#گپ_روز
#موضوع_روز : «فرزند نوجوانم را چگونه با مفاهیم انسانشناسی آشنا کنم؟»
✍️ روز سوم اردوی توحیدی «شرح آیه بسماللهالرحمنالرحیم» بود.
نماز جماعت که تمام شد؛ یکی از شرکتکنندگان به من نزدیک شد، و سوالی پرسید؛ «من در این کارگاهها که از مفاهیم توحیدی سرشار میشوم، غصهی فرزندم تمام جانم را احاطه میکند. فرزند نوجوانی دارم که نمیدانم چگونه این مفاهیم را به او انتقال دهم.
با این سوال او، چند نفر که صدایش را میشنیدند نیز به ما نزدیک شدند، یکی گفت من معلّم بچههای نوجوان هستم، یکی گفت من آموزشگاهی دارم که هنرجویانم نوجوانند، ما هم همین مشکل را داریم، از کجا شروع کنیم؟
• گفتم : قبل از تولید محتوای مدرسه انسانشناسی (www.Blog.montazer.ir)
9 ماه طول کشید تا واحد محتوا، نقشه راه این بلاگ را استخراج کرد. این نقشه دقیقاً منطبق است با منظومه فکری استاد شجاعی که مجموعاً در دو کارگاه «انسان شناسی تهران» و «انسان شناسی قم» در دهههای گذشته تدریس نمودند.
مدرسه انسان شناسی که میگویم در حقیقت یک «بلاگ تخصصی» است که بصورت «کلاسبندی» و «درس به درس» مقالات موبوط به هر موضوع را در قالب «متن» ارائه میدهد.
این مدرسه که برای گروه سنی بالای 18 سال کاربرد بیشتری دارد؛ نقطهی صفری دارد که از آنجا شروع میشود.و نیز یک نقشه راه، که دارد طبق همان ادامه پیدا میکند.
اما نقطهی نهایت ندارد، چون انسان موجودی بینهایت است و هر روز در حال کشف فرمول جدیدی از خویشتن و روابط خویشتن است.
• بعد از اینکه مدرسه انسان شناسی به مرحلهی قابل قبولی رسید، واحد کودک و نوجوانِ رسانه منتظر (بُرنا منتظر)، طبق نقشهی همین مدرسه شروع کرد به تولید محتوا در فرمهای گوناگون برای نوجوانان.
یعنی : هر هفته به ترتیب نقشهی محتواییِ مهندسیِ مدرسه انسانشناسی، یکی یکی از نقطه صفر شروع کرد و موضوع را انتخاب کرد، و بر اساس آن موضوع در طول یک هفته، تولیدات مختلفی را در مدلهای مختلف استخراج نمود.
حالا هر هفته این واحد میدانست که موضوع هفته بعدیاش چیست و باید چه چیزی برای بچه ها بسازد و نیز میدانست باید بتواند آن موضوع را در طول یک هفته برای بچه ها جا بیندازد.
• (مولتی ویتامین/ کهکشان درون / ماجراهای من و دوستام/ چراغ / ترمز کن/ تیک تایید/ و ...) پستهای مختلف برنامنتظر هستند که هر هفته حول محور یک موضوع تولید میشوند.
امروز شنبه هفته هجدهمی است که بُرنا فعالیت خود را آغاز کرده و به موضوع (خانه انسان : ما از کجا اومدیم و به کجا میریم؟) رسیده است.
✔️ هم والدین و هم معلمان و مربیان عزیز میتوانند برای حرکت صحیح فرزندان و نوجوانان خود، از هفته اول این تولیدات شروع کنند و
• یا آنها را در اختیار نوجوان خود قرار دهند
• و یا بعنوان طرح درس و یا ابزار کمک آموزشی برای پخش در کلاسهای درس از آن استفاده کنند.
در پست بعد، شما با موضوعات 17 هفته گذشته و موضوع هجدهم در هفته جاری آشنا خواهید شد. و با کلیک بر روی موضوع میتوانید به اولین پست همان هفته که در مورد موضوع روز توضیح میدهد در کانال برنامنتظر دسترسی پیدا کنید و بعد به ترتیب در ادامه، تولیدات مختلف همان موضوع را ببینید.
• مژده دیگر اینکه ما اولین طرح درس کارگاه نوجوان را با موضوع «عزت نفس» در حاشیه اردوی «شرح بسم الله الرحمن الرحیم» برای فرزندان نوجوانِ والدینی که بطور خانوادگی در اردو شرکت نموده بودند تست کردیم و در هفته جاری به ارزیابی داده ها و رفع نواقص آن خواهیم پرداخت تا بزودی با اولین کارگاه برنامنتظر خدمتتان حاضر شویم .
• لازم به ذکر است صفحه اصلی «برنا منتظر» در پیام رسان ایتا به آدرس زیر میباشد، اما تولیدات این صفحه در (تلگرام و روبیکا و سروش و بله) نیز با همین شناسه بارگزاری میشود:
💡 eitaa.com/bornamontazer
@ostad_shojae
#گپ_روز : اعتماد به تو صبری میدهد که از ناامیدی حفظت خواهد کرد.
#موضوع_روز : ناامیدی در ابتلائات آخرالزمانی !
✍️ در آسانسور باز شد و مثل همیشه هردوشان جلوی در منتظرم بودند! اما پر از غصه و اضطراب !
با همان وسایلی که در دستم بود بغلشان کردم و رفتم داخل!
یکی، کمطاقتتر است و حرفهایش را تندی باید بگوید... شروع کرد به نق زدن که اگر چنین و چنان کرده بودند؛ الآن کسی جرات ترور چارت سازمانی حزبالله را نداشت !
حالا، با این وضعیت دیگر چه امیدی هست به پیروزی حزبالله؟
دیگر چه امیدی هست به پیروزی اسلام در نبرد تمدنها ؟
اینجوری میخواهیم امنیت امام مهدی علیهالسلام را تامین کنیم تا ظهور کند؟ ههههه چه مسخره!
• همینطور که میوهها را داخل سینک خالی میکردم، به حرفهایش گوش میدادم.
حرفش که تمام شد سرش را روی سینه گذاشتم و گفتم بیا بنشین باهم یک ویدئو ببینیم !
ویدئوی «مراقب مواضع خود در این جنگ تمام عیار باشید» که دیروز در کانال بارگزاری شد را باهم دیدیم!
کمی آرام شد. بغلش کردم و گفتم : این آیه را بارها برایت خواندم یادت هست ؟
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (انبیاء/ 105)
ما بعد از تورات در زبور (داود) نوشتیم که البته بندگان صالح من، وارثان زمین خواهند شد.
خدا در این آیه و در یک عالمه آیه دیگر در تمام کتب آسمانیاش که تمامش را در سایت امام مهدی علیهالسلام آوردیم (و تو مطالعه کردی) قول داده که وراثت زمین با صالحان خواهد بود و دین اسلام تمام جهان را فرا خواهد گرفت و بر کفر غلبه خواهد کرد!
• گفت : خب ؟
گفتم : یک سوال دارم ! اینکه خدا بخواهد در خانهی ما یک تغییری بوجود بیاورد، اگر من نباشم، با هیچ کسِ دیگهای نمیتواند یعنی؟
گفت چرا میتواند!
گفتم : خدای خانهی ما، همان خدائیست که قرآن را برای آگاهی تو از جریان زمان آفریده پسرم. اینکه بدانی خط تاریخ کدام سمتش حق است و کدام سمتش باطل! و بعد بروی سمت حق بایستی و سنگ هم اگر از آسمان آمد استقامت کنی و در دلت آب تکان نخورد. چون خدای تو خوش دارد ابراهیم را داخل آتش ببرد و بعد آنرا گلستان کند؛ ولی به ابراهیم هم نمیگوید که قرار است آتش را برایش گلستان کند.
اگر اعتبار جبهه حق به آدمهایش بود که بعد از هر پیامبر و امامی باید این جریان به فنا میرفت.. و این درحالیست که خداوند بعد از غیبت امام معصوم نیز، از طریق شبکه ولایتی، امانت خود را (دین) به سمت مقصد موعودش (غلبه تمدن الهی بر تمدن طبیعی در جهان) به پیش برد.
• گفت : خب اینها درست! ولی اگر همین کار را با کشور ما کردند چه ؟
گفتم : حقطلبی هزینه دارد عزیزم. و شهادت هزینهی این مسیر است! مگر یازده امام ما شهید نشدند؟
گفت : چرا... ولی نه اینکه ما دستی دستی فرماندهان خود را به کشتن بدهیم! اگر پاسخی درخور ترور اسماعیل هنیه داده بودیم؛ الآن این جرات را به دشمن نمیدادیم !
گفتم : چند مسئله هست :
1- اصلاً معلوم نیست این دشمن وحشی که در آخرین مراحل غرق شدنش چنگ به هر روشی برای بقا میزند، اینکار را نمیکرد !
2- آیا تو پاسخ ترور را فقط ترور میبینی ؟ پاسخِ مناسب همیشه آنی نیست که من و تو فکرش را میکنیم. این غده سرطانی باید ریشهاش زده شود، و قطع ریشهی «امامِ جور» سلطنت «امام حق» است و ایران برای این مقصود است که خیز برداشته است! و جهان اینرا میداند و میبیند که عمر صهیونیسم جهانی تمام شده و این هیبت پوشالی در حال فروپاشی است. باید دید که فرمانده کلّ قوا، برای آخرین مرحلهی جراحی این غده سرطانی، چه صلاح میداند!
3- گیرم که عقبنشینی غیرتاکتیکی اتفاق افتاده باشد، که بعید هست یا نیست نمیدانم! ولی باز میرسیم به همان مفهومی که قبلاً یادت دادهام! برای قلبهای داغدار، زخم جدید ایجاد کردن، و پیدا کردن مقصر آنهم با دعوا و فتنه در رسانهها به نفع چه کسی جز دشمن تمام میشود؟
آرام شد...
• گفتم پیری خردمند آخرین سکّاندار تمدن الهی است که آنرا در لابلای عجیبترین امواج تا به اینجا به سلامت آورده است. یقین بدان که محور مقاومت اگر امروز لرزه بر اندام کفر مینشاند؛ برای آرامش، استقامت و یقین در این حرکت تمیز و مستمر و درستی است که تمام این سالها این فرمانده در نوک پیکانش به پیش میرفته است.
اعتماد کن پسرم : هم به خدایی که قول داده به تو / هم به رهبری که جهان در برابر تدبیرش زانو زدهاند.
اعتماد به تو صبری میدهد که از ناامیدی حفظت خواهد کرد.
@ostad_shojae
#گپ_روز : «موضع نبوّتی» یعنی : سرت به کار درستت باشد و به اتکا نقطهی توحید وجودت حرکت کن و برو ..
#موضوع_روز : «در نمازت خودت را ارزیابی کن!»
✍️ ساعت از ۱۲ شب گذشته بود!
روز سوم از آغاز کمپین who is imam mahdi.
بازار نجف خلوت شده بود و تقریباً کسی به غرفه مرکزی کمپین مراجعه نمیکرد. برخلاف مشایه که بچهها تا صبح مشتری داشتند و کار میکردند.
• غرفه را تعطیل کردیم و همه بچهها رفتند به محل اسکان برای استراحت.
و من در چادر ماندم تا برنامهی فردا و شیفتبندی بچهها را برای روز چهارم بنویسم.
• چشمانم سنگین بود و خستهتر از آن بودم که قبل از رفتن بچهها، حس میکردم. خوابم برد و کمتر از چند دقیقه خواب دیدم سه فوج از شیاطین با سه نوع چهره متفاوت و سه کارکرد متفاوت به زمین نزدیک میشوند.
※ بعضیها اعتقاد به امام دوازدهم را به تمسخر میگرفتند و صدای قهقههشان جهان را پر میکرد.
※ بعضیها شک ایجاد میکردند و تیرهایی داشتند که از جنس تردید بود و اگر کسی متمایل میشد به سمتشان، بر او یورش میبردند.
※ و دسته سوم ایجاد اختلاف میکردند ....
• آنها تا سطحی از زمین بیشتر نمیتوانستند جلو بیایند و پیشرفتشان به عملکرد آدمها در برابر حملههایشان بستگی داشت!
✘ اگر در برابر حملهها و تمسخرها و تردیدهایشان کسی کمی میلرزید و شک میکرد و سمت چهرهاش را به سوی شیاطین میچرخاند ؛ بر او یورش برده و به زمین میزدندش و انگار خودشان در او حلول میکردند.
✘ولی بعضی آدمها محکم و متین و استوار، با اینکه این صداها را بهتر از بقیه میشنیدند سرشان به زیر بود و مشغول خودشان... توجهشان به نقطهای نورانی در درون خودشان بود ...انگار که اصلاً نمیشنیدند این صداها را ! و گویی هالهی بزرگی دورشان باشد شیاطین اجازه نزدیک شدن به آنها را نداشتند.
• با چنان اضطرابی از خواب پریدم که زانوانم میلرزید! و توان گام برداشتن برای اینکه خودم را به کتاب صحیفهام که روی میزِ وسط چادرِ کمپین بود برسانم، نداشتم.
• چهار دست و پا رساندم خودم را به صحیفه، و شروع کردم به خواندن دعاهای دفع شیاطین.
حرز ۲۲ را که شروع کردم انگار زیر یک باران آرامی به یکباره جانم آرام گرفت و فهمیدم که روزهای سنگینی را پیش رو داریم و باید موضعمان، موضع همان آدمهای آرام و محکم باشد، و بیتوجه به هیاهوی شیاطین، فقط مشغول معرفی صحیح امام مهدی علیهالسلام باشیم و خدا حتماً دورمان سپری خواهد کشید و فتنه ها و بلایا را دور خواهد کرد.
• و همین هم شد: یورش و فتنهانگیزیِ فرقههای انحرافی گوناگون در مهدویت، به سمت غرفهها و پیشخوانها و سفیران کمپین امام مهدی علیهالسلام در روز بعد شروع شد و همین موضع ما، که من دیشب اسمش را گذاشتم «موضع نبوّتی» بعد از چند روز حقانیت تولید و انتشارمان را ثابت و آنان را با دخالت حشد الشعبی سرجایشان نشاند.
✔️ شاخصهی این پوزیشن که من به آن میگویم «موضع نبوّتی» آرامش در هنگام نماز بود!
هیچ نگرانی نمیتوانست به نمازمان راه پیدا کند. انگار همان دستی که داشت از ما محافظت میکرد مراقب بود چیزی در لابلای نمازمان ورود نکند.
✘ امّا ماجرا همینجا تمام نشد!
و من فکر میکردم با جمع کردن چادرهای کمپین در عراق و ورودمان به ایران، این هجومها تمام شد.
تا اینکه هجمهها از سوی دوست و دشمن در داخل شروع شد! و من که کاملاً آن خوابِ هشدار و آن «موضع نبوّتی» یعنی (سرت به کار درستت باشد و به اتکا نقطهی توحید وجودت حرکت کن و برو ...) را فراموش کرده بودم، زمین خوردم! چون به غلط باور کرده بودم در کشور خودمان میشود آسان ادامه داد...!
• امروز که دارم مینویسم میفهمم :
وقتی هجوم شیطان را باور کنی؛ اولین جایی که خراب میشود نمازت است!
در دو رکعت نماز هم دهها بار، آن نگرانی و اضطراب بالت را قیچی میکند و میاندازت پایین...
و این شاخصهی پذیرفتن حمله شیطان و گرداندن چهره به سمت او و یورش او بر قلب تو بوده است!
• امروز با یقین مینویسم:
فهم و آموختن «موضع نبوّتی» که (حرکت با سپر توحید) است مهمترین ابزار برای هر کسی است که میخواهد به سلامت از فتنههای آخرالزمان بگذرد و به امنیّت خودش را برساند به امامی که پیام نبوّت و حقیقت «لاالهالّاالله» را به گوش تمام جهان خواهد رساند.
√ مراقب نمازمان باشیم:
دقیقاً همان دلنگرانیها و تشویشهایی که موفق میشوند نمازمان را خراب کنند: موانع و دستگیرههایی درونی ما هستند برای شیاطینِ آخرالزمان و باید همانها را تُف کنیم بیرون ....
❌ وگرنه قورتمان میدهند.
@ostad_shojae | montazer.ir
#گپ_روز : قوانینِ اجابت دعا، برای عاشقها فرق میکند!
#موضوع_روز : «سردیهای معنوی و دور شدن از آسمان، بدنبال عدم اجابت دعا»
✍️ از وقتی که به خاطر نزدیک شدن به حرم حضرت عبدالعظیم علیهالسلام و کمک به ما در کمپین who is imam mahdi ، اسباب کشی کردند و آمدند شهرری، هر روز اگر نمیآمد لااقل دو روز درمیان میآمد به دفتر ما.
چند روزی بود هربار میدیدمش، غصهای در چشمانش، قلبم را میفشرد!
• سحر وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها دیدم گوشهی حیاط حرم نشسته! با اشتیاق رفتم کنارش نشستم و بیمقدمه گفتم: غصهی چشمانت آزارم میدهد. اگر کاری هست که از دست من برمیآید بگو لطفاً.
لبخندی زد و سرش را انداخت پایین و گفت : بالاخره غصه هست، مشکلات هست! من ماندهام چرا این آقا (با اشاره انگشت ضریح سیدکریمان را نشانه گرفت) هیچ کاری نمیکند؟
قبلترها تا لب تر میکردم، موانع را برمیداشت. یادتان هست گره هجرت ما به ری را چگونه باز کرد که؟
• لبم به خندهی عشق باز شد !
گفتم : که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها ...
سرش را آورد بالا و با تعجب نگاهم کرد!
گفتم : بله آقا .. حالا اوضاع فرق کرده!
شما از روزی که آمدی «ری» هر سحر لااقل دو سه ساعت با این آقا همنشینی ... انس و محبت و ارتباطی که امروز میان شما دو تاست با آن وقتها که ماهی یکبار از آن سرِ شهر میکوبیدی میآمدی زیارت، از فرش تا عرش فرق کرده!
این خاندان عاشقیشان، آدمیزادی نیست که ... الهی است !
در کار عاشقهایشان ناز و کرشمه وارد میکنند! هر چقدر بیشتر بخری ... بیشتر به پایت میریزند!
• همچنان بهت زده نگاهم میکرد !
گفتم : اگر قبلها میآمدی و میگرفتی و میرفتی ...
※ الآن باید مطمئن شود اگر بگیری ... نمیروی ! تا بدهد!
※ باید مطمئن شود؛ اگر دیر بدهد؛ به رفاقتش شک نمیکنی و عشقتان کمرنگ نمیشود!
※ باید مطمئن شود؛ اگر هم ندهد همانقدر با او خوشی که در این یکسال خوش بودی!
※ باید ثابت کنی همین عشق برای شادیات کافی است! و قادر است غصههایت را بشوید و ببرد.
میدانی آقا : دنیای عاشقها با همهی دنیاها فرق میکند!
👍 قوانینِ اجابت دعا هم، برای عاشقها فرق میکند!
دیگر باید حواست باشد : همه مشکلات، #فقط میآیند برای محک عشق تو!
امتحان عشق را که پاس کنی؛ مشکلات خود به خود حل میشوند : همین!
@ostad_shojae
#گپ_روز : « از بیروت آمدهایم بیرون! »
(آخرین خاطره از شهیده کرباسی)
#موضوع_روز : «وظیفه ما درتقویت جبهه مقاومت و سرعتِ پیروزی حق »
✍️ سحرگاه پنجم اکتبر (دقیقاً ۱۷ روز) پیش بود!
بیتاب و نگران بودم از وضعیتی که هر روز برایشان تنگتر میشد!
آنقدر که اشکهای بیقراریام ناخودآگاه چند ساعتِ ممتد به کمکم آمدند تا این قلبِ به تشویش افتاده را آرام کنند.
• همان موقعِ سحر پیام دادم :الآن کجایید آرزو ؟ بچهها کجا هستند؟
• چند ساعت بعد جواب داد: از بیروت آمدهایم بیرون! در یک هتل مستقریم و دنبال خانهای میگردیم. اما هیچ جا امن نیست! نقطهزن دنبالمان هستند، جوری که نمیتوانیم گوشیهایمان را روشن کنیم...
• او حرف میزد و من کلماتش را با عطش مینوشیدم.
گفتم : بیایید ایران، بچهها را بفرستید ایران! نگرانیات که کُشت مرا دختر !
• گفت : خانوادهام نیز بسیار نگرانند و همین را میگویند! ولی نه برای من، و نه برای بچهها این انتخاب ممکن نیست! شهادت هم لیاقت میخواهد، «دعا کنید برایم» ... و این جمله را چند بار تکرار کرد!
• گفتم باید با تو حرف بزنم ...
گفت در اولین فرصت با شما تماس میگیرم.
و با همهی فشاری که رویشان بود، تماس تصویری گرفت و باهم در مورد وایرال «دعای مرزداران» در «تایم لاین عربی خصوصاً محور مقاومت» کمی صحبت کردیم.
دعا را که از میکس و مستر برگشته بود برایش فرستادم گوش داد و ایراداتش را برایم یکی یکی گفت.
• امّا یک جمله گفت که از آنروز زندگیام را شقّه شقّه کرده است!
گفت : «مردم در لبنان پر از ترس و استرس شدهاند و بیش از دعا و تغذیه معنوی، به دنبال کردن اخبار مشغولند! من نگرانم کم بیاورند ... قدرت روح مقاومت، به غذای آسمان آن روح بند است».
• گفتم : صحیفه..... آرزو ...
«صحیفه تنها غذای آخرالزمان» است!
استاد چند سال است که از #نهضت_صحیفه_خوانی و وجوب آن حرف میزنند برای موفقیت جبهه حق در آخرالزمان. اما آنقدر که باید، ما نتوانستیم اهمیّت آنرا برای مردم جا بیندازیم .
گفت : تمام دردم این است.. فقط همین !
دستم بسته شده و شبکههای ارتباطی من با آدمهای موثر رسانه لبنان قطع شده است.
من به این نتیجه رسیدم باید تنهایی اینکار را شروع کنم ...
شما به من قول بدهید فقط نگران حیطه مسئولیت من نباشید! من از پس بخش خودم باید بربیآیم، تا غصهام شما را نگیرد.
و من مثل همیشه به این مدیر قدرتمندم تکیه دادم و آرام گرفتم.
• تلفن را قطع کردیم ... و من رفتم سراغ تیم رسانه، برای تولیداتی که او برای اهمیت دعای مرزداران «اهل ثغور» در تایم لاین عربی سفارش داده بود. و ... ادامه روند انتشار گسترده این دعا !
• هر روز پیام میداد که ما خوبیم و نگران نباشید.... تا روز ۱۸اکتبر ساعت ۸:۵۳ دقیقه صبح. نوشت :
| سلام جانم 😘
خدا قوت 🙏
فقط می خواستم بگم که ما خوبیم به لطف خدا ❤️|
• وقتی جواب پیامش را مینوشتم مطمئن بودم این پیامم تیک دوم نخواهد خورد.
و ۱۹ اکتبر خبر حال خوبِ ابدیاش اول بار از همان توئیتری منتشر شد که خودش یک فعال رسانهی قدرتمند در آن شبکه بود.
✨ «شهیده معصومه (آرزو) کرباسی» و همسر والامقامشان «شهید رضا عباس عواضه» حق زیادی به گُردهی «رسانهی منتظر» داشته و دارند.
• امروز آرزو به تهران برمیگردد... به معراج شهداء! و ما قرار است برویم ببینیمش!
یادم هست آخرین بار که رسید تهران با همان چمدانهایش آمد به شهرری، و همه را گذاشت در اتاق جلسات و رفت حرم سیدالکریم علیهالسلام.
امروز اما فکرکنم حضرت عبدالعظیم علیهالسلام به استقبال «میوهی بالغ و رسیدهی حرمش برود»... به استقبال شهیده معصومه کرباسی.
✨ ورود سرافرازت را به تهران تبریک میگویم : «میوهی رسیدهی باغ مقاومت»!
«منتظر : رسانه رسمی استاد محمد شجاعی»
@ostad_shojae |montazer.ir
استاد محمد شجاعی
※ بِسْــمِ اللهِ الرَّحْــمٰنِ الرَّحیـــمْ ※ #گپ_روز #موضوع_روز : پایین پای مادرم! ✍ نظم خانه
※ بِسْــمِ اللهِ الرَّحْــمٰنِ الرَّحیـــمْ ※
#حرف_اول
▪️سلام ...
در دلتنگترین لحظههای جهانیم!
پارسال، همین وقتها بود این #گپ_روز پُست شد : «پایین پای مادرم»
بد نیست که یکبار مرورش کنیم 👇
eitaa.com/ostad_shojae/33237
ما همینقدر بزرگیم
همینقدر ....
• همین یک مطلب را بگویم و تمام:
امسال هم با «راز پنهان فاطمه» میآییم!
کمپین بزرگ راز پنهان فاطمه (سلام اللهعلیها) که در آذرماه یک همایش بزرگ علمی/هنریِ در موضوع «فاطمه شناسی» را در خود دارد... امسال نیز برگزار خواهد شد.
•در این همایش مؤسسه منتظران منجی علیهالسلام، از سه اثر هنری با درونمایه «راز پنهان فاطمه» سلاماللهعلیها رونمایی خواهد کرد:
۱ـ کتاب «مقام عرشی حضرت زهرا سلاماللهعلیها نوشته استاد محمد شجاعی
۲ـ مستندی در موضوع مقام تدبیری ایشان در عالم
۳ـ موزیکی با همین درونمایه
پارسال آخرِ این گپ روز (پیام ریپلای شده) نوشته بودم:
« ما باید درِ قلب همه را بزنیم و یادشان بیاوریم مادر دارند! همان کاری که مادرمان با اهل محل خودشان کرد.»
دیدم ... برای اینکار خیلی باید قدّ روحت بلند باشد که بتوانی در قلب کسی را بزنی و با انگشت این مادر را نشانش بدهی!
※ خدا یاری کند ... #باید_بشود!
@ostad_shojae
#گپ_روز : خدا بیکار بود آدرس قبر مادرمان را از ما مخفی کرد؟
#موضوع_روز : «راز پنهان فاطمه سلاماللهعلیها»
✍️ ما آدمها معمولاً چیزی را در صندوقچه میگذاریم که قیمتی است!
این قیمتیها برای «روز مبادای ما» هستند، نه؟
و آن روز مهم که برسد، این قیمتیها را از صندوقچه بیرون میآوریم و صرفِ همان «مبادا» میکنیم، نه؟
※ و خدا به روز «مبادا»یش رسیده است!
دارد کمکم درِ صندوقچهاش را باز میکند و پرده از روی قیمتیهایش کنار میزند و خرجِ بیدار شدن دلهای بیمرضِ جهانیان میکند!
گفتم بیمرض! میدانید چرا ؟ به جوابش کمی فکر کنیم، باز در اینباره خواهم نوشت!
☺️ بچه که بودم روزی در ایّام شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها از مدرسه برمیگشتم! درِ خانهای باز بود و روضه داشتند! بوی اسپندشان تمام خیابان را پر کرده بود!
ایستادم و کمی زغالها را باد زدم و با خودم گفتم: بیکار بود خدا، آدرس قبر مادرمان را از ما مخفی کرد؟
خب چه میشد مامان و بابا بجای اینکه همش ببرند ما را مشهد، یکبار هم میبردندمان زیارت مادرمان!
و در آن لحظه دلم بغل این مادر را تشنگی میکرد ....
※ شب مهمان داشتیم؛ بابا داشت با بابای خانواده آنها، صحبت میکرد!
آن بابا داشت از مشکلی حرف میزد که من زیاد سر درنمیآوردم، بابای من امّا سرش را پایین انداخته بود و فقط گوش میکرد، انگار داشت همه درد او را در خودش حل میکرد تا بار غمش را کمی سبک کند.
حرفهایش که تمام شد؛ بابا سرش را آورد بالا و مکثی کرد و گفت ؛ هیچ کار خدا بیحکمت نیست! باید بفهمیم مقصود خدا از این حادثه چه بوده است.
و من همانجا یخ کردم !
«هیچ کار خدا بیحکمت نیست»؟
این جمله بابا یعنی خدا بیکار نبود قبر حضرت مادر را از ما مخفی کرد! یعنی مقصودی داشته! یعنی تو باید این مقصود را بفهمی زودتر !
و از آنروز من بدنبال فهم این سوال تمام کتابهایی که اندازه قدّم بود را از کتابخانه کانون پرورش فکری امانت میگرفتم و میخواندم؛ اما هیچکدام جواب سوال من نبودند.
❤️دنیا چرخید و چرخید و چرخید....
و حالا من در رسانهای کار میکنم که میخواهد درِ صندوقِ خدا را باز کند و پرده از این «راز پنهان» که بزودی خرجِ بیداری تمام عالم میشود، بردارد. پرده از مقام تدبیری حضرت صدیقهی طاهره سلاماللهعلیها، در حرکت تاریخ به سمت تمدن جهانی اسلام!
※ سالها دویدن استاد شجاعی و کتاب «پیوند با امام مهدی علیهالسلام، در مقام عرشی حضرت زهرا سلاماللهعلیها» ایشان
و یکسال دویدن واحد رسانه و موسیقی استودیو انسان تمام برای تولید مستند و موزیک «مادر تاریخ» تازه «شروع یک جریان جهانی» است!
خدا راز مادر ما را مخفی نگه داشت، و مخفی در تاریخ تزریقش کرد و امروز در آستانه شکفتن تمدن نوین اسلامی در جهان، وقت پرده برداری از این حقیقت غیبی است!
همهی تاریخ دیگر کمکم برای همه کس روشن شده و جز به زانو زدن در برابر حق ختم نمیشود !
※جمعه نهم آذرماه، بعد از نماز مغرب و عشاء در تالار همایشهای ایوان ری، در خلال سه ساعت برنامهی علمی/هنری یک مستند 30 دقیقه ای بنام «مادر تاریخ»اکران خواهد شد، که به سابقهی پردهبرداری از این راز از میان اروپاییان پرداخته و حقایق پنهان حضرت مادر سلاماللهعلیها را از زبان دانشمندان، اسلامشناسان و مستشرقان جهانی بررسی میکند.
☺️ و من همین الآن، دو روز قبل از این همایش، احساس همان کودک 9 سالهای را دارم که دارد اسپند روضهی مادر را باد میزند و با خود فکر میکند: «خدا بیکار نبود قبر مادرمان را مخفی کند» !
@ostad_Shojae |montazer.ir
#گپ_روز : «خدا برای زمانهایی که میترسیم یک کُد در قرآن گذاشته» !
#موضوع_روز : شناسایی پناهگاهها و آموختن نحوهی فرار به پناهگاههای خدا در لحظات بحرانی
✍️دو سه روزی بود که میدیدم همهی زورش را میزند تا بقول خودش این «هندسه لعنتی» را خوب یاد بگیرد تا نمرهی امتحان هندسهاش کارنامهاش را زشت نکند.
قبل از خواب آمد کنارم و گفت: مامان وحشت مرا گرفته! تمام تلاشم را کردهام ولی معلّم هندسه ما خیلی سختگیر است. حس میکنم قلبم آنقدر آشوب شده که دارد از دهنم میآید بیرون! نمیتوانم بخوابم و همین باعث شده ترس از خواب ماندن صبح هم به آشوبم اضافه شود.
• دستانم را باز کردم و سرش را به آغوش گرفتم.
گفتم : تو هنوز با این معلّم، امتحانِ آخر ترم ندادهای، دادهای ؟!
همیشه سختگیری یک معلّم در طول ترم، نشانهی امتحان سخت در پایان ترم نیست!
هدف او پرورش «روح سختکوشی» در شما بوده، و من یقین دارم از امتحان فردا، فقط یک خاطره شیرین برایت به جا میماند.
خدا هم عادتش همین است! سر کلاس دنیا به بندگانش خیلی سخت میگیرد تا ساخته شود روحشان! تا زیبا و سلامت و آماده شود جهانِ درونشان، اما «نود و نه درصد» رحمتش را گذاشته برای لحظهای که برگهی امتحان را از دست ما میگیرد و ما به برزخ متولد میشویم.
• گفت : اگر اینطور که شما گفتی نباشد و من نمره بدی بگیرم فردا چه؟
گفتم : چیزی فرق نمیکند، میکند؟ گفت : یعنی چی؟
گفتم : یعنی تو همان پسر مهربان و صاف و شوخ منی که برای همهی ما همانقدر شیرین و خواستنی خواهی بود که تا قبل از این بودی!
امّاااا برای خدا یک چیز خیلی مهم است!
تکانی خورد و با تعجب و انتظار به من زل زد.
ادامه دادم : خدا برایش مهم است که زمانهایی که یک نگرانی جان ما را احاطه میکند، آیا یاد گرفتهایم به سمت پناهگاههایی که برایمان خلق کرده فرار کنیم و در آن پناه بگیریم؟ و خودمان را از اضطراب و ترس نجات دهیم؟
ترس همانجا میآید که ما مشکل را بزرگتر از خدا میبینیم! و یادمان میرود که تنها قرار نیست سر جلسهی امتحان بنشینیم! او همه جا با ما هست، اگر بخواهیم ببینیم...
• گفت : دلم خیلی آشوب شده!
گفتم : من راهش را به تو یاد میدهم!
حرز 23 و دعای 33 (عاقبت بخیری) را پخش کردم و هردو باهم با صدای آقای معماری تکرار کردیم.
آرام شد!
گفتم قرآن آشوبی که محصول «ترس از آینده مبهم» است را «حمله از جلو»ی شیطان میداند. و برای این مواقع این کُد را برایمان گذاشته : « فَفِرُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ »... به سوی خدا فرار کنید.
باید این فرار را یاد بگیری پسرم و بروی در پناهگاهت سریع قایم شوی که دستش به تو نرسد. آنوقت در کمترین زمان آرام میشوی و چشمانت آینده را درستتر و بدون توهمات اضطرابزا میبیند.
※ ظهر فردا خوشحال دم در ایستاده بود و برایم دست تکان میداد!
با حرکت سر، پرسیدم چه خبر ؟
گفت :حلّه مامان! «معلّم هندسهی ما هم «عادت خدا» را داشت و من نمیدانستم!»
@ostad_shojae
#گپ_روز : میتوانی آنقدر مهربان باشی که اجازه دهند مادر یا پدر میلیونها و میلیاردها آدم باشی!
#موضوع_روز : تأثیر افزایش رزق مادی و معنوی با تنظیم سبک زندگی بر اساس قوانین الهی.
✍️ دو سه ساعت پیش، ایستاده بودم بالای قبری که خالی بود و داشتند برای تشرّف مادری آمادهاش میکردند.
• و من به این فکر میکردم که این مادری که الآن دارند مشرّف میشوند به خانهی ابدیشان، فقط مادر آقای اسکندری نیستند و نبودند!
مادر همهی مایی هستند که روزی سرِ سفرهی معارفی که مؤسسه منتظران منجی علیهالسلام پهن کرد نشستیم و فهمیدیم که هستیم، از کجا آمدیم، به کجا میرویم، چگونه باید برویم و ....
گفتم: آدم میتواند آنقدر مهربان باشد که اجازه دهند مادر یا پدر میلیونها و میلیاردها آدم دیگر باشد!
• نگاه کردم به پیکر نحیف این مادر که شعفِ وجودش برای این انتقالِ باشکوه قابل ادراک بود، گفتم : شما به گردنِ ما حقّ زیادی دارید؛ مادر. شما مادرِ ما هم هستید...
پسری تربیت کردید که روزی از همهی جایگاه شغلی و رفاه اجتماعی و .... خود گذشت و کنار استاد ایستاد و از یک اتاق کوچک خیمهی این مؤسسه را به پا کردند، تا مفاهیمی به بار بنشیند و برای انتقال گسترده در سالهای پیشِرو آماده شود که به جرأت میتوان گفت کم نظیر بوده است.
پسری که خود برای بسیاری از فرزندان اهل بیت علیهمالسلام پدر شدند و پدری کردند و اگر نبود مجاهدتهای ایشان، امروز نه دست ما به این معارف رسیده بود و نه بستری برای جهاد ما که در این مؤسسه در حال جهادیم، مهیّا بود...
※ مرحومه «صغری خاتون احمدپور» فرزند صفرعلی، مادر معزز و معظم جناب آقای حسن اسکندری (مدیر سابق مؤسسه منتظران منجی علیهالسلام) هستند که امروز به آغوش خانواده آسمانی خود مشرّف شدند.
از تمام شما همراهان عزیز خواهشمندیم:
در صورت امکان مابین نماز مغرب و عشاء نماز لیلهالدفن برای مرحومه اقامه بفرمایید.
• روابط عمومی مؤسسه منتظران منجی علیهالسلام
@ostad_shojad
استاد محمد شجاعی
#گپ_روز : « از بیروت آمدهایم بیرون! » (آخرین خاطره از شهیده کرباسی) #موضوع_روز : «وظیفه ما درتقو
#خودمانی
✍️ ماجرای دغدغهی آخرِ مدیرِ شهیدِ بخش عربیِ ما را که میدانید؟
شهیده معصومه (آرزو) کرباسی ....
اگر هم که تازه به جمعِ مان پیوستید، میتوانید #گپ_روز ی که لینکش را میگذارم اینجا، بخوانید و آخرین آرزویِ شهیده معصومه (آرزو) کرباسی را بدانید (کلیک کنید👇)
eitaa.com/ostad_shojae/39682
• آرزو، آرزو داشت محور مقاومت را پُر کند از «دعای مرزداران» یا همان «دعای اهل ثغور»!
میگفت اگر همهی ما بر این دعا مداومت داشته باشیم، محال است دشمنی به ما دستدرازی کند و ...
• چه یقینی در جان این دختر بود و ما هم مثل همیشه از درک نعمتهای دور و برمان کور...! مثل درک نعمت همین مدیرِ مقتدرِ عاشق❤️.
• امروز بچهها برایم پوستری ارسال کردند، که تأیید شود برای انتشار... همین پوسترِ پْست بعد.
دلتنگی تمام مرا گرفت با این پوستر،
قرائت استودیویی دعای مرزداران تولید شد،
تصویرگذاری هم شد،
و هر شب از شبکه افق دارد پخش میشود.
تولید کتابچهی این دعا هم برای توزیع در اجتماعات و مساجد و هیئات و ..... تمام شده و میرود برای چاپ بزودی!
• این تازه شروعِ جریانِ «آرزویِ آرزو» ست ... و ما به اندازهی تک تک انسانهای محور مقاومت، به او بدهکاریم.
همهی تلاشمان را بکار میگیریم و از رسانه داران نیز کمک میخواهیم تا این دعا دیده شود، شنیده شود، و به عادت آخرالزمانیِ محور مقاومت تبدیل شود.
اینگونه سپری محکم دور خودمان خواهیم کشید انشاءالله.
@ostad_shojae | montazer.ir
#گپ_روز : «همه به من میگویند تو باید این مزرعه را رها کنی تا زندگیات خوب شود!»
#موضوع_روز : شناخت و استفاده حداکثری از#لیله_الرغائب (شب آرزوها)
✍️ یک ازدواج ناموفق داشت، و محصولش دختر نوجوانی است که با او زندگی میکند.
در ازدواج دومش (که حالا با اختلاف و قهر روبرو شده، و عروس خانم بعد از یکسال خانه را ول کرده و رفته) دخترش هم با او زندگی میکند!
دختر نوجوانی که امروز در حصار تنهایی گیر کرده و روز به روز بر شدت دلمردگی و بیاعتمادی به پدرش اضافه میشود.
• روزی که برای انجام کاری با پدر و برادرش آمدند دفتر ما، تحت فشارِ خانوادهاش بود!
هم خانواده خودش که خانوادهای مذهبی بودند، و هم خانواده عروس خانم.
دخترش و اوضاع روحی او نیز، قوز بالای قوز شده بود.
• پدرش، بیمقدمه شروع کرد به صحبت کردن و گفت :
او با اینهمه تحصیلات، تمام زندگیاش را صرف مزرعهای کرده که در اطراف تهران خریده. همه فکر و ذکرش شده که از این زمین یک مجتمع عجیب و غریب توریستی و فضای سبز دربیاورد که در جهان مشابهش وجود ندارد!
همسرش او را رها کرده و رفته! میگوید او همیشه اعصاب ندارد! دخترش پدر میخواهد که او هیچ وقت نیست و ....
• منتظر ماندم ببینم خودش چه میگوید!
گفت : همه به من میگویند تو باید این مزرعه را رها کنی تا زندگیات خوب شود! تا همسرت برگردد، تا ...
من عاشقانه در آن مزرعه چرخ میزنم و به آن رسیدگی میکنم و برایش نقشههای کلان طراحی کردهام و دارم سخت کار میکنم و پولش را جور میکنم که به اهدافم برسم!
و واقعاً هم همه این کارها را به بهترین حالت ممکن انجام داده بود... ولی زندگیاش را باخته بود.
• حالش خراب بود؛ با حسرتی نگاهم کرد و گفت؛ شما هم فکر میکنی، که رها کردن این مزرعه و آرزوهایم، تنها راه حل برای رفع مشکلات و تنشهای زندگی ماست؟
• گفتم : اصلاً
با تعجبی باور نکردنی نگاهم کرد!
ادامه دادم : کشف ریشههای مشکلات شما، نیاز به چندین جلسه مشاوره دارد! و این کار واحد مشاوره است، نه من. امّا مطمئن باشید که :
❤️ « آنچه انسان را زمین میزند، آرزوهایش نیست!» بلکه #چینش غلط آرزوهایش هست!
شما میتوانید از آن مزرعه به تمام رویاهایتان هم برسید؛ و در عین حال بهترین همسر و پدر برای خانم و دخترتان هم باشید. به شرطی که بیاموزید «رغبت»هایتان را مهندسی کنید. یعنی به میزان اولویتی که در فطرتِ ما تعریف مشخصی برای آن وجود دارد؛ آنها را بچینید و برایشان تلاش کنید.
گفت : شما اولین کسی هستید که مرا در تنگنای انتخاب بین همسرم و آرزوهایم قرار ندادید و از این بابت بی نهایت شادم. چکار کنم تا بتوانم موفق شوم.
• گفتم :
- اولین قدم، «شناخت هندسهی اولویتها»ست،
- بعد «چینش آرزوها بر اساس همان هندسه».
- و سپس «چینش سبک زندگی» بر اساس لیست اولویتهای مهندسی شده.
گفت : بسم الله ، من آمادهام.
• گفتم از امروز انگار که اصلاً هیچ مشکلی ندارید! به چیزی فکر نکنید و تمرکزتان را بگذارید روی کارگاه «مهندسی آرزوها» و حتماً نکات مهمش را بصورت یک نقشه ذهنی برای خودتان استخراج کنید. تمام که شد، خبرم کنید تا باهم مرحله بعد را شروع کنیم...
• دقیقاً همینکار را کرد... خیلی مرتب و دقیق و تمیز
مهندسی آرزوها که تمام شد، کارگاه بعدی را شروع کردیم و یکی یکی داریم جلو میرویم.
هر چه جلوتر میرویم نگاهش به آرزوهایش تمیزتر و دقیقتر میشود و جایگاه و اولویت آرزویش و حتی جهتگیری آرزویش دارد برایش مشخص میشود.
• هنوز مانده تا این چینش دقیق و کامل شود و قدرت تغییر سبک زندگیاش را پیدا کند و ایشان موفق شود به بازگرداندن عروس خانم ... امّا با پشتکاری که دارد؛ احتمال موفقیتش زیاد است.
امروز با خودم گفتم: زنگ بزنم دعوتش کنم برای مراسم احیاء لیله الرغائب (شب رغبتها) موضوع صحبت استاد در احیاء فردا شب، «رسیدن به بالاترین و مهندسیترین چینش آرزو در آخرالزمان» است. که برای او این موضوع شرابی بینظیر است ...
@ostad_shojae | montazer.ir
#گپ_روز : «من نمیدانستم که امام میتواند اینقدر بَد باشد!»
#موضوع_روز : بررسی آفات و انحرافات داخلی انقلاب
✍️ غروبها بعد از اذان عادتمان بود همهی خانوادههای شهرک میآمدیم بیرون!
بچهها باهم بازی میکردند، مامانها گاهی آش میپختند، گاهی سبزی پاک میکردند، گاهی باهم به یکی که مریض شده بود سر میزدند و ....
باباها هم دورهم جمع میشدند، گاهی صندوق قلکی داشتند، گاهی فقط چای میخوردند و مشکلات را باهم حل میکردند، گاهی هم با ما بازی میکردند، گاهی هم بساط عروسی میچیدند و یکی از بچههای شهرک را سامان میدادند و ....
• بابا و مامانِ یکی از خانهها هیچ وقت نمیآمدند امّا ...
و آن خانه برای من که آن روزها 8 سالم بود؛ همیشه یک خانهی پر رمز و راز بود.
این دو نفر با اینکه بسیار متین و مهربان بودند، یک دختر خیلی مودب ولی پسر شروری داشتند که از هر جا عبور میکرد یک شرّی به پا میکرد که بالاخره پای این بابای باآبرو و اصیل را باز میکرد به ژاندارمری...!
• امام خمینی (که نور و رحمت خدا بر ایشان باد) آن روزها بیمار بودند!
و تمام ایران را فضای نگرانی و دعا پر کرده بود.
این جوّ غالب کشور بود اما بودند کسانی که هنوز دلبسته نظام شاهنشاهی بودند و این فضای ملتهب و نگران آزارشان میداد.
• ما داشتیم «وسطی» بازی میکردیم که توپمان قل خورد به سمت جایی که باباها نشسته بودند و باهم گفتگو میکردند. رفتم بیاورمش که یک صدای عصبانی و ناراضی مرا میخکوب کرد! ناراضی از وضعیت اقتصادی و شغلی خودش و مقایسهی آن با زمان پیش از انقلاب.
من ایستادم و حرفهای او را گوش کردم و تمام جانم با این کلمات به غلیان افتاد!
• چند روز با جهان به هم ریختهی وجودم سر کردم!
و با ذهن هشت سالگیام آنقدر بالا و پایین کردم آن حرفها را نسبت به مردی که سوپرمَن زندگیام بود که بالاخره شنبه شد و من با بغض، بعد از اینکه از مدرسه تعطیل شدم، رفتم کانون!
آن موقعها «کانون پرورش فکری» تنها مامن کودکان و نوجوانان دهه شصت بود.
«آقای خلیلی» مربی نبود برای بچه ها ... بابا بود برایمان.
رفتم کنارش نشستم و تمام ماجرا را با اشک برایش تعریف کردم.
گفتم : من امام را دوست داشتم، من برای امام یک عالمه نامه نوشتهام که آنها را برایش نفرستادهام هنوز. من نمیدانستم که امام میتواند اینقدر بَد باشد!
• او عادت داشت وقتی میخواست حرف مهم با ما بزند خم شود و زانو بزند روی زمین و دستانش را بگذارد روی شانههایمان و به چشمانمان نگاه کند و حرفش را به جان ما تزریق کند.
این کارش را دوست داشتم، چون باعث میشد همه حرفهایش را در امنیت کامل بفهمم.
• گفت : فلانی را میشناسی که ؟ (همان همسایهی محجوبمان را میگفت که پسرش به شرارت معروف بود!)
گفتم : خب بله!
گفت : دوستش داری؟ گفتم : خیلی! اما پسرش همیشه بازیهایمان را خراب میکند!
• گفت : او مرد بزرگی است!
مهربانی و خیرش آنقدر زیاد است که چندین و چند خانواده از همین شهر را تحت پوشش دارد و برایشان پدری میکند! حالا یک فرزند ناخلفی هم دارد، که خیلی از پیمبران نیز با همین امتحان سخت روبرو بودند.
این فرزند ناخلف آیا از ارزش او، و میزان مهربانی و عطوفت او نسبت به آدمهای شهرک کم کرده؟
گفتم : اصلاً... همه ایشان را خیلی دوست دارند و حساب پسرش را از ایشان جدا میدانند!
• آقای خلیلی لبخند قشنگی زد و گفت :
حساب امام هم از بعضی دولتمردان ما جداست دخترم!
انقلاب، نور است! نور صبحها وقتی میتابد، همهی سیاهی را از بین میبرد.
ولی همهی دزدها فقط در تاریکی شب دزدی نمیکنند؛
بعضیها زیر نور خورشید هم اهل خطا و غارتند!
همیشه یادت باشد برای بررسی چیزی، بیایی عقب و تمامِ ابعاد آن را ببینی! آنوقت هیچ سیاهی کوچکی، نمیتواند ارزش و اعتبار اصل نور را برایت کم کند!
❤️ من فهمیدم همان موقع حقیقتی را ...
که سالها بعد؛ آغاز فهم من از «جریانِ انتظار فعال» و «تمدنسازی نوین اسلامی» در بستر انقلاب اسلامی شد.
امام آمده بود نوری را به انفجار برساند که سرنوشت جهان را عوض کند!
کم و کاستیها زیر نور بیشتر به چشم میآیند ولی نمیتوانند نور را منکر شوند.
@ostad_shojae | montazer.ir