کتاب لطایف تفسیری قرآن (جلد اول)
مؤلّف: حجت الاسلام والمسلمین منصور براعتی
چاپ اول: 1392 / چاپ دوم: 1397
ناشر: انتشارات سلوی تبریز
شابک: 9786007144077
شماره کتابشناسی ملی: 3074286
موضوع: تفسیر شیعی قرآن، تفسیر موضوعی، جنبههای قرآنی
مرحوم استاد منصور براعتی، در جلد اول لطایف تفسیری قرآن به مسائل مربوط به نقش قرآن در هدایت انسان و آراسته شدن او به اخلاق الهی در سایة کتاب وحی میپردازد. مسائلی همچون تفاوت اهل قرآن با غیراهلش، راز خواندنی انسان و ارتباط با قرآن، مصیبت در ادبیات قرآن، تعلیم قرآن بر جانها، تحریف، انسان با قرآن، نقش خلافت انسان در جهان هستی، اخلاق در قرآن، سوگند خداوند به قلم، تکیه و توکل به خداوند در ادبیات قرآن، تبیین مقام بر، نورانیت عالم و دادن کتاب به انسان، خلوت با خدا و تقوا، مالکان و حاکمان در دیدگاه قرآن، رشد انسانی، وجود ماسوی الله نسبت به ذات اقدس الهی، قرآن، کتاب محو و اثبات، حقیقت خواب، نقش زمان در خواب، وجود ماسوی الله نسبت به ذات اقدس الهی، زندگی در دیدگاه قرآن، وجود ماسوی الله نسبت به خدا، اصل وحی و هدف قرآن اشاره دارد.
استاد براعتی در تمامی آثار خود از جمله همین اثر، ضمن تأکید و تأیید روش تفسیری قرآن به قرآن، به شیوة تفسیر موضوعی توجه ویژه دارد و راه استاد خویش آیت الله جوادی عاملی را در «لطایف تفسیری قرآن» پیموده است. او علاوه بر موضوعات و مسائل صدرالاشاره، در جلد اول کتاب خویش به این سوال بنیادی پاسخ میدهد که چرا قرآن نازل و کوچک شد؟ و ابعاد مختلف خلافت انسان را بر پایة نص صریح قرآن وا میکاود. او در بحث از مسائل انسانشناسی علاوه بر مسائل تشرعی و تکالیف انسان، انسان را از منظری دیگر مینگرد و به حوزة عرفان وارد شده و قلمش، صبغة عرفانی به خود میگیرد.
لازم به ذکر است که براعتی خود را در قید و بند تفسیر آیه به آیه قرآن ندیده و موضوع محوری را ملاک کار خویش قرار داده است. مثلاً او در جلد اول پیرامون دو واژه «صبر و نماز» با استعانت از آیة «اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ» مطالب ارزشمند و نوینی ارائه میدهد که متأسفانه در عصر حاضر، ارزش کار تفسیری این محقق ارجمند و فرزانه مغفول مانده است.
بخش دیگری از اثر او، همانطور که پیشتر اشاره شد، به قلمرو عرفان اختصاص دارد. از جمله استاد براعتی در صفحه 55، به معنی تقوا در عرفان میپردازد و آیات مرتبط با تقوا را پیرامون انسان بررسی میکند.
اوج تفسیر عرفانی او که گاه همپوشانی با سایر عرفا دارد مربوط به مسئله «عشق» در جلد اول است. تفسیر استاد براعتی از عشق، به ضرس قاطع یکی از ارزشمندترین تفسیرات پیرامون عشق بوده که علاوه بر معناشناسی و واژهشناسی، تفاوتهای معنایی «حب» و «عشق» تبیین شده و صبغه تشیعی و تفسیر شیعی در آن آشکار میشود. تمسک به نمونههای اعلای حب الهی از جمله شیفتگی امام علی(ع) در نماز و کشیدن تیر از پای ایشان یا در موضعی دیگر آگاهی آنحضرت و شنیدن صدای سائل در نماز که همگی ریشه در ارتباط حبّی میان معبود و بندة وارسته دارد.
یکی از موضوعات مهم جلد اول کتاب «لطایف تفسیری قرآن»، مبحث مربوط به «اخلاص» است. اخلاص که مهمترین هدف رسالت قرآن و پیامبر اکرم(ص) تلقی میشود باید لِوَجهِ الله باشد. مرحوم استاد براعتی پیرامون اخلاص، آیات مختلفی را مثال زده و تفسیر منطقی و نوین از آن ارائه میدهند. در این مقام اشاره به چلّههای اولیاء الله از زبان پیامبر اکرم(ص)، نقش مهمی در خالص شدن بنده ایفا میکند. تمسک به تمثیلهای قرآنی از جمله داستان حضرت یوسف(ع) که مبنای معصومیّت و گناه نکردن ایشان، به استناد «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ»، خالص بودن او قلمداد میشود. که ریشه در وجه الله دارد. مرحوم براعتی عقیده داشت که اگر انسان چهرة حقیقی وجود و وجه الله را قوی به نمایش بگذارد، شیاطین نمیتوانند به او نزدیک شوند. چون خود شیطان نیز گفته: من به سراغ بندگانت خواهم رفت مگر بندگان با اخلاص.
یکی از موضوعات پایانی جلد اول «لطایف تفسیری قرآن»، بحث مربوط به «تجلّی خداوند» است. استاد براعتی ضمن تبیین آیه مشهور سوره اعراف که دلالت بر تجلی خداوند بر کوه دارد، گریزی به مسئله تجلی قرآن و توصیف خداوند از کیفیت تجلّی آن دارد. در آیة «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّه» (حشر، 21) استاد براعتی پاسخ میدهد که آن کدام قرآن است که اگر بر کوه نازل شود، از ترس خداوند خاشع میشود. استاد، در سطور بعدی به نقش امامان در بالا بردن ظرفیت انسانها برای درک مرتبة نازله قرآن اشاره دارد. زیرا او برآن است که مرتبة عالیه قرآن را آسمانها و زمین نمیتوانند تحمّل کنند.
شماره تلفن جهت سفارش کتاب : خانم نامدار 09141004966
منبع: سایت استاد به آدرس زیر
www.alwahy.ir
مردم دو دسته اند : دسته ای آنان اند که مکان به آنها شرف می دهد . زمانی که مهمان به خانه تان می آید ؛ می گویید آنجا نشین بیا بالای مجلس . شما احترام می کنید وگرنه هیچ فرقی وجود ندارد هر دو همان گچ و سیمان و فرش و اکسیژن است . ما اعتبار کرده ایم که اینجا قسمت بالای مجلس است وگرنه هیچ فرقی بین آن دو مکان نیست ! اعتبار ما مگر وجهه حقیقی می سازد ؟ نه ما اعتبار کرده ایم ، ما قرارداد بسته ایم قراردادی که از این به بعد می گویم اینجا قسمت بالای اتاق است ! ولی مگر با قرارداد ما آنجا قسمت بالای اتاق می شود ؟؟
اکثر انسانها مکان به آنها شرف میدهد ! اما اولیای الهی به مکان شرف می دهند ؛ برای مثال اگر بنده از دنیا رفتم وصیت می کنم که ببرید مشهد ، کربلا یا قم دفنم کنید . چرا ؟ چون بخاطر امام معصوم (علیه السلام) به بنده هم نسیم لطفی شامل شود . اما اگر بنده شخص بزرگی باشم هر کجا دفنم کنند آن مکان زیاتگاه می شود ! انسان بزرگ نمی گوید بنده را ببرید فلان جا دفنم کنید ؛ چون هر جا دفن شود آن جا زیارتگاه می شود ، باید سایرین را کنار ایشان دفن کنند تا از معنویات و کمالات ایشان بهره مند شوند .
اولیای الهی این گونه اند !
آنهایی که در عالم خیال سیر می کنند به دنبال این هستند که کجا بنشینم تا نگاه بزرگی به بنده داشته باشند ؛ اما اولیای الهی هر جا بنشینندآنجا قسمت بالای مجلس می شود .
الان اگر بنده وارد شوم به بنده بخواهید احترام کنیدباید بنده را به قسمت بالای مجلس راهنمایی کنید ؛ اما اگر امام (علیه السلام) وارد شود هر جا باشد آن مکان ، بالای مجلس می شود و جاهای دیگر . . .
امام و پیغمبر هر جا بنشینند آنجا بالا دست مجلس می شود و قرار است انسان به مکان ارزش دهد نه مکان به انسان . اکثر انسان ها برعکس هستند که مکان به آنها ارزش می دهد . بنابراین لازم است ببینیم که ما فرزند دنیا هستیم (یعنی عالم اعتبار ، خیال ، وهم) یا فرزند آخرت (یعنی عالم حقیقت ، یعنی در محور حقیقت حرکت کردن) ؟
ما باید در محرم امام (علیه السلام) را واسطه قرار دهیم ، به خدا قسم دهیم بلکه ما را فرزند آخرت قرار دهد تا کاری کند که ما هم بتوانیم با عالم ارتباط برقرار کنیم . تا ببینیم در عالم چه می گذرد ؟ بنده هیچ چیز نمی دانم ، نمی بینم و بخاطر همین گرفتار اوهام و خیال و سوء برداشت هستم و زندگی را بر خود تلخ کرده ام .
امّ ابیها
1- اسامي و القابي كه حضرات معصومين (عليهم السلام) دارند ، مربوط به جايگاه و مرتبه وجودي ايشان است . يكي از اين القاب كه در مورد حضرت زهرا (عليها السلام) ، مطرح است ، «اُمّ ابيها» (مادرِ پدرش) مي باشد . سؤالي كه مطرح مي شود اين است كه منظور از این عبارت چیست؟
انسان دو گونه پدر و مادر دارد ؛ يكي پدر و مادري كه زمينه ساز بدنيا آمدن انسان است و ديگري آنكه علت وجودي انسان است (يعني وجود انسان وابسته به اوست) آن پدر و مادري كه واسطه به دنيا آمدن ما است ، همين والديني است كه اصطلاحاً مطرح است . ولي پدري كه واسطه در وجود ما محسوب ميشود ، پيامبر و آلپيامبر (عليهم السلام) هستند . احترامات خاصي که پيامبر (صلوات الله عليه و آله) نسبت به حضرت زهرا (عليها السلام) داشتند بخاطر علاقه مفرط آن حضرت از روي احساس و عاطفه پدر و فرزندي نبوده است . البته عاطفه در پيامبر هم بوده است ولي آنچه به عنوان شاخص و ارزش مطرح ميشود ، چيز ديگري است وگرنه هر پدري ـ نوعاً ـ فرزند خود را دوست دارد و اگر چنين نباشد ، جاي تعجب است و به ندرت کسي پيدا مي شود که بچهاش را دوست نداشته باشد .
بنابراين ملاک شخصيت والاي حضرت زهرا (عليها السلام) اين نيست که پيامبر (صلوات الله عليه و آله) او را از آن جهت که فرزندش بود ، دوست داشت .
چنانچه وقتي پيامبر (صلوات الله عليه و آله) از مسافرت بازمي گشت ، اولين جايي که تشريف ميبرد ، نزد حضرت زهرا بود و اين کار را بر همه چيز مقدم ميداشت. از اين معلوم مي شود که حضرت زهرا (عليها السلام) يک شخصيت حقوقي خاصي دارد که پيامبر را به اين وا مي دارد که در مقابل درب خانه حضرت فاطمه بايستد و بفرمايد «السلام عليکم يا اهل بيت النبوه» .
بنابراين وقتي پيامبر به حضرت زهرا مي فرمايد «ام ابيها» منظور اين است كه : با اينکه پيامبر واسطه وجود حضرت فاطمه هست ، ولي از نظر جايگاه وجودي حضرت فاطمه در مقام مادر براي پيامبر ميباشد . چنانچه در حديثي قدسي ، خداوند متعال ميفرمايد : اي پيامبر اگر تو نبودي عالَم را خلق نمي کردم ، اگر علي نبود تو را خلق نمي کردم و اگر فاطمه نبود ، هيچ يک از شما را خلق نمي نمودم .
حضرت زهرا در چنين جايگاه وجودي والايي قرار دارد که به فرموده امام خميني (قدس سره) اگر آنحضرت مَرد بود، يقيناً پيامبرميشد .پس منظور از «أب» درعبارت امّ ابيها، اَب (پدر) وجودي است ، نه پدري که زمينه سازِ تولدِ انسان است . گاهاً بصورت سطحي اين چنين مطرح ميشود که چون پيامبر در زمان کودکي پدر و مادر خود را از دست داد و يتيم شد ـ العياذ بالله ـ عُقدة محبت مادري در آن حضرت بود و نياز به دست نوازش مادر در آن حضرت وجود داشت و حضرت زهرا اين خلأ را پُر کرده و به پيامبر محبت کرد؛ پس همچون مادر براي پيامبر بود .
نه ، اينطور نيست . بلکه پيامبر در حضرت زهرا چنان مقامي مي ديد که در مقابل وي کُرنش مي فرمود .
حجت الهی
2- از امام حسن عسکري (عليه السلام) نقل است که ميفرمايد : ما حجتهاي خداوند بر بندگان هستيم و مادرمان حضرت فاطمه ، حجت خدا بر ما است . يعني حضرت زهرا حجتِ امامان است و از نظر مقام امامت ـ نه از جنبه مسئوليت اجتماعي ائمه ـ امامِ امامان است .
مادران ائمه انسانهاي والا و پاکيزه اي بوده اند . ولي هيچكدام از آنها (غير از حضرت زهرا) مادرِ امامتِ امام نبوده است . آن حضرت مادرِ امامتِ امامان است . مادرِ امامت است .
اگر حضرت زهرا داراي مقام امامت نبود ، نميتوانست به ساير ائمه ، مقام امامت بدهد . امامت امامان وابسته و بند به حضرت زهرا است .
ذات نايافـته از هستـي بخـش
کي تواند که شـود هستي بخش
همچنانكه ذكر شد دو گونه پدر و مادر داريم . پدر و مادري كه شخصيت حقيقي به ما مي دهد و زمينه ساز و واسطه به دنيا آمدن ما مي شود و ديگري آن كه به ما شخصيت حقوقي مي دهد ؛ به ما جايگاه و رتبه وجودي مي دهد .
امامت امامان كه به مقام ولايت آنها باز ميگردد ، شخصيت حقوقي و جايگاه عالي وجودي ايشان است . امامان اين جايگاه عالي وجودي را از حضرت زهرا گرفتهاند . يعني حضرت فاطمه در رتبه بالاتري قرار گرفته است .
چون آنچه حضرت مهدي (عج) دارد ، به اذن الله ، از حضرت زهرا گرفته است . و براي اينكه حضرت زهرا بتواند به امامان ، جايگاه وجودي بدهد، طبق برهان اعلي و اشرف كه در فلسفه مطرح است ، بايد خودش در جايگاه والاتري قرار داشته باشد .
اسوه بودن
3- كمالات انساني مربوط به جان انسان است و جان آدمي امرِ مجرد است نه مادّي ، بنابراين جان انسان نه زن است و نه مَرد . يعني انسانيت انسانها ـ چه زن و چه مرد ـ جنسيت ندارد لذا كمالات وجودي حضرت زهرا كه مربوط به جان آن حضرت است ، و از آن جهت نه خانم است و نه آقا ، براي تمام انسانها چه زن و چه مرد ، الگوست ؛ نه فقط براي زنان . همچنانكه امامان براي همه انسانها الگو هستند ، حضرت زهرا نيز براي همه بشريت اسوه و الگوست
. چنانكه در سوره تحريم الگويي كه هم براي انسانهاي مؤمن و هم براي كافران معرفي نموده ، زن مي باشد : (ضَرَبَ اللهُ مَثَلا لِلذينَ كَفَروا امرأتَ نُوح وَ امرَأتَ لوط… وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلا لِلّذينَ امَنوا امرأتَ فِرعَون … وَ مَريمَ ابْنَتَ عِمران) .
چرا كه كفر و ايمان مربوط به جان انسان است نه بدن وي. بدن تمام انسانها مؤمن است و از اول خلقت تا روز قيامت ، بدن انسانها نه كافر است و نه يهودي و مسيحي، بلكه مسلمان بوده است و هيچگاه گناه نميكند. اين جان انسان است كه مرتكب گناه مي شود . «بَلْ آثمٌ قَلْبُهُ» بنابراين جان همسر حضرت نوح ـ چون كافر بوده است ـ براي همه جانهاي كافر ، الگو بوده است (چه جان مردان و چه زنان) .
همچنانكه جان حضرت مريم بعنوان الگو براي همه مؤمنان مطرح بوده است . لذا حضرت زهرا براي همه زنان و مردان عالَم ، براي جوانان و پيران و … الگو است.
اخلاص فاطمی
4- حضرت زهرا از جهات فراواني الگو بوده است . يكي از اين جهات ، اخلاص در عمل و قيام براي الله است . در روز قيامت مشخص خواهد شد كه اگر در تربيت فرزندان خود از حضرت زهرا الگو مي گرفتيم، يك فرزند كفايت مي كرد تا پدر و مادر او از اولياء الهي شوند . اگر به حضرت فاطمه بنگريم ، ميفهميم كه چگونه بايد از فرزند خود استفاده ببريم تا ولي الله شويم. چرا گفته اند بهشت زير پاي مادران است . زيرا اگر مادر بتواند مادري كند ـ كه متاسفانه كم پيدا مي شود ـ يعني مادر بتواند براي الله بچة خود را تر و خشك كند ، اگر بتواند يك روز از عهده اين كار برآيد ، از اولياء الله ميشود . بهشت زير پاي مادران است ، به اين معني است كه اگر مادر بخواهد مي تواند پاي خود را به بهشت بگذارد .
از حضرت علي (عليه السلام) پرسيدند : بين انسان و خدا چقدر فاصله است ؟ فرمود : به اندازه يك «يا الله» . به محض گفتن «يا الله» مي رسي .
«يك قدم برخود بِنِه ، وان ديگري بر كوي دوست.»
اگر بَلَد باشيم چگونه بچه را تر و خشك كنيم ، به روي او بخنديم ، شير بدهيم ، لباس بخريم ، غذا بپزيم ، از اولياء الله مي شويم . ولي اين كارها خيلي سخت است . بايد در محضر حضرت زهرا خيلي كار ، تمرين و مطالعه كنيم . چنانكه در قرآن كريم در مورد حضرت زهرا ميفرمايد : « اِنّما نُطعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهِ لا نُريدُ مِنكُم جَزاءًا و لا شُكورًا .»
از مادر چهار شهيد سؤال شد : تو چه كرده اي كه چنين فرزندان مؤمني تربيت كرده اي كه در آخر هم شهيد شدند ؟ در جواب گفت : من همين قدر ميدانم كه به هر ظرف غذا كه براي بچه ها درست مي كردم ، صد بار صلوات مي فرستادم .
بايد از حضرت زهرا (عليها السلام) ياد بگيريم كه چگونه « لِوَجهِ الله» فرزند خود را تربيت كنيم ، چگونه غذا بپزيم ،چگونه خانه را جارو كنيم ، چگونه براي منزل خريد كنيم كه «لوجه الله» باشد و موجب رشد انسان شود . چگونه به اداره برويم ، چگونه تدريس كنيم و چگونه درس بخوانيم كه «رَبّ اَدخِلني مُدخَلَ صِدقٍ وَ اَخرِجني مُخرَجَ صِدقٍ وَاجْعَلْ لي مِن لَدُنكَ سُلطانًا نَصيرًا » باشد .
اگر بتوانيم هركدام از اين كارها را براي خدا انجام دهيم، ولي الله مي شويم و مي توانيم همان كاري را بكنيم كه عاصف بن برخيا كرد و در يك چشم به هم زدن تخت بلقيس را از يمن به بيت المقدس برد .
نماز هم چنين است . اگر بتوانيم دو ركعت نماز واقعي بخوانيم ، برايمان كافي است . ولي بايد دهها سال تمرين كنيم تا بتوانيم دو ركعت نماز بخوانيم . اگر درست نماز بخوانيم ، دو ركعت كافي است كه انسان را به مقصد كمالي برساند و معلم ملائك شود.
نگار من که به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غـمزه مـسأله آمـوز صـد مدرس شد
بهره ما از مجالس حسینی؟
بهره ما از مجالسی که برای سیدالشهداء (ع) برپا می شود ، چیست ؟ قرار است چه چیزهایی از این محافل و مجالس به دست آوریم ؟ یقیناً حضرت سیدالشهداء (ع) به عزاداری ما نیازی ندارد بلکه این ما هستیم که به عزاداری برای آن حضرت برای رسیدن به نیازهایمان احتیاج داریم و به همین خاطر به اندازه نیازمان عزاداری می کنیم . برای آن که بدانیم چه چیزهایی می توان از عزاداری برای آن حضرت به دست آورد ، لازم است ابتدا کمبودها و نیازهایمان را بشناسیم .
در طبابت جسمانی ، مریض بخاطر این که بیماری و درد و رنج ، آرام و قرار او را گرفته ، به سراغ پزشک می رود ولی در طبابت معنوی ، مهم ترین مشکلی که وجود دارد این است که شخص ، از بیماری خود آگاه نیست یا حتی قبول نمی کند که بیمار است ؛ به همین خاطر به جای آن که بیمار نزد طبیب برود ، این طبیب است که به سراغ مریض می رود به همین خاطر به پیامبر اکرم (ص)، « طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ » گفته می شود .
نیازشناسی
نیازشناسی در امور معنوی نیز چنین است . عده ای نمی دانند چه نیازهایی دارند و چه بسا خود را دارای کمبود احساس نمی کنند ؛ وقتی به چنین افرادی گفته می شود نماز بخوان! می گوید : برای چه نماز بخوانم ، من که از سلامتی بدن برخوردار هستم و وضع مالی ام هم خوب است ، دیگر برای چه نماز بخوانم؟! مگر نمازخوان ها چه چیزی دارند که من ندارم ؟!
هرکس به درِ ائمه اطهار (ع) آمده ، دست خالی برنگشته است . درِ این خاندان به روی همه موجودات گشوده است ، حتی غیرمسلمانان، حتی حیوانات . ولی متأسفانه خیلی از ما اصلاً نمی دانیم چه بخواهیم یا چیزهایی می خواهیم که به دردمان نمی خورد یا به خیر و صلاح ما نیست . و آن حضرات نیز چون ما را خیلی دوست دارند ، آن چیزهایی که به صلاح ما نیست ، به ما نمی دهند چون به ضرر ما است . (به تعبیر قرآن : عَسَی أن تُحِبّوا شَیئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم-سوره بقره-216 : چه بسا چیزی می خواهید ولی آن برای شما شرّ و به ضرر شما است) . ما برای اینکه از مجالس حسینی (ع) دست خالی برنگردیم ، باید خودمان و نیازهایمان را بشناسیم و سپس با اراده و تصمیم قاطع برآورده شدنِ آن نیازها را از خداوند بخواهیم .
در یک فرمایش نـورانی از سیـدالشـهداء (ع) نقـل شـده اسـت که آن حضـــرت مـی فـرمـایـنـد :
« أنَا قَتیــلُ الْعَبَراتِ » : من کشتة اشــک ها هستم .
در روایت دیگری آمده است :
« اِنَّ الحـسین مصـباح الـهدی و سفیـنة النـجاة» :
امام حسین (ع) چراغ هدایت و کشتی نجات است .
سؤال ایـن است که این کشـتی نجات درکدام دریا حـرکت می کـند ؟ می گـویـند : در دریـایی که با اشک چشم ایجاد شده است .
امامان معصوم (ع) ، همگی واسطة فیض الهی هستند که ما را به مقصد کمالی می رسانند ولی امام حسین (ع) یک راه میانبُر باز کرده است که راه صدساله را انسان می تواند در یک شب طی کند .
کشتی حسین (ع) انسان را زودتر به مقصد (که همان تأمین کردن نیاز واقعی انسان است) می رساند. مقصد ما همان «صمدیّت» ذات اقدس الهی است. ما قرار است «صمد» باشیم ؛ یعنی بی نیاز مطلق باشیم . این کشتی امام حسین (ع) است که ما را به آن مقصد که همان بی نیازی مطلق است ، واصل می کند .
انسان از دو راه می تواند به مقصد کمال برسد :
1- تلاش و کوشش و تکاپو و فعالیت
در همین خصوص حدیثی هست که می فرماید : « هرکس چهل روز خود را برای خدا خالص گرداند و از اعمال و رفتار و اخلاقش مراقبت نماید ، خداوند چشمه های حکمت را در جان او به جوشش در می آورد .» حکمت نیز همان قرآن است . قرآن ، همه چیز است (لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اِلّا فی کتابٍ مُبینٍ) و کلّ عالَم ، همگی مراتبی از قرآن هستند .
2- دومین راه برای رسیدن به مقصد کمالی ، راهی است که امام حسین (ع) باز کرده است ؛ و آن راه «گریه کردن» است .
گریه کردن ، نزدیک ترین راه برای جوشش حکمت است . یعنی در اثر گریه ، حکمت (قرآن) در وجود انسان جوشش می یابد:(وَ مَنْ یُؤتَ الْحِکْمَتَ فَقَد اوتِیَ خَیْرًا کَثیرًا : هرکس به او حکمت داده شود ، خیر کثیر به او داده شده است.)
انسان ها دو دسته اند : یا به دنبال کوثر هستند یا به دنبال تکاثر . کوثر ، کثرت حقیقی(کمال حقیقی) است ولی اکثریت مردم به دنبال تکاثر هستند . تکاثر ، کثرت خیالی و غیرواقعی است . کثرت خیالی آن است که انسان ، به گفته ها و القائات غیرواقعی دیگران، ترتیب اثر بدهد و آن را باور کند .
نیاز اصلی و واقعی ما ، «حکمت» است . پیامبر اکرم (ص) از آن جهت الگوی ما است که بر آن حضرت ، قرآن نازل شده است ؛ بر تک تک ما نیز باید قرآن (که همان حکمت است) نازل گردد و در صورتی که قرآن بر ما نازل نشود ، یعنی از الگو بودن پیامبر (ص) استفاده نکرده ایم . وقتی چیزی را الگــو قرار می دهیم ، یعــنی میخواهیم طبق آن الگو عمل کنیم و مثل آن باشیم . پیامبر(ص) از آن جهت الگو است که به آن حضرت کوثر داده
شده (انا اعطیناک الکوثر) ما نیز باید به دنبال کوثر باشیم .
کوثر همان چشمة حکمتی است که در جان انسان می جوشد ؛ گاهی هم در قالب فرزند صالح است که همچون حضرت زهرا(س) نمود می یابد .
وقتی که خداوند به شخصی فرزند صالحی بدهد که روح ا… (امام خمینی) بشود که بینیِ استکبار را به خاک بمالد ، در واقع کوثر به او داده است .
ما باید قابلیت پیدا کنیم و رشد کنیم تا به ما علم و حکمت و قرآن داده شود .
سوغاتی مشهد و کربلا چیست ؟
سوغاتی مشهد و کربلا که مُهر و تسبیح و جانماز نیست! این ها را از شهر خودمان هم می توانیم تهیه کنیم . سوغات مشهد آن است که وقتی به مشهد رفتی ، هنگام بازگشتن ، عالِم برگردی . امام(ع) ، معدن علم الهی است . هنگامی که به زیارت می رویم ، باید از این معدن علم ، سوغات علم با خودمان بیاوریم .
راه رسیدن به کوثر هم دو راه است : یکی تلاش و کوشش و دیگری «گریه کردن» .
امام حسین (ع) صحنه ای را در کربلا طراحی کرده است که وقتی انسان به آن صحنه می نگرد ، گریه اش می گیرد .
اسلحه مؤمن گریه است (وَ سلاحُهُ البُکَاء : دعای کمیل) ؛ محرّم نیز ماه گریه است .
حرمت و ارزش مداحی به این است که مداحان عزیز با ترسیم صحنه های کربلا ، امام حسین (ع) را به یادمان می آورند و ما را می گریانند و ان کار بزرگ و بااهمیتی است . ولی مداحان محترم باید دقت داشته باشند که عاطفه خانوادگی مردم را تحریک نکنند ؛ بلکه بیشتر از امام (ع) بگویند و از وضعیت و مصیبت های امام و آنچه بر سر ایشان آمد بگویند نه اینکه فرزند خودمان را به پیش چشمان ما بیاورند تا دلمان بشکند و گریه کنیم .
برای این که گریه کنیم یا (با صحبت و مداحی خود) دیگران را بگریانیم ، لازم است در خودمان آمادگی ایجاد کنیم و از خداوند بخواهیم که از این جلسه و محفل حسینی(ع) دست خالی و کم بهره خارج نشویم و از خداوند توفیق گریه کردن شایسته ای که حکمت را در وجودمان جوشش دهد ، مسألت نمائیم .
نیّت ها به مقدار معرفت محقق می شود . هر قدر شناخت قوی تر باشد ، نیّت نیز قوی تر محقق خواهد شد . از جمله نکاتی که لازم است در نیازشناسی مورد توجّه قرار دهیم ، این است که باید دیدگاههای خود را با نظر قرآن کریم هماهنگ کنیم ؛ دیدگاههای خود را به محضر قرآن عرضه کنیم ، هر مقدار که قرآن تأیید کرده ، ما نیز قبول کنیم و آن مقدار را که نداریم،از قرآن کسب کنیم .
از جمله نکاتی که قرآن تبیین می کند ،این است که : «اِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوان » : دنیای آخرت ، سرای زندگی است(سوره عنکبوت-64) ؛ زندگی دنیایی را نیز به 5 صورت ترسیم می کند : « اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ » : بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است. (سوره حدید-20)
به قرینة تقابل می توان فهمید که سرای دنیایی ، سرای مرگ است. اگر سرای اخروی ، زندگانی است ، سرای دنیایی مرگ است. ما باید بدانیم که آیا از حیات اخروی برخوردار هستیم یا دنیوی؟ به تعبیر علامه جعفری : »اکثر انسانها در باتلاق مرگ دست و پا می زنند و هر روز بیشتر در این باتلاق فرو می روند ، ولی خیال می کنند که زندگی می کنند.»
زندگی اکثر انسانها ، بازیچه و سرگرمی است . ما باید در ماه محرم، در محافل حسینی (ع) به زندگانی حقیقی دست بیابیم و لازمة آن هم این است که اهل آخرت باشیم و به حیات اخروی دست بیابیم.
امام حسین (ع) به این خاطر شهید شده است که این مسیر (یعنی مسیر زندگی حقیقی) را برایمان باز کند ، نه مسیر مُردن را .
مسیری که اُمَویان و عباسیان برای مردم ترسیم کرده اند ،مسیر مردن و مرگ است و مسیری که ائمه (ع) ترسیم کرده اند ، مسیر زندگانی . انسان باید در مراتب حیات ، طی طریق نماید که این ، خودش آثار و علائمی دارد . در این صورت بعد از مدتی می تواند به حیات طیّبه دست بیابد : « مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً » (هر کس کار شايستهاى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حياتى پاک زنده مىداريم) (سوره نحل-97)
غم و غصه هایی که در وجود انسان هست ،به واسطة خیالات انسان است. به این خاطر است که ما نمی توانیم حقایق را شهود کنیم ولی اگر بتوانیم با حقایق ارتباط برقرار کنیم ، هیچ وقت نگران و غمگین نخواهیم شد .
این همـه غم ها که انـدر سینه هاست
از غبــار و گَـردِ بـود و بـادِ مـاســت
این غمان، بیـخ کن چون داس ماست
اینچنین شد یا آنچنان،وسواس ماست
ما نمی بینیم که عالَم در دست چه کسی است ؟! فکر می کنیم که در دست مدیر و رئیس و سرمایه دار است ؛ ما نمی بینیم که عالَم در دست خداست و همة عالَم ، سربازان خداوند هستند : « وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ
وَالْأَرْضِ» (لشکريان آسمانها و زمين تنها، از آنِ خداوند است) : سوره فتح-7
چنین انسانی دیگر غم و غصه دنیایی نخواهد داشت ولی اگر کسی نتواند با آخرت و ملکوت ارتباط برقرار کند ، دائماً در ناآرامی و غم و غصه به سر خواهد برد .
در سیر کمالی ، هرقدر سنّ شخص بالاتر برود ، باید اعصابش قوی تر باشد ؛ در پیری باید چنان اعصاب قوی داشته باشد که اصلاً قابل مقایسه با جوانی اش نباشد . اما برعکس ، ما چنین نیستیم ؛ هنگام پیری اصلاً حوصله نداریم ، صدای کودک اذیتمان میکند ؛ چرا؟! چون راه را درست نرفته ایم وگرنه ، اگر راه را درست رفته باشیم ، ظرفیت بیشتر می شود .
مسیر هدایت ، مسیر توسعه است : توسعه در کشش ،تحمّل و ظرفیت . هر ظرف با مظروف پُر می شود ، مگر علم . وقتی علم در وجود انسان وارد می شود ، ظرفیت ظرف (انسان) را بالاتر می برد .
حیات دنیوی (زندگی خیالی) در مقابل حیات اخروی قرار دارد . البته دقت شود که کوه و دریا و زمین و آسمان و … ،دنیا نیستند ؛ آن دنیایی که مذمت شده است ، مصداق خارجی ندارد ؛ فقط وهم و خیال است ؛ فقط اعتباری است .
نوعِ نگاهِ غلطِ انسان به عالَم را «دنیا» می گویند . ما باید خودمان را از این نگاه غلط نجات دهیم .
اگر ما راه را درست برویم و نگاهمان به هستی ، صحیح باشد ، می بینیم که اصلاً در دنیا زشتی وجود ندارد بطوری که ما را آزرده خاطر کند و روحیة ما را تحت تأثیر قرار بدهد . چرا؟ چون عالَم ، مخلوق خداوند است و به خاطر آن که خداوند خیرِمحض است ، از او غیر از خوبی و خیر ، چیز دیگری صادر نمی شود . به همین خاطر، حضرت زینب (س) پس از واقعه عاشورا که تمامی عزیزان و در رأس همه ، برادر و امام خود را با آن وضعیت از دست داده ، میفرماید : « ما رَاَیْتُ اِلّا جَمیلًا.» : (غیر از زیبائی چیزی ندیدم .)
اگر انسان بتواند به عالَم حقیقت راه بیابد ، اصلاً عیـبی در عالَم نمیبیند . اصلاً در عالَم عیبی وجود ندارد . این شخص است که زندگی می کند و از زندگی اش لذت می برد .
دید ، سوی غیب اگر بینا شود عیـب ها اندر نـظر زیـبا شود
اگر در عالَم شرّی می بینیم ، از نحوة نگاه کردن ما است ، ما ، دیدمان درست نیست و دچار اوهام و خیالات هستیم .
از جمله نیازهای انسان یا به تعبیر دیگر ابزار برطرف کردن نیازها ، مسألة «نورانیت» است . یکی ا ز بزرگترین مشکلات ما ،عدم نورانیت ماست . ما در تاریکی قدم می گذاریم ، حرکت می کنیم و عمل میکنیم. بیشترین کارهای انسان در طول زندگی (حتی انسانهای گناهکار و کافر) ، کارهای خوب و پسندیده است امّا چرا ما از کارهای خوبمان ثمری و اثری نمی بینیم ؟ علتش این است که این کارها را بدون نورانیت و در تاریکی انجام می دهیم . عمل نیک ، مانند تیری است که به سوی هدف می اندازیم امّا چون نورانیت نداریم ، نمی دانیم تیر را به کدام سمت بیندازیم و در نتیجه نمی توانیم به هدف بزنیم .
قیامت روز ظهور حقیقت است . همین الآن تک تک ما انسانها ،یا در بهشت هسستیم یا در جهنم ولی چون نورانی نیستیم ، نمی بینیم . به همین خاطر گفته اند اگر انسان می دانست که در موقع نماز در چه جایگاهی قرار دارد ، دست از نماز بر نمی داشت .
در قیامت آشکار خواهد شد که این همه تیر که انداخته ایم به هدف خورده است یا نه؟ به همین خاطر به قیامت ، روز حسرت گفته می شود ؛ چون می بینیم که خیلی از کارهای خیری که انجام داده ایم و تیرهایی که انداخته ایم به هدف نخورده است . به هدف خوردن این است که انسان به کمال برسد.
نورانیت زمانی قابل دستیابی است که تقوی باشد :«اِنْ تَتَّقُوا اللهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرقَاناً »
انسان زمانی نورانی می شود که تحت سرپرستیِ «الله» باشد :
«اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ» : (خداوند، ولى و سرپرست کسانى است که ايمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوى نور بيرون مىبرد.) (سوره بقره – 257) چنین انسانهایی رفتارشان بر اساس نورانیت خواهد بود : « وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ …»
ما باید در مجالس حسینی (ع) ،« نور »کسب کنیم و با این نور زندگی کنیم . در این صورت می بینیم و می دانیم که چگونه عمل کنیم تا به هدف (کمال) برسیم .
www.alwahy.ir