتفاقات امروز رو نادیده بگیرید!!!!من از روی اجبار و حفظ ناموسم اون حرف ها رو زدم!!!!😕😕😕 با بغض کمی که تو صدام بود گفتم: چشم!!!🥺🥺🥺 رئوف اطراف رو نگاه کرد و گفت:لطفا دیگه تنها نیاین حرم!!!ممکنه دوباره سر و کلش پیدا بشه!!!😬😬😬 آروم و با بغض گفتم:چشم!!!اما من میخوام تا بعد طلوع،تو حرم بمونم!!!!🌅🕌🥺 رئوف یکم عصبانی شد:دوس داری دوباره مزاحمت بشه؟؟؟ نماز رو بخون، خودم میرسونمت!!!!😠😠 دیگه حرفی نمونده بود!!!🤭🤭 جانمازم رو فرش پهن کردم و نماز شبم رو خوندم!!!😚😚😚 نمازم که تموم شد،دیدم رئوف هم داره سلام نمازش رو میده!!!🙂🙂 آروم گفت:نماز صبح رو من خودم می خونم!!!😐😐😐 گفتم:میشه پشتتون وایسم؟؟؟🤨🤨🤨 آهی کشید و گفت: باشه!!!🙄🙄 آخرین نماز جماعتم با رئوف رو تو حرم امام رضا(ع) خوندم....... ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦
آخرین نماز جماعتم با رئوف رو تو حرم امام رضا(ع) خوندم...... . . فردا ی اون روز به سمت تهران حرکت کردیم!!!!😙😙 تمام فکر و ذکرم شده بود:رئوف!!!!😍😍 . یه هفته از سفرمون به مشهد میگذره!!!!🙂🙂🙂 مامان صدام کرد:طهورااااا !!!!!🗣🗣 با بی حوصلگی رفتم تو هال😒😒:بله مامان جون !!!!😒 مامان گفت:اخماتو وا کن دختر!!!فردا شب قراره واست خواستگار بیاد!!!😌😌 دهانم اندازه ی تونل وا شد!!!!😮😮 فقط تونستم بگم:کی،کِی،کجا؟؟؟؟؟🤨🤨🤨 مامان گفت:وااا😌😌فردا شب،آقای هاشمی،خونه ی خودمون!!!🙄🙄🙄 آقای هاشمی؟؟؟؟🤨🤨 رئوف؟؟؟😟😟😟 نههههههه😳😳😳😳😳 اینم بگم که افسانه خانم (مامان رئوف)،با پسر عموش ازدواج کرده و فامیلی رئوف هم هاشمیه!!🤓🤓 آروم خزیدم تو اتاقم!!!!😥😥 یه خرده بعد که حالم بهتر شد،رفتم تو هال: مامان؟؟؟؟من چی بپوشم!!!!🧐🧐🧐 مامان گفت:فقط برو جلوی چشم نباش!!!👀😡 آخه هر جا بریم،مشکل من انتخاب لباسه‼‼‼😔😔 . صبح ساعت ۶ پاشدم!!!!🤤🤤 من تازه ساعت ۵ خوابیده بودم!!!😕😕😕 مامان از تو هال گفت:پاشو دیگه!!!!باید هال رو تو جارو کنی!!!!!😌😌😌 نههههه☹☹☹ خواستگار داشتن،از این جهتا اصلا خوب نیس!!!!😞😞😞 کل خونه رو جارو کردم!!!😒😒😒 فقط تونستم خودم رو برسونم به اتاقمو بخوابم!!😴😴😴 . ساعت ۸ مامان بیدارم کرد:دختری که شب خواستگاریش تا شب بخوابه،واقعا نوبره!!😤😤 به سختی از جام پاشدم و دست و صورتم رو شستم!!!🚰 قشنگ ترین لباسمو پوشیدم:یه مانتوی یاسی رنگ، با شلوار و روسری همرنگش!!😉😉 چادر سفیدم رو هم سر کردم!!!!🤗🤗🤗 نشستم تو آشپزخونه و منتظر شدم!!!!😬😬😬 یه ربع بعد،صدای زنگ در اومد!!!🔔🔔 چایی ها رو ریختم و منتظر شدم تا مامان صدام بزنه!!🗣🗣 چند دقیقه گذشت!!!😐😐 میخواستم چایی ها رو برگردونم تو قوری که سرد نشه!!!🥶🥶 مامان گفت:طهورا جان!!!🥰🥰 چادرم رو مرتب کردم و سینی چایی ها رو برداشتم!!!🤩🤩 وارد هال شدم و بلند سلام کردم!!!😅😅 با چشم،دنبال رئوف گشتم!!!👀 چشمم👁👁روی یک نفر ثابت موند!!!😌😌 این....این که......این که آرتینه!!!😳😳😳😳😳 ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦
این...این که...این که آرتینه!!!!😳😳😳😳😳 داشتم می افتادم!!!!😟😟 خودم رو به زور نگه داشتم!!!!😗😗 اما یکی از لیوان ها کج شد و چایی ریخت رو دستم!!!😫😫 سینی از دستم افتاد و دو تا از لیوان ها شکست!!!😢😢😢 بعد..... از استرس و شوک و ناراحتی بیهوش شدم!!!😵😵 . چشم هام رو باز کردم!!!👁👁 تو اتاق خودم بودم!!!🙂🙂 مامان با نگرانی آب قند هم میزد!!!😟😟 بابا هم با دلسوزی نگاهم میکرد!!!😔😔 و.... آرتین هم در چارچوب در ایستاده بود،اما سرش پایین بود!!!😐😐 خواستم بلند شم،آخه جلو آرتین زشت بود!!!🙁🙁 بابا گفت:بخواب دخترم!!!😕😕 با التماس اول به بابا نگاه کردم،بعد نگاه سریعی به آرتین انداختم!!!🙃🙃 آرتین متوجه شد و سریع از اتاقم دور شد!!!😇😇 یه خرده بعد،حالم بهتر شد!!!😜😜 از جام بلند شدم!!!🕴🏻🕴🏻 بابا تا اومد یه چیزی بگه،گفتم: من خوبم باباجون!!!به آقای هاشمی بگید بیاد برای صحبت!!!😊😊😊 مامان با تعجب نگاهم کرد!!!😳😳😳 منم گفتم:مگه واسه خواستگاری نیومدن!؟؟؟؟زشته همین جوری برن!!!😎😎 مامان و بابا از اتاقم رفتن بیرون!!!😙😙 یکم بعد،آرتین اومد تو:سلام☺☺ سرم رو انداختم پایین:علیک سلام!!😊😊 نیم نگاهی بهش انداختم!!!👀👀 دوباره اون بغض بد،گیر کرد تو گلوم!!!🥺🥺🥺 چقدر شبیه رئوف شده بود!!!😍😍😍 موهاش رو شبیه رئوف، به سمت راست شونه کرده بود!!!🙂🙂کت و شلوار مشکی با پیراهن سفید!!!😌😌خیلی شبیه رئوف شده بود!!!😇😇خب پسر دایی-پسر عمه بودن دیگه!!!🤗🤗 چرا همش رئوف؟؟؟🧐🧐 انگار شده جزئی از وجودم!!!🥰🥰 با دیدن آرتین یکی از خاطرات اردوی جهادی ۵ سال پیش،یادم اومد: خانم هاشمی صدام کرد!!!!🗣🗣 بله خانوم هاشمی؟؟؟🙂🙂 با عجله گفت:میشه آرتین رو صدا کنی؟؟؟🤨🤨 با تعجب نگاهش کردم!!!!😳😳😳 گفت:پسر دایی رئوف!!!😕😕 آروم گفتم:آهان!!!😐😐 انگار فقط هر چی با رئوف قاطی میشد رو میفهمیدم!!!☺☺ از خونه رفتم بیرون و با چشم👁، دنبال آرتین گشتم!!!!😑😑 آهان!!😆😆 پیداش کردم😌😌😌 پیش رئوفه!!!😕😕 ناخودآگاه داد زدم:آرتین!!!آرتیین!!!😑😑 رئوف یک دفعه برگشت طرفم و با خشم نگاهم کرد!!!🤬🤬🤬 نهههه‼‼ حاضر بودم بمیرم،اما رئوف اینجوری نگاهم نکنه!!!!😢😢😢😢 با پته پته گفتم:........ •●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اِلهى‏ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ، و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيک‏ الْمُشْتَکى‏، وَ عَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ‏ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى‏ فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى‏ فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ‏ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ. 💚💚💚💚💚 قرارِصبح‌مون…(:✨☘️ بخونیم‌دعآی‌فرج‌رآ؟🙂📿 -اِلٰهے‌عَظُمَ‌الْبَلٰٓآ،وَبَرِحَ‌الخَفٰآءُوَانْڪَشِفَ‌الْغِطٰٓآءٌ…!🌱 …!🌸🍃 😊 💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚 [♥️] هر زمان... (عج) رازمزمه‌کند... همزمان‌ (عج)‌ دست‌های مبارکشان رابه سوی‌آسمان‌بلندمی‌کنندو‌ برای‌آن ‌جوان‌ میفرمایند؛🤲 چه‌خوش‌سعادتندکسانی‌که‌ حداقل‌روزی‌یک‌بار را زمزمه می‌کنند...:)❤️ ♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
‏‏‏‏‏‏‏🖤🥀👌😍 باسلام داریم یه ختم قرآن میزاریم هر صبح یه صفحه میزاریم هر کس دوست داره بخونه و همراهی کنه زیاد وقت نمیبره ثوابشو هدیه میکنیم به روح حضرت زهرا س و برای سلامتی و ظهور آقا صاحب الزمان عج ،وشادی روح شهدا و سردار دلها ،رفع گرفتاریها و بلایا و بیماریها و آمرزش اموات اگه هیچ وقت وقت نکردین الان بهترین فرصته که قرآن را ولو یکبار ختم کنیم یه یا علی بگو ⇦⇦ @oshahid
🌸خدایا ✨امـروز را با عشق تو 🌸آغاز میڪنم ✨بخشندڪَي از توست 🌸 عشق در وجود توست ✨قدرت در دستاڹِ توست... 🌸عشق را در وجود ما قرار ده ✨تا مهربان باشیم 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو سـ🌸ـلام روزتون پراز خیر و برکت💐 امروز چهارشنبه ☀️ ۶ مرداد ١۴٠٠ ه. ش 🌙 ١٧ ذیحجه ١۴۴٢ ه.ق 🌲 ٢٨ جولای ٢٠٢١ ميلادى 🌸امروزِ تو سرشار ز الطاف خدا باد♥️ 🌸جان و دلت از هر غم و اندوه رها باد♥️ 🌸لبخند به لب، در دلت امیـد و پر از نور ♥️ 🌸هر لحظه ات آمیخته با مهر و صفا باد♥️ 🌸سـلام صبحتون بخیر روزتون مملو از شـادی و مهـر♥️
🌸آن ناد علی ✨سینجلی را صلوات 🌸آن شیر خدا ✨شاه ولی را صلوات 🌸بفرست اگر ✨شیعه ی مخلص هستی 🌸پیوسته ز جان و دل، ✨علی (ع) را صلوات 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸
♥ طلوع کن ای آفتاب عالم تاب ای نوربخش روزهای تاریک زمین ای آرام دلهای بی‌قرار ای امام مهربان طلوع کن و رخ بنما تا این روزهای سخت اندکی روی آرامش ببینیم و قرار گیرد زمین و زمان 🌤أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌤
•°🌱 ♥️✋ آتش عشق تو برداً وسـلاما نشده صبح‌بی‌اذن توخورشیدجهان پانشده پسرفاطمه‌سوگند که‌جز پیش شما تاکنون قامت‌من‌پیش کسی تا نشده صلی‌الله‌علیک‌یا‌اباعبدالله ✨ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💚✨
〰❁🍃❁🌺❁🍃❁〰 پیشاپیش عید کمال دین، سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصایت و ولایت امیر المومنین علیه السلام بر شیعیان و پیروان ولایت خجسته باد 💚💚💚💚✨✨✨✨✨😍😍😍😍🌹🌹🌹🌹🌹👏👏👏👏👏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•♡ 🎞🌱 مدح بسیار زیبای 🌹 مولا اميرالمؤمنين علیه السلام 🎙حاج محمود 👌🏻 پیشنهاد دانلود 🎈🎉 ۱ روز تا 🎉🎈 🌸 ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘
💚✨ 🕊🌺پیامبر اکرم ﷺ : 🍀اگر تمام مردم در حبّ 🌼عـلی بن ابی طالب (ع) 🍃یکدل بودند و وحدت کلمه داشتند، 🌸خداوند آتش جهنم را هرگز نمی آفرید! 📚الفردوس؛ ج۳، ص۳۷۳
بانو...!🦋 کم‌خردان معٺقدند‌اگرحجاب‌برداشتہ‌شود، زن آزاداست! اماڪمی تفکر . . چه کسی ؛ به اسم آزادی :// دیوارخانه اش رابرمیدارد . .؟!!! ♥⃟😍💚🌹 🌸꙱❥
💚🕊🥀✨ 🌷علاقه زیادی به نهج البلاغه داشت، زیاد هم آن را می‌خواند.  🌷به هرکس که می‌خواست هدیه‌ای بدهد نهج‌البلاغه در اولویت اولش بود. هدیه‌ی اولین سالگرد ازدواجشان هم نهج‌البلاغه‌ای بود که به همسرش داد.  همیشه توصیه می‌کرد: 🌷سعی کنید مرتب این کتاب را بخوانید و با آن انس بگیرید که یکی از اثرات انس با نهج البلاغه پی بردن به بی‌ارزش و پوچ بودن دنیاست. ❤️ شهید پویا ایزدی ❤️ را بهتر بشناسیم✨👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 تا رسیدم دَم نجف فهمیدم . . . نه فقط شاه نجف 🖐🏻 شاه جهان است علی😉♥️ ♥️•| ــــــــــ ـ ـ ـ ـ❁ـ ـ ـ ـ ــــــــــ
‹🕊🤍› - ‌‌ تُوهَمانۍڪِہ‌بِہ‌قَصࢪدِلِ‌مَن‌سُلطانۍ... حاڪِمِ‌قَلبِ‌مَنۍ،‌خوب‌خُودِت‌میدانۍ🚶🏻‍♂!- - ♥️•|😍💚🌹 ــــــــــ ـ ـ ـ ـ❁ـ ـ ـ ـ ــــــــــ 📕⃟♥️