eitaa logo
کانال مفسر قرآن، استاد براعتی
46 دنبال‌کننده
18 عکس
2 ویدیو
0 فایل
معرفی و نشر آثار و بیانات استاد منصور براعتی
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب لطایف تفسیری قرآن (جلد اول) مؤلّف: حجت الاسلام والمسلمین منصور براعتی چاپ اول: 1392 / چاپ دوم: 1397 ناشر: انتشارات سلوی تبریز شابک: 9786007144077 شماره کتابشناسی ملی: 3074286 موضوع: تفسیر شیعی قرآن، تفسیر موضوعی، جنبه‌های قرآنی مرحوم استاد منصور براعتی، در جلد اول لطایف تفسیری قرآن به مسائل مربوط به نقش قرآن در هدایت انسان و آراسته شدن او به اخلاق الهی در سایة کتاب وحی می‌پردازد. مسائلی همچون تفاوت اهل قرآن با غیراهلش، راز خواندنی انسان و ارتباط با قرآن، مصیبت در ادبیات قرآن، تعلیم قرآن بر جان‌ها، تحریف، انسان با قرآن، نقش خلافت انسان در جهان هستی، اخلاق در قرآن، سوگند خداوند به قلم، تکیه و توکل به خداوند در ادبیات قرآن، تبیین مقام بر، نورانیت عالم و دادن کتاب به انسان، خلوت با خدا و تقوا، مالکان و حاکمان در دیدگاه قرآن، رشد انسانی، وجود ماسوی الله نسبت به ذات اقدس الهی، قرآن، کتاب محو و اثبات، حقیقت خواب، نقش زمان در خواب، وجود ماسوی الله نسبت به ذات اقدس الهی، زندگی در دیدگاه قرآن، وجود ماسوی الله نسبت به خدا، اصل وحی و هدف قرآن اشاره دارد. استاد براعتی در تمامی آثار خود از جمله همین اثر، ضمن تأکید و تأیید روش تفسیری قرآن به قرآن، به شیوة تفسیر موضوعی توجه ویژه دارد و راه استاد خویش آیت الله جوادی عاملی را در «لطایف تفسیری قرآن» پیموده است. او علاوه بر موضوعات و مسائل صدرالاشاره، در جلد اول کتاب خویش به این سوال بنیادی پاسخ می‌دهد که چرا قرآن نازل و کوچک شد؟ و ابعاد مختلف خلافت انسان را بر پایة نص صریح قرآن وا می‌کاود. او در بحث از مسائل انسان‌شناسی علاوه بر مسائل تشرعی و تکالیف انسان، انسان را از منظری دیگر می‌نگرد و به حوزة عرفان وارد شده و قلمش، صبغة عرفانی به خود می‌گیرد. لازم به ذکر است که براعتی خود را در قید و بند تفسیر آیه به آیه قرآن ندیده و موضوع محوری را ملاک کار خویش قرار داده است. مثلاً او در جلد اول پیرامون دو واژه «صبر و نماز» با استعانت از آیة «اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ» مطالب ارزشمند و نوینی ارائه می‌دهد که متأسفانه در عصر حاضر، ارزش کار تفسیری این محقق ارجمند و فرزانه مغفول مانده است.  بخش دیگری از اثر او، همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، به قلمرو عرفان اختصاص دارد. از جمله استاد براعتی در صفحه 55، به معنی تقوا در عرفان می‌پردازد و آیات مرتبط با تقوا را پیرامون انسان بررسی می‌کند. اوج تفسیر عرفانی او که گاه هم‌پوشانی با سایر عرفا دارد مربوط به مسئله «عشق» در جلد اول است. تفسیر استاد براعتی از عشق، به ضرس قاطع یکی از ارزشمند‌ترین تفسیرات پیرامون عشق بوده که علاوه بر معناشناسی و واژه‌شناسی، تفاوت‌های معنایی «حب» و «عشق» تبیین شده و صبغه تشیعی و تفسیر شیعی در آن آشکار می‌شود. تمسک به نمونه‌های اعلای حب الهی از جمله شیفتگی امام علی(ع) در نماز و کشیدن تیر از پای ایشان یا در موضعی دیگر آگاهی آن‌حضرت و شنیدن صدای سائل در نماز که همگی ریشه در ارتباط حبّی میان معبود و بندة وارسته دارد. یکی از موضوعات مهم جلد اول کتاب «لطایف تفسیری قرآن»، مبحث مربوط به «اخلاص» است. اخلاص که مهم‌ترین هدف رسالت قرآن و پیامبر اکرم(ص) تلقی می‌شود باید لِوَجهِ الله باشد. مرحوم استاد براعتی پیرامون اخلاص، آیات مختلفی را مثال زده و تفسیر منطقی و نوین از آن ارائه می‌دهند. در این مقام اشاره به چلّه‌های اولیاء الله از زبان پیامبر اکرم(ص)، نقش مهمی در خالص شدن بنده ایفا می‌کند. تمسک به تمثیل‌های قرآنی از جمله داستان حضرت یوسف(ع) که مبنای معصومیّت و گناه نکردن ایشان، به استناد «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ»، خالص بودن او قلمداد می‌شود. که ریشه در وجه الله دارد. مرحوم براعتی عقیده داشت که اگر انسان چهرة حقیقی وجود و وجه الله را قوی به نمایش بگذارد، شیاطین نمی‌توانند به او نزدیک شوند. چون خود شیطان نیز گفته: من به سراغ بندگانت خواهم رفت مگر بندگان با اخلاص. یکی از موضوعات پایانی جلد اول «لطایف تفسیری قرآن»، بحث مربوط به «تجلّی خداوند» است. استاد براعتی ضمن تبیین آیه مشهور سوره اعراف که دلالت بر تجلی خداوند بر کوه دارد، گریزی به مسئله تجلی قرآن و توصیف خداوند از کیفیت تجلّی آن دارد. در آیة «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّه» (حشر، 21) استاد براعتی پاسخ می‌دهد که آن کدام قرآن است که اگر بر کوه نازل شود، از ترس خداوند خاشع می‌شود. استاد، در سطور بعدی به نقش امامان در بالا بردن ظرفیت انسان‌ها برای درک مرتبة نازله قرآن اشاره دارد. زیرا او برآن است که مرتبة عالیه قرآن را آسمان‌ها و زمین نمی‌توانند تحمّل کنند.   شماره تلفن جهت سفارش کتاب : خانم نامدار  09141004966 منبع: سایت استاد به آدرس زیر www.alwahy.ir
مردم دو دسته اند : دسته ای آنان اند که مکان به آنها شرف می دهد . زمانی که مهمان به خانه تان می آید‌ ؛ می گویید آنجا نشین بیا بالای مجلس . شما احترام می کنید وگرنه هیچ فرقی وجود ندارد هر دو همان گچ و سیمان و فرش و اکسیژن است . ما اعتبار کرده ایم که اینجا قسمت بالای مجلس است وگرنه هیچ فرقی بین آن دو مکان نیست ! اعتبار ما مگر وجهه حقیقی می سازد ؟ نه ما اعتبار کرده ایم ، ما قرارداد بسته ایم قراردادی که از این به بعد می گویم اینجا قسمت بالای اتاق است ! ولی مگر با قرارداد ما آنجا قسمت بالای اتاق می شود ؟؟ اکثر انسانها مکان به آنها شرف میدهد ! اما اولیای الهی به مکان شرف می دهند ؛ برای مثال اگر بنده از دنیا رفتم وصیت می کنم که ببرید مشهد ، کربلا یا قم دفنم کنید . چرا ؟ چون بخاطر امام معصوم (علیه السلام) به بنده هم نسیم لطفی شامل شود . اما اگر بنده شخص بزرگی باشم هر کجا دفنم کنند آن مکان زیاتگاه می شود ! انسان بزرگ نمی گوید بنده را ببرید فلان جا دفنم کنید ؛ چون هر جا دفن شود آن جا زیارتگاه می شود ، باید سایرین را کنار ایشان دفن کنند تا از معنویات و کمالات ایشان بهره مند شوند . اولیای الهی این گونه اند ! آنهایی که در عالم خیال سیر می کنند به دنبال این هستند که کجا بنشینم تا نگاه بزرگی به بنده داشته باشند ؛ اما اولیای الهی هر جا بنشینندآنجا قسمت بالای مجلس می شود . الان اگر بنده وارد شوم به بنده بخواهید احترام کنیدباید بنده را به قسمت بالای مجلس راهنمایی کنید ؛ اما اگر امام (علیه السلام) وارد شود هر جا باشد آن مکان ، بالای مجلس می شود و جاهای دیگر . . . امام و پیغمبر هر جا بنشینند آنجا بالا دست مجلس می شود و قرار است انسان به مکان ارزش دهد نه مکان به انسان . اکثر انسان ها برعکس هستند که مکان به آنها ارزش می دهد . بنابراین لازم است ببینیم که ما فرزند دنیا هستیم (یعنی عالم اعتبار ، خیال ، وهم) یا فرزند آخرت (یعنی عالم حقیقت ، یعنی در محور حقیقت حرکت کردن) ؟ ما باید در محرم امام (علیه السلام) را واسطه قرار دهیم ، به خدا قسم دهیم بلکه ما را فرزند آخرت قرار دهد تا کاری کند که ما هم بتوانیم با عالم ارتباط برقرار کنیم . تا ببینیم در عالم چه می گذرد ؟ بنده هیچ چیز نمی دانم ، نمی بینم و بخاطر همین گرفتار اوهام و خیال و سوء برداشت هستم و زندگی را بر خود تلخ کرده ام .
امّ ابیها 1- اسامي و القابي كه حضرات معصومين (عليهم السلام) دارند ، مربوط به جايگاه و مرتبه وجودي ايشان است . يكي از اين القاب كه در مورد حضرت زهرا (عليها السلام) ، مطرح است ، «اُمّ ابيها» (مادرِ پدرش) مي باشد . سؤالي كه مطرح مي شود اين است كه منظور از این عبارت چیست؟ انسان دو گونه پدر و مادر دارد ؛ يكي پدر و مادري كه زمينه ساز بدنيا آمدن انسان است و ديگري آنكه  علت وجودي انسان است (يعني وجود انسان وابسته به اوست) آن پدر و مادري كه واسطه به دنيا آمدن ما است ، همين والديني است كه اصطلاحاً مطرح است . ولي پدري كه واسطه در وجود ما محسوب مي‌شود ، پيامبر و آل‌پيامبر (عليهم السلام) هستند . احترامات خاصي که پيامبر (صلوات الله عليه و آله) نسبت به حضرت زهرا (عليها السلام) داشتند بخاطر علاقه مفرط آن حضرت از روي احساس و عاطفه پدر و فرزندي نبوده است . البته عاطفه در پيامبر هم بوده است ولي آنچه به عنوان شاخص و ارزش مطرح مي‌شود ، چيز ديگري است وگرنه هر پدري ـ نوعاً ـ فرزند خود را دوست دارد و اگر چنين نباشد ، جاي تعجب است و به ندرت کسي پيدا مي شود که بچه‌اش را دوست نداشته باشد . بنابراين ملاک شخصيت والاي حضرت زهرا (عليها السلام) اين نيست که پيامبر (صلوات الله عليه و آله) او را از آن جهت که فرزندش بود ، دوست داشت . چنانچه وقتي پيامبر (صلوات الله عليه و آله) از مسافرت بازمي گشت ، اولين جايي که تشريف مي‌برد ، نزد حضرت زهرا بود و اين کار را بر همه چيز مقدم مي‌داشت. از اين معلوم مي شود که حضرت زهرا (عليها السلام) يک شخصيت حقوقي خاصي دارد که پيامبر را به اين وا مي دارد که در مقابل درب خانه حضرت فاطمه بايستد و بفرمايد «السلام عليکم يا اهل بيت النبوه» .  بنابراين وقتي پيامبر به حضرت زهرا مي فرمايد «ام ابيها» منظور اين است كه :  با اينکه پيامبر واسطه  وجود حضرت فاطمه هست ، ولي از نظر جايگاه وجودي حضرت فاطمه در مقام مادر براي پيامبر مي‌باشد . چنانچه در حديثي قدسي ، خداوند متعال مي‌فرمايد : اي پيامبر اگر تو نبودي عالَم را خلق نمي کردم ، اگر علي نبود تو را خلق نمي کردم و اگر فاطمه نبود ، هيچ يک از شما را خلق نمي نمودم . حضرت زهرا در چنين جايگاه وجودي والايي قرار دارد که به فرموده امام خميني (قدس سره) اگر آن‌حضرت مَرد بود، يقيناً پيامبرمي‌شد .پس منظور از «أب» درعبارت امّ ابيها، اَب (پدر) وجودي است ، نه پدري که زمينه سازِ تولدِ انسان است . گاهاً بصورت سطحي اين چنين مطرح مي‌شود که چون پيامبر در زمان کودکي پدر و مادر خود را از دست داد و يتيم شد ـ العياذ بالله ـ عُقدة محبت مادري در آن حضرت بود و نياز به دست نوازش مادر در آن حضرت وجود داشت و حضرت زهرا اين خلأ را پُر کرده و به پيامبر محبت کرد؛ پس همچون مادر براي پيامبر بود . نه ، اينطور نيست . بلکه پيامبر در حضرت زهرا چنان مقامي مي ديد که در مقابل وي کُرنش مي فرمود . حجت الهی 2-  از امام حسن عسکري (عليه السلام) نقل است که مي‌فرمايد : ما حجتهاي خداوند بر بندگان هستيم و مادرمان حضرت فاطمه ، حجت خدا بر ما است . يعني حضرت زهرا حجتِ امامان است و از نظر مقام امامت ـ نه از جنبه مسئوليت اجتماعي ائمه ـ امامِ امامان است . مادران ائمه انسانهاي والا و پاکيزه اي بوده اند . ولي هيچكدام از آنها (غير از حضرت زهرا) مادرِ امامتِ امام نبوده است . آن حضرت مادرِ امامتِ امامان است . مادرِ امامت است . اگر حضرت زهرا داراي مقام امامت نبود ، نمي‌توانست به ساير ائمه ، مقام امامت بدهد . امامت امامان وابسته و بند به حضرت زهرا است . ذات  نايافـته از هستـي بخـش کي تواند که شـود هستي بخش  همچنانكه ذكر شد دو گونه پدر و مادر داريم . پدر و مادري كه شخصيت حقيقي به ما مي دهد و زمينه ساز و واسطه به دنيا آمدن ما مي شود و ديگري آن كه به ما شخصيت حقوقي مي دهد ؛ به ما جايگاه و رتبه وجودي مي دهد .     امامت امامان كه به مقام ولايت آنها باز مي‌گردد ، شخصيت حقوقي و جايگاه عالي وجودي ايشان است . امامان اين جايگاه عالي وجودي را از حضرت زهرا گرفته‌اند . يعني حضرت فاطمه در رتبه بالاتري قرار گرفته است . چون آنچه حضرت مهدي (عج) دارد ، به اذن الله ، از حضرت زهرا گرفته است . و براي اينكه حضرت زهرا بتواند به امامان ، جايگاه وجودي بدهد، طبق برهان اعلي و اشرف كه در فلسفه مطرح است ، بايد خودش در جايگاه والاتري قرار داشته باشد . اسوه بودن 3- كمالات انساني مربوط به جان انسان است و جان آدمي امرِ مجرد است نه مادّي ، بنابراين جان انسان نه زن است و نه مَرد . يعني انسانيت انسانها ـ چه زن و چه مرد ـ جنسيت ندارد لذا  كمالات وجودي حضرت زهرا كه مربوط به جان آن حضرت است ، و از آن جهت نه خانم است و نه آقا ، براي تمام انسانها چه زن و چه مرد ، الگوست ؛ نه فقط براي زنان . همچنانكه امامان براي همه انسانها الگو هستند ، حضرت زهرا نيز براي همه بشريت اسوه و الگوست
. چنانكه در سوره تحريم الگويي كه هم براي انسانهاي مؤمن و هم براي كافران معرفي نموده ، زن مي باشد : (‌ضَرَبَ اللهُ مَثَلا لِلذينَ كَفَروا امرأتَ نُوح وَ امرَأتَ لوط… وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلا لِلّذينَ امَنوا امرأتَ فِرعَون … وَ مَريمَ ابْنَتَ عِمران) . چرا كه كفر و ايمان مربوط به جان انسان است نه بدن وي. بدن تمام انسانها مؤمن است و از اول خلقت تا روز قيامت ، بدن انسانها نه كافر است و نه يهودي و مسيحي، بلكه مسلمان بوده است و هيچگاه گناه نمي‌كند. اين جان انسان است كه مرتكب گناه مي شود . «بَلْ آثمٌ قَلْبُهُ» بنابراين جان همسر حضرت نوح ـ چون كافر بوده است ـ‌ براي همه جانهاي كافر ، الگو بوده است (چه جان مردان و چه زنان) . همچنانكه جان حضرت مريم بعنوان الگو براي همه مؤمنان مطرح بوده است . لذا حضرت زهرا براي همه زنان و مردان عالَم ، براي جوانان و پيران و … الگو است. اخلاص فاطمی 4- حضرت زهرا از جهات فراواني الگو بوده است . يكي از اين جهات ، اخلاص در عمل و قيام براي الله است . در روز قيامت مشخص خواهد شد كه اگر در تربيت فرزندان خود از حضرت زهرا الگو مي گرفتيم، يك فرزند كفايت مي كرد تا پدر و مادر او از اولياء الهي شوند . اگر به حضرت فاطمه بنگريم ، مي‌فهميم كه چگونه بايد از فرزند خود استفاده ببريم تا ولي الله شويم. چرا گفته اند بهشت زير پاي مادران است . زيرا اگر مادر بتواند مادري كند ـ كه متاسفانه كم پيدا مي شود ـ يعني مادر بتواند براي الله بچة خود را تر و خشك كند ، اگر بتواند يك روز از عهده اين كار برآيد ، از اولياء الله مي‌شود . بهشت زير پاي مادران است ، به اين معني است كه اگر مادر بخواهد مي تواند پاي خود را به بهشت بگذارد . از حضرت علي (عليه السلام) پرسيدند : ‌بين انسان و خدا چقدر فاصله است ؟ فرمود : به اندازه يك «يا الله» . به محض گفتن «يا الله» مي رسي . «يك قدم برخود بِنِه ، وان ديگري بر كوي دوست.» اگر بَلَد باشيم چگونه بچه را تر و خشك كنيم ، به روي او بخنديم ، شير بدهيم ، لباس بخريم ، غذا بپزيم ، از اولياء الله مي شويم . ولي اين كارها خيلي سخت است . بايد در محضر حضرت زهرا خيلي كار ، تمرين و مطالعه كنيم . چنانكه در قرآن كريم در مورد حضرت زهرا مي‌فرمايد :‌ « اِنّما نُطعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهِ لا نُريدُ مِنكُم جَزاءًا و لا شُكورًا .» از مادر چهار شهيد سؤال شد : تو چه كرده اي كه چنين فرزندان مؤمني تربيت كرده اي كه در آخر هم شهيد شدند ؟ در جواب گفت : من همين قدر مي‌دانم كه به هر ظرف غذا كه براي بچه ها درست مي كردم ، صد بار صلوات مي فرستادم .  بايد از حضرت زهرا (عليها السلام) ياد بگيريم كه چگونه « لِوَجهِ الله» فرزند خود را تربيت كنيم ، چگونه غذا بپزيم ،‌چگونه خانه را جارو كنيم ، چگونه براي منزل خريد كنيم كه «لوجه الله» باشد و موجب رشد انسان شود . چگونه به اداره برويم ، چگونه تدريس كنيم و چگونه درس بخوانيم كه «رَبّ اَدخِلني مُدخَلَ صِدقٍ وَ اَخرِجني مُخرَجَ صِدقٍ وَاجْعَلْ لي مِن لَدُنكَ سُلطانًا نَصيرًا » باشد . اگر بتوانيم هركدام از اين كارها را براي خدا انجام دهيم، ولي الله مي شويم و مي توانيم همان كاري را بكنيم كه عاصف بن برخيا كرد و در يك چشم به هم زدن تخت بلقيس را از يمن به بيت المقدس برد . نماز هم چنين است . اگر بتوانيم دو ركعت نماز واقعي بخوانيم ، برايمان كافي است . ولي بايد دهها سال تمرين كنيم تا بتوانيم دو ركعت نماز بخوانيم . اگر درست نماز بخوانيم ، دو ركعت كافي است كه انسان را به مقصد كمالي برساند و معلم ملائك شود. نگار من که به مكتب نرفت و خط ننوشت به غـمزه مـسأله آمـوز صـد مدرس شد
بهره ما از مجالس حسینی؟ بهره ما از مجالسی که برای سیدالشهداء (ع) برپا می شود ، چیست ؟ قرار است چه چیزهایی از این محافل و مجالس به دست آوریم ؟ یقیناً حضرت سیدالشهداء (ع) به عزاداری ما نیازی ندارد بلکه این ما هستیم که به عزاداری برای آن حضرت برای رسیدن به نیازهایمان احتیاج داریم و به همین خاطر به اندازه نیازمان عزاداری می کنیم . برای آن که بدانیم چه چیزهایی می توان از عزاداری برای آن حضرت به دست آورد ، لازم است ابتدا کمبودها و نیازهایمان را بشناسیم . در طبابت جسمانی ،‌ مریض بخاطر این که بیماری و درد و رنج ، آرام و قرار او را گرفته ، به سراغ پزشک می رود ولی در طبابت معنوی ، مهم ترین مشکلی که وجود دارد این است که شخص ، از بیماری خود آگاه نیست یا حتی قبول نمی کند که بیمار است ؛ به همین خاطر به جای آن که بیمار نزد طبیب برود ، این طبیب است که به سراغ مریض می رود به همین خاطر به پیامبر اکرم (ص)، « طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ » گفته می شود . نیازشناسی نیازشناسی در امور معنوی نیز چنین است . عده ای نمی دانند چه نیازهایی دارند و چه بسا خود را دارای کمبود احساس نمی کنند ؛ وقتی به چنین افرادی گفته می شود نماز بخوان! می گوید : برای چه نماز بخوانم ، من که از سلامتی بدن برخوردار هستم و وضع مالی ام هم خوب است ، دیگر برای چه نماز بخوانم؟! مگر نمازخوان ها چه چیزی دارند که من ندارم ؟! هرکس به درِ ائمه اطهار (ع) آمده ، دست خالی برنگشته است . درِ این خاندان به روی همه موجودات گشوده است ، حتی غیرمسلمانان، حتی حیوانات . ولی متأسفانه خیلی از ما اصلاً  نمی دانیم چه بخواهیم یا چیزهایی می خواهیم که به دردمان نمی خورد یا به خیر و صلاح ما نیست . و آن حضرات نیز چون ما را خیلی دوست دارند ، آن چیزهایی که به صلاح ما نیست ، به ما نمی دهند چون به ضرر ما است . (به تعبیر قرآن : عَسَی أن تُحِبّوا شَیئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم-سوره بقره-216 : چه بسا چیزی می خواهید ولی آن برای شما شرّ و به ضرر شما است) . ما برای اینکه از مجالس حسینی (ع) دست خالی برنگردیم ، باید خودمان و نیازهایمان را بشناسیم و سپس با اراده و تصمیم قاطع برآورده شدنِ آن نیازها را از خداوند بخواهیم . در یک فرمایش نـورانی از سیـدالشـهداء (ع) نقـل  شـده اسـت که آن حضـــرت مـی فـرمـایـنـد : « أنَا قَتیــلُ الْعَبَراتِ » : من کشتة اشــک ها هستم .  در روایت دیگری آمده است : « اِنَّ الحـسین مصـباح الـهدی و سفیـنة النـجاة» : ‌امام حسین (ع) چراغ هدایت و کشتی نجات است .  سؤال ایـن است که این کشـتی نجات درکدام دریا حـرکت می کـند ؟  می گـویـند : ‌ در دریـایی که با اشک چشم ایجاد شده است . امامان معصوم (ع) ، همگی واسطة فیض الهی هستند که ما را به مقصد کمالی می رسانند ولی امام حسین (ع) یک راه میان­بُر باز کرده است که راه صدساله را انسان می تواند در یک شب طی کند . کشتی حسین (ع) انسان را زودتر به مقصد (که همان تأمین کردن نیاز واقعی انسان است) می رساند. مقصد ما همان «صمدیّت» ذات اقدس الهی است. ما قرار است «صمد» باشیم ؛ یعنی بی نیاز مطلق باشیم . این کشتی امام حسین (ع) است که ما را به آن مقصد که همان بی نیازی مطلق است ،‌ واصل می کند . انسان از دو راه می تواند به مقصد کمال برسد : 1- تلاش و کوشش و تکاپو و فعالیت در همین خصوص حدیثی هست که می فرماید : « هرکس چهل روز خود را برای خدا خالص گرداند و از اعمال و رفتار و اخلاقش مراقبت نماید ،‌ خداوند چشمه های حکمت را در جان او به جوشش در می آورد .» حکمت نیز همان قرآن است . قرآن ، همه چیز است (لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اِلّا فی کتابٍ مُبینٍ) و کلّ عالَم ، همگی مراتبی از قرآن هستند . 2- دومین راه برای رسیدن به مقصد کمالی ،‌ راهی است که امام حسین (ع) باز کرده است ؛ و آن راه «گریه کردن» است . گریه کردن ، ‌نزدیک ترین راه برای جوشش حکمت است . یعنی در اثر گریه ، حکمت (قرآن) در وجود انسان جوشش می یابد:‌(وَ مَنْ یُؤتَ الْحِکْمَتَ فَقَد اوتِیَ خَیْرًا کَثیرًا : هرکس به او حکمت داده شود ، خیر کثیر به او داده شده است.) انسان ها دو دسته اند : یا به دنبال کوثر هستند یا به دنبال تکاثر . کوثر ، کثرت حقیقی(کمال حقیقی) است ولی اکثریت مردم به دنبال تکاثر هستند . تکاثر ، کثرت خیالی و غیرواقعی است . کثرت خیالی آن است که انسان ، ‌به گفته ها و القائات غیرواقعی دیگران، ترتیب اثر بدهد و آن را باور کند . نیاز اصلی و واقعی ما ، «‌حکمت» است . پیامبر اکرم (ص) از آن جهت الگوی ما است که بر آن حضرت ، قرآن نازل شده است ؛ بر تک تک ما نیز باید قرآن (که همان حکمت است) نازل گردد و در صورتی که قرآن بر ما نازل نشود ، یعنی از الگو بودن پیامبر (ص) استفاده نکرده ایم . وقتی چیزی را الگــو قرار می دهیم ، یعــنی می­خواهیم طبق آن الگو عمل کنیم و مثل آن باشیم . پیامبر(ص) از آن جهت الگو است که به آن حضرت کوثر داده
شده (انا اعطیناک الکوثر) ما نیز باید به دنبال کوثر باشیم . کوثر همان چشمة حکمتی است که در جان انسان می جوشد ؛ گاهی هم در قالب فرزند صالح است که همچون حضرت زهرا(س) نمود می یابد . وقتی که خداوند به شخصی فرزند صالحی بدهد که روح ا… (امام خمینی) بشود که بینیِ استکبار را به خاک بمالد ، در واقع کوثر به او داده است . ما باید قابلیت پیدا کنیم و رشد کنیم تا به ما علم و حکمت و قرآن داده شود . سوغاتی مشهد و کربلا چیست ؟‌ سوغاتی مشهد و کربلا که مُهر و تسبیح و جانماز نیست! این ها را از شهر خودمان هم می توانیم تهیه کنیم . سوغات مشهد آن است که وقتی به مشهد رفتی ،‌ هنگام بازگشتن ، عالِم برگردی . امام(ع) ، معدن علم الهی است . هنگامی که به زیارت می رویم ،‌ باید از این معدن علم ، سوغات علم با خودمان بیاوریم . راه رسیدن به کوثر هم دو راه است : یکی تلاش و کوشش و دیگری «گریه کردن» . امام حسین (ع) صحنه ای را در کربلا طراحی کرده است که وقتی انسان به آن صحنه می نگرد ، گریه اش می گیرد . اسلحه مؤمن گریه است (وَ سلاحُهُ البُکَاء : دعای کمیل) ؛ محرّم نیز ماه گریه است . حرمت و ارزش مداحی به این است که مداحان عزیز با ترسیم صحنه های کربلا ، امام حسین (ع) را به یادمان می آورند و ما را می گریانند و ان کار بزرگ و بااهمیتی است . ولی مداحان محترم باید دقت داشته باشند که عاطفه خانوادگی مردم را تحریک نکنند ؛ بلکه بیشتر از امام (ع) بگویند و از وضعیت و مصیبت های امام و آنچه بر سر ایشان آمد بگویند نه اینکه فرزند خودمان را به پیش چشمان ما بیاورند تا دلمان بشکند و گریه کنیم . برای این که گریه کنیم یا (با صحبت و مداحی خود) دیگران را بگریانیم ، لازم است در خودمان آمادگی ایجاد کنیم و از خداوند بخواهیم که از این جلسه و محفل حسینی(ع) دست خالی و کم بهره خارج نشویم و از خداوند توفیق گریه کردن شایسته ای که حکمت را در وجودمان جوشش دهد ، مسألت نمائیم .  نیّت ها به مقدار معرفت محقق می شود . هر قدر شناخت قوی تر باشد ، نیّت نیز قوی تر محقق خواهد شد . از جمله نکاتی که لازم است در نیازشناسی مورد توجّه قرار دهیم ، این است که باید دیدگاههای خود را با نظر قرآن کریم هماهنگ کنیم ؛ دیدگاههای خود را به محضر قرآن عرضه کنیم ، هر مقدار که قرآن تأیید کرده ، ما نیز قبول کنیم و آن مقدار را که نداریم،‌از قرآن کسب کنیم . از جمله نکاتی که قرآن تبیین می کند ،‌این است که : «اِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوان » :‌ دنیای آخرت ، سرای زندگی است(سوره عنکبوت-64) ؛ زندگی دنیایی را نیز به 5 صورت ترسیم می کند :‌ « اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ » : بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است. (سوره حدید-20) به قرینة تقابل می توان فهمید که سرای دنیایی ، سرای مرگ است. اگر سرای اخروی ، زندگانی است ، سرای دنیایی مرگ است. ما باید بدانیم که آیا از حیات اخروی برخوردار هستیم یا دنیوی؟ به تعبیر علامه جعفری :‌ »اکثر انسانها در باتلاق مرگ دست و پا می زنند و هر روز بیشتر در این باتلاق فرو می روند ، ولی خیال می کنند که زندگی می کنند.» زندگی اکثر انسانها ، بازیچه و سرگرمی است . ما باید در ماه محرم، در محافل حسینی (ع) به زندگانی حقیقی دست بیابیم و لازمة آن هم این است که اهل آخرت باشیم و به حیات اخروی دست بیابیم. امام حسین (ع) به این خاطر شهید شده است که این مسیر (یعنی مسیر زندگی حقیقی) را برایمان باز کند ، نه مسیر مُردن را . مسیری که اُمَویان و عباسیان برای مردم ترسیم کرده اند ،‌مسیر مردن و مرگ است و مسیری که ائمه (ع) ترسیم کرده اند ، مسیر زندگانی . انسان باید در مراتب حیات ، طی طریق نماید که این ، خودش آثار و علائمی دارد . در این صورت بعد از مدتی می تواند به حیات طیّبه دست بیابد : « مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً » (هر کس کار شايسته‏اى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حياتى پاک زنده مى‏داريم) (سوره نحل-97) غم و غصه هایی که در وجود انسان هست ،‌به واسطة خیالات انسان است. به این خاطر است که ما نمی توانیم حقایق را شهود کنیم ولی اگر بتوانیم با حقایق ارتباط برقرار کنیم ،‌ هیچ وقت نگران و غمگین نخواهیم شد . این همـه غم ها که انـدر سینه هاست از غبــار و گَـردِ بـود و بـادِ مـاســت این غمان، بیـخ کن چون داس ماست اینچنین شد یا آنچنان،وسواس ماست ما نمی بینیم که عالَم در دست چه کسی است ؟! فکر می کنیم که در دست مدیر و رئیس و سرمایه دار است ؛ ما نمی بینیم که عالَم در دست خداست و همة عالَم ، سربازان خداوند هستند : « وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ
وَالْأَرْضِ» (لشکريان آسمانها و زمين تنها، از آنِ خداوند است) : سوره فتح-7 چنین انسانی دیگر غم و غصه دنیایی نخواهد داشت ولی اگر کسی نتواند با آخرت و ملکوت ارتباط برقرار کند ، دائماً در ناآرامی و غم و غصه به سر خواهد برد . در سیر کمالی ، هرقدر سنّ شخص بالاتر برود ، باید اعصابش قوی تر باشد ؛ در پیری باید چنان اعصاب قوی داشته باشد که اصلاً قابل مقایسه با جوانی اش نباشد . اما برعکس ، ما چنین نیستیم ؛ هنگام پیری اصلاً حوصله نداریم ، صدای کودک اذیتمان می­کند ؛ چرا؟! چون راه را درست نرفته ایم وگرنه ، اگر راه را درست رفته باشیم ، ظرفیت بیشتر می شود . مسیر هدایت ، مسیر توسعه است : توسعه در کشش ،‌تحمّل و ظرفیت . هر ظرف با مظروف پُر می شود ، مگر علم . وقتی علم در وجود انسان وارد می شود ، ظرفیت ظرف (انسان) را بالاتر می برد . حیات دنیوی (زندگی خیالی) در مقابل حیات اخروی قرار دارد . البته دقت شود که کوه و دریا و زمین و آسمان و … ،‌دنیا نیستند ؛ آن دنیایی که مذمت شده است ، مصداق خارجی ندارد ؛ فقط وهم و خیال است ؛ فقط اعتباری است . نوعِ نگاهِ غلطِ انسان به عالَم را «دنیا» می گویند . ما باید خودمان را از این نگاه غلط نجات دهیم . اگر ما راه را درست برویم و نگاهمان به هستی ، صحیح باشد ، می بینیم که اصلاً در دنیا زشتی وجود ندارد بطوری که ما را آزرده خاطر کند و روحیة ما را تحت تأثیر قرار بدهد . چرا؟ چون عالَم ، مخلوق خداوند است و به خاطر آن که  خداوند خیرِمحض است ، از او غیر از خوبی و خیر ، چیز دیگری صادر نمی شود . به همین خاطر، حضرت زینب (س) پس از واقعه عاشورا که تمامی عزیزان و در رأس همه ، برادر و امام خود را با آن وضعیت از دست داده ، ‌می­فرماید : « ما رَاَیْتُ اِلّا جَمیلًا.» : (غیر از زیبائی چیزی ندیدم .) اگر انسان بتواند به عالَم حقیقت راه بیابد ، اصلاً عیـبی در عالَم نمی­بیند . اصلاً در عالَم عیبی وجود ندارد . این شخص است که زندگی می کند و از زندگی اش لذت می برد .     دید ، ‌سوی غیب اگر بینا شود    عیـب ها اندر نـظر زیـبا شود اگر در عالَم شرّی می بینیم ، از نحوة نگاه کردن ما است ،‌ ما ، ‌دیدمان درست نیست و دچار اوهام و خیالات هستیم .  از جمله نیازهای انسان یا به تعبیر دیگر ابزار برطرف کردن نیازها ،‌ مسألة «نورانیت» است . یکی ا ز بزرگترین مشکلات ما ،‌عدم نورانیت ماست . ما در تاریکی قدم می گذاریم ، حرکت می کنیم و عمل می­کنیم. بیشترین کارهای انسان در طول زندگی (حتی انسانهای گناهکار و کافر) ، کارهای خوب و پسندیده است امّا چرا ما از کارهای خوبمان ثمری و اثری نمی بینیم ؟ علتش این است که این کارها را بدون نورانیت و در تاریکی انجام می دهیم . عمل نیک ، مانند تیری است که به سوی هدف می اندازیم امّا چون نورانیت نداریم ، نمی دانیم تیر را به کدام سمت بیندازیم و در نتیجه نمی توانیم به هدف بزنیم . قیامت روز ظهور حقیقت است . همین الآن تک تک ما انسانها ،‌یا در بهشت هسستیم یا در جهنم ولی چون نورانی نیستیم ،  نمی بینیم . به همین خاطر گفته اند اگر انسان می دانست که در موقع نماز در چه جایگاهی قرار دارد ، دست از نماز بر نمی داشت . در قیامت آشکار خواهد شد که این همه تیر که انداخته ایم به هدف خورده است یا نه؟ به همین خاطر به قیامت ، روز حسرت گفته می شود ؛ چون می بینیم که خیلی از کارهای خیری که انجام داده ایم و تیرهایی که انداخته ایم به هدف نخورده است . به هدف خوردن این است که انسان به کمال برسد. نورانیت زمانی قابل دستیابی است که تقوی باشد :«اِنْ تَتَّقُوا اللهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرقَاناً » انسان زمانی نورانی می شود که تحت سرپرستیِ «الله» باشد : «اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ» : (خداوند، ولى و سرپرست کسانى است که ايمان آورده‏اند؛ آنها را از ظلمتها، به سوى نور بيرون مى‏برد.) (سوره بقره – 257) چنین انسانهایی رفتارشان بر اساس نورانیت خواهد بود :‌ « وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ …» ما باید در مجالس حسینی (ع) ،‌« نور »کسب کنیم و با این نور زندگی کنیم . در این صورت می بینیم و می دانیم که چگونه عمل کنیم تا به هدف (کمال) برسیم .   www.alwahy.ir
کتاب لطایف تفسیری قرآن (جلد دوم) مؤلّف: حجت‌الاسلام والمسلمین منصور براعتی چاپ اول: 1392 / چاپ دوم: 1397 ناشر: انتشارات سلوی تبریز شابک: 9786007144084 شماره کتابشناسی ملی: 3074286 موضوع:  تفسیر شیعی قرآن، تفسیر موضوعی، جنبه‌های قرآنی       جلد دوم لطایف تفسیری قرآن همانند جلد اول آن، دربردارنده موضوعات گوناگون و کلی است. در این جلد، حجت‌الاسلام والمسلمین مرحوم براعتی، کتاب را با تفسیر «بای بسم الله» و بیان ارزش معنوی سوره مبارک حمد به‌عنوان عصاره کل قرآن آغاز می‌کند و عقیده دارد کل قرآن، تفسیر سوره حمد است. ایشان در تفسیر «بای بسم‌الله»، با تمسک به سخن امیرمؤمنان علی(ع) ـ که فرمودند: «من نقطه زیر بای بسم‌الله هستم»، ـ عقیده دارد کلمات مدوّن همه نقطه‌اند و از نقطه شروع شده‌اند. نقطه‌ها هستند که کنار هم چیده شده و این کلمات را تشکیل داده‌اند. در واقع «کلمه» یعنی «نقطه» و حضرت علی(ع) در کلمات وجودی، نقطه هستند. استاد براعتی از این رهگذر نتیجه می‌گیرد که کلام خدای تعالی، حرف ولفظ نیست، مفهوم نیست، نماد و حقیقت وجودی است. حقایق وجودی تحقق نمی‌یابند مگر اینکه علی(ع)، تحقق بیابد. در ادامه مرحوم براعتی، «بسم‌الله الرحمن الرحیم» را با شیوه بکر و نوین، تفسیر و قابلیت‌های معنوی آن را در مراتب وجود و کمال بررسی می‌کند.     مرحوم استاد براعتی، در بخشی دیگر در پاسخ به این سوال که خدای تعالی، چگونه انسان را در مسیر کمالات قرآن، بزرگ می‌کند؟ برآن است که بزرگی به سیره وجودی مربوط است. اما انسان از دو چهره ملکی و ملکوتی تشکیل یافته که روح متعلق به چهره ملکوتی ماست و بدن چهره ملکی ما تلقی می‌شود. در نظرگاه براعتی، هرچیزِ مادی، چهره ملکوتی دارد و چهره ملکوتی‌اش هم بی‌شمار است. بنا به آیه «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر، 21) هیچ چیزی وجود ندارد مگر اینکه از او در محضر خداوند، خزائن وجودی هست. خزینه منابع وجودی دارد یعنی وجود از چهره ملکوتی آن که دارای چشمه‌های فراوان است، بر چهره ملکی‌اش نازل می‌گردد و از این سرچشمه‌ها و منابع پیوسته می‌جوشد و مرتبه‌مرتبه تنزّل می‌یابد و به این مرتبه می‌رسد. براعتی برآن است که این تنزّل به صورت تجلی است نه تجافی؛ یعنی در عین حالی که این اشیاء در این دقیقه اینجا هستند، در عین حال در مراتب عالی وجودی هم هستند. در این میان، گریز به آیات گوناگون از جمله دیدن ملکوت آسمان‌ها و زمین به‌وسیله حضرت ابراهیم(ع) و تفسیر کیفیت این مشاهده در رابطه با چهره ملکی و ملکوتی، توضیح داده می‌شود.     استاد براعتی در جلد دوم کتاب، راه‌های رسیدن به قُرب الهی را توضیح داده و عقیده دارد؛ تلاش کل قرآن این است که انسان را به خداوند نزدیک نماید. باید اذعان داشت این نزدیکی، مثل نزدیک شدن دنیایی و مادّی نیست. قرب انسان به خداوند، آن مراتب کمالی است که در کل هستی تجلّی نموده و در حقیقتِ جان او متبلور شده است. کمالات الهی، مادی نیستند و به واسطه مجرد بودن، تمامی انسان‌ها می‌توانند مراتب کمالی را که در کل هستی تجلّی نموده، در وجودشان جمع کنند. یکی از راه‌های قرب الهی، نماز است. بر مبنای «الصّلاه قُربانُ کُلُّ تَقی»، نماز وسیله قرب تمام متّقیان قلمداد می‌شود.   سایر مباحث مهم جلد دوم کتاب «لطایف تفسیری»، تبیین و تفسیر پل صراط، شعور مؤمن، ماندگاری اعمال، نیّت، حقیقت تسلط مردان به استناد آیه «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی‏ بَعْضٍ» (نساء، 34)، ادب ورود به کارها، زندگی موفق در تعریف قرآن، الهی عمل کردن، شراکت شیطان و تبیین مواضع قرآنی از جمله آیه مشهور «وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ» (اسراء، 64)، مراجعه اهل قبور به خانه‌هایشان، معناشناسی مُخلِص و مُخلَص، خانه بلا بودن دنیا، حیات معقول و راه‌های رسیدن به آن در سایه تفکیک عالم خیال از عالم عقلانیت است.    براعتی در ادامه، موضوع مربوط به وارث زمین را بررسی می‌کند. در این بخش، اهل بهشت، وارثان حقیقی زمین معرفی می‌شوند. زیرا همین افراد، گنج نهفته در عالم مُلک را که بهشت ابدی الهی‌ست، به ارث برده آند. بهشت، چهره مَلکوتی این دنیاست. هرکس در این دنیا در عالم مُلک، به صورت الهی تصرّف نماید، او وارث زمین است. براعتی ، دو نعمت دین و قرآن را که خداوند به انسان ارزانی داشته، محل سوال آدمیان در قیامت می‌داند. البته نعمت اهل بیت نیز توأمان جدا از دین و قرآن نخواهد بود و براساس فرمایش امام صادق(ع)، آنچه خدای تعالی در روز قیامت درباره نعمت‌ها سوال می‌پرسد، یکی از آن نعمت‌ها اهل بیت علیهم السلام است. برای رسیدن به فضیلت در قیامت، استاد براعتی توضیح می‌دهد که چه اعمالی به درد انسان می‌خورد و مشکل انسان‌ها در رابطه با اعمال چیست.
یکی از سوالات بنیادی و مهم برای جوانان و هر شخص مسلممان این است که چرا کشورهای غیر اسلامی به این زودی متلاشی نمی‌شوند؟  استاد براعتی در صفحه 74 جلد دوم، به این پرسش مهم، پاسخ عالمانه دارد و دلیل اصلی را تقید غربیان به برخی کارهای خوب می‌داند که به صورت فرهنگ درآمده است. والا خدای تعالی اجازه نمی‌دهد حکومت فاسدان دوام بیاورد.    در طول تفسیر چهره ملکی و ملکوتی، استاد براعتی، قیامت را باطن این دنیا معرفی می‌کند. در بخشی دیگر، دو قوس انسانی یعنی قوس صعودی و نزولی در نظرگاه استاد براعتی آورده می‌شود. انسان در این قوس‌ها دو مرتبه عقلانی و مرتبه نازله در وجود خود دارد.    موضوعات دیگر جلد دوم کتاب لطایف تفسیری قرآن عبارت‌اند از: نسبت برزخ به دنیا،  نظام احسن الهی، همراهی انسان با کاروان هستی است. از صفحه 93 به بعد، بحث مهم اسم اعظم الهی و لفظ جلاله «الله» تفسیر داده می‌شود. در این مقام زبان ادبی بر زبان معیار تفوق دارد. بعد از آن مرحوم استاد براعتی، مقام محمود پیامبر اعظم(ص) را تبیین می‌کند و فرق ایشان با قرآن را در مراتب تجلی بیان می‌دارد. این بخش از کتاب، صبغه عرفانی دارد. زیرا مقام معنوی پیامبر(ص) و وصل ایشان به منبع فیض الهی بررسی می‌شود. پیامبر(ص) به سبب قرآن ناطق بودن در مراتب بالاتر، بر قرآن نازل شده برتری دارد. به همین دلیل براعتی عقیده دارد که در همه حال باید مقتدای انسان‌ها، پیامبر(ص) باشد.    موضوعات دیگر جلد دوم کتاب لطایف تفسیری، تفسیر رحمت عام الهی در واژه «رحمان» و تفاوت آن با لفظ «رحیم» است. در ادامه مظاهر اسمای حسنای الهی در سیمای انبیا مخصوصاً قافله‌سالار این کاروان یعنی وجود مبارک حضرت ختمی‌مرتبت محمد(ص) تبیین می‌شود. و در همین بخش مقام سترگ امامان معصوم(ص) و منزلت والای آن‌ها نسبت به سایر انبیا با استدلالات قرآنی و روایی توضیح داده می‌شود.    در بخش‌های پایانی کتاب، استاد براعتی با برشمردن علم از مصادیق رحمت خاص الهی برآن است که عالم اهل عبادت است. او عقیده دارد هرچند که انسان مجتهد و مرجع تقلید باشد، پروفسور و علامه دهر باشد. اگر دارای تقوا نباشد، علم ندارد. به این خاطر علی(ع) می‌فرماید: خیلی از علما هستند که کشته جهلند. یعنی عالم نیستند جاهلند. عالم واقعی، عاقل است و به مرتبه عقلانیت رسیده است. در نهایت استاد براعتی، جلد دوم کتاب لطایف تفسیری را با توضیح ابعاد دیگر سوره حمد به پایان می‌رساند.     گردآوری : دکتر حسین شهبازی شماره تلفن جهت سفارش کتاب : خانم نامدار  09141004966 منبع: سایت استاد براعتی به آدرس www.alwahy.ir
لطایف تفسیری قرآن- سوره حجرات مؤلّف: حجت‌الاسلام‌ و المسلیمن استاد منصور براعتی ناشر: انتشارات سلوی تبریز زبان: فارسی سال چاپ: پاییز 1391 نوبت چاپ: اول تیراژ: 5000 نسخه تعداد صفحات: 154 قطع و نوع جلد: وزیری (شومیز) شماره کتابشناسی ملّی: 2833993 شابک: 9786009255689 استاد براعتی در این جلد در کنار تفسیر موضوعی برخی از آیات سوره‌های مختلف، شاکله بحث را پیرامون تفسیر سوره حجرات پی‌ریزی می‌کنند. ایشان ابتدا به رمز بسم‌الله الرحمن الرحیم به عنوان رمز ورود به مرتبه‌ای از کمالات انسان توجه دارد. اقتدا به پیامبر در تمام شئون زندگی و پیشی نگرفتن از خدا و رسول از مطالب آغازین کتاب است. استاد براعتی از صفحه 51 این جلد به تمثیل هبوط آدم و همسرش از بهشت برزخی اشاره دارد. در این بخش، اطلاعات مهم و موضوعات ارزشمند بهشت برزخی واکاوی می‌شود. کیفیت فریب دادن شیطان، سقوط عمل و ارتباط آن با هبوط آدم توضیح داده می‌شود. استاد براعتی عقیده دارد همه تلاش شیطان معطوف به انحراف انسان است. انسان جایگاهی دارد که مورد حسد قرار گرفته است. به همین خاطر تلاش دارند که انسان را ساقط بکنند و به چاه بیندازند. سرگذشت انبیا در این مقام، همان جریان ماست. قرآن، سرگذشت هر پیامبری را نقل می‌کند، مثال سرگذشت زندگی ماست، یک‌بار در قالب آدم، یک‌بار در قالب هود، یک‌بار در قالب یوسف و … چون از نظر شاکله وجودی فرقی بین ما و انبیا وجود ندارد. مثلاً اگر سرگذشت آدم(ع) را مطالعه کنیم؛ در قرآن آمده است: «فَتَلَقّی آدَمُ مِن ربِّه کَلَماتٍ فَتَابَ عَلَیه» (بقره، 37). آدم (ع) از خداوند معذرت خواستند و برگشتند. ما هم مرتّب سقوط می‌کنیم. با سرلوحه قرار دادن آدم(ع) باید برگردیم و از خداوند عذر بخواهیم و جبران مافات کنیم. استاد براعتی عقیده دارد که بهشت و جهنم وحدت وجودی انسان در قالب کثرات است. این همه مصادیق بهشت و نعمت‌ها را که در سوره‌های الرحمن، واقعه و سایر سوره‌ها می‌شمارند، در واقع محصول اعمال ماست. انسان سازندة آن‌هاست. انسان همیشه قرین اعمالش است. این اعمال، همان ظهور وحدت وجودی خودش در قالب کثرات است و کثرات، صفات انسان هستند. همچنان‌که خداوند دارای دارای ذات و صفات است، انسان هم ذات و صفات دارد. اعمال ما، رفتارها و گفت‌و‌گوهای ما صفات فعلی ما هستند. صفات فعلی ما باید به طور دقیق تعیین و چیده شده و همخوانی داشته باشند. ما با این صفات ابدی خواهیم بود. سختی و امتحان سبب ظهور توانمندی انسان است. امتحان از محنت می‌آید. محنت یعنی سختی و حکمتش در زندگی انسان که در کانون سختی قرار دارد این است که آن قابلیت‌ها، دارایی‌ها و توانمندی‌های انسان آشکار می‌شود. اگر ظهور وحدت در کثرت‌مان را دقیق بکنیم، به قدر معلوم بکنیم، به نبی خدا اقتدا بکنیم، این زمینه در ما پدید می‌آید که از عهده امتحانات سخت بربیاییم. در تفسیر آیه «وَلَوْ اَنَّهُم صَبَروا حتّی تَخرُجَ اِلَیهم لَکانَ خَیْراً لَهُم واللهُ غَفورٌ رَحیمٌ» (حجرات،5) و آیات قبل سوره حجرات که تأکید بر رعایت ادب نزد پیامبر اکرم(ص) یا انسان کامل دارد، براعتی علاوه بر توضیح مصادیق ادب و واکاوی ابعاد آن عقیده دارد انسان کامل و در عصر حاضر حضرت ولی عصر(عج) عهده‌دار امور زندگی ماست. او برآن است که انسان کامل این قدرت را دارد که می‌تواند یک نفر را با شکل انسانی خلق کند و او برود و کارها را انجام دهد. پرداختن به امری، امام زمان(ع) را از امور دیگر باز نمی‌دارد در بخش دیگر این کتاب، استاد براعتی توضیحاتی پیرامون سال انسانی ارائه می‌دهد. سال انسان از رمضان آغاز و به رمضان دیگر ختم می‌شود و با سال طبیعت تفاوت دارد. در تفسیر آیه شش سوره حجرات، استاد براعتی عقیده دارد‌ انسان حق ندارد به حرف غیرخدا گوش دهد. بعد توضیحاتی دربارة شرک بودن فرهنگ غلط «اول خدا، دوم شما» ارائه می‌دهد. ادامه مباحث کتاب پاسخ به سوالات ذیل است: 1) چه کسانی حقیقتاً محرمند؟ 2) چرا امام حسن(ع) نتوانست جعده را عوض کند؟ 3) رمز بسم الله چیست؟ 4) تعریف راستین علما 5)چهره حقی و چهره خلقی چیست؟ و… از صفحه 108 توضیحاتی درباره اینکه دین مجموعه عقل و نقل است، داده می‌شود. استاد براعتی در این بخش به تبیین دو پیامبر درونی و ظاهری می‌پردازد. نقش عقل به عنوان حجت باطنی در هدایت انسانی بسی والاتر از بقیه براهین است. اگر پیام هادیان الهی در خارج از وجودمان را گوش می‌کنیم وبه فرمایشاتشان عمل می‌کنیم، همه‌اش به سبب آموزه‌های پیامبر درونی‌مان هست. ما اول از طریق براهین عقلی اصل ضرورت پیامبر را به دست می‌آوریم، بعد مصداق را با همین پیامبر درونی پیدا می‌کنیم و دستمان را بعد از آن به پیامبر بیرونی می‌سپاریم. استاد برآن است که بعضی‌ها تلاش کرده اند تا عقل و دین را از هم جدا کنند ولی باید اذعان داشت که عقل در برابر دین نیست. هرچند این قبیل افراد عقل تجربی را ملاک قرار م
ی‌دهند. در رابطه با عقل باید به این نکته کلیدی توجه کرد که عقل یکی از منابع دین است. در دین دو منبع داریم؛ عقل و وحی. ما خداوند و وحدانیت او را به همراه معاد و نبوت و … را با عقل می‌یابیم. این‌ها اصول دین ما و آموزه‌های پیامبر درونی ما هستند نه آموزه‌های پیامبر بیرونی که از ناحیة پیامبر اکرم(ص) در حوزة تشریعی به دست آورده باشیم. استاد براعتی در تفسیر آیه هفت سوره حجرات، پیرامون قرآن ناطق و صامت توضیحاتی ارائه می‌دهد که در شناخت مقام والای پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(علیهم‌السلام) به عنوان قرآن ناطق، مثمر ثمر تلقی می‌شود. استاد براعتی در آیة «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلي‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ» (حجرات، 6) به تفسیر جملات پایانی آیه و کیفیت پشیمانی در دنیا و آخرت می‌پردازد. و در آیة بعدی «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ» توضیح می‌هد که چگونه دنبال زینت خودمان باشیم. و ادامة آیه هفت سوره حجرات «وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» دلالت بر این دارد که همه می‌خواهند دارایی وجودشان آشکار شود. فسق مورد کراهت دل ماست. خداوند می‌فرماید: فسق و از راه خارج شدن را مورد کراهت شما قرار دادیم. راه هم همان خودتان هستید. از خودتان منحرف نشوید. از قرآن استفاده شده و معلوم می‌شود صراط مستقیم همان دل ماست. صراط مستقیم خارج جان ما نیست. خدایا مرا به خودم هدایت کن تا از خودم غافل نباشم. به همین خاطر فرمود: اگر کسی خدا را فراموش بکند، خودش را فراموش می‌شود یعنی خودش را فراموش می‌کند. «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (حشر،19) در ادامه سوالاتی از قبیلِ تفضّل چیست؟ آیا حاکمیت نعمت است؟ چرا در امور مختلف نباید از منبع دینی الهی غفلت کرد؟ پاسخ داده می‌شود. بخش‌های پایانی کتاب، در تفسیر آیه 15 سوره حجرات دلالت بر محقق و مجتهد بودن انسان مسلمان در اصول است. موضوعات بعدی پیرامون عناوین ایمان یعنی یکی بودن رفتار انسان در جلوت و خلوت و گناه علامت شک است. کتاب با تفسیر آیات 16 و 17 سوره حجرات پایان داده می‌شود. گردآوری : دکتر حسین شهبازی شماره تلفن جهت سفارش کتاب : خانم نامدار 09141004966 منبع: www.alwahy.ir
(ره) - امام شناسی لطایف تفسیری قرآن (امام شناسی) حجت الاسلام و المسلمین استاد منصور براعتی نوبت چاپ: اول پاییز 1392 تیراژ: 500 نسخه انتشارات: سلوی تبریز تعداد صفحات: 65 کتابشناسی ملی: 3233601 استاد براعتی در سرآغاز کتاب به ضرورت ارتباط با امام می‌پردازد. از جمله نكاتي كه در مورد ضرورت ارتباط با امام زمان مطرح است و اهل معرفت در اين رابطه استخراج نموده و ارائه نموده اند، این که امام قرآن ناطق است و ارتباط با امام، ارتباط با قرآن است و ارتباط با قرآن هم قرائت قرآن نيست. قرائت قرآن مقدمه ارتباط با قرآن است. قرائت قرآن عمل صالح است كه سبب مي شود انسان با قرآن مرتبط شود والّا قرائت قرآن ارتباط و انس با قرآن نيست. انس با قرآن اين است كه انسان بتواند به قرآن دست پيدا كند و به محضر قرآن مشرف شود . قرآن يك حقيقت خارجي است. آن حقيقت خارجي در شكل انسان ، وجود امام زمان است يعني كسي كه بتواند با قرآن ارتباط برقرار كند، يقيناً مي‌تواند محضر امام زمان را درك كند. اين معنای انس و ارتباط با قرآن است. براي ما هم خداوند در قرآن مي فرمايد كه قرآن را آن گونه كه شايسته است، تلاوت كنيد. مؤمنين را هم كه توصيف می کند، مي‌فرمايد: اينها كساني هستند كه «يَتلَونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ». امام (ع) همان قرآن است قرآني كه در قالب انسان عرضه شده است اما توصیه شده که با اين قرآن چه در قالب انسان كامل و چه قرآن تدوين شده، ارتباط داشته باشيم . در مورد علل ارتباط از جمله نكاتي كه مطرح است، چنان كه در نهج البلاغه هست، اين كه در پرتو اين ارتباط با قرآن و امام عصر (سلام الله عليه) انسان به نيازهاي خود به معناي حقيقي آن گونه كه شايسته است و از بستر حقيقت خارج انتزاع پيدا مي كند، پي مي برد نه اينكه به نيازهاي كاذب گرفتار شود. نياز انسان چيست؟ انسان كه تمام وجودش نياز است. « يا اَيُّها الناسُ اَنتُم الفُقراء اِلَي الله» ما كه فقر محض هستيم اما نياز حقيقي ما چيست؟ نيازي كه با تلاش و تكاپو برطرف مي شود و ما دائم براي رفع نياز در كوشش و تلاش هستيم، آن نياز حقيقي چيست؟ آيا خوردن و نوشيدن و پوشيدن نياز ماست؟ ضمن اينكه اين ها نياز ماست اما به ما نگفته‌اند كه اين نيازها را از خدا بخواهيد. به خاطر اين نيازها به ما نگفته‌اند زياد تلاش كنيد. جواب اين نيازها را به راحتي و به وفور در اختيار ما قرار داده اند. اگر الآن از اكثرمردم بپرسید كه نيازشان چيست؟ خوردن و نوشيدن و پوشيدن را مطرح مي كنند در حالي كه نياز ما اينها نيست. نه اينكه ما به اين ها نياز نداريم ولي نيازي هستند كه برطرف شده‌اند و در نتيجه نياز محسوب نمي‌شوند. خداي تعالي همه نيازهاي ما را برطرف كرده است. چرا مي‌فرمايد كه به دنبال امام و قرآن راه بيفتيد؟ «مَن ماتَ و لَم يَعرِف اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مَيتاً جاهِليّه» علت اين است كه در اين صورت انسان به نياز حقيقي خود پي نمي برد. امير مؤمنان در توصيف متّقين مي فرمايد: اين ها كساني هستند كه شب ها اهل تلاوت قرآن هستند. يعني شب‌ها اين‌ها به پيشوايي قرآن رهرو هستند. به دنبال قرآن مي روند و مراتب كمالي را با راهنمايي قرآن طي مي‌كنند. وقتي طي كردند، محزون مي‌شوند. انسان زماني محزون مي‌شود كه احتياج و كمبود و نقص داشته باشد. چگونه است كه انسان متّقي وقتي به دنبال قرآن راه مي افتد، محزون مي شود؟ «يُحزِنوُنَ بِهِ اَنفُسَهُم» چرا اين‌ها از طريق قرآن محزون مي‌شوند؟ چون قرآن نور است و اين‌ها با تبعيّت از قرآن به نيازهاي خود پي مي‌برند.
استاد براعتی عقیده دارد، امام (ع) كسي است كه دست ما را مي‌گيرد و مي‌برد تا بگويد كه اين ها مال شماست. اين همان پرواز است. سير در كل عالم است. اين نكته را تذكر مي‌دهند كه اگر حركتي نكنيد و ارتباطي برقرار نكنيد و دريافت هاي شما همه عرض باشد، فلسفه خلقت‌تان را از عرف بگيريد كه اكثر ما فلسفه زندگي را از عرف مي گيريم، پشيمان خواهيد شد. شما در يك روز مي‌توانستيد ثروتمندترين موجود در عالم خلقت باشيد ولي فرصت را از دست مي دهيد و تو مي‌بيني كه به هيچ چيز دست نيافته‌اي. راز قضيه هم اين است كه تو براي رسيدن به حجّت الهي حركتي نكردی تا به تو پرواز را ياد بدهيم تا به امورت برسي . اين از جمله نكاتي است كه مطرح است و مي فرمايند كه سعي كنيد تا به نيازتان پي ببريد. يكي از نيازهاي انسان اين است كه انسان به حقيقت وجودش پي ببرد ضمن اينكه عالم مال اوست، به آن عالم در وجود خودش پي ببرد. با خود حقيقي خودش همنشين باشد و لازمه‌ي آن اين است كه از خود كاذب خودش حركت كند و به خود حقيقي‌اش پي ببرد. با انس با قرآن مي‌تواند به اين مسئله برسد. اگر انسان قيد و بند چهره‌ي خلقي‌اش را كنار بزند، در اين صورت به حقيقت خودش پي مي برد. وجود امام و قرآن براي همين است. امام معصوم (ع) مصداق عینی قرآن است. این که وجود مبارک پیامبر اکرم (ص ) می فرماید که قرآن و اهل بیت از هم جدا نمی گردند چون هر دویک مقوله اند. «لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ» چون دو چهره‌ی یک مقوله محسوب می‌شوند. یکی حقایقی به صورت کتبی است که در عالم ظهور کرده است و یکی صورت عینی حقایق است. به این خاطر در نهج‌البلاغه امیرمؤمنان (س) می فرماید که من قرآن ناطق هستم و قرآن چه همان کتاب الهی باشد و یا انسان کامل باشد، هدایت ما مبتنی بر اوست. اگر ما بخواهیم به قوام هستی مان دست بیابیم، باید از قرآن استفاده کنیم. «یَهدِی للَّتی هِیَ أقوَمُ» اما شرطی که برای بهره برداری از این قرآن مطرح شده، طهارت درونی است. «لایَمَسَّهُ اِلّا المُطَهّروُن» به محضر این قرآن نمی‌توانند نائل شوند مگر انسان‌های پاک. استاد براعتی در خصوص مرگ جاهلی برآن است که به مصداق حدیث مشهور هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیّت مرده است. شناختی که در اینجا مطرح است، شناخت از حیث ندانستن نیست بلکه شناخت از حیث معرفت شهودی است. لازمه‌ی معرفت شهودی، شدن است. بنابراین معنای روایت این می شود که هر کس بمیرد و امام زمان نشود چون امامت امام تبدیل ما به کمالات امام است. عین اینکه معلم که درکلاس با دانش آموزان سر و کار دارد، می‌خواهد دانش آموزان را مثل خودش بکند يعني مثل خودش باسواد كند. انسان کامل هم ما را مثل خودش به کمال می رساند. منظور از شناخت امام زمان، معرفت شهودی و مثل ایشان کامل شدن است. اگر ما امام زمان را بشناسیم ولی مثل ایشان نباشیم، به درد نمی‌خورد. مثل عالم بی عمل می شود که به درد نمی خورد. شناخت اصلي ذات اقدس الهی هم شناخت شهودی است یعنی شناختی که از سنخ دیدن و شدن است. در این صورت انسان حالت الهی پیدا می‌کند. حضرت ولی عصر (عج) هم ولایت و سرپرستی عالم را عهده‌دار است و هم صاحب زمان است. مدیریت زمان به دست وجود مبارک حضرت ولی‌عصر، سلام‌الله علیه، است. هم ولایت زمان به عهده‌ی حضرت است که زمان را به اذن الله سرپرستی می‌کند. گردآوری : دکتر حسین شهبازی شماره تلفن جهت سفارش کتاب : خانم نامدار 09141004966 منبع: www.alwahy.ir
(ره) - آیت الکرسی لطایف تفسیری قرآن (تفسیر آیه الکرسی) حجت الاسلام و المسلمین استاد منصور براعتی نوبت چاپ: اول 1397 تیراژ: 500 نسخه انتشارات: سلوی تبریز تعداد صفحات: 107 شابک: 9786007144145 کتابشناسی ملی: 4850783 استاد براعتی، محور بحث این کتاب را در 107 صفحه پیرامون آیه الکرسی اختصاص داده است. متن آیت‌الکرسی که آیه ۲۵۵ سوره بقره است و همچنین آیات ۲۵۶ و ۲۵۷ سوره بقره به قرار زیر است: «اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ (۲۵۵) لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (۲۵۶) اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (۲۵۷)» «خدای یکتاست، که جز او خدایی نیست، او زنده و جاودانه است، هرگز او را خواب فرا نمی‌گیرد تا چه رسد که به خواب رود، اوست مالک آنچه در آسمانها و زمین است، کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ علم او محیط است به آنچه پیش نظر خلق آمده و آنچه سپس خواهد آمد، و خلق به هیچ مرتبه از علم او احاطه نتوانند کرد مگر به آنچه او خواهد. قلمرو علمش از آسمانها و زمین فراتر، و نگهبانی زمین و آسمان بر او آسان و بی زحمت است، و او والامرتبه و با عظمت است. (۲۵۵) کار دین از روی اجبار نیست (یا هیچ اجباری در دین نیست)، تحقیقا راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشن گردیده، پس هر کس از راه کفر و سرکشی دیو راهزن، برگردد، و به راه ایمان به خدا روی بیاورد، بدون شک، به طنابی محکم و استوار چنگ زده‌است که هرگز نخواهد گسست؛ و خداوند (به هر چه خلق در دل گویند) شنوا و داناست. (۲۵۶) خدا یاری دهنده اهل ایمان است، که آنان را از تاریکی‌های جهل و نادانی به سوی روشنایی می‌برد و آنان که راه کفر را انتخاب کرده‌اند یارانشان، شیاطین و دیوهایند که آنان را از روشنایی به سوی تاریکی‌ها به در می‌برند، این گروه اهل آتشند که در آن همیشه خواهند بود. (۲۵۷)» استاد براعتی در این کتاب برآن است که اگر در قرآن درباره ي آيه يا سوره اي توصيه مي‌شود، يقيناً به مضامين عميق و جايگاه وجودي آن مربوط مي شود. درست هست كه همه آيات قرآن نور هستند ولي اين نورها نسبت به همديگر فرق دارند چنانكه خداوند در قرآن در مورد پيامبران مي فرمايد: «تِلكَ الرُسُل فَضَّلنا بَعضَهُم عَلي بَعضٍ » نسبت به ما همه پيامبرند اما نسبت به خودشان برخي از برخي ديگر برتر هستند و درجات متفاوت دارند. عين اينكه همه معلم ها، معلم هستند ولي نسبت به همديگر تفاوت دارند. آيات نوراني قرآن نيز اين طور هستند. بستگي دارد كه كدام آيه در مورد چه چيزي به ما خبر مي دهد يا صورت كتبيه چه چيزي هستند چون آيات، صورت كتبيه حقايق خارجي هستند. عين كلمه كوه كه صورت كتبيه كوه خارجي هست. آيه‌الكرسي هم چون صورت كتيبة یک حقيقت خارجي بسيار باعظمت هست و در مورد خدا بحث مي كند، به همين خاطر داراي اهميّت زياد هست. برخي آيات در مورد موجودات مثل آسمان و زمين و بارش باران و انسان بحث مي كنند ولي آيه الكرسي در مورد خدا صحبت مي كند و چون خدا از همه چيز برتر هست و مصداق خارجي اين آيه، خدا هست. به همين خاطر اين آيه، از همه آيات برتر هست و اهميّت خاصي دارد. اينكه گفته اند كه اين آيه سبب حفظ انسان مي شود به خاطر اين است كه انسان را به خدا وصل مي كند و خدا انسان را حفظ مي كند. با اين آيه ما از خدا ياري مي خواهيم و تحت الحفظ خدا قرار مي گيريم. البته تحت الحفظ خدا بودن هم معناي خاصي دارد. اين طور نيست كه خدا در یک جاي خاصي قرار دارد و ما خدا را مي خوانيم و او از ما مراقبت مي كند، بلكه خدا هميشه با ما هست ولي اين اختيار به ما داده شده كه گاهي از او بخواهيم تا از ما مراقبت كند.
استاد براعتی می‌نویسد: آيه الكرسي شأن ومنزلت بالايي در قرآن دارد و اين به خاطر مضامين عميقي هست كه اين آيه دارد. اين آيه به خاطر اينكه در مورد صفات خداي تعالي بحث مي‌كند و جايگاه خداي تعالي بلند هست لذا از اين عظمت بالا برخوردار هست. اينكه آيه الكرسي ما را حفظ مي كند، رازش اين است كه انسان با اين آية نوراني با خداي تعالي مرتبط مي‌شود و خداي تعالي هم فرموده كه اگر ما او را بخوانيم، استجابت مي كند. هر وقت كه دل ما با خداست، يقيناً خدا هم با ماست و هر وقت كه خدا با ما باشد، هيچ كس نمي‌تواند به ما آسيب بزند پس ما محفوظ هستيم. در بخشی از این کتاب آمده است که سفارش شده ما اين آيه را زياد بخوانيم و انسان را حفظ مي‌كند. حفظ شدن اصلي حفظ شدن ايمان انسان هست و آنچه در مورد انسان لازم است حفظ شود، ايمان انسان هست هر چند كه عموم مردم منظورشان اين نوع حفظ شدن نيست. اين آيه سبب مي‌شود ايمان انسان به خطر نيفتد، ايمان يعني ارتباط با خدا. اگر انسان به اين آيه عمل كند، خود را به خدا مي‌سپارد كه در اين صورت ايمان انسان حفظ مي‌شود. البته خداي تعالي مي‌فرمايد كه اگر شما به هر نيّت ديگري هم بخوانيد، ما آن مقداري كه صلاح مي‌دانيم به شما مي‌دهيم. مثلاً اگر به خاطر حفظ از بيماري هم بخوانيد، ما شما را از بيماري محفوظ نگه مي‌داريم اما اگر فلسفه بيماري را بدانيد، نمي خواهيد كه از بيماري محفوظ بمانيد. بيماري براي به دست آوردن سلامت روحي هست. بيماران، سلامت روحي به دست مي‌آورند. مرحوم استاد براعتی عقیده دارد که اهميّت آيه الكرسي به خاطر مضامين عميق معرفتي و جايگاه وجودي اين آيه نوراني هست. اين آيه خداي تعالي را به ما معرفي مي كند. «اَللهُ لا اِلهَ إلا هُو الحَيُّ القَيّوم» مي‌فرمايند: «الله» آن ذات مقدسي است كه كمال مطلق هست. اين لفظ جلاله از «وَلَه » گرفته شده است يعني ذاتي كه عامل تحيّر هست. خداي تعالي چون كمال و جمال مطلق و هستي محض هست، سبب مي‌شود كه هر كس بتواند شاهد كمالات خداوند باشد واله شود يعني متحير در كمالات خدا شود. كساني كه مي‌بينند متحير مي شوند و اين تحيّر در اوج قرار دارد. به همين خاطر حضرت امير مؤمنان در مورد ملائك كه متحير ذات‌ اقدس الهي هستند، مي‌فرمايد: تعدادي از روز اول خلقت كه تكبير گفته و در حال قيام هستند، هنوز به‌ركوع نرفته‌اند. واله هستند. دسته ي ديگر در ركوع هستند و هنوز از ركوع برنخاسته‌اند و تعدادي هستند كه در سجده هستند و هنوز از سجده برنخاسته اند و اين واله شدن لذت بسيار زيادي دارد به طوري كه اينها حاضر نيستند اين لذت را از دست بدهند. به همين خاطر دعاي پيامبر اكرم (ص) اين بود كه «رَبِّ زِدني فِیکَ تَحيُّراً». در تفسير آيه الكرسي بيان شدكه خداي تعالي ذات پاكي است كه غيراز او كسي نيست. «لا اِلهَ إلا هُو» خدايي كه حيّ و قيّوم هست. هم حيات محض و هم قيّوم هست. قيّوم يعني هم خودش محفوظ هست و هم حفظ و صيانت ديگران بند به اوست. خداي تعالي محفوظ هست و خطري او را تهديد نمي‌كند به خاطر اينكه غير از خدا وجود ندارد كه خدا را تهديد كند چون كمال محض هست و كمال محض بودن جايي براي غير باقي نگذاشته است. خدا آن ذات پاك و متعالي است كه غيراز او نيست. يعني غير از او كسي كه بتواند روي پاي خود باشد، نيست. هستي تمام موجودات عالم با اتصال به خدا تأمين مي‌شود. آن ذات مقدسي كه غير از او هيچ موجود مستقلي نيست، حيّ و قيّوم هست. در تفسیر «لا تَاخُذُهُ سِنَهٌ و لا نَومٌ» می‌فرماید: هيچ وقت چرت و خواب آلودگي به خداي تعالي عارض نمي‌شود. اينكه به خدا خواب عارض نمي شود چند علت دارد: خواب در اثر خستگي هست و خستگي در عالم ماده مطرح هست. يعني بدن بايد خوابانده شود تا سلول‌ها انرژي از دست رفته را بگيرند. قبل از خواب هم حالت چرت هست كه به انسان عارض مي شود. خداي تعالي انرژي از دست نمي دهد چون اوصاف ماده را ندارد. خدا همه جا هست و همه چيز مال اوست، چيزي خارج از او وجود ندارد كه انرژي از دست بدهد تا خسته شود و احتياج به خواب داشته باشد و قبل از خواب هم حالت چرت به او عارض بشود.