⚫️🥀⚫️🥀⚫️🥀
اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله
اللهمَّ العنهم جمیعاً🤲
السلام علیکَ یا ابا عَبداللهِ وَ علی الاَرواح الَّتی حَلت بفنآئِکَ علیکَ مِنی
سلامُ الله ابداً ما بَقیتُ وَ بقیَ اللیلُ وَ النهارَوَ لاجعلهُ اللهُ اخرَ العهدِمنی لزیارتکم
السلامُ علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
❣❣❣❣❣
نگو نمی تونم... نمیشه...
باید بشه... باید بتونی...!
مثبت فکر کن تا مثبت بشه...
مهم نیست چقدر دلیل برای عدم موفقیتت وجود داره به اين فكر كن كه به همون اندازه دلیل برای موفقیت تو وجود داره...👌
موکب عشق مجلس 5.mp3
15.57M
✨🎙#موکب_عشق 🏴
#روز_پنجم_محرم 🏴
🔊 #کلیپ_صوتی شامل سه بخش:
▪️ مباحث اخلاقی
▪️ وقایع تاریخی
▪️ ذکر مصیبت
#هر_خانه_یک_حسینیه 🚩
🏴 #محرم
🏴 #عزاداری
🏴 #امام_حسین (ع)
🌷امیرالمومنین علی علیه السلام:
❕در شگفتم از بخيل به سوى فقرى مى شتابد كه از آن مى گريزد، و سرمايه اى را از دست مى دهد كه براى آن تلاش مى كند. در دنيا چون تهيدستان زندگى مى كند، امّا در آخرت چون سرمايه داران محاكمه مى شود.
❕ در شگفتم از متكبّرى كه ديروز نطفه اى بى ارزش، و فردا مُردارى گنديده خواهد بود.
❕ در شگفتم از آن كس كه آفرينش پديده ها را مى نگرد و در وجود خدا ترديد دارد.
❕ در شگفتم از آن كس كه مردگان را مى بيند و مرگ را از ياد برده است.
❕ در شگفتم از آن كس كه پيدايش دوباره را انكار مى كند در حالى كه پيدايش آغازين را مى نگرد.
❕ در شگفتم از آن كس كه خانه نابود شدنى(دنیا)، را آباد مى كند امّا جايگاه هميشگى و ابدی(آخرت) را از ياد برده است.
📗نهج البلاغه، حکمت ۱۲۶
🔆 #پندانه
نماز خواندن دزد و کرامت خداوند
حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش میاندیشید که دخترش را به چه کسی بدهد تا مناسب او باشد.
در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد.
از قضا آن شب یک دزد قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد. پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید. در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد.
هنگامی که به دنبال اشیای مناسب میگشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در را شنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کند.
سربازان داخل شدند و او را در حال نماز دیدند،
وزیر گفت: سبحان الله! چه شوقی دارد این جوان برای نماز ...
و دزد از شدت ترس هر نمازی که تمام میکرد نماز دیگری را شروع میکرد.
تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم بردند.
وقتی حاکم تعریف دعاها و نمازهای جوان را از وزیر شنید، به او گفت: تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و میخواستم دامادم باشد، اکنون دخترم را به ازدواج تو در میآورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ...
جوان که این را شنید بهتزده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمیکرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی فقط با نماز شبی که از ترس آن را خواندم! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود، چه به من میدادی و اگر با ایمان و اخلاص میخواندم، هدیهات چه بود ...