eitaa logo
کانال مفسر قرآن، استاد براعتی
47 دنبال‌کننده
18 عکس
2 ویدیو
0 فایل
معرفی و نشر آثار و بیانات استاد منصور براعتی
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از سوالات بنیادی و مهم برای جوانان و هر شخص مسلممان این است که چرا کشورهای غیر اسلامی به این زودی متلاشی نمی‌شوند؟  استاد براعتی در صفحه 74 جلد دوم، به این پرسش مهم، پاسخ عالمانه دارد و دلیل اصلی را تقید غربیان به برخی کارهای خوب می‌داند که به صورت فرهنگ درآمده است. والا خدای تعالی اجازه نمی‌دهد حکومت فاسدان دوام بیاورد.    در طول تفسیر چهره ملکی و ملکوتی، استاد براعتی، قیامت را باطن این دنیا معرفی می‌کند. در بخشی دیگر، دو قوس انسانی یعنی قوس صعودی و نزولی در نظرگاه استاد براعتی آورده می‌شود. انسان در این قوس‌ها دو مرتبه عقلانی و مرتبه نازله در وجود خود دارد.    موضوعات دیگر جلد دوم کتاب لطایف تفسیری قرآن عبارت‌اند از: نسبت برزخ به دنیا،  نظام احسن الهی، همراهی انسان با کاروان هستی است. از صفحه 93 به بعد، بحث مهم اسم اعظم الهی و لفظ جلاله «الله» تفسیر داده می‌شود. در این مقام زبان ادبی بر زبان معیار تفوق دارد. بعد از آن مرحوم استاد براعتی، مقام محمود پیامبر اعظم(ص) را تبیین می‌کند و فرق ایشان با قرآن را در مراتب تجلی بیان می‌دارد. این بخش از کتاب، صبغه عرفانی دارد. زیرا مقام معنوی پیامبر(ص) و وصل ایشان به منبع فیض الهی بررسی می‌شود. پیامبر(ص) به سبب قرآن ناطق بودن در مراتب بالاتر، بر قرآن نازل شده برتری دارد. به همین دلیل براعتی عقیده دارد که در همه حال باید مقتدای انسان‌ها، پیامبر(ص) باشد.    موضوعات دیگر جلد دوم کتاب لطایف تفسیری، تفسیر رحمت عام الهی در واژه «رحمان» و تفاوت آن با لفظ «رحیم» است. در ادامه مظاهر اسمای حسنای الهی در سیمای انبیا مخصوصاً قافله‌سالار این کاروان یعنی وجود مبارک حضرت ختمی‌مرتبت محمد(ص) تبیین می‌شود. و در همین بخش مقام سترگ امامان معصوم(ص) و منزلت والای آن‌ها نسبت به سایر انبیا با استدلالات قرآنی و روایی توضیح داده می‌شود.    در بخش‌های پایانی کتاب، استاد براعتی با برشمردن علم از مصادیق رحمت خاص الهی برآن است که عالم اهل عبادت است. او عقیده دارد هرچند که انسان مجتهد و مرجع تقلید باشد، پروفسور و علامه دهر باشد. اگر دارای تقوا نباشد، علم ندارد. به این خاطر علی(ع) می‌فرماید: خیلی از علما هستند که کشته جهلند. یعنی عالم نیستند جاهلند. عالم واقعی، عاقل است و به مرتبه عقلانیت رسیده است. در نهایت استاد براعتی، جلد دوم کتاب لطایف تفسیری را با توضیح ابعاد دیگر سوره حمد به پایان می‌رساند.     گردآوری : دکتر حسین شهبازی شماره تلفن جهت سفارش کتاب : خانم نامدار  09141004966 منبع: سایت استاد براعتی به آدرس www.alwahy.ir
لطایف تفسیری قرآن- سوره حجرات مؤلّف: حجت‌الاسلام‌ و المسلیمن استاد منصور براعتی ناشر: انتشارات سلوی تبریز زبان: فارسی سال چاپ: پاییز 1391 نوبت چاپ: اول تیراژ: 5000 نسخه تعداد صفحات: 154 قطع و نوع جلد: وزیری (شومیز) شماره کتابشناسی ملّی: 2833993 شابک: 9786009255689 استاد براعتی در این جلد در کنار تفسیر موضوعی برخی از آیات سوره‌های مختلف، شاکله بحث را پیرامون تفسیر سوره حجرات پی‌ریزی می‌کنند. ایشان ابتدا به رمز بسم‌الله الرحمن الرحیم به عنوان رمز ورود به مرتبه‌ای از کمالات انسان توجه دارد. اقتدا به پیامبر در تمام شئون زندگی و پیشی نگرفتن از خدا و رسول از مطالب آغازین کتاب است. استاد براعتی از صفحه 51 این جلد به تمثیل هبوط آدم و همسرش از بهشت برزخی اشاره دارد. در این بخش، اطلاعات مهم و موضوعات ارزشمند بهشت برزخی واکاوی می‌شود. کیفیت فریب دادن شیطان، سقوط عمل و ارتباط آن با هبوط آدم توضیح داده می‌شود. استاد براعتی عقیده دارد همه تلاش شیطان معطوف به انحراف انسان است. انسان جایگاهی دارد که مورد حسد قرار گرفته است. به همین خاطر تلاش دارند که انسان را ساقط بکنند و به چاه بیندازند. سرگذشت انبیا در این مقام، همان جریان ماست. قرآن، سرگذشت هر پیامبری را نقل می‌کند، مثال سرگذشت زندگی ماست، یک‌بار در قالب آدم، یک‌بار در قالب هود، یک‌بار در قالب یوسف و … چون از نظر شاکله وجودی فرقی بین ما و انبیا وجود ندارد. مثلاً اگر سرگذشت آدم(ع) را مطالعه کنیم؛ در قرآن آمده است: «فَتَلَقّی آدَمُ مِن ربِّه کَلَماتٍ فَتَابَ عَلَیه» (بقره، 37). آدم (ع) از خداوند معذرت خواستند و برگشتند. ما هم مرتّب سقوط می‌کنیم. با سرلوحه قرار دادن آدم(ع) باید برگردیم و از خداوند عذر بخواهیم و جبران مافات کنیم. استاد براعتی عقیده دارد که بهشت و جهنم وحدت وجودی انسان در قالب کثرات است. این همه مصادیق بهشت و نعمت‌ها را که در سوره‌های الرحمن، واقعه و سایر سوره‌ها می‌شمارند، در واقع محصول اعمال ماست. انسان سازندة آن‌هاست. انسان همیشه قرین اعمالش است. این اعمال، همان ظهور وحدت وجودی خودش در قالب کثرات است و کثرات، صفات انسان هستند. همچنان‌که خداوند دارای دارای ذات و صفات است، انسان هم ذات و صفات دارد. اعمال ما، رفتارها و گفت‌و‌گوهای ما صفات فعلی ما هستند. صفات فعلی ما باید به طور دقیق تعیین و چیده شده و همخوانی داشته باشند. ما با این صفات ابدی خواهیم بود. سختی و امتحان سبب ظهور توانمندی انسان است. امتحان از محنت می‌آید. محنت یعنی سختی و حکمتش در زندگی انسان که در کانون سختی قرار دارد این است که آن قابلیت‌ها، دارایی‌ها و توانمندی‌های انسان آشکار می‌شود. اگر ظهور وحدت در کثرت‌مان را دقیق بکنیم، به قدر معلوم بکنیم، به نبی خدا اقتدا بکنیم، این زمینه در ما پدید می‌آید که از عهده امتحانات سخت بربیاییم. در تفسیر آیه «وَلَوْ اَنَّهُم صَبَروا حتّی تَخرُجَ اِلَیهم لَکانَ خَیْراً لَهُم واللهُ غَفورٌ رَحیمٌ» (حجرات،5) و آیات قبل سوره حجرات که تأکید بر رعایت ادب نزد پیامبر اکرم(ص) یا انسان کامل دارد، براعتی علاوه بر توضیح مصادیق ادب و واکاوی ابعاد آن عقیده دارد انسان کامل و در عصر حاضر حضرت ولی عصر(عج) عهده‌دار امور زندگی ماست. او برآن است که انسان کامل این قدرت را دارد که می‌تواند یک نفر را با شکل انسانی خلق کند و او برود و کارها را انجام دهد. پرداختن به امری، امام زمان(ع) را از امور دیگر باز نمی‌دارد در بخش دیگر این کتاب، استاد براعتی توضیحاتی پیرامون سال انسانی ارائه می‌دهد. سال انسان از رمضان آغاز و به رمضان دیگر ختم می‌شود و با سال طبیعت تفاوت دارد. در تفسیر آیه شش سوره حجرات، استاد براعتی عقیده دارد‌ انسان حق ندارد به حرف غیرخدا گوش دهد. بعد توضیحاتی دربارة شرک بودن فرهنگ غلط «اول خدا، دوم شما» ارائه می‌دهد. ادامه مباحث کتاب پاسخ به سوالات ذیل است: 1) چه کسانی حقیقتاً محرمند؟ 2) چرا امام حسن(ع) نتوانست جعده را عوض کند؟ 3) رمز بسم الله چیست؟ 4) تعریف راستین علما 5)چهره حقی و چهره خلقی چیست؟ و… از صفحه 108 توضیحاتی درباره اینکه دین مجموعه عقل و نقل است، داده می‌شود. استاد براعتی در این بخش به تبیین دو پیامبر درونی و ظاهری می‌پردازد. نقش عقل به عنوان حجت باطنی در هدایت انسانی بسی والاتر از بقیه براهین است. اگر پیام هادیان الهی در خارج از وجودمان را گوش می‌کنیم وبه فرمایشاتشان عمل می‌کنیم، همه‌اش به سبب آموزه‌های پیامبر درونی‌مان هست. ما اول از طریق براهین عقلی اصل ضرورت پیامبر را به دست می‌آوریم، بعد مصداق را با همین پیامبر درونی پیدا می‌کنیم و دستمان را بعد از آن به پیامبر بیرونی می‌سپاریم. استاد برآن است که بعضی‌ها تلاش کرده اند تا عقل و دین را از هم جدا کنند ولی باید اذعان داشت که عقل در برابر دین نیست. هرچند این قبیل افراد عقل تجربی را ملاک قرار م
ی‌دهند. در رابطه با عقل باید به این نکته کلیدی توجه کرد که عقل یکی از منابع دین است. در دین دو منبع داریم؛ عقل و وحی. ما خداوند و وحدانیت او را به همراه معاد و نبوت و … را با عقل می‌یابیم. این‌ها اصول دین ما و آموزه‌های پیامبر درونی ما هستند نه آموزه‌های پیامبر بیرونی که از ناحیة پیامبر اکرم(ص) در حوزة تشریعی به دست آورده باشیم. استاد براعتی در تفسیر آیه هفت سوره حجرات، پیرامون قرآن ناطق و صامت توضیحاتی ارائه می‌دهد که در شناخت مقام والای پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(علیهم‌السلام) به عنوان قرآن ناطق، مثمر ثمر تلقی می‌شود. استاد براعتی در آیة «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلي‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ» (حجرات، 6) به تفسیر جملات پایانی آیه و کیفیت پشیمانی در دنیا و آخرت می‌پردازد. و در آیة بعدی «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ» توضیح می‌هد که چگونه دنبال زینت خودمان باشیم. و ادامة آیه هفت سوره حجرات «وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» دلالت بر این دارد که همه می‌خواهند دارایی وجودشان آشکار شود. فسق مورد کراهت دل ماست. خداوند می‌فرماید: فسق و از راه خارج شدن را مورد کراهت شما قرار دادیم. راه هم همان خودتان هستید. از خودتان منحرف نشوید. از قرآن استفاده شده و معلوم می‌شود صراط مستقیم همان دل ماست. صراط مستقیم خارج جان ما نیست. خدایا مرا به خودم هدایت کن تا از خودم غافل نباشم. به همین خاطر فرمود: اگر کسی خدا را فراموش بکند، خودش را فراموش می‌شود یعنی خودش را فراموش می‌کند. «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (حشر،19) در ادامه سوالاتی از قبیلِ تفضّل چیست؟ آیا حاکمیت نعمت است؟ چرا در امور مختلف نباید از منبع دینی الهی غفلت کرد؟ پاسخ داده می‌شود. بخش‌های پایانی کتاب، در تفسیر آیه 15 سوره حجرات دلالت بر محقق و مجتهد بودن انسان مسلمان در اصول است. موضوعات بعدی پیرامون عناوین ایمان یعنی یکی بودن رفتار انسان در جلوت و خلوت و گناه علامت شک است. کتاب با تفسیر آیات 16 و 17 سوره حجرات پایان داده می‌شود. گردآوری : دکتر حسین شهبازی شماره تلفن جهت سفارش کتاب : خانم نامدار 09141004966 منبع: www.alwahy.ir
(ره) - امام شناسی لطایف تفسیری قرآن (امام شناسی) حجت الاسلام و المسلمین استاد منصور براعتی نوبت چاپ: اول پاییز 1392 تیراژ: 500 نسخه انتشارات: سلوی تبریز تعداد صفحات: 65 کتابشناسی ملی: 3233601 استاد براعتی در سرآغاز کتاب به ضرورت ارتباط با امام می‌پردازد. از جمله نكاتي كه در مورد ضرورت ارتباط با امام زمان مطرح است و اهل معرفت در اين رابطه استخراج نموده و ارائه نموده اند، این که امام قرآن ناطق است و ارتباط با امام، ارتباط با قرآن است و ارتباط با قرآن هم قرائت قرآن نيست. قرائت قرآن مقدمه ارتباط با قرآن است. قرائت قرآن عمل صالح است كه سبب مي شود انسان با قرآن مرتبط شود والّا قرائت قرآن ارتباط و انس با قرآن نيست. انس با قرآن اين است كه انسان بتواند به قرآن دست پيدا كند و به محضر قرآن مشرف شود . قرآن يك حقيقت خارجي است. آن حقيقت خارجي در شكل انسان ، وجود امام زمان است يعني كسي كه بتواند با قرآن ارتباط برقرار كند، يقيناً مي‌تواند محضر امام زمان را درك كند. اين معنای انس و ارتباط با قرآن است. براي ما هم خداوند در قرآن مي فرمايد كه قرآن را آن گونه كه شايسته است، تلاوت كنيد. مؤمنين را هم كه توصيف می کند، مي‌فرمايد: اينها كساني هستند كه «يَتلَونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ». امام (ع) همان قرآن است قرآني كه در قالب انسان عرضه شده است اما توصیه شده که با اين قرآن چه در قالب انسان كامل و چه قرآن تدوين شده، ارتباط داشته باشيم . در مورد علل ارتباط از جمله نكاتي كه مطرح است، چنان كه در نهج البلاغه هست، اين كه در پرتو اين ارتباط با قرآن و امام عصر (سلام الله عليه) انسان به نيازهاي خود به معناي حقيقي آن گونه كه شايسته است و از بستر حقيقت خارج انتزاع پيدا مي كند، پي مي برد نه اينكه به نيازهاي كاذب گرفتار شود. نياز انسان چيست؟ انسان كه تمام وجودش نياز است. « يا اَيُّها الناسُ اَنتُم الفُقراء اِلَي الله» ما كه فقر محض هستيم اما نياز حقيقي ما چيست؟ نيازي كه با تلاش و تكاپو برطرف مي شود و ما دائم براي رفع نياز در كوشش و تلاش هستيم، آن نياز حقيقي چيست؟ آيا خوردن و نوشيدن و پوشيدن نياز ماست؟ ضمن اينكه اين ها نياز ماست اما به ما نگفته‌اند كه اين نيازها را از خدا بخواهيد. به خاطر اين نيازها به ما نگفته‌اند زياد تلاش كنيد. جواب اين نيازها را به راحتي و به وفور در اختيار ما قرار داده اند. اگر الآن از اكثرمردم بپرسید كه نيازشان چيست؟ خوردن و نوشيدن و پوشيدن را مطرح مي كنند در حالي كه نياز ما اينها نيست. نه اينكه ما به اين ها نياز نداريم ولي نيازي هستند كه برطرف شده‌اند و در نتيجه نياز محسوب نمي‌شوند. خداي تعالي همه نيازهاي ما را برطرف كرده است. چرا مي‌فرمايد كه به دنبال امام و قرآن راه بيفتيد؟ «مَن ماتَ و لَم يَعرِف اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مَيتاً جاهِليّه» علت اين است كه در اين صورت انسان به نياز حقيقي خود پي نمي برد. امير مؤمنان در توصيف متّقين مي فرمايد: اين ها كساني هستند كه شب ها اهل تلاوت قرآن هستند. يعني شب‌ها اين‌ها به پيشوايي قرآن رهرو هستند. به دنبال قرآن مي روند و مراتب كمالي را با راهنمايي قرآن طي مي‌كنند. وقتي طي كردند، محزون مي‌شوند. انسان زماني محزون مي‌شود كه احتياج و كمبود و نقص داشته باشد. چگونه است كه انسان متّقي وقتي به دنبال قرآن راه مي افتد، محزون مي شود؟ «يُحزِنوُنَ بِهِ اَنفُسَهُم» چرا اين‌ها از طريق قرآن محزون مي‌شوند؟ چون قرآن نور است و اين‌ها با تبعيّت از قرآن به نيازهاي خود پي مي‌برند.
استاد براعتی عقیده دارد، امام (ع) كسي است كه دست ما را مي‌گيرد و مي‌برد تا بگويد كه اين ها مال شماست. اين همان پرواز است. سير در كل عالم است. اين نكته را تذكر مي‌دهند كه اگر حركتي نكنيد و ارتباطي برقرار نكنيد و دريافت هاي شما همه عرض باشد، فلسفه خلقت‌تان را از عرف بگيريد كه اكثر ما فلسفه زندگي را از عرف مي گيريم، پشيمان خواهيد شد. شما در يك روز مي‌توانستيد ثروتمندترين موجود در عالم خلقت باشيد ولي فرصت را از دست مي دهيد و تو مي‌بيني كه به هيچ چيز دست نيافته‌اي. راز قضيه هم اين است كه تو براي رسيدن به حجّت الهي حركتي نكردی تا به تو پرواز را ياد بدهيم تا به امورت برسي . اين از جمله نكاتي است كه مطرح است و مي فرمايند كه سعي كنيد تا به نيازتان پي ببريد. يكي از نيازهاي انسان اين است كه انسان به حقيقت وجودش پي ببرد ضمن اينكه عالم مال اوست، به آن عالم در وجود خودش پي ببرد. با خود حقيقي خودش همنشين باشد و لازمه‌ي آن اين است كه از خود كاذب خودش حركت كند و به خود حقيقي‌اش پي ببرد. با انس با قرآن مي‌تواند به اين مسئله برسد. اگر انسان قيد و بند چهره‌ي خلقي‌اش را كنار بزند، در اين صورت به حقيقت خودش پي مي برد. وجود امام و قرآن براي همين است. امام معصوم (ع) مصداق عینی قرآن است. این که وجود مبارک پیامبر اکرم (ص ) می فرماید که قرآن و اهل بیت از هم جدا نمی گردند چون هر دویک مقوله اند. «لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ» چون دو چهره‌ی یک مقوله محسوب می‌شوند. یکی حقایقی به صورت کتبی است که در عالم ظهور کرده است و یکی صورت عینی حقایق است. به این خاطر در نهج‌البلاغه امیرمؤمنان (س) می فرماید که من قرآن ناطق هستم و قرآن چه همان کتاب الهی باشد و یا انسان کامل باشد، هدایت ما مبتنی بر اوست. اگر ما بخواهیم به قوام هستی مان دست بیابیم، باید از قرآن استفاده کنیم. «یَهدِی للَّتی هِیَ أقوَمُ» اما شرطی که برای بهره برداری از این قرآن مطرح شده، طهارت درونی است. «لایَمَسَّهُ اِلّا المُطَهّروُن» به محضر این قرآن نمی‌توانند نائل شوند مگر انسان‌های پاک. استاد براعتی در خصوص مرگ جاهلی برآن است که به مصداق حدیث مشهور هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیّت مرده است. شناختی که در اینجا مطرح است، شناخت از حیث ندانستن نیست بلکه شناخت از حیث معرفت شهودی است. لازمه‌ی معرفت شهودی، شدن است. بنابراین معنای روایت این می شود که هر کس بمیرد و امام زمان نشود چون امامت امام تبدیل ما به کمالات امام است. عین اینکه معلم که درکلاس با دانش آموزان سر و کار دارد، می‌خواهد دانش آموزان را مثل خودش بکند يعني مثل خودش باسواد كند. انسان کامل هم ما را مثل خودش به کمال می رساند. منظور از شناخت امام زمان، معرفت شهودی و مثل ایشان کامل شدن است. اگر ما امام زمان را بشناسیم ولی مثل ایشان نباشیم، به درد نمی‌خورد. مثل عالم بی عمل می شود که به درد نمی خورد. شناخت اصلي ذات اقدس الهی هم شناخت شهودی است یعنی شناختی که از سنخ دیدن و شدن است. در این صورت انسان حالت الهی پیدا می‌کند. حضرت ولی عصر (عج) هم ولایت و سرپرستی عالم را عهده‌دار است و هم صاحب زمان است. مدیریت زمان به دست وجود مبارک حضرت ولی‌عصر، سلام‌الله علیه، است. هم ولایت زمان به عهده‌ی حضرت است که زمان را به اذن الله سرپرستی می‌کند. گردآوری : دکتر حسین شهبازی شماره تلفن جهت سفارش کتاب : خانم نامدار 09141004966 منبع: www.alwahy.ir
(ره) - آیت الکرسی لطایف تفسیری قرآن (تفسیر آیه الکرسی) حجت الاسلام و المسلمین استاد منصور براعتی نوبت چاپ: اول 1397 تیراژ: 500 نسخه انتشارات: سلوی تبریز تعداد صفحات: 107 شابک: 9786007144145 کتابشناسی ملی: 4850783 استاد براعتی، محور بحث این کتاب را در 107 صفحه پیرامون آیه الکرسی اختصاص داده است. متن آیت‌الکرسی که آیه ۲۵۵ سوره بقره است و همچنین آیات ۲۵۶ و ۲۵۷ سوره بقره به قرار زیر است: «اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ (۲۵۵) لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (۲۵۶) اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (۲۵۷)» «خدای یکتاست، که جز او خدایی نیست، او زنده و جاودانه است، هرگز او را خواب فرا نمی‌گیرد تا چه رسد که به خواب رود، اوست مالک آنچه در آسمانها و زمین است، کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ علم او محیط است به آنچه پیش نظر خلق آمده و آنچه سپس خواهد آمد، و خلق به هیچ مرتبه از علم او احاطه نتوانند کرد مگر به آنچه او خواهد. قلمرو علمش از آسمانها و زمین فراتر، و نگهبانی زمین و آسمان بر او آسان و بی زحمت است، و او والامرتبه و با عظمت است. (۲۵۵) کار دین از روی اجبار نیست (یا هیچ اجباری در دین نیست)، تحقیقا راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشن گردیده، پس هر کس از راه کفر و سرکشی دیو راهزن، برگردد، و به راه ایمان به خدا روی بیاورد، بدون شک، به طنابی محکم و استوار چنگ زده‌است که هرگز نخواهد گسست؛ و خداوند (به هر چه خلق در دل گویند) شنوا و داناست. (۲۵۶) خدا یاری دهنده اهل ایمان است، که آنان را از تاریکی‌های جهل و نادانی به سوی روشنایی می‌برد و آنان که راه کفر را انتخاب کرده‌اند یارانشان، شیاطین و دیوهایند که آنان را از روشنایی به سوی تاریکی‌ها به در می‌برند، این گروه اهل آتشند که در آن همیشه خواهند بود. (۲۵۷)» استاد براعتی در این کتاب برآن است که اگر در قرآن درباره ي آيه يا سوره اي توصيه مي‌شود، يقيناً به مضامين عميق و جايگاه وجودي آن مربوط مي شود. درست هست كه همه آيات قرآن نور هستند ولي اين نورها نسبت به همديگر فرق دارند چنانكه خداوند در قرآن در مورد پيامبران مي فرمايد: «تِلكَ الرُسُل فَضَّلنا بَعضَهُم عَلي بَعضٍ » نسبت به ما همه پيامبرند اما نسبت به خودشان برخي از برخي ديگر برتر هستند و درجات متفاوت دارند. عين اينكه همه معلم ها، معلم هستند ولي نسبت به همديگر تفاوت دارند. آيات نوراني قرآن نيز اين طور هستند. بستگي دارد كه كدام آيه در مورد چه چيزي به ما خبر مي دهد يا صورت كتبيه چه چيزي هستند چون آيات، صورت كتبيه حقايق خارجي هستند. عين كلمه كوه كه صورت كتبيه كوه خارجي هست. آيه‌الكرسي هم چون صورت كتيبة یک حقيقت خارجي بسيار باعظمت هست و در مورد خدا بحث مي كند، به همين خاطر داراي اهميّت زياد هست. برخي آيات در مورد موجودات مثل آسمان و زمين و بارش باران و انسان بحث مي كنند ولي آيه الكرسي در مورد خدا صحبت مي كند و چون خدا از همه چيز برتر هست و مصداق خارجي اين آيه، خدا هست. به همين خاطر اين آيه، از همه آيات برتر هست و اهميّت خاصي دارد. اينكه گفته اند كه اين آيه سبب حفظ انسان مي شود به خاطر اين است كه انسان را به خدا وصل مي كند و خدا انسان را حفظ مي كند. با اين آيه ما از خدا ياري مي خواهيم و تحت الحفظ خدا قرار مي گيريم. البته تحت الحفظ خدا بودن هم معناي خاصي دارد. اين طور نيست كه خدا در یک جاي خاصي قرار دارد و ما خدا را مي خوانيم و او از ما مراقبت مي كند، بلكه خدا هميشه با ما هست ولي اين اختيار به ما داده شده كه گاهي از او بخواهيم تا از ما مراقبت كند.
استاد براعتی می‌نویسد: آيه الكرسي شأن ومنزلت بالايي در قرآن دارد و اين به خاطر مضامين عميقي هست كه اين آيه دارد. اين آيه به خاطر اينكه در مورد صفات خداي تعالي بحث مي‌كند و جايگاه خداي تعالي بلند هست لذا از اين عظمت بالا برخوردار هست. اينكه آيه الكرسي ما را حفظ مي كند، رازش اين است كه انسان با اين آية نوراني با خداي تعالي مرتبط مي‌شود و خداي تعالي هم فرموده كه اگر ما او را بخوانيم، استجابت مي كند. هر وقت كه دل ما با خداست، يقيناً خدا هم با ماست و هر وقت كه خدا با ما باشد، هيچ كس نمي‌تواند به ما آسيب بزند پس ما محفوظ هستيم. در بخشی از این کتاب آمده است که سفارش شده ما اين آيه را زياد بخوانيم و انسان را حفظ مي‌كند. حفظ شدن اصلي حفظ شدن ايمان انسان هست و آنچه در مورد انسان لازم است حفظ شود، ايمان انسان هست هر چند كه عموم مردم منظورشان اين نوع حفظ شدن نيست. اين آيه سبب مي‌شود ايمان انسان به خطر نيفتد، ايمان يعني ارتباط با خدا. اگر انسان به اين آيه عمل كند، خود را به خدا مي‌سپارد كه در اين صورت ايمان انسان حفظ مي‌شود. البته خداي تعالي مي‌فرمايد كه اگر شما به هر نيّت ديگري هم بخوانيد، ما آن مقداري كه صلاح مي‌دانيم به شما مي‌دهيم. مثلاً اگر به خاطر حفظ از بيماري هم بخوانيد، ما شما را از بيماري محفوظ نگه مي‌داريم اما اگر فلسفه بيماري را بدانيد، نمي خواهيد كه از بيماري محفوظ بمانيد. بيماري براي به دست آوردن سلامت روحي هست. بيماران، سلامت روحي به دست مي‌آورند. مرحوم استاد براعتی عقیده دارد که اهميّت آيه الكرسي به خاطر مضامين عميق معرفتي و جايگاه وجودي اين آيه نوراني هست. اين آيه خداي تعالي را به ما معرفي مي كند. «اَللهُ لا اِلهَ إلا هُو الحَيُّ القَيّوم» مي‌فرمايند: «الله» آن ذات مقدسي است كه كمال مطلق هست. اين لفظ جلاله از «وَلَه » گرفته شده است يعني ذاتي كه عامل تحيّر هست. خداي تعالي چون كمال و جمال مطلق و هستي محض هست، سبب مي‌شود كه هر كس بتواند شاهد كمالات خداوند باشد واله شود يعني متحير در كمالات خدا شود. كساني كه مي‌بينند متحير مي شوند و اين تحيّر در اوج قرار دارد. به همين خاطر حضرت امير مؤمنان در مورد ملائك كه متحير ذات‌ اقدس الهي هستند، مي‌فرمايد: تعدادي از روز اول خلقت كه تكبير گفته و در حال قيام هستند، هنوز به‌ركوع نرفته‌اند. واله هستند. دسته ي ديگر در ركوع هستند و هنوز از ركوع برنخاسته‌اند و تعدادي هستند كه در سجده هستند و هنوز از سجده برنخاسته اند و اين واله شدن لذت بسيار زيادي دارد به طوري كه اينها حاضر نيستند اين لذت را از دست بدهند. به همين خاطر دعاي پيامبر اكرم (ص) اين بود كه «رَبِّ زِدني فِیکَ تَحيُّراً». در تفسير آيه الكرسي بيان شدكه خداي تعالي ذات پاكي است كه غيراز او كسي نيست. «لا اِلهَ إلا هُو» خدايي كه حيّ و قيّوم هست. هم حيات محض و هم قيّوم هست. قيّوم يعني هم خودش محفوظ هست و هم حفظ و صيانت ديگران بند به اوست. خداي تعالي محفوظ هست و خطري او را تهديد نمي‌كند به خاطر اينكه غير از خدا وجود ندارد كه خدا را تهديد كند چون كمال محض هست و كمال محض بودن جايي براي غير باقي نگذاشته است. خدا آن ذات پاك و متعالي است كه غيراز او نيست. يعني غير از او كسي كه بتواند روي پاي خود باشد، نيست. هستي تمام موجودات عالم با اتصال به خدا تأمين مي‌شود. آن ذات مقدسي كه غير از او هيچ موجود مستقلي نيست، حيّ و قيّوم هست. در تفسیر «لا تَاخُذُهُ سِنَهٌ و لا نَومٌ» می‌فرماید: هيچ وقت چرت و خواب آلودگي به خداي تعالي عارض نمي‌شود. اينكه به خدا خواب عارض نمي شود چند علت دارد: خواب در اثر خستگي هست و خستگي در عالم ماده مطرح هست. يعني بدن بايد خوابانده شود تا سلول‌ها انرژي از دست رفته را بگيرند. قبل از خواب هم حالت چرت هست كه به انسان عارض مي شود. خداي تعالي انرژي از دست نمي دهد چون اوصاف ماده را ندارد. خدا همه جا هست و همه چيز مال اوست، چيزي خارج از او وجود ندارد كه انرژي از دست بدهد تا خسته شود و احتياج به خواب داشته باشد و قبل از خواب هم حالت چرت به او عارض بشود.
در تفسیر جمله‌ی بعدی آیه به مصداق « لَهُ ما فِي السَّمواتِ و ما فِي الاَرضِ… » مي‌فرمايد كه زمين و آسمان مال پروردگار عالم هست، بنابراين خداي تعالي مالك حقيقي همه چيز و همه جا هست. به همين خاطر اين معنا را به ما تذكر مي دهند كه هيچ وقت نگوييد اميدم در زمين به توست. خدا در همه جا هست. «وَهُوَ الَّذي فِي السَّماءِ اِلهٌ و فِي الاَرضِ إلهٌ وَ هُو الحَکیمُ العَلِيمُ» (زخرف، 84) خداي تعالي در همه جا حضور دارد. البته زمين و آسمان هم نسبي هست. آسمان نسبت به ما بالاي سرما هست ولي اگر شما از كره زمين خارج شويد، كره زمين هم آسمان محسوب مي‌شود. بنابراين گاهي ما از روي غفلت چنين حرف‌هايي را مي‌زنيم. اگر اين سخن با دقّت گفته شود، شرك هست. مؤمن به هيچ وجه نبايد چنين حرف‌هايي را بزند. چنانكه مؤمن نبايد بگويد كه اول خدا، دوم شما. چون خدا هم اول هست و هم آخر. خدا اولي است كه نكته مقابل ندارد. بنابراين هيچ كس نمي‌تواند نسبت به خدا دومي باشد. در ادامه کتاب، مسائلی چون شفاعت، وساطت حقیقی، علم الهی، علم حضوری خداوند، نامحدود بودن جایگاه فرمانروایی خداوند، آرامش قلب نتیجه اعتقاد به خداوند، آشکار بودن رشد و گمراهی، جایگاه دین و ایمان، معامله با خداوند و سرپرستی خداوند به تفصیل شرح داده می‌شود. این کتاب در 107 صفحه بعد از رحلت استاد براعتی در سال 1397 توسط انتشارات سلوی تبریز به طبع رسید و در 500 تیراژ در اختیار علاقه‌مندان معارف قرآنی و اسلامی قرار گرفت. گردآوری : دکتر حسین شهبازی شماره تلفن جهت سفارش کتاب : خانم نامدار 09141004966 منبع: www.alwahy.ir
(ره) - تفسیر سوره فرقان لطایف تفسیری قرآن – تفسیر سوره فرقان مؤلف: حجت‌الاسلام و المسلمین استاد منصور براعتی ناشر: انتشارات سلوی تبریز زبان: فارسی سال چاپ: 1392 نوبت چاپ: 1 تیراژ: 500 نسخه تعداد صفحات: 196 قطع و نوع جلد: وزیری (شومیز) شماره کتاب‌شناسی ملّی: 2833269 شابک: 9786009255672 محور بحث این کتاب، سوره فرقان است. در رابطه با ویژگی‌های این سوره می‌فرمایند: این سورة مبارک چنان که از سیاق آیاتش استفاده می‌شود، مکّی هست. بحث این سوره در رابطه با توحید و یگانگی ذات اقدس الهی است و بُت پرستی را مورد نکوهش قرار می‌دهد. در رابطه با قرآن، نبوّت پیامبر اکرم(ص) و نشانه‌ی بندگان خدا بحث می‌شود. استاد براعتی بر آن است که وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) مظهر لفظ جلاله «الله» است یعنی «الله» که محیرالعقول است جمیع کمالات را داراست آن جمیع کمالات در وجود مبارک پیامبر(ص) ظاهر و او مظهر همه این کمالات است و در ایشان لفظ جلاله جلوه کرده است. مرحوم استاد براعتی معتقد است هستی انسان، سه مرتبه دارد؛ عالم عقل، برزخ، مُلک. عالم ملک نسبت به عالم برزخ، به منزله رحم مادر است نسبت به دنیا. عالم برزخ هم نسبت به عالم عقل که همان قیامت است، کوچک است همانند رحم مادر نسبت به دنیا. به همین خاطر مجاری ادارکی که از ابزارهای ارتباطی انسان هستند، در عالم رحم فقط بند ناف است. نیازهای انسان در عالم رحم مادر از طریق بند ناف تأمین می‌شود. در همان عالم رحم مادر مجاری ادراکی که همان ابزارهای ارتباطی انسان هستند، شکل می‌گیرد چون طبیعت وسیع است احتیاج به ابزارهای ارتباطی زیاد داریم، پس بند ناف کفایت نمی‌کند. ایشان در تفسیر آیه اول سورة فرقان «تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا» می‌نویسند: متبارک است ذات اقدس الهی که فرقان بین حق و باطل را به بنده اش نازل کرد. فرقان یعنی فارق بین حق و باطل. البته حق و باطل بیانی است. اینطور نیست که در عالم هم حق باشد و هم باطل. در عالم حق محض ظهور دارد. چون عالم «وجه الله» است و «وجه الله» هم حق محض است. باطل فقط اعتباریات و وهمیّات انسان هستند که با حقایق خارجی منطبق نیستند. خیلی از اعتباریات و وهمیّات است که واقعیّت خارجی ندارد. و انسان سرگرم آنهاست و کمالش را در آنها می بیند. اینکه سوره مبارک فرقان اسم مبارکش فرقان است یک علتش این است که کلمه فرقان در این سوره آمده «تَبارکَ الَّذی نَزَّل الفُرقانَ عَلی عَبدِهِ لِیَکوُنَ لِلعالَمینَ نَذیراً » چون اسم برخی سوره ها، به خاطر آن کلمه ای است که در آن سوره آمده است . مثل: سوره فیل یا سوره ناس یا سایر سوره ها اما این مطلب ضمن اینکه درست است نکته ظریف تر در اینجا وجود دارد و آن اینکه کل قرآن، فرقان است چون فرمود: «نَزَّل الفُرقانَ» منظور از فرقان، قرآن است که حق را از باطل هم از نظر ماهیّت و هم از نظر فضایی که آن را اشکال می کند، جدا و آشكار مي كند لذا قرآن فرقان است و سرتاسرش قرآن است. شما با تک تک آیات هم معامله قرآن می کنید. قرآن ضمن اینکه یک جا قرآن است هر کدام از آیاتش هم قرآن است. بنابراین همان طور که کل قرآن، فرقان است، تک تک آیات و سوره هایش هم فرقان است و حق را از باطل جدا می کند. بنابراین سوره مبارک فرقان هم جزء قرآن است و حق را از باطل جدا و آشکار می کند. گاهي در قرآن در مورد ذات اقدس الهی آمده که این لفظ جلاله ذات اقدس الهی را منزه بشمارید.«سَبِّحِ اسمَ رَبِّکَ الاَعلی» اسم پروردگارتان را گرامی بدارید و منزه بشمارید. از این منزه بداریدكه در کنارش اسمهای دیگر را نیاورید. این اسم آن قدر عظمت دارد که هیچ اسم دیگری را در کنار آن نمی توان مطرح کرد. بنابراین هیچ وقت نگویید: اول خدا دوم فلانی. آن خدایی است که دومی بردار نیست. او هم اول است و هم آخر. هم ظاهر است و هم باطن. بنابراین یک وقت مي فرمايد: این نام را منزه بدارید. یک وقت هم می فرماید: «تَبارَکَ الَّذی» آن نام و آن ذات مقدس، مبارک است. مبارک بودن که مطرح می شود یعنی آن ذات اقدس منشاء برکات است چون خودش برکت صرف است. وجودی که خیر محض، نور محض بود، از او غیر از خیر و برکت و نور کمال چیز دیگری صادر نخواهد شد.
نکته بعدی اینکه از «لِیکوُنَ لِلعالَمینَ نَذیراً» استفاده می‌شود که قرآن برای انذارعالمیان آمده است. قرآن مخصوص قوم عرب نیست. ادعای قرآن این است که برای هدایت همه جهانیان آمده که لازمه هدایت جهانی این است که با زبانی حرف بزند که جهانیان حرف قرآن را بفهمند. لازمه دیگر جهانی بودن این است که جهانیان نیاز مبرم به ره آورد قرآن داشته باشند. قرآن در مرتبه نازله که مرتبة لفظی قرآن است، می فرماید که به عربی مبین نازل شده است ضمن اینکه در رابطه با زبان عربی نکته نظرهایی را مطرح می کنند. از جمله اينکه زبان عربی جزء کاملترین زبانهاست و از جمله زبانهایی است که بیشتر ظرایف وجزئیات مورد عنایت قرار داده است.البته همه زبانها آیت الهی هستند. در قرآن می فرماید که این اختلاف زبانها آیات خدا هستند ولی زبان ملاک برتری و کمال نیست. استاد براعتی در تفسیر «هباء منثور» (فرقان، 2) می‌گوید: اعمال اينها هباءً منثور می شود یعنی یک چیز پوچ. در سوره مبارک ابراهیم می‌فرماید: این نیّت عمل جان انسان است. عمل که پوچ شد از آن مقدم تر جان اینها پوچ شد. بنابراین قرآن که فرقان است، نازل شده تا هستی را از نیستی به ما بنمایاند. به ما بگوید که به دنبال نیستی راه نیفتید. به دنبال هستی بروید. شما در هستی هر چقدر هم که حرص وطمع داشته باشید، کسی شما را ملامت نمی‌کند. در این کتاب تفسیر آیه ««اَلَّذی لَهُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ و لَم یَتَّخِذ وَلَداً و لَم یَکُن لَهُ شَریکٌ فِی المُلک و خَلَقَ کُلَّ شَیءٍ فَقَدَّرهُ تَقدیراً» آن خدایی که قرآن را نازل کرد تا دست شما را بگیرد و به سوی هستی بی نهایت پیش ببرد نازل کننده آن قرآن کسی است که آسمانها و زمين مال اوست. «لَهُ مُلکُ السَّمواتِ وَ الاَرض» انسان قدرت‌خواه است و می خواهد مالکیت و سلطنت پیدا کند. اگر بتواند همه چیز را تحت اطاعت خودش در بیاورد. چه بسا این آیه به دنبال این آیه است که مگر شما سلطنت نمی خواهید؟ اگربه دنبال سراب راه بیافتید که سلطنت به دست نمی‌آورید. چون این فرقان که نازل شده و هستی را از نیستی جدا می کند، به شما گوشزد می‌کند که آن ذات اقدس الهی هستی مطلق و مالک مطلق است.اگر طالب مالکیت هستید، باید با صاحب سلطه ارتباط برقرار کنید. سلطه و پادشاهی خواستن بد نیست ولی خواستن پادشاهی واقعی نه پادشاهی خیالی. کسی که در یک مملکت مردم از او فرمان می برند، یا در یک خانه چند نفر از او می ترسند و فرمان می برند، پادشاه نیست. چون فرمانروایی واقعی، فرمانروایی است که از کمال وجودی نشات بگیرد. خاستگاه فرمانروایی خیالی، خیال باطل انسان است. این فرد خیال می کند که یک سرو گردن از دیگران بالاتر است لذا به خودش جرات دستور دادن می دهد. این خیال فرد واقعیّت ندارد پوچ است. سلطنت و فرمانروایی واقعی فرمانروایی است که خاستگاه آن کمال وجودی انسان باشد نه خیال و نیستی. فرمانروایی که خاستگاه آن نیستی باشد، به نیستی هم رهنمون می‌شود. قرآن می‌فرماید: اینهایی که یک روز ادعا داشتند، ما طوری ریشه کن کردیم که انگار اصلاً نبودند. تبديل به افسانه كرديم. «فَجَعَلناهُم اَحادیث» افسانه یعنی چیزی که نبود. کجاست فرعون؟ کجاست قارون؟ انگار که اصلا نبودند. چون خاستگاه فرمانروایشان خیال باطل بود به دیار نیستی هم سوق داده شدند اما حضرت ابراهیم (ع) را نگاه کنید. به ظاهر پادشاهی به دست نیاورد اما می‌بینید که پادشاهی واقعی را ایشان دارد. همین الآن همه ما سرسفره حضرت ابراهیم نشسته‌ایم. این پادشاهی واقعی است. استاد براعتی در تفسیر آیه «و لَم یَتَّخذ ولَداً و لَم یَکن لَه شریکٌ فِی المُلکِ» می‌فرمایند: آن خدایی که مالک آسمانها و زمین است، برای خودش اولادی اتخاذ نکرده است. ولد داشتن یک تالی فاسد ویک لوازم محالی دارد به همین جهت محال است که خدا اولاد داشته باشد.چون لازمه ی اولاد داشتن این است که خدا مرکب و قابل تجزیه باشد. قابل تجزیه بودن ومرکب بودن اوصاف موجود امکانی است. وقتی موجودی امکانی شد، واجب الوجود نمی شود و موجودی هم که واجب الوجود نشد، خدا نمی شود. چیزی که هستی اش عین ذاتش نبود، احتیاج داشت، واجب الوجود نمی شود. خدا ولد ندارد. لازمة فرزند داشتن، جزء داشتن و مرکب بودن و امثال اینهاست. به اشکال مختلف در قرآن ولد داشتن برای خدا را نفی می‌کند. عده ای برای خدا فرزند قائل هستند. مسیحیان و یهودیان برای خدا فرزند قائل هستند. قرآن می فرماید: اینها این حرف را بدون دلیل می زنند و حرفهای انسانهای منحرف گذشته را می‌زنند.
جهان انسان شده و انسان جهانی از ایـــن پاکیزه تر نبــود بیــانی تو مغز عالمـــی جان در میـانی بدان خود را که خود جان جهانی از صفحه 120 به بعد استاد براعتی، تمرکز بحث را به توالی آیات سوره فرقان جمع می‌کند و تفاسیر آیات را با مثال‌های عینی برای تقریب ذهنی بیان می‌دارند. از زیبایی های تفسیر در این کتاب اشاره به تفسیر آیه 21 سوره فرقان در خصوص تفاوت «رویّت» است که در این مقام، مرتبه پیامبر اکرم(ص) با حضرت موسی(ع) به منصة ظهور می‌رسد. استاد براعتی در صفحه 150، تفسیر آیه 32 سوره فرقان، که مبتنی بر نزول دفعی و تدریجی قرآن است با آیات مشابه، مسئله نزول قرآن را بیان می‌دارند. در تفسیر عالم برزخ، سوره فرقان، آیه 53 استاد براعتی می‌فرمایند: «وَ هُوالّذی مَرَجَ البَحرَینِ هَذا عَذبٌ فُراتٌ و هذا مِلحٌ اُجاجٌ و جَعَلَ بَینَهُما بَرزَخاً و حِجراً مَحجوُراً» این مرج البحرین که لولو و مرجان تولید می‌کند، یعنی در بین این تلاقی شایسته امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) تربیت می‌شوند. پس مشخص می شود که این برزخ، دار حیات است. اینجا وادی زنده شدن است. هم مرد زنده می شود و هم زن زنده می شودکه به کمال تعبیر آوردیم. یعنی به کمال وجودی می رسندو به حیات برتر بار می یابند و هم امام حسن و امام حسینهایی که انسانهایي دارای حیات برتر هستند، پا به عرصه وجود می گذارند. «و هُوالَّذی خَلَقَ مِنَ الماءِ بَشَراً فَجَعَلهُ نَسباً و صِهراً وَ کانَ ربُّک قَدیراً » (فرقان، 54) می فرماید: آن خدایی که از آب بشر را خلق کرد و بین اینها رابطه فامیلی قرار داد و این از قدرت خداست. می‌بینید از یک قطره بی‌مقدار چه تشکیلاتی را ساخته است. فامیل‌ها، همه دوستان، آشنایان و انسانها همه از یک قطره سردرآورنده‌اند که دال بر قدرت ذات اقدس الهی است. البته پیامی که دارد، اینکه انسان بفهمد از چه چیزی خلق شده، سر به طغیان و سرکشی نگذارد. آنهایی که در مقابل پیامبر (صلی الله علیه و آله) سرکشی و طغیان می کنند، به این مسئله توجه ندارند که از یک آب بی مقدار خلق شده اند. اگر انسان به اینها توجه داشته باشد، به خودش اجازه نمی دهد در مقابل خدا بی ادبی بکند. مغرورانه رفتار بکند. همان انسانی که اگر در نوزادی به او آب نمی دادند، می مرد. نمی توانست برودآب بردارد بخورد. اما همین الآن که به اذن خدا قدرت پیدا کرده، می گوید خدا نیست. در خلال بحث، تفسیر تک تک آیات سوره فرقان آورده می‌شود. استاد براعتی، در پایان، با تفسیر آیه 77 سوره فرقان عقیده دارد: بهترین و اولین وآخرین استفاده ما از این حکومت که حکومت رسول الله است، این است که از هر فرصتی براي اوج گرفتن استفاده کنیم. اين همان فرصت استثنایی است که به سلمان و ابوذر و مقداد و بلال‌ها روی آورده بود. قدرش را بدانیم. این فرصت برای زنی که در ترکیه احساس مسئولیت می‌کند، نیست ولی برای شما هست. این فرصت ها را نباید از دست داد. حکومت اسلامی، این خون شهدا یک چنین فرصتی را برای ما فراهم کرده قدرش را بدانیم و این فرصتها را از دست ندهیم. به مشركين مي فرمايد: «فَقَد کَذَّبتم فَسوف یکونُ لِزوماً» ولی اگر شما اهل تکذیب باشید، لازمه کذبتان را ملاقات خواهید کرد نه اینکه به ثمره تلاش عبادالرحمن نائل بشوید. لازمه این کذب‌تان جهنم است آن جهنمی که قبلاً که گفته شد قابل تحمل نیست. بد جایگاهی است. بخواهید به جایگاه نیکو بار یابید باید ایمان بیاورید اهل عبادت باشید و از بت پرستی و شرک دست بردارید. گردآوری : دکتر حسین شهبازی شماره تلفن جهت سفارش کتاب : خانم نامدار 09141004966 منبع: www.alwahy.ir
استاد براعتی درخصوص ظهور روز حق در تفسیر آیه‌ ««بَل کَذّبوا بِالسَّاعَهِ وَ اَعتَدنا لِمَن کَذَّبَ بِالسّاعَهِ سَعیراً » کسانی که قیامت را تکذیب می کنند ما برای آنها عذاب دردناک و سوزانی را آماده کردیم. بعد مي فرمايد: «اِذا رَاَتهُم مِن مَکانٍ بَعیدٍ سَمعوالَها تَغَیّظُاً وَ زَفیراً» دوزخ از دور غرش می کند. خشم و خروش دارد که فقط جهنمی ها این خشم و خروش را می شوند. مؤمنین نمی شنوند چون مؤمنین در دنیا هم نشنیدند. روز قیامت، روز ظهور حقیقت است کسی که گناه می کند روبه جهنم پیش می رود و خودش را به آتش جهنم می سوزاند. معصیت هایی که می کنند، باطنشان مصادیق عذابهای جهنم است که خودشان را گرفتار می کنند. مؤمن که گرفتار نکرده، آنجا هم گرفتار نیست و صدای غرش جهنم را نمی شنود. «وَ اِذا اَلقوُا مِنها مَکاناً ضیقاً مُقَرَّنین دَعَوا هُنالِکَ ثُبوراً» وقتی به زنجیر کشیده، اینها را به جهنم می اندازند، آنجا جای جهنمی ها تنگ است.آنجاست که آرزوی مرگ می کنند. می فرماید: «لاتَدعوُا الیَومَ ثُبوراً واحداً وادعُوا ثُبوراً کثیراً» می فرماید: یک بار آرزوی مرگ نکنید بارها آرزوی مرگ بکنید، از مرگ خبری نیست. در روایت آمده که : روز قیامت مرگ به صورت یک بز بیماری وارد صحراي محشر می شود. یک بزی که آفت زده هست در وسط محشر ذبحش می کنند. یعنی مرگ را می میرانند و از آن لحظه به بعد مرگ نیست نه برای جهنمی ها و نه برای بهشتی ها. دیگر کسی مرگ را نخواهد چشید. می فرماید: اگر دهها بار آرزوی مرگ بکنید، فایده ای ندارد چون مرگ را میراندیم. یعنی آنجا که آرزوی مرگ می کنند، به خیال این است که بمیرند راحت می شوند یعنی نابود می شوند والبته این هم خیال است که انسان نابود شود، راحت می شود. انسان که نابود شد، راحتی را نمی فهمد. این خرافات است که انسان خیال می کند که اگر بمیرد راحت می شود. آنهایی که خودکشی می کنند از دو جهت گرفتارند. یکی اینکه گرفتار خرافات هستند. خیال می کنند که اگر بمیرند نابود می شوند در حالی که مردن نابود شدن نیست. یکی هم اینکه خیال می کند اگر بمیرد راحت می شود. اگر انسان با مرگ نابود شود، راحتی چگونه فرض می شود؟ من اگر نباشم راحتی و ناراحتی که معنا ندارد. اگر بعد از مردن من نیستم پس راحت هم نشدم. پس خیال می کنند که نابود هستند که نیستند و دوم اینکه خیال می کنند که نابود هستند و راحت می شوند و این قابل جمع نیست. شما بخواهید راحت بشوید باید باشید که راحتی را احساس بکنید حال که نیستید که راحتی را احساس بکنید وچون نابودی نیست با خودکشی تازه مشکلاتشان آغاز می شود. کسی که خودکشی می کند چون نابود نمی شود، تازه اول گرفتاریهایش است. چرا خودکشی کرد؟ چرا با شداید زندگی دست و پنجه نرم نکرد؟ چرا خودش را باخت؟ چرا به دعوت پیامبرها لبیک نگفت؟ و الی آخر … گرفتارتر می شود. یک عذابی دامنگیرش می شود که آرزو می کندای کاش بیاید و دهها برابر آن گرفتاریهایی که داشت و به خاطر آنها خودکشی کرد به او روی بیاورند و ایشان تحمل بکند ولی از عذاب برزخ نجات پیدا کند در حالی که از آن طرف به این طرف آمدن محال است. می فرماید: اينها در جهنم هم آرزوی مرگ می کنند و این باز علامت این است که اینها در تفکرجاهلی بسر می برند. خیال می کنند مرگ نابودی است چنان که در دنیا خیال می کردند مرگ نابودی است و عمل صالح انجام ندادند. این تفکر جاهلی شان در جهنم هم ظهور می کند. یعنی هنوز تفکرشان اصلاح نشده است. آیه هم می فرماید: به ایشان می گوییم اگر دهها بار آرزوی مرگ بکنید، از مرگ خبری نیست. بعد می فرماید: «قُل اَذلِکَ خَیرٌ اَم جَنَّهُ الخُلدِ الَّتی وُعِدَ المُتَّقونَ کانَت لَهُم جَزاءً وَ مَصیراً» این چنین عذاب جهنمی بهتر است که شما با این بهانه ها جهنم را به جان خودتان می خرید یا بهشت ابدی که برای متقین وعده داده شده است؟ این بهشت که جزای بهشتی هاست، مصیر آنهاست. مصیر یعنی بهشت شدن بهشتی هاست و قبلاً بیان کردیم که بهشتی خودش تبدیل به بهشت شده است. چنانکه جهنمی تبدیل به جهنم شده است. یک عده ای صیرورتشان به سوی آتش است. به همین خاطر از دلشان هم آتش برمی‌خیزد. «نارُ اللهِ المُوقَدَهَ اَلَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الاَفئِدَه» یک تعدادی تبدیل به بهشت می شوند یعنی بهشت هم جزای اینها و هم شدن اینهاست. روز قیامت این حقایق آشکار خواهد شدکه ما جان بهشت هستیم . همانطور که الآن جان عالم هستیم روز قیامت این جان عالم بودن بهشتی آشکار خواهد شد. بهشت باطن همین عالم است.چهره ملکوتی همین عالم بهشت است. مگر بهشت زیبایی نیست؟ بهشت یعنی نمود زیباییهای خدا. مگر زیباییهای خدا در این عالم جلوه نکرده است؟ این زیبایی ها یک چهره مُلکی و یک چهره مَلکوتی دارد. چهره مُلکی در این عالم ظهور کرده. چهره مَلکوتی همین عالم که به آن آخرت می‌گویند همان بهشت است.
زندگی نامه دوران کودکی جناب حجت الاسلام و المسلمین براعتی در سال 1343 در یکی از روستاهای شهر ارومیه به نام بزرگ آباد و در یک خانواده مذهبی و دینی دیده به جهان گشود.پدر ایشان دارای روحیات معنوی بوده و درس طلبگی خوانده بود، و به همین خاطر ایشان در همان دوران کودکی با دین و قرآن و اسلام آشنایی پیدا کرد. بطوریکه قبل از رسیدن به سن تکلیف نماز می خواند.او تحصیلات ابتدایی را در همان روستا به پایان برد  وبرای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی به همراه خانواده به شهر ارومیه مهاجرت کرد. دوران انقلاب تحصیلات ایشان در مقطع راهنمایی مصادف با حوادث دوران انقلاب بوده و با توجه به ذوق و علاقه ای که در وجود ایشان نسبت به فعالیت های مذهبی و انقلابی وجود داشت، در آستانه انقلاب سال 1357 در جرگه نوجوانانی بود که در راهپیمایی ها شرکت  می کرد و به کار های انقلابی مبادرت می نمود ، بطوریکه بعد از پیروزی انقلاب نیز در کنار ادامه تحصیل ،داوطلبانه در کمیته انقلاب اسلامی شروع به فعالیت نمود تا اینکه عضو  این کمیته شد. تحصیلات حوزوی و حضور در جبهه تحصیلات استاد در مقطع دبیرستان مصادف با جنگ ایران عراق شد که در همان سالها نیز مجدانه ومستمر در میادین جبهه حضور پرشور داشت.در سال 1362 بعد زا کسب مدرک دیپلم برای وسعت بخشیدن به فعالیت های خود ، به حوزه علمیه روی آورد و تحصیلات خود را در مدرسه علوم دینی حضرت ولیعصر (عج) شهر تبریز شروع کرد.ایشان در کنار تحصیلات حوزوی ،حضور مستمر خود را در جبهه های حق علیه باطل ادامه داد تا اینکه در سال 1365به همراه چند تن از دوستانش در همانجا لباس مقدس روحانیت را به تن کرد.رغبت او برای حضور در جبهه بقدری زیاد بود که شهادت برادر کوچکش در عملیات کربلای پنج عزم واراده او را ، حتی به اندازه سر سوزنی ، تغییر نداد بلکه نسبت به شهادت برادرش غبطه می خورد و می گفت که ای کاش من هم شهید می شدم.در همان سال بعد از بازگشت از جبهه ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد.بعد از چند سال تحصیل در حوزه علمیه تبریز ،برای ادامه تحصیل به شهر قم عزیمت کرد.تمایل او به اقامت در شهر قم بخاطر شرکت در کلاس ها  درس اساتید بزرگی چون آیت الله مکارم شیرازی ، آیت الله جعفر سبحانی ، بخصوص آیت الله جوتدی آملی و سایر مراجع اعظام بود که در نهایت حدود پانزده سال به طول انجامید.   مطالعات جانبی و حفظ قرآن با توجه به اینکه ذهن خلاقی داشت برای انجام دادن کار هایش برنامه ریزی کرده بود،بطوریکه از کمترین زمان بیشترین استفاده را برد،چنانکه در کنار تحصیل در حوزه تمام کتاب های شهید مطهری ،آیت الله جوادی آملی ،آیت الله حسن زاده آملی ،علامه جعفری و علامه طباطبائی  را هم مطالعه و فیش برداری کرده بود ودر کنار ان امور روزانه چند ساعت به حفظ قرآن مبادرت می فرمود ، و گاه در عرض ساعتی چند جزء از قرآن را مرور می کرد.در اواخر سال 1380 بعد از تلاش بسیار توانست کل قرآن را حفظ کند، انس قرآن چنان در جان و روح او رخنه کرده بود که تمامی اعمال و رفتار و گفتارش قرآنی و مطابق با کلام الله بود. هجرت به تبریز بعد از سال ها اقامت در شهر مقدس قم و تلمذ از اساتید بزرگوار ، در سال 1380 به اصرار مسئولین به تبریز هجرت کرد و در آنجا مسئولیت حوزه نمایندگی ولایت فقیه در دانشگاه علوم پزشکی تبریز را به عهده گرفت ، ولی به این مسئولیت اکتفاء نکرد  ودر کنار آن بدون کمترین چشم داشتی به تبلیغ دین اسلام و قرآن پرداخت که از آن جمله  می توان به  ارائه سخنرانی ها در زمینه تفسیر موضوعی قرآن در مساجد مهم و محوری شهر تبریز اشاره نمود که فواید و برکات بسیاری را در پی داشت.ایشان از ابتداء طلبگی تا پایان عمر ، برای تبلیغ معارف دینی ریالی از مساجد  و سازمان ها دریافت نکرد و این خصیصه کم نظیر ، ایشان را دوست داشتنی تر و اثر گذارتر کرده بود. مراجعت به زادگاه بالاخره در سال 1383 با اصرار دوستان به شهر ارومیه که شهر پدری ایشان بود ، برگشت و به محض استقرار در ارومیه ، فعالیت های خود را با خلوص تمام از سر گرفت.در ابتداء برای مدتی مسئولیت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه آزاد را بر عهده گرفت و بعد از آن مدیریت سازمان حج و اوقاف استان آذر بایجان غربی به او واگذار شد.ایشان با توجه با عهدی که با خون شهداء بسته بود ،کوچکترین خیانتی را نسبت به بیت المال و اموال دولتی که در اختیارشان بود، جایز نمی شمرد. وسواس وی در  حراست  از اموال بیت المال به حدی بود که هر از گاهی گلایه کم رنگ دوستان را در پی داشت. هر چند که مسئولیت سنگینی بر دوش استاد بود ولی با وجود آن، فعالیت های دینی و قرانی ایشان همچان ادامه داشت و علاوه بر برپایی نماز  مغرب و عشاء در یکی از مساجد، کلاس های تفسیر موضوعی قرآن و جلسات پرسش  و پاسخ را در مساجد مختلف برگزار می کرد.سرانجام استاد براعتی، بسیجی مخلص حضرت امام(ره)، مجاهد سال های جنگ ، واعظ و مبلغ توانای دین
، یاور و راهنمای جوانان ، اسوه و الگوی طلاب علوم دینی و حافظ و مفسر قرآن ، در اردیبهشت  سال 1388 در سن 45 سالگی دیده از جهان فرو بست.از خصوصیات بارز  او در زندگی خانوادگی و در معاشرات با دیگران ، می توان به مهربانی، خوش رفتاری، اراده و همت بسیار ، ایمان و اعتقاد ، تواضع  و خلاقیت و ابتکار، خلوص نیت، عدم دلبستگی در انجام  وظایف شرعی و اجتماعی در نهایت به دوستی اهل بیت عصمت و طهارت اشاره کرد. پرواز به ملکوت سرانجام در تاریخ 7 اردیبهشت 1388 مظلومانه در جوار رحمت حق آرام گرفت. Alwahy.ir
(ره) فراز هایی از بیانات سید الشهداء مؤلف: حجت الاسلام و المسلمین مرحوم استاد منصور برائتی ناشر: سلوی زبان: فارسی سال چاپ: 1396 نوبت چاپ: 1 تیراژ: 500 نسخه تعداد صفحات: 152 قطع و نوع جلد: وزیری (شومیز) شماره کتابشناسی ملی: 4850820 شابک 13 رقمی: 9786007144138 همان‌طور که از نام کتاب پیداست، استاد براعتی در این اثر پیرامون حضرت سيد الشهدا (ع) و فلسفه قیام آن‌حضرت می‌پردازد. و در ذیل فصول کتاب به بررسی ورود و خروج صادقانه در کارها، کمال عقل و استفاده از آن، توصیه به صبر، سخن حق ابزار دشمنان، شکر نعمت‌ها، گریه از ترس خدا، همّت بلند، پیام مهم عاشورا، عزت و فقر، امر به معروف و نهی از منکر، دید توحیدی، علت دشمنی بنی امیّه، محضر خداوند، دوستی ائمه، علت قیام حضرت و سبب ماندگاری آن، روح بندگی و حیات امام حسین(ع) همّت می‌گمارد. از جمله فرمايشات نوراني وجود سيد الشهدا اينكه مي‌فرمايد: قدرت آفتي است كه احتياط كاري را از دست انسان مي‌گيرد. از جمله تمايلاتي كه انسان، چه در حوزه نفسانيّات و چه در حوزه فطريات دارد، قدرت طلبي و به دست آوردن جايگاه اجتماعي هست. همه‌ي انسان‌ها دوست دارند كه يك سر و گردن از ديگران بالاتر باشند و هم خودشان اين معنا را درك بكنند و هم ديگران به اين معنا اذعان بكنند و يك مرتبه خودشان را دست پايين ببينند و بر خودشان وظيفه بدانند كه از او اطاعت كنند. البته در بحث‌هاي معرفت نفس مي‌فرمايند كه اين خواسته‌هاي دروني طبق تدبير حكيمانه خداي سبحان در وجود انسان نهاده شده و قرار هست كه انسان اينها را در جهت صحيح خودش به كار ببندد و به هدف مطلوب خودش در اين راستا برسد. اگر قدرت طلبي و برتري طلبي در مسير صحيح خودش قرار بگيرد، چيز بدي نيست يعني انسان به دنبال قدرت و مقام حقيقي باشد. آنچه كه مشكل آفريني مي‌كند، مقام طلبي خيالي و كاذب و اعتباري هست. ما در عالم دنيا در رابطه با خيلي چيزها اين واقعيّت را داريم كه يك نوع اصلش وجود دارد و يك نوع بدلي و فرع. چنانكه مي‌بينيد كه يك موجود هم خودش هست و هم سايه دارد. سايه اصل وجود او نيست، فرع و بدل وجود اوست. از جمله چيزهايي كه فرع و بدل دارد، همين قدرت طلبي هست چنانكه بشر از همين طريق وارد شده و به مبارزه با انبياء و اولياي الهي برخاسته است. در رابطه با هر ديني، دين بدلي ساخته شده و به بشريت عرضه شده است. حتي در مقابل هر پيامبر و امامي اين اتفاق افتاده و امامان بدلي ساخته و عرضه كرده اند. در رابطه با مراجع تقليد هم بارها اين اتفاق افتاده است. دشمنان دين و انسانيّت در مقابل مرجع تقليدي كه جايگاه الهي پيدا كرده ، يك مرجع تقليد بدلي درست كرده و به مردم ارائه كرده‌اند. يكي از اين مقوله‌ها هم همين قدرت هست. انسان در اثر تسويل نفس و وسوسه‌هاي شيطان از امر حقيقي به سوي امر خيالي و اعتباري انحراف پيدا مي‌كند و به جاي اينكه به دنبال قدرت و شهرت حقيقي برود، به دنبال مقام اعتباري و شهرت خيالي مي‌رود و مشكلات فراواني هم براي خودش و هم براي ديگران پديد مي آورد. امام حسين (ع) مي‌فرمايد: «القُدرَهُ تُذهِبُ الحَفَيظَه، المَرءُ اَعلَمُ بِشَأنِهِ» قدرت طلبي خيالي آفتي است كه احتياط كاري را از دست انسان مي‌گيرد. انسان بايد محتاط باشد و موضع‌گيري‌ها و افعال مبتني بر نيّات انسان بايد تماماً با احتياط صورت بگيرد چون هم موقعيّت انسان حساس هست و هم تأثير پذيري او شگفت انگيز هست. در ادامه مي‌فرمايد: انسان به لحاظ اقتضاي نظام علت و معلول و چارچوبي كه خداوند در عالم حاكم كرده، بايد رمز و رموز ورود در كارها در شئون مختلف را بداند تا بتواند به نحو شايسته وارد شود و با دست پر خارج شود. چنان كه در سوره مبارك اسراء مي‌فرمايد: «‌رَبِّ اَدخِلني مُدخَلَ صِدقٍ و اَخرِجني مُخرَجَ صِدقٍ» انسان سالك طبق دستور خداوند از او مسئلت مي‌كند كه توفيق ورود و خروج صادقانه را به من عنايت كن و اين امر هم زماني ميسر مي‌شود كه انسان تحت ولايت الله قرار بگيرد يعني نصرت و سرپرستي خدا شامل حال انسان شود. اگر انسان تحت ولايت و سرپرستي خدا قرار گيرد، چون خدا نور محض هست، انسان هم نوراني مي شود. « وَ جَعَلنا لَهُ نُوراً يَمشي بِهِ فِي النّاسِ» وقتي نوراني شد، مي‌تواند رمز و رموز ورود و خروج در كارها، در شئون مختلف را به دست بياورد و قابليّت و ظرفيّت ورود را دارا مي‌شود. وجود مبارك سيد الشهدا در بياني نوراني مي‌فرمايد: «لا يَكمُلُ العَقلُ إلّا بِاتّباعِ الحَقِّ» عقل آدمي كامل نمي‌شود مگر در تبعيّت از حق تعالي. موضوعي كه در اين فرمايش نوراني بايد مورد توجه قرار بگيرد، اين كه كمال عقل به چه معناست؟ اگر عقل كامل بشود، چه اتفاقي در وجود انسان پديد مي‌آيد؟ آن گونه در منابع معرفت ديني ما هست، اگر عقل در وجود انسان كامل بشود، آن سعه‌ي وجودي تامّ انسان به فعليّت مي‌رسد.
حضرت سيدالشهدا مي‌فرمايد: اگر انسان از حق تبعيّت كند،كل عالم، جلوه‌ي حق يعني خداست كه در قرآن آمده است. آن حق تامّ در كل عالم به اشكال و قالب هاي مختلف ظهوركرده، به همين خاطر عالم با همه شئوناتش، مظهر حق تعالي هست. استاد براعتی بر این باور است که به لحاظ اينكه وجود مبارك سيدالشهدا (سلام الله عليه) فرمود: اگر دين پيامبر باقي نمي ماند مگر با كشته شدن من، پس اي شمشيرها من را دريابيد. ماندن دين يعني ماندن اين معارف و حقايق. اين ها بمانند تا بشريت را احيا بكنند. بشريت دريابند كه راه كمال، تبعيّت از حق هست و تبعيّت از حق به چه معناست؟ اگر اين معنا را دريابند و به دنبالش راه بيافتند، كل عالم به مقصد مي رسد كه اگر يك نفر به مقصد برسد، به مقصد رسيدن يك نفر، به مقصد رسيدن كل عالم هست. به همين خاطر آن سؤال هم جواب داده مي شود كه خداوند اين همه انسان آفريده و اكثر انسانها منحرف و فاسد مي شوند، با اين حال آيا هدف از آفرينش تأمين مي شود؟ جواب هم اين است كه بله اگر يك نفر به مقصد برسد و هدايت پيدا بكند، هدف از آفرينش تأمين مي شود يعني بقيه سود مازاد هست. يك نفر هدف از آفرينش را تأمين مي كند چون اين يك انسان، كل عالم است. لازم نيست همه‌ي انسانها به مقصد برسند. هر چند كه هزاران و چه بسا ميليونها انسان از كاروان بشري در سايه تعاليم اولياي الهي به مقصد مي رسند كه اين به مقصد رسيدن به قدري اهميّت دارد كه ولي خدا مثل حضرت سيدالشهدا حاضر مي‌شود در اين راه، جان پاك خودش را كه به لحاظ ارزشمندي، ثارالله لقب مي گيرد، به طبق اخلاص بگذارد و هديه كند. وجود مبارك حضرت سيد الشهدا (سلام الله عليه ) مي فرمايد: اگر مردم بتوانند از گوهر عقل شان استفاده كنند، در اين صورت موارد متنوع زندگي و از جمله مورد مرگ را آن گونه كه شايسته هست، تصور خواهند كرد و در صورت تصور صحيح مرگ، براي آباداني دنيا قدم برنخواهند داشت و دنيا خراب خواهد شد . آن مقداري كه ما مي فهميم چند تا نكته در فرمايش نوراني حضرت هست كه مطرح مي شود،. مي فرمايد: اگر مردم بتوانند عقل محور باشند و عقل محور زندگي كنند، در اين صورت تصوراتشان در رابطه با مسائل مختلف به معناي حقيقي كلمه اتفاق خواهد افتاد چون ما اغلب در موضوعات بر اساس تصوري كه به دست مي آوريم، اقدام مي كنيم. اكثر تصورات ما از موضوعات درست نيست. امام حسين (ع) در يك بيان نوراني ديگر مي فرمايد: مشكلاتي كه در راه رسيدن به هدف حق به شما روي مي آورد و تو دوست نداشتي با اين مشكلات روبه‌رو بشوي ولي هيچ چاره‌اي غير از دست و پنجه نرم كردن با اين مشكلات نداري، در اين مبارزه با مشكلات اهل صبر باش. يعني در ميدان مبارزه با اين مشكلات كه در پرتو همين مشكلات تو به هدف حق خودت مي رسي، ميدان را خالي نكن و اهل استقامت باش. بعد مي‌فرمايد: « واصبِر عَمّا تُحِبُّ فِيما يَدعوُكَ اِلَيهِ الهَوي» چيزهايي هم كه خوشايند توست ولي طبق درخواست هوي و هوس توست در مقابلش بايست و صبر پيشه كن كه آلوده نشوي. استاد براعتی از فرمایش امام این نتیجه‌گیری را استنباط می‌کنند که سرتاسر زندگي دنيايي ما در اين دو شاخه بيان حضرت سيدالشهدا (س) دسته بندي مي شود يعني خيلي از امور زندگي ما رنگ و بوي زحمت و مشقت دارد ولي اگر اهل مبارزه باشيم، ما را به مقصد كمالي مان مي رساند . خيلي از امور هم هست كه باب ميل ماست و هوي و هوس ما طلب مي كند ولي اگر طبق خواهش هوي و هوس عمل كنيم، از هدف از آفرينش خودمان فاصله مي گيريم و ابديّت خودمان را از دست مي دهيم يعني در جايي كه باب ميل انسان هست، انسان ايستادگي بكند و به خواهش هوي و هوس خودش تسليم نشود و در جايي هم كه باب ميلش نيست، براي رسيدن به هدفش، تن به مبارزه با مشكلات بدهد و از مشكلات استقبال بكند. حضرت اباعبدالله مي‌فرمايد: «شُكرُكَ لِنِعمهٍ سالِفَهٍ يَقتضي نِعمَهً آنِفَه » شكر تو به نعمت‌هايي كه رسيده، سبب آمدن نعمت‌ها در آينده مي‌شود. اين كه در قرآن هم مي‌فرمايد: «و اِذ تَأَذَّنَ رَبُّكُم لَئِن شَكَرتُم لاَزيدنَّكُم...» اگر اهل شكر باشيد، به يك عبارت نعمت‌هاي در اختيار شما افزايش مي‌يابد. اولاً بايد توجه كنيد كه نعمت در نگاه ائمه عليهم السلام به چه معناست؟ و شكر نعمت چگونه تحقق پيدا مي‌كند كه سبب آمدن نعمت‌هاي بعدي مي‌شود؟ نعمت در ديدگاه ائمه عليهم السلام به معناي چيزي است كه كمال وجودي انسان را تأمين مي‌كند.
از جمله فرمايشات نوراني حضرت سيدالشهدا در دعاي نوراني عرفه اين كه مي فرمايد: « اللهُمَّ اجعَلنِي اَخشاكَ كَاَنّي اَراكَ» خدايا مرا در جايگاهي قرار بده به نحوي از تو بترسم انگار كه تو را مي بينم يعني خدايا من هميشه خودم را در محضر تو ببينم و در حالي كه خودم را در محضر تو مي بينم ، شئون مختلف زندگي من رقم بخورد. البته در فراز بعدي دعاي نوراني عرفه معلوم مي شود كه ايشان خدا را مي ديد چون مي فرمايد: كور است چشمي كه تو را نمي‌بيند يعني دليل بر بينا بودن يا نابينا بودن كسي اين است كه ببيند آيا خود را در محضر خدا مي‌بيند يا نمي‌بيند. خداوند در قرآن مي فرمايد: «بَلِ الاِنسانُ عَلي نفسِهِ بَصيرَهٌ» يعني انسان مي تواند خودش بفهمد كه در چه جايگاهي قرار دارد؟ در تفسير اين بيان نوراني حضرت مطالب فراواني ذكر شده، از جمله اين كه طبق بيان پيامبر اكرم (ص) كه مي فرمايد: «النّاسُ نِيامٌ و اِذا ماتٌ تَبَهوُا» مردم در خوابند، اكثر مردم غير از آن خواص مؤمنين در خوابند وقتي كه فرشته مرگ به سراغ اينها مي آيد ، بيدار مي شوند. در سوره مبارك مؤمنون مي فرمايد: «حتّي اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ الَموتَ قالَ رَبِّ ارجِعوُنِ لَعَلّي اَعمَلُ صالِحا ً...» اكثر انسانها وقتي فرشته مرگ به سراغشان مي‌آيد، دست به دامن خدا مي شوند كه مرا برگردان. حالا فهميديم كه براي چه به دنيا آمده بوديم. فلسفه ي زندگي چه بود؟ فرصتي بده تا ما جبران كنيم. كه خداوند مي فرمايد: «كَلّا اِنَّها كَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها...» دروغ مي گويد. اگر برگردد باز به آن كارهاي قبلي خودش برمي گردد. به هر صورت اكثر انسان ها اينگونه اند. مي فرمايند: تا زماني كه انسان خدا را نمي بيند، در خواب است چون خواب بودن هم يك نوع نابينايي است. يك وقت انسان نابيناست ولي بيدار است يعني خودش نمي خواهد كه نبيند. يك وقت هم هست كه انسان خودش چشمهايش را مي بندد و نمي بيند يعني به خواب فرو مي رود. اين فرد نابينا نيست. بيدار هست ولي در خواب هست كه نمي‌بيند. این کتاب یکی از شاهکارهای مرحوم استاد براعتی است. ایشان با تمسک به فرمایش حضرت سیدالشهداء، صفحات پایانی را در دوستی ائمه، این‌گونه شرح می‌دهد؛ حضرت در يك بيان نوراني مي فرمايد: ما را به خاطر اسلام و يا به عبارت ديگر به خاطر خدا دوست داشته باشيد يعني اول خدا و دين او را دوست داشته باشيد و در طول آن ما را دوست داشته باشيد. ما را بر خدا مقدم نشماريد چرا كه پيامبر اكرم (ص) به مردم فرمودند: من را از جايگاهي كه دارم بالاتر نبريد چون خداي متعال قبل از اينكه من را به پيامبري برگزيند، به بندگي خودش برگزيد يعني من اول عبد و مطيع او هستم و بعد رسول او. از اين بيان نوراني مطالب فراواني در اعتقاد توحيدي استفاده مي شود كه اولياي الهي اولويت ها را در اعتقاديات انسانها به طوردقيق مد نظر دارند يعني ما چه كسي را در پرتو چه كسي دوست داشته باشيم و بپذيريم؟ در اين صورت گرفتار افراط و تفريط نمي‌شويم . به ما مي فهمانند كه عظمت اولياي الهي به لحاظ با خدا بودن و اطاعت از خداست. اينها موجودات مستقل در برابر خدا نيستند. بنابراين كسي كه سيدالشهدا را دوست دارد و در محضر او عرض ارادت مي‌كند، بايد در اولويت خدا را دوست داشته باشد و نسبت به خدا بندگي خودش را به ثبوت برساند چون نقض غرض مي شود. ما امام حسين (ع) را دوست داشته باشيم ولي نسبت به خداي متعال و بايدها و نبايدهاي دين اسلام بي مبالاتي كنيم! اينكه مي بينيد امام صادق (ع) فرمود: شفاعت ما به كساني كه نماز را سبك مي‌شمارند، نمي‌رسد يعني اگر كسي بنده خوب خدا بود، ما نسبت به ايشان به چشم احترام نگاه مي كنيم و در نزد ما حرمت پيدا مي كند يعني آنچه كه در شئون مختلف زندگي ولايي ما در اولويت قرار دارد، حرمت نهادن به حدود الهي و عمل كردن در چارچوب حدود الهي هست. از اين رهگذر ما به اين نتيجه هم مي رسيم كه وقتي ما به اولياي الهي محبت داريم اگر بخواهيم بدانيم كه اين محبت صادقانه هست يا نه، بايد رويكرد الهي اينها نسبت به خداي سبحان در اولويت توجهات ما قرار بگيرد. وقتي ما امام حسين (ع) را دوست داشتيم يعني اول بايد چهره‌ي بندگي و عبوديّت او را دوست داشته باشيم و بعد مراحل قيام و حماسه آفريني و شجاعت او در راه خدا و اسلام مطرح مي شود. اول بندگي او را نسبت به خداي متعال دوست داشته باشيم و دوست داشتن آن بندگي مربوط مي شود به اينكه چهره ي عبوديّت را در وجود خودمان تقويت بكنيم و لباس اطاعت از فرامين خدا را بپوشيم و بعد در ادامه ساير خصوصيات كمالي آن حضرت براي ما مد نظر قرار مي‌گيرد چون دوست داشتن حقيقي به الگو گرفتن و اطاعت كردن برمي‌گردد. گردآوری: دکتر حسین شهبازی (پژوهشگر ادیان و عرفان) شماره تلفن جهت سفارش کتاب: خانم نامدار 09141004966 www.alwahy.ir
حضرت امام حسين (ع) مي‌فرمايد: « البُكاءُ مِن خَشيه اللهِ نَجاةٌ مِنَ النّار» ِ و « بُكاءُ العُيونِ و خَشيَهُ القُلوُب مِن رَحمة اللهِ تعالي» گريه از ترس خدا، سبب نجات از آتش جهنم مي شود و گريه چشم ها و خشيت قلب انسان از رحمت خداست يعني اگر كسي اين حالت را داشته باشد، متوجه باشد كه رحمت خدا شامل حالش شده است. گريه كردن در محضر خدا، نوعي استغفار عملي است و استغفار در دو حالت عملي و قولي، دو تا نتيجه براي انسان به همراه دارد. يكي اين كه سبب آمرزش گناهان انسان مي شود چون استغفار يعني طلب مغفرت و بخشش الهي. خداوند هم فرمود: هر كس خواسته‌اي را از ما بخواهد، ما مي پذيريم. « اُدعوُني اَستَجِب لَكُم» و به ما هم ياد داد كه از خدا طلب مغفرت كنيم. حتي به ملائك هم فرمود كه در حق مؤمنين طلب آمرزش كنيد. به خود پيامبر هم مي فرمايد كه در حق مؤمنين طلب آمرزش بكن و طلب آمرزش پيامبر (ص) در حق مؤمنين در محضر خدا يقيناً مورد قبول هست و خدا مي پذيرد. در توصيف ملائك در قرآن هم مي فرمايد: «يَستَغفِرونَ لِلَّذينَ آمَنوُا» يكي از كارهاي مهم ملائك اين است كه در حق مؤمنين استغفار مي كنند. خداوند در قرآن مي فرمايد: ملائك اهل گناه نيستند و هيچ گاه دامن اين ها به گناه آلوده نمي شود، بنابراين دعاي اينها مستجاب هست چون آنچه كه مانع استجابت دعاست، گناه هست. استاد براعتی پیرامون شب عاشورا در این اثر، نکات بسیار ارزشمند را بیان می‌دارند. ایشان اعتقاد دارند؛ هر روز عاشوراست و هر سرزميني كربلاست به همين خاطر سالگرد شب عاشورا نمي گوييم بلكه شب عاشوراست يعني انگار كه امشب همان شب است و فردا آن حماسه باعظمت آفريده خواهد شد . به همين خاطر چند تا نكته را مطرح مي كنيم كه براي همه مفيد واقع شود. يكي از درسهاي مهمي كه از اين حماسه مي‌گيريم، داراي همّت بلند بودن هست. انبياء و اولياي الهي مي خواهند ما را داراي همّتي بكنند كه جهان شمول باشد. همّت ما همه‌ي مجموعه ي عالم را تحت پوشش قرار دهد. اينكه وجود مبارك سيدالشهدا (سلام الله عليه) مي‌فرمايد: « اِنْ كانَ دينُ مُحمدٍ صَلَّي الله لَن يَستَقِم اِلّا بِقتلي فَياسيوُفُ خُذيني» اين همان همت جهان شمول هست يعني اين انسان براي نجات جهان به پا مي‌خيزد چون دين نه تنها عامل حيات انسان و انسانيّت هست، بلكه عامل حيات كل جهان هست و اين حجّت خدا به داد جهان مي رسد چون در قرآن هست كه اگر چنين قيام‌هايي صورت نگيرد، جهان فاسد مي شود و اگر جهان فاسد شود، ما آن را از بين مي بريم چون ديگر به درد نمي خورد. در روايت هم هست « لَوخَلَتِ الاَرضُ طَرفَهَ عَين مِن حُجهٍ لَساخَت بِاَهلِها» يعني اگر حجّت خدا نباشد، زمين به اهلش غضب مي كند يعني زمين فاسد مي شود و از هم مي پاشد. وجود حجّت خدا، رسيدن به داد جهان است. اگر به ما گفته اند كه به ياري حجّت خدا برخيزيد يعني شما هم بياييد دراين ميدان براي خودتان سهمي برداريد. اگر انسان هم به حجّت الهي وصل شود، شئون و همّت او رنگ شئون و همت حجّت الهي را پيدا مي كند. اينكه شهداي كربلا غير از حضرت سيدالشهدا(ع) براي ما اهميّت دارند و برجسته شده اند، به خاطر اين است كه اينها در برهه‌اي قيام كرده و خودشان را وصل به حجّت خدا كردند كه همت‌شان جهان شمول شده است. همّت بلندي مثل همت سيدالشهدا (ع) را پيدا كرده اند. به همين خاطر آوازه‌ي آنها هم جهاني شده است والّا هم قبل از آنها و هم بعد از آنها، افراد زيادي در راه دين و ديانت شهيد شده اند و ضمن اينكه مورد احترام ما هستند ولي ما اينها را نمي‌شناسيم. استاد براعتی، پیام عاشورا را در «اخلاص» می‌دانند كه در صحنه عاشورا موج مي زند يعني فقط خدا را در نظر گرفتن. اخلاص از امور بسيار سخت در زندگي هست و انسان نمي تواند به سادگي در اين امر موفق شود. به نظر مي آيد معناي اخلاص يعني اينكه انسان براي خاطر خدا كار كند اما معناي واقعي خلوص نيّت اين نيست. معناي واقعي خلوص نيّت اين است كه شما كارها را به خود خدا بسپاريد. شما در وجودتان خدا را به عرصه‌ي ميدان بياوريد. اگر خودتان انجام بدهيد، كار را خراب مي‌كنيد. به همين خاطر خدا از ما خواسته كه تمام امور خودمان را به او بسپاريم. اينكه عاشورا تا اين حد ماندگار شده و توانسته در عالم موج ايجاد كند، فقط به خاطر اين است كه اينها تمام امور را به خدا سپرده اند و خدا هم هميشه زيبا عمل مي‌كند. حضرت زينب (س) هم كه فرمود: «ما رَأَيتُ اِلّا جَميلاً» كار خدا را توصيف فرمود. در عاشورا يك كار بسيار زيبايي اتفاق افتاده است. زيبايي‌هاي زيادي به نمايش در آمده است. اوج ارادت به خدا به نمايش درآمده است كه نهايت زيبايي است. زندگي ما همين طور است اگر به خدا وصل شود، خيلي زيبا مي‌شود و اين پيام سيدالشهدا و عاشورا براي ماست.