eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
⁣🗓3روز تا روز کامل کردن دین" یوم اکمال الدین" باقیست 📩 ⬅هرشیعه میتواند بادعای بر فرج و خواندن دعای ندبه در روز عید غدیر،ظهور امام خویش-تحقق اکمال دین- راازخدا تمنّا کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈••✾🌸🕊﷽🕊🌸✾••┈• 💖یا امیر المومنین(ع)💖 💕یا علی با نام تو دل عشق بازی میڪند 💞شیعہ با حبّ تو مولا سرفرازی میڪند 💕گر که با "ناد علی" بعد ازخدا جویے مدد 💞گفتن ذڪر عـلی صد چاره سازے میڪند حیدر💖 🍃🌸پیشاپیش عید سعید غدیر خم مبارک باد 🌸🎊🌸 🌱 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 🥀✨🕊 یا (س) مدد... لحظه شهادت...😔 ... عجب لحظه ای...✨ ❣زینبـ جانــ عڪسی زِ شهیـدے جگـرم را زده آتـش😔 زینب تو سر نعـشِ بـرادر چه ڪشیدی ؟😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 😍 حُسن ما از حسنی بودن ما مشهودست نوکری بر در این خانه تماماً سودست هرچه دارم همه ازلطف امامِ حسن َست هرکسی خواست بیایدسندش موجودست 💚❤️ 💚 💚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃  من حــجابم🍃 را دوست دارم چرا ڪه سنگینے نجابتش، خم ڪرده است ڪمر دشمنان را🤞 و حصار امن و ایمنش، نقش برآب ڪرده است نقشه‌هاے بدخواهان را😌✌♥ ╭─•─•⇝❁♡•♥•♡❁⇜•─•─╮ 💚 ✨🌹 ╰─•─•⇝❁♡•♥️•♡❁⇜•─•─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹❤️🌹 ❤️ولادت دهمین گلبرگ آسمانی 🌹آیینه ‏ی عصمت ❤️هادی امّت 🌹اسوه ‏ی مجد و شرافت ❤️نای پرخروش ولایت 🌹ناخدای کشتی هدایت ❤️حضرت امام هادی (ع) 🌹بر امام زمان و همه ی ❤️عاشقانش مبارک باد 💚🌹👏👏👏👏👏👏😍😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🌿 گفتم به اذانم ڪه « » تا ڪـور شود هر ڪه امـیرش تو نباشی... 3⃣ روز تا عید الله اکبر💚 ♥️🍃 ♥⃟[ 🌸꙱❥ ♥️⃟🖇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍🌹 ❣ 🌼🍃 امام صادق (ع): 🦋هرکس که نماز را با و بخواند، از فرشتگان در پشت سرش نماز میگزارند کسی که نماز را با تنها بخواند# یک صف از فرشتگان در پشت سرش نماز میخوانند و اندازه صف به قدر میان مشرق و مغرب است.😍 📿 🤲 🍃🌷🍃🌷🍃 😍👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•‹🌼🌿›•° 💚🕊🥀 در اوج راحت و اَمنیم در حصار شمــــا ... خدا ڪند ڪہ نباشیم شرمسار شمــــا ...💔 🕊 🥀 💚 🌸꙱❥ ♥️⃟🖇
💟دعاۍ‌امام‌هادیﷺ،جهت برآورده‌شدن‌حاجات🦋 ❤امام‌هادیﷺ: من‌ازخداخواستم‌ناامیدنکندکسۍڪہ‌این‌دعارابخواند🙏🕊 ؛ایهاالهادۍ✨❣ 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚✨🌹 امام هادى" عليه‏ السلام": كسى كه از خدا اطاعت مى‏ كند، از خشم مردم باكى ندارد. 🌺میلاد علیه السلام مبارک باد. ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💚✨
🌹🍃 گرچہ با ماسڪ تماشاے رُخش ممکن نیست غم مخور دل! ڪہ پسِ ابر نمےماند ماه... ♥∞🌿| 💚✨🌹😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- استورۍ غدیر🌿'!💚✨ تمام لذتِ عمرم همین است، که مولایَـم اَمیرالمومِنین است🧡✨😍👌 ═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍✨🌹 دوشنبه است و چند روز دیگرش عید غدیر است 🎊 بیا معنا بفرما آیه الیوم اکملت لکم دینکم و....‌‌🌹 فقط بر مولا می درخشد تا ابد تاج ولایت👑 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج💚 امـــــامـ زمـــانـــے شــــو👌 😊
با لبخند گفت: نه !!! اما اینجا جاش نبود!!!🙂🙂و به خوش و آرتین که اون طرف تر منو نگاه می کرد،اشاره کرد!!!!👉🏻👈🏻 راست می گفت!!!😩 از خجالت سرخ شدم،شبیه گوجه🍅!!!!😊 طاها رو گذاشتم زمین و به سرعت از اونجا دور شدم!!!!🏃🏻‍♀🏃🏻‍♀ یه خرده گریه کردم!!!😭😭😭 بعد که آروم شدم،برگشتم تو خونه!!!🏠 دیدم رئوف،نگران دنبال چیزی میگرده!!!😰😰 رفتم جلو و گفتم:چیزی شده؟؟؟🤨🤨 برگشت و نگاهش رو من ثابت موند!!👁👁 حس کردم دارم آب میشم!!!💧 یک دفعه مثل آتیش🔥،جرقه💥 زد:معلوم هست تو کجایی؟؟؟؟🤨🤨همه جا رو دنبالت گشتم!!!!👀👀 همش با خودم می گفتم نکنه اتفاقی واسش بیوفته!!!!😧😧😧 این دفعه دیگه اصلا باورم نمی شد!!!😳😳😳 یعنی چی؟؟؟🤔🤔 چرا نگرانم شده بود؟؟؟🧐🧐🧐 اونقدر تو شوک حرف هاش بودم، که نفهمیدم از فعل های مفرد استفاده کرده!!!😐😐 بعد که آروم شد،گفت:ببخشید!!!😔😔😔 چرا چشم هاتون سرخه؟؟؟👁👁❤ بعد از اینکه غیب شدید،فکر کردم به خاطر حرف های من قهر کردید!!💁🏻‍♂به همین خاطر،عذاب وجدان داشتم!!!😬😬 پس بگو چرا نگران شده!!!😥😥 یه بغض خیلی بد، گلوم رو فشار می داد!!!🥺🥺 من فکر میکردم...فکر میکردم....دوس....دوستم داره!!!!!🥰🥰 نگو از روی عذاب وجدان،نگرانم شده!!!!😨😨 تمام حرصم😤 رو تو صورتش خالی کردم: من به نگرانی شما نیاز ندارم!!!!😬😬 و به داخل خونه🏠 رفتم. یا بهتر بگم:فرار کردم!!!🏃🏻‍♀🏃🏻‍♀🏃🏻‍♀ . . رسیدیم کوه دشت!!!!😌😌 تمام راه،به دعوام با رئوف فکر میکردم!!!🤔🤔🤔 من واقعا دوستش داشتم!!!😍😍😍😍😍 اما اون......... با اون حرف هاش فهمیدم، من براش حکم یک خواهر دارم!!!👩🏻👩🏻 اما من نمی خواستم براش فقط خواهر باشم!!!!❌❌ از ماشین🚘پیاده شدم و رفتم تو اتاقی که قبلا بهمون دادن!!!!🙃🙃 بعد از این که کوله ام رو گذاشتم زمین، یه تیپ حسابی زدم!!!🤩🤩 خودکاری رو که خانم هاشمی به بابا قرض داده بود، و وسایلی که برای کاردستی استفاده کردم رو برداشتم و رفتم دم در اتاق خانم هاشمی!!! در زدم!!!!!🚪 یکی گفت:بیا تو!!!!اما خانم هاشمی نبود!!!!😮😮 در رو باز کردم و رفتم تو!!!🤗🤗 ببخشید خانم هاشمی....... دیگه نتونستم ادامه بدم!!!!😟😟 سرم رو انداختم پایین و گفتم:آقا رئوف........ ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦
سرم رو انداختم پایین و گفتم:آقا رئوف!!!شما که وضعتون مناسب نیست،چرا میگید بیام تو؟؟؟؟😠😠 و با عصبانیت اتاق رو ترک کردم!!!!😡😡 فکر کنم بنده خدا، خودشم انتظار نداشت من باشم!!!!!😳😳 آخه با یه رکابی،وسط اتاق دراز کشیده بود!!!!😟😟 رفتم تو حیاط و روی یه صندلی نشستم!!!!🧘🏻‍♀🧘🏻‍♀ به این دو روز فکر میکردم که احساس کردم، یکی کنارم نشست!!!🧘🏻‍♂🧘🏻‍♂ رئوف بود،اما با فاصله نشسته بود!!!🙃🙃 دوباره اون بغض اومد سراغم!!!!!🥺🥺🥺 اصلا دلم نمی خواست جلوی رئوف بشکنه!!!!😭❌ برای همین پاشدم که برم!!!🚶🏻‍♀🚶🏻‍♀🚶🏻‍♀ صدام کرد:بشین!!!😐😐 تو دلم گفتم:نمی تونی بهم دستور بدی!!!😠😠 اما نشستم!!!!!😏😏 با آرامش شروع کرد به حرف زدن:نمی دونم چی بگم!!!راستش فکر کردم آرتینه!!! برای همین گفتم: بیا تو!!!!☹☹ ما امشب بر می گردیم همدان!!!!😕😕 خواستم حلالیت بگیرم!!!😥😥 پس امشب میخواست برگرده!!!🥺🥺🥺 بغضم داشت میشکست!!!!🥺😢 سریع پاشدم!!!🕴🏻🕴🏻🕴🏻 قبل از رفتنم گفتم:شما خیلی خوشگل و نجیب هستید!!!!مواظب باشید با خوبی هاتون،دیگران رو به گناه نندازید!!!!!😔😔😔 گفتم و سریع دور شدم!!!🚶🏻‍♀🚶🏻‍♀🚶🏻‍♀ اما صداش رو شنیدم:طهورا خانم!!!لطفا صبر کنید!!!!🙏🏻🙏🏻 میخواستم وایستم،اما نتونستم!!!!😞😞 بغضم شکست!!!!😭😭😭😭😭 بعد یه خرده از پشت حیاط،اومدم بیرون!!!!!😕😕 دیدم رئوف با ساک کوچیکی دم دره!!!!!🧳🧳 تا منو دید،خواست بیاد سمتم!!!😮😮 اما افسانه خانم صداش کرد و رفت!!!!😟😟 برای همیشه رفت!!!!🥺🥺🥺 رفت همدان و دل من رو با خودش برد!!!!😢😍💔 رفت همدان،جایی که از تهران،صد ها کیلو متر دور تره!!!!!😭😭😭 رفت....... ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦
رفت...... . . . ۴ سال بعد چند روزه دیگه عیده و ما(من و خانواده ام)میخوایم بریم مشهد(غیر از زیارت،اونجا خونه ی پدربزرگ و مادربزرگ و کلا فامیل های پدریمه)😌😌 خیلی خوشحالم!!!!😆😆 راستش برای خودمم این همه هیجان عجیبه!!!!🤨🤨 آخه بعد از رئوف🥺خیلی کم صدا شده بودم!!!🔕🔕 مثل یه گوشی که روی حالت بی صدا باشه،خیلی کم حرف میزنم!!!📱🔕 مامانم اول خیلی بهم مشکوک شده بود،اما بعد براش دیگه عادی شد!!!😐😐 نمی دونم، اما حس می کردم لحظه ی دیدار یار نزدیکه.........😍😍 . . رسیدیم.😎 کل راه به رئوف فکر میکردم!!!😙😙 نمی دونم چرا؟؟؟🧐🧐 بعد از اون سفر،سعی کردم بهش فکر نکنم،اما نشد!!!😞😞 از ماشین پیاده شدم!!!!🚘 مطمئن بودم آرمان الان تو خونه ی مامان بزرگه!!!!👵🏻 (آرمان پسر عمه ی منه که ۳ سال ازم بزرگ تره)🤗🤗 راستش نمی خواستم ببینمش،حداقل فعلا!!!😑😑 چون یه جوریه،نه اینکه بگم هرزهس!!!اما یه جوری نگاهم میکنه!!!!👀👀 از بابا و مامان اجازه گرفتم و رفتم سمت حرم!!!🕌🕌 . السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ✋🏻✋🏻 وارد حرم شدم!!!😚😚 میخواستم دل پرم رو تو حرم خالی کنم!!!😥😥 اما باید یه گوشه مینشستم بعد!!!😀😀 وارد صحن سقاخانه شدم!!!!🌹🌹🌹 با دیدن گنبد،دیگه بغضم شکست!!!!🥺😭 دنبال یه گوشه ی دنج میگشتم،تا با آقا،درد و دل کنم!!!🗣🗣 آهان!!!😄😄 اونجا عالیه!!!😁😁 یه گوشه ی دنج که به کل صحن،مشرفه!!!😆😆 نشستم اونجا و کتاب دعام رو باز کردم!!!📕 خواستم دعا رو شروع کنم که..... آخ سرم!!!😵😵 یه کتاب دعا،از اون بزرگا افتاد رو سرم!!!!!😯😯😯 سرم رو آوردم بالا تا به کسی که اون رو انداخته بود، یه عالمه فحش بدم.اما!!!!!😮😮😮 نمی تونست خودش باشه!!!!😳😳😳 رئوف اینجا چی کار میکنه؟؟؟؟؟.....🤨🤨🤨 ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦
رئوف اینجا چی کار میکنه؟؟🤨🤨 با بُهت تو چشاش نگاه کردم!!!😳😳👁 سرش رو انداخت پایین!!!🙈:سلام طهورا خانم!!!☺☺ سرم رو انداختم پایین:سلام آقا رئوف !!!!☺☺☺ نشست کنارم، با فاصله!!!😌👤 👤 پرسیدم:شما اینجا چی کار می کنید؟؟؟🧐🧐🧐 سوالم احمقانه بود!!!!🤓🤓🤓 با کمی تعجب🙄گفت:یعنی نمی تونم بیام زیارت؟؟؟؟🤨🤨🤨 سرخ شدم!!!☺☺:نه!!!منظورم اینه......اینه که واسم جالب بود اینجا دیدمتون!!!👀😙 باید می رفتم!!!!🚶🏻‍♀🚶🏻‍♀🚶🏻‍♀ اگه یکی از فامیل هامون منو می دید👀، بدبخت میشدم!!!!😱😱😱 خب.الان به چه بهونه ای از پیشش برم؟؟؟؟👣👣 الله اکبر الله اکبر با صدای اذان، از جام سریع بلند شدم!!!🕴🏻🕴🏻 گفتم:من برم به نماز برسم!!!!🏃🏻‍♀🏃🏻‍♀🏃🏻‍♀ و سریع، از اونجا دور شدم!!!!🙃🙃 آخیش!!!😄😄 نماز شروع شد!!!!!😎😎 الله اکبر 🤚🏻🧕🏻✋🏻 . نماز تموم شد!!!!😚😚 شدیدا تشنه بودم!!!🥵🥵 اما حال نداشتم،برم آب بخورم!!!🚰🚰 گفتم:خدایا!!!!خودت بهم آب برسون!!!🤲🏻🤲🏻 یک دفعه یکی یه لیوان آب گذاشت جلوم!!!🥤 اینقدر تشنه بودم🥵،بدون هیچ حرفی آب رو سر کشیدم!!!🤗🤗 بعد سرم رو چرخوندم،تا ببینم کی برام آب آورده!!!😜😜 رئوف بود!!!😫😫😫 با لبخند گفت:سلام بر حسین(ع) یادتون نره!!!!😎😎 زیر لب گفتم:سلام بر حسین(ع)!!!! بعد آروم گفتم:من به خدا گفتم،فرشته ها 🧚🏻‍♀واسم آب 🚰بیارن!!!اینکه مثل جن 👹میمونه!!!😏😏 خندید!!😂😂:خب منم فرشتم دیگه!!!🤪🤪 تو دلم گفتم:پروووو!!😒😒 آروم گفت:خودتی!!!!😜😜 با حرص😤نگاهش کردم!!!!👀👀 از جام پاشدم!!!!🕴🏻🕴🏻🕴🏻 من دیگه باید برم. مامانم نگران میشه!!!😰😰😰 رئوف،سرش رو انداخت پایین و سرخ شد!!!☺☺ با صدای آرومی که منم به زور شنیدم،گفت:از دیدنتون خوشحال شدم!!!😁😁مواظب خودتون باشید!!!!😉😉😉 بعد رفت،زیارت!!!!🕌🕌 دوباره اون بغض لعنتی، گریبان گیر گلوم شد!!!!🥺🥺🥺..... ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦