، یاور و راهنمای جوانان ، اسوه و الگوی طلاب علوم دینی و حافظ و مفسر قرآن ، در اردیبهشت سال 1388 در سن 45 سالگی دیده از جهان فرو بست.از خصوصیات بارز او در زندگی خانوادگی و در معاشرات با دیگران ، می توان به مهربانی، خوش رفتاری، اراده و همت بسیار ، ایمان و اعتقاد ، تواضع و خلاقیت و ابتکار، خلوص نیت، عدم دلبستگی در انجام وظایف شرعی و اجتماعی در نهایت به دوستی اهل بیت عصمت و طهارت اشاره کرد.
پرواز به ملکوت
سرانجام در تاریخ 7 اردیبهشت 1388 مظلومانه در جوار رحمت حق آرام گرفت.
Alwahy.ir
#معرفی_آثار_استاد_منصور_براعتی_(ره)
فراز هایی از بیانات سید الشهداء
https://eitaa.com/ostadbaraati
#معرفی_آثار_استاد_منصور_براعتی_(ره)
فراز هایی از بیانات سید الشهداء
مؤلف: حجت الاسلام و المسلمین مرحوم استاد منصور برائتی
ناشر: سلوی
زبان: فارسی
سال چاپ: 1396
نوبت چاپ: 1
تیراژ: 500 نسخه
تعداد صفحات: 152
قطع و نوع جلد: وزیری (شومیز)
شماره کتابشناسی ملی: 4850820
شابک 13 رقمی: 9786007144138
همانطور که از نام کتاب پیداست، استاد براعتی در این اثر پیرامون حضرت سيد الشهدا (ع) و فلسفه قیام آنحضرت میپردازد. و در ذیل فصول کتاب به بررسی ورود و خروج صادقانه در کارها، کمال عقل و استفاده از آن، توصیه به صبر، سخن حق ابزار دشمنان، شکر نعمتها، گریه از ترس خدا، همّت بلند، پیام مهم عاشورا، عزت و فقر، امر به معروف و نهی از منکر، دید توحیدی، علت دشمنی بنی امیّه، محضر خداوند، دوستی ائمه، علت قیام حضرت و سبب ماندگاری آن، روح بندگی و حیات امام حسین(ع) همّت میگمارد.
از جمله فرمايشات نوراني وجود سيد الشهدا اينكه ميفرمايد: قدرت آفتي است كه احتياط كاري را از دست انسان ميگيرد. از جمله تمايلاتي كه انسان، چه در حوزه نفسانيّات و چه در حوزه فطريات دارد، قدرت طلبي و به دست آوردن جايگاه اجتماعي هست. همهي انسانها دوست دارند كه يك سر و گردن از ديگران بالاتر باشند و هم خودشان اين معنا را درك بكنند و هم ديگران به اين معنا اذعان بكنند و يك مرتبه خودشان را دست پايين ببينند و بر خودشان وظيفه بدانند كه از او اطاعت كنند. البته در بحثهاي معرفت نفس ميفرمايند كه اين خواستههاي دروني طبق تدبير حكيمانه خداي سبحان در وجود انسان نهاده شده و قرار هست كه انسان اينها را در جهت صحيح خودش به كار ببندد و به هدف مطلوب خودش در اين راستا برسد. اگر قدرت طلبي و برتري طلبي در مسير صحيح خودش قرار بگيرد، چيز بدي نيست يعني انسان به دنبال قدرت و مقام حقيقي باشد. آنچه كه مشكل آفريني ميكند، مقام طلبي خيالي و كاذب و اعتباري هست. ما در عالم دنيا در رابطه با خيلي چيزها اين واقعيّت را داريم كه يك نوع اصلش وجود دارد و يك نوع بدلي و فرع. چنانكه ميبينيد كه يك موجود هم خودش هست و هم سايه دارد. سايه اصل وجود او نيست، فرع و بدل وجود اوست. از جمله چيزهايي كه فرع و بدل دارد، همين قدرت طلبي هست چنانكه بشر از همين طريق وارد شده و به مبارزه با انبياء و اولياي الهي برخاسته است. در رابطه با هر ديني، دين بدلي ساخته شده و به بشريت عرضه شده است. حتي در مقابل هر پيامبر و امامي اين اتفاق افتاده و امامان بدلي ساخته و عرضه كرده اند. در رابطه با مراجع تقليد هم بارها اين اتفاق افتاده است. دشمنان دين و انسانيّت در مقابل مرجع تقليدي كه جايگاه الهي پيدا كرده ، يك مرجع تقليد بدلي درست كرده و به مردم ارائه كردهاند. يكي از اين مقولهها هم همين قدرت هست. انسان در اثر تسويل نفس و وسوسههاي شيطان از امر حقيقي به سوي امر خيالي و اعتباري انحراف پيدا ميكند و به جاي اينكه به دنبال قدرت و شهرت حقيقي برود، به دنبال مقام اعتباري و شهرت خيالي ميرود و مشكلات فراواني هم براي خودش و هم براي ديگران پديد مي آورد. امام حسين (ع) ميفرمايد: «القُدرَهُ تُذهِبُ الحَفَيظَه، المَرءُ اَعلَمُ بِشَأنِهِ» قدرت طلبي خيالي آفتي است كه احتياط كاري را از دست انسان ميگيرد. انسان بايد محتاط باشد و موضعگيريها و افعال مبتني بر نيّات انسان بايد تماماً با احتياط صورت بگيرد چون هم موقعيّت انسان حساس هست و هم تأثير پذيري او شگفت انگيز هست.
در ادامه ميفرمايد: انسان به لحاظ اقتضاي نظام علت و معلول و چارچوبي كه خداوند در عالم حاكم كرده، بايد رمز و رموز ورود در كارها در شئون مختلف را بداند تا بتواند به نحو شايسته وارد شود و با دست پر خارج شود. چنان كه در سوره مبارك اسراء ميفرمايد: «رَبِّ اَدخِلني مُدخَلَ صِدقٍ و اَخرِجني مُخرَجَ صِدقٍ» انسان سالك طبق دستور خداوند از او مسئلت ميكند كه توفيق ورود و خروج صادقانه را به من عنايت كن و اين امر هم زماني ميسر ميشود كه انسان تحت ولايت الله قرار بگيرد يعني نصرت و سرپرستي خدا شامل حال انسان شود. اگر انسان تحت ولايت و سرپرستي خدا قرار گيرد، چون خدا نور محض هست، انسان هم نوراني مي شود. « وَ جَعَلنا لَهُ نُوراً يَمشي بِهِ فِي النّاسِ» وقتي نوراني شد، ميتواند رمز و رموز ورود و خروج در كارها، در شئون مختلف را به دست بياورد و قابليّت و ظرفيّت ورود را دارا ميشود.
وجود مبارك سيد الشهدا در بياني نوراني ميفرمايد: «لا يَكمُلُ العَقلُ إلّا بِاتّباعِ الحَقِّ» عقل آدمي كامل نميشود مگر در تبعيّت از حق تعالي. موضوعي كه در اين فرمايش نوراني بايد مورد توجه قرار بگيرد، اين كه كمال عقل به چه معناست؟ اگر عقل كامل بشود، چه اتفاقي در وجود انسان پديد ميآيد؟ آن گونه در منابع معرفت ديني ما هست، اگر عقل در وجود انسان كامل بشود، آن سعهي وجودي تامّ انسان به فعليّت ميرسد.
حضرت سيدالشهدا ميفرمايد: اگر انسان از حق تبعيّت كند،كل عالم، جلوهي حق يعني خداست كه در قرآن آمده است. آن حق تامّ در كل عالم به اشكال و قالب هاي مختلف ظهوركرده، به همين خاطر عالم با همه شئوناتش، مظهر حق تعالي هست.
استاد براعتی بر این باور است که به لحاظ اينكه وجود مبارك سيدالشهدا (سلام الله عليه) فرمود: اگر دين پيامبر باقي نمي ماند مگر با كشته شدن من، پس اي شمشيرها من را دريابيد. ماندن دين يعني ماندن اين معارف و حقايق. اين ها بمانند تا بشريت را احيا بكنند. بشريت دريابند كه راه كمال، تبعيّت از حق هست و تبعيّت از حق به چه معناست؟ اگر اين معنا را دريابند و به دنبالش راه بيافتند، كل عالم به مقصد مي رسد كه اگر يك نفر به مقصد برسد، به مقصد رسيدن يك نفر، به مقصد رسيدن كل عالم هست. به همين خاطر آن سؤال هم جواب داده مي شود كه خداوند اين همه انسان آفريده و اكثر انسانها منحرف و فاسد مي شوند، با اين حال آيا هدف از آفرينش تأمين مي شود؟ جواب هم اين است كه بله اگر يك نفر به مقصد برسد و هدايت پيدا بكند، هدف از آفرينش تأمين مي شود يعني بقيه سود مازاد هست. يك نفر هدف از آفرينش را تأمين مي كند چون اين يك انسان، كل عالم است. لازم نيست همهي انسانها به مقصد برسند. هر چند كه هزاران و چه بسا ميليونها انسان از كاروان بشري در سايه تعاليم اولياي الهي به مقصد مي رسند كه اين به مقصد رسيدن به قدري اهميّت دارد كه ولي خدا مثل حضرت سيدالشهدا حاضر ميشود در اين راه، جان پاك خودش را كه به لحاظ ارزشمندي، ثارالله لقب مي گيرد، به طبق اخلاص بگذارد و هديه كند.
وجود مبارك حضرت سيد الشهدا (سلام الله عليه ) مي فرمايد: اگر مردم بتوانند از گوهر عقل شان استفاده كنند، در اين صورت موارد متنوع زندگي و از جمله مورد مرگ را آن گونه كه شايسته هست، تصور خواهند كرد و در صورت تصور صحيح مرگ، براي آباداني دنيا قدم برنخواهند داشت و دنيا خراب خواهد شد . آن مقداري كه ما مي فهميم چند تا نكته در فرمايش نوراني حضرت هست كه مطرح مي شود،. مي فرمايد: اگر مردم بتوانند عقل محور باشند و عقل محور زندگي كنند، در اين صورت تصوراتشان در رابطه با مسائل مختلف به معناي حقيقي كلمه اتفاق خواهد افتاد چون ما اغلب در موضوعات بر اساس تصوري كه به دست مي آوريم، اقدام مي كنيم. اكثر تصورات ما از موضوعات درست نيست.
امام حسين (ع) در يك بيان نوراني ديگر مي فرمايد: مشكلاتي كه در راه رسيدن به هدف حق به شما روي مي آورد و تو دوست نداشتي با اين مشكلات روبهرو بشوي ولي هيچ چارهاي غير از دست و پنجه نرم كردن با اين مشكلات نداري، در اين مبارزه با مشكلات اهل صبر باش. يعني در ميدان مبارزه با اين مشكلات كه در پرتو همين مشكلات تو به هدف حق خودت مي رسي، ميدان را خالي نكن و اهل استقامت باش. بعد ميفرمايد: « واصبِر عَمّا تُحِبُّ فِيما يَدعوُكَ اِلَيهِ الهَوي» چيزهايي هم كه خوشايند توست ولي طبق درخواست هوي و هوس توست در مقابلش بايست و صبر پيشه كن كه آلوده نشوي. استاد براعتی از فرمایش امام این نتیجهگیری را استنباط میکنند که سرتاسر زندگي دنيايي ما در اين دو شاخه بيان حضرت سيدالشهدا (س) دسته بندي مي شود يعني خيلي از امور زندگي ما رنگ و بوي زحمت و مشقت دارد ولي اگر اهل مبارزه باشيم، ما را به مقصد كمالي مان مي رساند . خيلي از امور هم هست كه باب ميل ماست و هوي و هوس ما طلب مي كند ولي اگر طبق خواهش هوي و هوس عمل كنيم، از هدف از آفرينش خودمان فاصله مي گيريم و ابديّت خودمان را از دست مي دهيم يعني در جايي كه باب ميل انسان هست، انسان ايستادگي بكند و به خواهش هوي و هوس خودش تسليم نشود و در جايي هم كه باب ميلش نيست، براي رسيدن به هدفش، تن به مبارزه با مشكلات بدهد و از مشكلات استقبال بكند.
حضرت اباعبدالله ميفرمايد: «شُكرُكَ لِنِعمهٍ سالِفَهٍ يَقتضي نِعمَهً آنِفَه » شكر تو به نعمتهايي كه رسيده، سبب آمدن نعمتها در آينده ميشود. اين كه در قرآن هم ميفرمايد: «و اِذ تَأَذَّنَ رَبُّكُم لَئِن شَكَرتُم لاَزيدنَّكُم...» اگر اهل شكر باشيد، به يك عبارت نعمتهاي در اختيار شما افزايش مييابد. اولاً بايد توجه كنيد كه نعمت در نگاه ائمه عليهم السلام به چه معناست؟ و شكر نعمت چگونه تحقق پيدا ميكند كه سبب آمدن نعمتهاي بعدي ميشود؟ نعمت در ديدگاه ائمه عليهم السلام به معناي چيزي است كه كمال وجودي انسان را تأمين ميكند.
از جمله فرمايشات نوراني حضرت سيدالشهدا در دعاي نوراني عرفه اين كه مي فرمايد: « اللهُمَّ اجعَلنِي اَخشاكَ كَاَنّي اَراكَ» خدايا مرا در جايگاهي قرار بده به نحوي از تو بترسم انگار كه تو را مي بينم يعني خدايا من هميشه خودم را در محضر تو ببينم و در حالي كه خودم را در محضر تو مي بينم ، شئون مختلف زندگي من رقم بخورد. البته در فراز بعدي دعاي نوراني عرفه معلوم مي شود كه ايشان خدا را مي ديد چون مي فرمايد: كور است چشمي كه تو را نميبيند يعني دليل بر بينا بودن يا نابينا بودن كسي اين است كه ببيند آيا خود را در محضر خدا ميبيند يا نميبيند. خداوند در قرآن مي فرمايد: «بَلِ الاِنسانُ عَلي نفسِهِ بَصيرَهٌ» يعني انسان مي تواند خودش بفهمد كه در چه جايگاهي قرار دارد؟ در تفسير اين بيان نوراني حضرت مطالب فراواني ذكر شده، از جمله اين كه طبق بيان پيامبر اكرم (ص) كه مي فرمايد: «النّاسُ نِيامٌ و اِذا ماتٌ تَبَهوُا» مردم در خوابند، اكثر مردم غير از آن خواص مؤمنين در خوابند وقتي كه فرشته مرگ به سراغ اينها مي آيد ، بيدار مي شوند. در سوره مبارك مؤمنون مي فرمايد: «حتّي اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ الَموتَ قالَ رَبِّ ارجِعوُنِ لَعَلّي اَعمَلُ صالِحا ً...» اكثر انسانها وقتي فرشته مرگ به سراغشان ميآيد، دست به دامن خدا مي شوند كه مرا برگردان. حالا فهميديم كه براي چه به دنيا آمده بوديم. فلسفه ي زندگي چه بود؟ فرصتي بده تا ما جبران كنيم. كه خداوند مي فرمايد: «كَلّا اِنَّها كَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها...» دروغ مي گويد. اگر برگردد باز به آن كارهاي قبلي خودش برمي گردد. به هر صورت اكثر انسان ها اينگونه اند. مي فرمايند: تا زماني كه انسان خدا را نمي بيند، در خواب است چون خواب بودن هم يك نوع نابينايي است. يك وقت انسان نابيناست ولي بيدار است يعني خودش نمي خواهد كه نبيند. يك وقت هم هست كه انسان خودش چشمهايش را مي بندد و نمي بيند يعني به خواب فرو مي رود. اين فرد نابينا نيست. بيدار هست ولي در خواب هست كه نميبيند.
این کتاب یکی از شاهکارهای مرحوم استاد براعتی است. ایشان با تمسک به فرمایش حضرت سیدالشهداء، صفحات پایانی را در دوستی ائمه، اینگونه شرح میدهد؛ حضرت در يك بيان نوراني مي فرمايد: ما را به خاطر اسلام و يا به عبارت ديگر به خاطر خدا دوست داشته باشيد يعني اول خدا و دين او را دوست داشته باشيد و در طول آن ما را دوست داشته باشيد. ما را بر خدا مقدم نشماريد چرا كه پيامبر اكرم (ص) به مردم فرمودند: من را از جايگاهي كه دارم بالاتر نبريد چون خداي متعال قبل از اينكه من را به پيامبري برگزيند، به بندگي خودش برگزيد يعني من اول عبد و مطيع او هستم و بعد رسول او. از اين بيان نوراني مطالب فراواني در اعتقاد توحيدي استفاده مي شود كه اولياي الهي اولويت ها را در اعتقاديات انسانها به طوردقيق مد نظر دارند يعني ما چه كسي را در پرتو چه كسي دوست داشته باشيم و بپذيريم؟ در اين صورت گرفتار افراط و تفريط نميشويم . به ما مي فهمانند كه عظمت اولياي الهي به لحاظ با خدا بودن و اطاعت از خداست. اينها موجودات مستقل در برابر خدا نيستند. بنابراين كسي كه سيدالشهدا را دوست دارد و در محضر او عرض ارادت ميكند، بايد در اولويت خدا را دوست داشته باشد و نسبت به خدا بندگي خودش را به ثبوت برساند چون نقض غرض مي شود. ما امام حسين (ع) را دوست داشته باشيم ولي نسبت به خداي متعال و بايدها و نبايدهاي دين اسلام بي مبالاتي كنيم! اينكه مي بينيد امام صادق (ع) فرمود: شفاعت ما به كساني كه نماز را سبك ميشمارند، نميرسد يعني اگر كسي بنده خوب خدا بود، ما نسبت به ايشان به چشم احترام نگاه مي كنيم و در نزد ما حرمت پيدا مي كند يعني آنچه كه در شئون مختلف زندگي ولايي ما در اولويت قرار دارد، حرمت نهادن به حدود الهي و عمل كردن در چارچوب حدود الهي هست. از اين رهگذر ما به اين نتيجه هم مي رسيم كه وقتي ما به اولياي الهي محبت داريم اگر بخواهيم بدانيم كه اين محبت صادقانه هست يا نه، بايد رويكرد الهي اينها نسبت به خداي سبحان در اولويت توجهات ما قرار بگيرد. وقتي ما امام حسين (ع) را دوست داشتيم يعني اول بايد چهرهي بندگي و عبوديّت او را دوست داشته باشيم و بعد مراحل قيام و حماسه آفريني و شجاعت او در راه خدا و اسلام مطرح مي شود. اول بندگي او را نسبت به خداي متعال دوست داشته باشيم و دوست داشتن آن بندگي مربوط مي شود به اينكه چهره ي عبوديّت را در وجود خودمان تقويت بكنيم و لباس اطاعت از فرامين خدا را بپوشيم و بعد در ادامه ساير خصوصيات كمالي آن حضرت براي ما مد نظر قرار ميگيرد چون دوست داشتن حقيقي به الگو گرفتن و اطاعت كردن برميگردد.
گردآوری: دکتر حسین شهبازی (پژوهشگر ادیان و عرفان)
شماره تلفن جهت سفارش کتاب: خانم نامدار 09141004966
www.alwahy.ir
حضرت امام حسين (ع) ميفرمايد: « البُكاءُ مِن خَشيه اللهِ نَجاةٌ مِنَ النّار» ِ و « بُكاءُ العُيونِ و خَشيَهُ القُلوُب مِن رَحمة اللهِ تعالي» گريه از ترس خدا، سبب نجات از آتش جهنم مي شود و گريه چشم ها و خشيت قلب انسان از رحمت خداست يعني اگر كسي اين حالت را داشته باشد، متوجه باشد كه رحمت خدا شامل حالش شده است. گريه كردن در محضر خدا، نوعي استغفار عملي است و استغفار در دو حالت عملي و قولي، دو تا نتيجه براي انسان به همراه دارد. يكي اين كه سبب آمرزش گناهان انسان مي شود چون استغفار يعني طلب مغفرت و بخشش الهي. خداوند هم فرمود: هر كس خواستهاي را از ما بخواهد، ما مي پذيريم. « اُدعوُني اَستَجِب لَكُم» و به ما هم ياد داد كه از خدا طلب مغفرت كنيم. حتي به ملائك هم فرمود كه در حق مؤمنين طلب آمرزش كنيد. به خود پيامبر هم مي فرمايد كه در حق مؤمنين طلب آمرزش بكن و طلب آمرزش پيامبر (ص) در حق مؤمنين در محضر خدا يقيناً مورد قبول هست و خدا مي پذيرد. در توصيف ملائك در قرآن هم مي فرمايد: «يَستَغفِرونَ لِلَّذينَ آمَنوُا» يكي از كارهاي مهم ملائك اين است كه در حق مؤمنين استغفار مي كنند. خداوند در قرآن مي فرمايد: ملائك اهل گناه نيستند و هيچ گاه دامن اين ها به گناه آلوده نمي شود، بنابراين دعاي اينها مستجاب هست چون آنچه كه مانع استجابت دعاست، گناه هست.
استاد براعتی پیرامون شب عاشورا در این اثر، نکات بسیار ارزشمند را بیان میدارند. ایشان اعتقاد دارند؛ هر روز عاشوراست و هر سرزميني كربلاست به همين خاطر سالگرد شب عاشورا نمي گوييم بلكه شب عاشوراست يعني انگار كه امشب همان شب است و فردا آن حماسه باعظمت آفريده خواهد شد . به همين خاطر چند تا نكته را مطرح مي كنيم كه براي همه مفيد واقع شود. يكي از درسهاي مهمي كه از اين حماسه ميگيريم، داراي همّت بلند بودن هست. انبياء و اولياي الهي مي خواهند ما را داراي همّتي بكنند كه جهان شمول باشد. همّت ما همهي مجموعه ي عالم را تحت پوشش قرار دهد. اينكه وجود مبارك سيدالشهدا (سلام الله عليه) ميفرمايد: « اِنْ كانَ دينُ مُحمدٍ صَلَّي الله لَن يَستَقِم اِلّا بِقتلي فَياسيوُفُ خُذيني» اين همان همت جهان شمول هست يعني اين انسان براي نجات جهان به پا ميخيزد چون دين نه تنها عامل حيات انسان و انسانيّت هست، بلكه عامل حيات كل جهان هست و اين حجّت خدا به داد جهان مي رسد چون در قرآن هست كه اگر چنين قيامهايي صورت نگيرد، جهان فاسد مي شود و اگر جهان فاسد شود، ما آن را از بين مي بريم چون ديگر به درد نمي خورد. در روايت هم هست « لَوخَلَتِ الاَرضُ طَرفَهَ عَين مِن حُجهٍ لَساخَت بِاَهلِها» يعني اگر حجّت خدا نباشد، زمين به اهلش غضب مي كند يعني زمين فاسد مي شود و از هم مي پاشد. وجود حجّت خدا، رسيدن به داد جهان است. اگر به ما گفته اند كه به ياري حجّت خدا برخيزيد يعني شما هم بياييد دراين ميدان براي خودتان سهمي برداريد. اگر انسان هم به حجّت الهي وصل شود، شئون و همّت او رنگ شئون و همت حجّت الهي را پيدا مي كند. اينكه شهداي كربلا غير از حضرت سيدالشهدا(ع) براي ما اهميّت دارند و برجسته شده اند، به خاطر اين است كه اينها در برههاي قيام كرده و خودشان را وصل به حجّت خدا كردند كه همتشان جهان شمول شده است. همّت بلندي مثل همت سيدالشهدا (ع) را پيدا كرده اند. به همين خاطر آوازهي آنها هم جهاني شده است والّا هم قبل از آنها و هم بعد از آنها، افراد زيادي در راه دين و ديانت شهيد شده اند و ضمن اينكه مورد احترام ما هستند ولي ما اينها را نميشناسيم.
استاد براعتی، پیام عاشورا را در «اخلاص» میدانند كه در صحنه عاشورا موج مي زند يعني فقط خدا را در نظر گرفتن. اخلاص از امور بسيار سخت در زندگي هست و انسان نمي تواند به سادگي در اين امر موفق شود. به نظر مي آيد معناي اخلاص يعني اينكه انسان براي خاطر خدا كار كند اما معناي واقعي خلوص نيّت اين نيست. معناي واقعي خلوص نيّت اين است كه شما كارها را به خود خدا بسپاريد. شما در وجودتان خدا را به عرصهي ميدان بياوريد. اگر خودتان انجام بدهيد، كار را خراب ميكنيد. به همين خاطر خدا از ما خواسته كه تمام امور خودمان را به او بسپاريم. اينكه عاشورا تا اين حد ماندگار شده و توانسته در عالم موج ايجاد كند، فقط به خاطر اين است كه اينها تمام امور را به خدا سپرده اند و خدا هم هميشه زيبا عمل ميكند. حضرت زينب (س) هم كه فرمود: «ما رَأَيتُ اِلّا جَميلاً» كار خدا را توصيف فرمود. در عاشورا يك كار بسيار زيبايي اتفاق افتاده است. زيباييهاي زيادي به نمايش در آمده است. اوج ارادت به خدا به نمايش درآمده است كه نهايت زيبايي است. زندگي ما همين طور است اگر به خدا وصل شود، خيلي زيبا ميشود و اين پيام سيدالشهدا و عاشورا براي ماست.
#معرفی_آثار_استاد_منصور_براعتی_(ره)
اصول مدیریت
https://eitaa.com/ostadbaraati
#معرفی_آثار_استاد_منصور_براعتی_(ره)
اصول مدیریت
مؤلف: حجت الاسلام و المسلمین مرحوم استاد منصور برائتی
ناشر: سلوی
زبان: فارسی
سال چاپ: 1397
نوبت چاپ: 1
تیراژ: 500 نسخه
تعداد صفحات: 56
قطع و نوع جلد: وزیری (شومیز)
شابک 13 رقمی: 9786007144152
شماره کتابشناسی ملی: 4058551
مرحوم استاد براعتی با تمسک به سخنان و منویات مقام معظم رهبری در اهمیت کار فرهنگی، عقیده دارند که در مدیریت دینی نیز، مهندسي فرهنگي لازم هست كه متخصّصان امر برنامه ريزي كنند و راههاي اجرايي آن را به صورت دقيق پيشبيني كنند. ما در تأثيرگذاري فرهنگي بايد از علت به سوي معلولها بياييم نه از معلول به علت. اغلب اوقات ما با معلولها مقابله ميكنيم در حالي كه اين معلول، معلولِ یک علت برتر هست. در شرايطي كه مديريتهاي ما صحيح نباشد و يا متناسب با معيارهاي ديني نباشد، يقيناً آنهايي كه به چشم مي خورند، چيزهايي كه ما انتظار داريم نخواهد بود. كار عقلايي در كارهاي فرهنگي آغاز كردن از علت هست البته نه اينكه نسبت به معلول بيتفاوت باشيم. وقتي ما در جامعه یک معضلي را ميبينيم نسبت به آن هم حساسيت داريم ولي از علت آن نارسايي و معضل نبايد غفلت كرد.
استاد براعتی برآنند که چينش انسانهای باتقواي متخصّص در مديريتها لازم هست و اين كار هم سازو كار خودش را لازم دارد. يعني بايد پارتيبازي و تعصب را كنار زد. متأسفانه ميبينيم كه ما گرفتار اين قضايا شدهايم و نميتوانيم خودمان را گول بزنيم. وقتي یک عدهاي بر سر كار ميآيند، همهي آنهايي كه در ستادهاي انتخاباتي اين افراد بودند در پستهاي مختلف مشغول ميشوند و اين كار، ملاك درست انتخاب مديران نيست. البته اين طور نيست كه طرف انتقاد ما طيف خاصّي باشد. تحول اقتصادي لازمهي كشور هست. البته ايجاد تحول زمان لازم دارد. طبق برآوردي كه كردهاند، حدود چند سال بعد نخواهند توانست حتي یک بخشكوچكي از درآمدهاي نفتي را براي عمران كشور هزينه كنند بلكه همه را بايد صرف سوبسيدها بكنند. الآن هم بخش عمده درآمد نفت بابت همين مسئله صرف ميشود و اين تحول اقتصادي لازم هست.
استاد براعتی عقیده دارند اگر حاكميّت همه كشورهاي اسلامي مانند حاكميت كشور ما ولايي بود اسرائيلي در كار نبود ولي اگردر كار هم بود جرئت نميكرد كه تيري به سمت كسي بيندازد. حاكميّت ديني وارد عمل ميشد ولي ميبينيد كه اسلام در اين عصر و عصرهاي گذشته در كشورهاي به ظاهر اسلامي گرفتار حاكمان پست شده است و ايران اسلامي نميتواند كاري انجام دهد. همين الآن اگر رهبر عزيزمان از اين كشورهاي اسلامي نگران نبود عليه اسرائيل دستور جنگ ميداد ولي ميدانيم كه اگر ما با اسرائيل وارد جنگ بشويم همين كشورهاي به ظاهر اسلامي عليه ما وارد جنگ خواهند شد. همه اينها گرفتار عياشي و فساد هستند. اينها از اسرائيل بدتر هستند و اگر فرصت پيدا كنند، يقيناً با ما درگير ميشوند. اينها هيچ گاه از اسرائيل اظهار نگراني نكردهاند ولي از ما اظهار نگراني كردهاند. ماندگاري فلسطيني ها هم به اين انقلاب هست. اگر اين انقلاب نبود، چه بسا ما همين الآن با اسرائيل هم مرز بوديم. اسرائيلي كه از نيل تا فرات را شعار اساسي خودش قرار داده بود. اين حكومت ولايي اسرائيل را مجبور كرد كه نتواند پيشروي كند. البته يقيناً پيروزي با حق است. خدا را به نعمت اسلام ناب و ولايت شكر ميكنيم. الآن اسرائيل با كل عرب درگير هست و همه در مقابل اسرائيل زانو زده و طعم تلخ شكست را ميچشند اما اسلامي كه در حزب الله لبنان بود چون اسلام ناب ولايي بود، در طول سي و سه روز اسرائيل را شكست داد و ما همه اينها را از امام حسين (ع) داريم.
مرحوم براعتی اعتقاد داشتند اگر ما بخواهيم از ظرفيتهاي خودمان بيشترين استفاده را ببريم طبق بيانات مقام معظم رهبري كه در جمع هيئت دولت مي فرمود كه شما اين دو، سه سال يا چهار سال از مديريتتان را كم نكنيد. يك سالش هم فرصت استثنايي براي شما هست. در دو سال هم ميشود كارهاي بزرگي انجام داد كه سبب تحول عظيمي در كشور باشد و امير كبير را هم مثال زد كه ايشان كه اين همه در كشور ما زبانزد شده، مدتي كه ايشان در صدارت قرار گرفت، دو سال بود. ولي در اين دو سال تحول ايجاد كرد. يعني دو سال هم فرصت كمي نيست. بستگي دارد كه چه كسي در رأس كار قرار بگيرد. آن فردي را كه با شاخصهاي و معيارهاي ديني بر سر كار بياوريم، مي تواند از اين چهار سال به نحو چشمگيري براي تحول آفريني و خدمت به مردم استفاده كندكه در تاريخ مديريت به طور برجسته ثبت ميشود. براي اينكه ما به چنين افرادي دست پيدا بكنيم بايد اين مدل كه بيان مي شود تبديل به فرهنگ شود.
در بخش دوم بحث كه مديريت ديني هست استاد براعتی عقیده دارند آنگونه كه ما از منابع معرفتيمان استفاده مي كنيم يكي از بخش هاي مديريت، مديريت منابع انساني هست كه به آموزش و پرورش اشاره شد. از آن جهتي كه ديروز اشاره شد كه اين انرژي و استعدادها تهديد براي حاكميّت اسلام عزيز نباشد چون با اين حاكميّت حسيني اين كشور عزت پيدا كرده است. اين كشور در تاريخ عمر خودش هيچ ظرف زماني عزتمندانهي اين چنين را تجربه نكرده است. عزّت و شكوهي كه دارد و اين نظام بايد قوي تر از اين حفظ شود چون دارد به ام القراي اسلامي تبديل مي شود. اينكه به ما گفته اند: مردم را با عملتان به دين دعوت كنيد، ما بايد شيوهي مديريتيمان را طوري تنظيم كنيم كه ملل دنيا اين شيوهي مديريت و تفكر حاكم را براي خودشان انتخاب كنند و از اين رهگذر زمينه ظهور حضرت حجت را ما فراهم كنيم. به اعتقاد ما اين نظام بايد ماكت نظام مهدوي باشد. يعني آن نظام وسيع و جهانشمول كه اتفاق خواهد افتاد قبل از اتفاق افتادنش مثل پروژههاي ساختماني كه ماكتش را تنظيم ميكنند و در منظر ديد كارشناسان قرار ميدهند اين نظام در عصر غيبت ماكت آن نظام باشد. يعني مردم اين را در سايز كوچك ببينند و آن را در سايز بزرگ بپذيرند. لازمهي اين كار، دقّت در ابعاد مديريتي هست كه نگران نباشيم كه اين هزينههاي كلان تبديل به تهديد بشود.
در رابطه با مديريت ديني ما بايد بتوانيم اين حاكميّت ديني را كه در اصل حاكميّت حسيني هست، از راه صحيح خودش حفظ بكنيم چون اگر از راه صحيح حفظ بشود، بركاتي كه براي آن لحاظ شده، به دست ميآيد. حكومت ديني بركات فراواني دارد و اين بركات، زماني به دست مي آيد كه حكومت ديني از راه صحيح خودش حفظ بشود و آن همان است كه به تعبير اساتيد ما بايد صدر و ساقهي قضيه معنوي باشد.
گردآوری: دکتر حسین شهبازی (پژوهشگر ادیان و عرفان)
شماره تلفن جهت سفارش کتاب: خانم نامدار 09141004966
www.alwahy.ir
#معرفی_آثار_استاد_منصور_براعتی_(ره)
#لطایف_تفسیری_قرآن - معاد در آیات و روایات
https://eitaa.com/ostadbaraati
#معرفی_آثار_استاد_منصور_براعتی_(ره)
#لطایف_تفسیری_قرآن - معاد در آیات و روایات
لطایف تفسیری قرآن (معاد در آیات و روایات)
مؤلف: حجت الاسلام و المسلمین مرحوم استاد منصور برائتی
ناشر: سلوی
زبان: فارسی
سال چاپ: 1396
نوبت چاپ: 1
تیراژ: 500 نسخه
تعداد صفحات: 177
قطع و نوع جلد: وزیری (شومیز)
شابک 13 رقمی: 9786009255696
شماره کتابشناسی ملی: 2833992
مرحوم استاد منصور براعتی از جمله نکات ظریف، در موضوع معاد را بحث پیوند یاد معاد با یاد مبدأ میداند. براین اساس افرادی که به یاد معادند، به یاد مبدأ هستند و افرادی که به یاد مبدأ هستند، معاد را نیز به یاد دارند. معاد یعنی محل رجوع، رجوع به جایگاهی که انسان در آن مظهر تامّ ذات اقدس الهی بود. بدین معنی که انسان وقتی از محضر ذات اقدس الهی به راه افتاد و در مرتبه فعل (نشئه طبیعت) جلوهگر شد به جهت آسیبی که دید، مظهریت تام خود در مبدأ را فراموش کرد. (یعنی آنگونه که باید خدا را نشان نمیدهد) اما این مظهریّت در دنیا، با سیر و سلوک، تهذیب نفس و مراقبه به تدریج آشکار میشود یعنی مراتب جای خود را عوض میکنند و در نتیجهی تحول حاصل، انسان اوج میگیرد و به جایگاه اولیهی خود باز میگردد و این همان معاد است که برای همه انسانها، هر لحظه در حال وقوع است.
مرحوم استاد براعتی، اثرات یاد معاد را در سه مورد میبیند؛ الف) اجرای عدل و برپاداری قسط فردی و اجتماعی. ب) پارسایی انسان. ج) یاد معاد خالصانه پاداش پیامبران و پارسیان. و موانع یاد معاد نیز ریشه در رفاهطلبی و اسراف و هوسرانی دارد. دربارهی سختی و هولناک بودن قیامت، قرآن می فرماید: «اِنَّ هوُلاءِ یُحِبّوُنَ العاجِلَهَ وَ یَذَروُنَ وَراءَ هُم یَومَاً ثَقیاً» (دهر، 27) این آیه عدهای را توصیف میکند که راحتطلب هستند. هر آنچه در دسترس دارند، بر میگزینند و امور ثقیل و سنگین (معاد) را وا میگذارند. به عبارت دیگر آنها خیالزدگی را به واقعگرایی ترجیح میدهند. در حالیکه نمیدانند انسانیّت انسان از رهگذر حمل این حقایق سنگین محقق میشود. قرآن فرمود: ای پیامبر ما به تو قولی ثقیل (قرآن) را القا کردیم «اِنّا سَنُلقِی عَلَیکَ قَولاً ثَقیلاً» (مزمّل، 5) پس انسان قابلیت این حمل را دارد و آسمانها و زمین از تحمل آن عاجزند. «اِنّا عَرَضنَا الاَمانَهَ عَلَی السَّمواتِ وَ الاَرضِ فَاَبَینَ اَن یَحمِلنَها وَ اشفَقنَ مِنها وَ حَمَلَهَا الاِنسانُ اِنَّهُ کانَ ظَلوُماً جَهوُلاً» (احزاب، 72) و اگر کسی اعراض می کند، از حقیقت خود اعراض کرده است و این همان است که در قیامت آشکار خواهد شد: «یَومَ یَاتی تَاویلَهُ» . این تأویل قرآن است که در قیامت به ظهور می رسد و آن امری است ثقیل، و سنگینی همین امر باعث به هم ریختن آسمان و زمین می شود «یَومَ تُبَدِّلُ الارضَ غَیرَ الاَرضِ وَ السَّمواتِ» و یا «اِذا زُلزِلَتِ الاَرضُ زِلزالَها» و... پس وقتی میفرماید: «یَومَاً ثَقیلاً» منظور این نیست که این امر غیر قابل تحمل است. بلکه باید به فکر این روز بود و درست عمل کرد اما نکته ی ظریف در این آیه این است که منظور از ثقیل، حقایق سنگین کمال است که انسان آن ها را در مقابل راحتی و خیال رها میکند. در قیامت هم که وقت ظهور است، این حقایق به صورت حقیقت خود انسان آشکار میشود. این دنیا نقد خیالی است و نقد حقیقی همان حقیقت وجودی انسان است؛ او باید ببیند چه چیز در شأن و مقام انسانیّت اوست. چون اگر آن چه به حیوان میدهند به انسان هم بدهند، این جای خوشحالی ندارد. عارفان، بهشت را هم نوعی چریدنمیدانند و برای رسیدن به آن تلاش نمیکنند. بلکه چیزی را می خواهند که برای آن خلق شدهاند. که اگر این را دادند حتما بهشت را هم داده اند. خداوند فرمود: «ثَقُلَت فِی السَّمواتِ وَ الاَرضِ» (اعراف، 187) روز قیامت در آسمان و زمین سنگینی میکند. شدائد قیامت، متن گناهان انسان است. این که از یاد خدا اعراض کرد وکارهاییکه به یاد خدا انجام نداد، در قیامت آشکار می شود، که سنگین است. و یا به عبارتی دیگر قیامت، گوهر سنگینی است که در درون آسمان ها و زمین نهفته است و هنگامی که میخواهد آشکار شود و پرده از رخ خود کنار بزند، متلاشی شدن آسمان ها و زمین را در پی خواهد داشت. در تعبیرات عرفانی به آسمانها و زمین «سد » اطلاق می شود. پشت این سد، دریای عظیمی از آب قرار دارد که همان آخرت است. اگر سد کنار رود، آب ها آشکار خواهد شد. به ما هم سفارش شده است که از این سد پا فراتر بگذارید و به پشت آن راه پیدا کنید. اگر هم فرمود: «بهشتیان وارثان زمین هستند »، یعنی آنها به پشت سد و به درون آسمانها و زمین راه یافته اند و گوهر بهشت را که در آن بود، به دست آوردهاند. گوهری که دارای ثقل و سنگینی است، روز قیامت نیز همین گوهرآشکار میشود.
استاد منصور براعتی دربارة حقیقت مرگ برآن است که گرفتاری انسان به اوهام و خیالات، مانع از درک حقیقت مرگ می شود. آنچنانکه از معارف قرآن و روایات استفاده میشود، فردی که وجود او عاری از اوهام و خیالات است، حقیقت مرگ برای او قابل درک خواهد بود و آن را امری کاملاً طبیعی، درست به مانند یک نقل مکان سادهی روزمره خواهد دید. وقتی حقیقت مرگ روشن شد، معنای گریهی معصومین- علیهم السلام- نیز روشن خواهد شد. امیرمؤمنان- علیه السلام- می فرماید: اگر پردهها کنار رود، یک ذره بر یقین من افزوده نمیشود. اگر بشر رهروان خوبی برای ائمه ی معصومین- علیهم السام- بود، یقیناً قضیهی مرگ برای آنها خیلی ساده میشد و ناراحتی به نام مرگ نداشتند. مرگ برای آنها مانند یک مسافرت عادی و یا تعویض لباس بود. افرادی که در اوهام و خیالات به سر میبرند، مرگ را یک نوع فنا و نابودی میپندارند. بنابراین بر روی اعلامیهی رفتگان مینویسند «کُلُّ مَن عَلَیها فَانٍ » در حالی که فنا به معنی نابودی نیست. آیهی «کُلُّ شَیءٍ هالِکٌ اِلّا وَجهَه » به این معنی نیست که با مرگ همه چیز هلاک میشود. در واقع حقیقت این آیه با مرگ روشن میشود. حقیقتی که تا آن روز در اثرگرفتاری به اوهام و خیالات برای انسان روشن بود. «لَقَدکُنتَ فِی غَفلَهٍ مِن هَذا فَکَشَفنا عَنکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدیدٌ» (ق، 22) در واقع مرگ تولید دوباره است. مطلب دیگر آن است که در روز قیامت همه حتی خود فرشتهی مرگ (عزرائیل) قبض روح میشوند: «کُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المَوت ». این قبض روح که «بِیَدَالله » صورت میگیرد، به صورت «توفی» یعنی «اخذ تام» خواهد بود. در روایت هست که میفرماید: روز قیامت، مرگ مانند گوسفندی است که به صحرای محشر آورده شده و ذبح میشود و این امر کنایه از آن است که دیگر تغییر و تحولی نیست و همه چیز به مرحلهی ثبات رسیده است.
یکی از قسمتهای مهم این اثر، توضیحات استاد براعتی، پیرامون فشار قبر است. ایشان عقیده دارند؛ منظور از فشار قبر عذاب ها و رنج هایی است که در مرز ورودی دالان برزخ بر انسان وارد میشود. بنابراین مراد، فشار درون قبر مادی نیست. به همین دلیل که برای آن عده از انسانها که در دریا غرق شده یا در آسمان متلاشی میشوند نیز وجود دارد. حتی قرآن دربارهی قوم حضرت نوح(ع) فرمود: آنها در متن آب وارد آتش جهنم شدند: «مِمّا خَطیئاتِهِم اُغرِقوُا فَادخِلوُا ناراً» (نوح، 25) چون برزخ باطن همین دنیاست و انسان در هر جا بمیرد وارد آن عالم شده و فشار جان دادن و عذاب برزخ را خواهد داشت. فشار جان دادن این نیست که تصور شود هر کس در وقت مردن با عذاب و رنج از دنیا رفت، فشار جان دادن داشت و کسی هم خیلی راحت مرد، در واقع هیچ نوع فشاری را تحمل نکرده است. در حقیقت فشار هنگام مرگ، زمانی است که جان انسان از اموری که به آن تعلق دارد با سختی و رنج جدا میشود. در روایات آمده که هرکس تعلّق خاطر بیشتری داشته باشد، این جدا شدن، به سختی کندن گوشت از استخوانش خواهد بود، در حالی که درد آن را احساس خواهد کرد. این سختی ها در مورد انسانی است که علاقه و محبت به امور مادی را در عرض محبت خدا قرارداده است که وقتی وارد برزخ شد آرام آرام جدا شدن از این علاقه ها آغاز می شود (توجه شود که زمان در برزخ مثل زمان در دنیا نیست). کسی که گرفتار تعلّقات دنیوی است، مانند معتادی است که مواد مخدر مصرف می کند و درد بدنش را احساس نمی کند. درد انسان هم یعنی درد دوری از خدا، عطش کمالات و ... که فرد دنیا زده تا وقتی که در دنیاست به علت تعلّقاتی که دارد،آن را حسنمیکند اما وقتی که مرد، این دردها آشکار میشود. این ظاهر شدن اگر در دنیا بود، میتوانست به نفع او باشد. اما بعد از مرگ، علاج ناپذیر است.
انسان یک دفعه متوجه می شود که نشئه تغییر یافته و او از دنیا وارد برزخ شده است. حتی شاید در ابتدا نمیفهمد که مرده است. خانوادهاش را در حال سوگواری میبیند. سعی میکند که برگردد و یا با آنها حرف بزند. وقتی این امر را بینتیجه میبیند، سراغ بدن خود میرود اما آن را هم خارج از اختیار خود می یابد. در آن جاست که کاملاً متوجه میشود که مرده است و درد از این جا آغاز میشود؛ درد جدایی از تمام اموری که به آنها وابسته بود. بنابراین درد و رنج کسی که در ظاهر به راحتی جان میدهد، با کسی که با مریضی و فشار میمیرد و چه بسا اصلاً دردی تحمل نمیکند، قابل مقایسه نیست. این قسمت از کتاب، از جذابترین بخشهای این اثر را شامل میشود که به خوانندگان توصیه میشود با تهیه کتاب، به حقایق پس از مرگ با استنادات قرآنی و روایی از زبان مرحوم استاد براعتی پی ببرند.
مرحوم استاد براعتی اذعان میدارد از آیات پایانی سورهی مبارک آل عمران این گونه استفاده میشود: افرادی که اهل خرد و تیزبینی هستند، نتیجهای که از تفکرات صحیح به دست میآورند، نجات از آتش است: «...فَقِنا عَذابَ النّار» در ادامه میفرماید: «رَبَّنا اِنّکَ مَن تُدخِلِ النّارَ فَقَد اَخزَینَهُ وما لِلظالِمینَ مِن اَنصارِ»: خدایا ما را در قیامت خوار نکن. (یکی از تفاوتهایی که عذاب دنیا با عذاب آخرت دارد همین است عذاب آخرت رسواکننده و ذلیلکننده است.) این افراد از رهگذر دیدگاه صحیح خود نسبت به عالم به حقیقتی دست مییابند که برخلاف این حقیقت عمل کردن را، خزی میبینند. اگر انسان بر خلاف این حقیقتی که در جهان نمود پیدا کرده است، حرکت کند؛ مظلوم غیر مأجور میشود. مثل کارگری که از صبح تا شب کار کرده و مزد هم نگرفته است.
مرحوم استاد براعتی دربارة تقابل بین دنیا و آخرت در قرآن برآن است که در آیات نورانی قرآن کریم، بحث مهم و جالبی مطرح شده است و آن تقابل میان دنیا و آخرت است. با توجه به آیات، معلوم می شود که دنیای مذموم از دیدگاه قرآن، آسمان و زمین و درختان و ... نیست بلکه دنیای وهمی و خیالی است که حقیقت خارجی هم ندارد. گاهی از برخی آیات این گونه برداشت می شود که همین نمادهای خلقت مورد نکوهش قرار گرفتهاند. اما حقیقت این است که نوع نگاه انسان به این نمادها غلط است. بدین معنی که انسان آنها را کمال خود می داند. نعمت هایی مثل پول، ثروت و فرزندان بسیار و ... در حالی که اینها آیات الهی اند و هر کدام باید زمینه ی رسیدن به کمال قرار گیرند. به همین علت افرادی که این نعمتها را دارند به نوعی امتحان می شوند و آنهایی که ندارند به نوعی دیگر. بنابراین هر آن چیزی که در دنیا وجود دارد زینت دنیاست نه زینت انسان و اگر در قرآن مذمتی میشود نسبت به این نوع دیدگاه است که انسان زیبایی دنیا را زیبایی خود بداند. آیاتی که در بحث گفته می شود دنیای مذموم از دیدگاه قرآن است؛ اَفَمن وَّعَدناهُ وَعداً حَسَناً فَهُوَ لاقیهِ کَمَن مَتَّعناهُ مَتاعَ الحَیوهِ الدُنیا ثُمَّ هُوَ یَومَ القِیامَهِ مِنَ المُحضَرینَ» (قصص، 61) یا « زُیِنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ البَنینَ وَ القَناطیرِ المُقَنطَرَهِ مِنَ الذَّهبِ و الفِضَّهِ وَ الخَیلِ المُسَوِّمَهِ وَ الاَنعامِ وَ الحَرثِ ذلِکَ مَتاعُ الحَیوهِ الدُّنیا وَ اللهُ عِندَهُ حُسنُ المَابِ» (آل عمران، 14) و سایر آیاتی که تفسیر آنها در مقابل مذمت دنیا دوستی توسط استاد براعتی شرح داده میشود.
استاد براعتی در پاسخ به این پرسش که آیا مرگ فنا و نابودی است؟ مینویسند؛ خداوند متعال در قرآن می فرماید: «کُلُّ مَن عَلَیها فانٍ وَ یَبقَی وَجهُ رَبِّکَ ذوُالجَلالِ وَ الاِکرامِ» (الرحمن، 17 و 28) همه ی «ما سوی الله » محکوم به فنا هستند الّا وجه خدای سبحان. این آیه را در دو معنا می توان تبیین کرد: یکی این که آیا تمام آن چه که محکوم به نابودی هستند وجود خارجی دارند و اگر دارند، فانی شدن آن ها به چه معناست؟ در عالم، غیری در برابر ذات اقدس الهی نیست. هر چه در عالم هست صفات فعل خداست که به صفات ذات او بر می گردد و صفات ذات نیز عین ذات خداست. گاه در تحلیل «ماسوی الله » نگاه انسان به تعیّنات خارجی به گونه ای است که مصداق خارجی ندارد و در روز قیامت که حقایق آشکار شود انسان می فهمد که نگاه های او فقط در حوزه ی وهم و خیال مصداق داشته و بس. و این دقیقاً همان چیزی است که اسباب اشتباهات فراوان را در زمینهی تفکیک بین دنیای مذموم و دنیایی که نشانه ی ذات اقدس الهی است فراهم میکند. اکثر مردم در این راستا دچار اشتباه شده و در هاله ای از ابهام فرو رفته اند که آیا به دنیا روی بیاورند یا نه؟ و این ابهام به تناقض درنوع تبیین معارف و نوع ارائه ی الگوی عملی بر میگردد. عالم دو چهره دارد: چهره ملکی و چهره ملکوتی. چهره ملکوتی همان چهره عالم بوده و لایتغیّر است. چهره ملکی دارای تغییر بوده و حرکت آن از قوه به فعل است وقتی می فرماید: «کُلُّ شَیءٍ هالِکٌ »یعنی این تغییر از او برداشته میشود و چهره ثابت او رو می شود. یعنی تبدیل می شود که دیگر حالت تغییر ندارد. «یَومَ تُبَدَّلُ الاَرضُ غَیرَ الاَرض» (ابراهیم، 48)
مرحوم استاد براعتی اذعان میدارد از آیات پایانی سورهی مبارک آل عمران این گونه استفاده میشود: افرادی که اهل خرد و تیزبینی هستند، نتیجهای که از تفکرات صحیح به دست میآورند، نجات از آتش است: «...فَقِنا عَذابَ النّار» در ادامه میفرماید: «رَبَّنا اِنّکَ مَن تُدخِلِ النّارَ فَقَد اَخزَینَهُ وما لِلظالِمینَ مِن اَنصارِ»: خدایا ما را در قیامت خوار نکن. (یکی از تفاوتهایی که عذاب دنیا با عذاب آخرت دارد همین است عذاب آخرت رسواکننده و ذلیلکننده است.) این افراد از رهگذر دیدگاه صحیح خود نسبت به عالم به حقیقتی دست مییابند که برخلاف این حقیقت عمل کردن را، خزی میبینند. اگر انسان بر خلاف این حقیقتی که در جهان نمود پیدا کرده است، حرکت کند؛ مظلوم غیر مأجور میشود. مثل کارگری که از صبح تا شب کار کرده و مزد هم نگرفته است.
مرحوم استاد براعتی دربارة تقابل بین دنیا و آخرت در قرآن برآن است که در آیات نورانی قرآن کریم، بحث مهم و جالبی مطرح شده است و آن تقابل میان دنیا و آخرت است. با توجه به آیات، معلوم می شود که دنیای مذموم از دیدگاه قرآن، آسمان و زمین و درختان و ... نیست بلکه دنیای وهمی و خیالی است که حقیقت خارجی هم ندارد. گاهی از برخی آیات این گونه برداشت می شود که همین نمادهای خلقت مورد نکوهش قرار گرفتهاند. اما حقیقت این است که نوع نگاه انسان به این نمادها غلط است. بدین معنی که انسان آنها را کمال خود می داند. نعمت هایی مثل پول، ثروت و فرزندان بسیار و ... در حالی که اینها آیات الهی اند و هر کدام باید زمینه ی رسیدن به کمال قرار گیرند. به همین علت افرادی که این نعمتها را دارند به نوعی امتحان می شوند و آنهایی که ندارند به نوعی دیگر. بنابراین هر آن چیزی که در دنیا وجود دارد زینت دنیاست نه زینت انسان و اگر در قرآن مذمتی میشود نسبت به این نوع دیدگاه است که انسان زیبایی دنیا را زیبایی خود بداند. آیاتی که در بحث گفته می شود دنیای مذموم از دیدگاه قرآن است؛ اَفَمن وَّعَدناهُ وَعداً حَسَناً فَهُوَ لاقیهِ کَمَن مَتَّعناهُ مَتاعَ الحَیوهِ الدُنیا ثُمَّ هُوَ یَومَ القِیامَهِ مِنَ المُحضَرینَ» (قصص، 61) یا « زُیِنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ البَنینَ وَ القَناطیرِ المُقَنطَرَهِ مِنَ الذَّهبِ و الفِضَّهِ وَ الخَیلِ المُسَوِّمَهِ وَ الاَنعامِ وَ الحَرثِ ذلِکَ مَتاعُ الحَیوهِ الدُّنیا وَ اللهُ عِندَهُ حُسنُ المَابِ» (آل عمران، 14) و سایر آیاتی که تفسیر آنها در مقابل مذمت دنیا دوستی توسط استاد براعتی شرح داده میشود.
استاد براعتی در پاسخ به این پرسش که آیا مرگ فنا و نابودی است؟ مینویسند؛ خداوند متعال در قرآن می فرماید: «کُلُّ مَن عَلَیها فانٍ وَ یَبقَی وَجهُ رَبِّکَ ذوُالجَلالِ وَ الاِکرامِ» (الرحمن، 17 و 28) همه ی «ما سوی الله » محکوم به فنا هستند الّا وجه خدای سبحان. این آیه را در دو معنا می توان تبیین کرد: یکی این که آیا تمام آن چه که محکوم به نابودی هستند وجود خارجی دارند و اگر دارند، فانی شدن آن ها به چه معناست؟ در عالم، غیری در برابر ذات اقدس الهی نیست. هر چه در عالم هست صفات فعل خداست که به صفات ذات او بر می گردد و صفات ذات نیز عین ذات خداست. گاه در تحلیل «ماسوی الله » نگاه انسان به تعیّنات خارجی به گونه ای است که مصداق خارجی ندارد و در روز قیامت که حقایق آشکار شود انسان می فهمد که نگاه های او فقط در حوزه ی وهم و خیال مصداق داشته و بس. و این دقیقاً همان چیزی است که اسباب اشتباهات فراوان را در زمینهی تفکیک بین دنیای مذموم و دنیایی که نشانه ی ذات اقدس الهی است فراهم میکند. اکثر مردم در این راستا دچار اشتباه شده و در هاله ای از ابهام فرو رفته اند که آیا به دنیا روی بیاورند یا نه؟ و این ابهام به تناقض درنوع تبیین معارف و نوع ارائه ی الگوی عملی بر میگردد. عالم دو چهره دارد: چهره ملکی و چهره ملکوتی. چهره ملکوتی همان چهره عالم بوده و لایتغیّر است. چهره ملکی دارای تغییر بوده و حرکت آن از قوه به فعل است وقتی می فرماید: «کُلُّ شَیءٍ هالِکٌ »یعنی این تغییر از او برداشته میشود و چهره ثابت او رو می شود. یعنی تبدیل می شود که دیگر حالت تغییر ندارد. «یَومَ تُبَدَّلُ الاَرضُ غَیرَ الاَرض» (ابراهیم، 48)
چون برزخ ما سوای عالم مادی است و این منظومهی کیهانی در آن جا معنی ندارد، پس نور آن هم از سنخ مادیات نخواهد بود و اگر شب و روزی هم داشته باشد از حرکت وضعی و انتقالی اجرام آسمانی ایجاد نشده است. روشنی و تاریکی برزخ منسوب به انسانهای برزخی است. به این صورتکه افراد به اندازهی ایمانشان نورانی هستند و هر چه این ایمان ضعیفتر باشد، تاریکی بیشتری بر آنها غلبه دارد. همچنانکه مدت اقامت انسانها هم در برزخ به وضعیت آنها بستگی دارد. وقتی در قیامت از انسانهای مؤمن از زمان این اقامت پرسیده میشود، پاسخ میگویند: «قَالوُا یَوماً اَو بَعضَ یَومٍ» و برای انسانهایی که تبهکارند خیلی طولانی است.
مرحوم براعتی در ادامه مباحث به موضوعاتی چون؛ اطلاع از زمان مرگ، تأخیر در زمان مرگ، راز رجعت، جایگاه شهادت، اشراط الساعه در قرآن و روایات، نفخهی صور، نامهای قیامت، ویژگیهای معاد، شاهدان قیامت، تفاوتهای قیامت و دنیا، ثبت اعمال و ویژگیهای جهنم و بهشت توجه دارد.
گردآوری: دکترحسین شهبازی (پژوهشگر ادیان و عرفان)
شماره تلفن جهت سفارش کتاب: خانم نامدار 09141004966
http://www.alwahy.ir
#معرفی_آثار_استاد_منصور_براعتی_(ره)
#لطایف_تفسیری_قرآن - انسان در قرآن
#معرفی_آثار_استاد_منصور_براعتی_(ره)
#لطایف_تفسیری_قرآن - انسان در قرآن
لطایف تفسیری قرآن (انسان در قرآن)
حجت الاسلام و المسلمین استاد منصور براعتی
نوبت چاپ: اول پاییز 1391
تیراژ: 5000 نسخه
انتشارات: سلوی تبریز
تعداد صفحات: 136
شابک: 978600925560
کتابشناسی ملی: 2890781
انسانهایی که در معرض هدایت قرآن قرار میگیرند، نورانی میشوند. « اَوَ مَن کانَ مَیتاً فَاَحیَیناهُ وجَعَلنا لَهُ نوُراً یَمشِی بِهِ فِی النّاسِ…» (انعام، 122) میفرماید: مؤمنان نورانی هستند، چون که از هدایت قرآنبرخوردار میشوند. برای اینکه قرآن کتاب نور است و هر کس از این کتاب هدایت یابد نورانی می شود. می فرماید: ما برای تعدادی نور قرار دادیم که با آن زندگی میکنند برخلاف اکثریت مردم که از این نور برخوردار نیستند. از این نور در سوره انفال به فرقان تعبیرکردهاند که در پرتو تقوی به دست میآید. « اِن تَتَّقوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً» فرقان همان نوری است که انسان در سایه آن حق و باطل و یا عاملی را که سبب محرومیّت از کمال میشود، درک و شناسایی میکند. قرآن چگونه باعث نورانیّت انسان میشود؟ قرآن همانند مصادیق وجودی عالم که جلوهی پروردگار عالم است که از آن تعبیر به آیات الهی میکنند. یعنی تمام هستی برای انسان تابلوی رسیدن به مقصد است. اگر انسان تابلوبین باشد، همه چیز انسان را برای رسیدن به مقصد که خداوند است هدایت میکند. بنابراین قرآن خود از مخلوقات الهی است که مانند سایر اشیاء و موجودات خلق شده است. این قرآن ما را به سوی مقصدمان که خداوند تعالی و قرار گرفتن تحت ولایت او هست، سوق می دهد.
تعلیم الهی، دارا کردن فرد است که به دنبال آن دانایی هم می آید. در مسیر تعلیم و تعلّم انسان هم می تواند دارا باشد و هم دانا باشد اما فرقی که هست این که هر فرد دارایی، دانا هم هست ولی این طور نیست که که هر دانایی، دارا هم بشود. تعلیم ذات اقدس الهی، دارا کردن انسان است که دامنهی آن دانا بودن انسان است. اگر انسان به آن جایگاه مطلوب نرسد، یعنی آن نصاب لازم را به دست نیاورده باشد، هیچ وقت تعلیم به معنای دارا کردن در رابطه با او اتفاق نمی افتد. یعنی تعلیم الهی در رابطه با او به کار نمی افتد و آنچه را به دست می آورد، تعلیم به معنای دانایی خواهد بود. مثلاً در سوره مبارک بقره جریان ملائکه را بیان می کند، می فرماید: « اِذقَالَ لِلمَلائِکَه إنّی جاعِلٌ فِی الاَرضِ خَلیفَةً قَالوُا اَتَجعَلُ فِیها مَن یُفسِدُ فِیها و یَسفِکُ الدِماء وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ» (بقره، 30) یعنی آیا ما سزاوار نیستیم نسبت به این مقامی که میخواهی به حضرت آدم عنایت کنی؟ فرمود: «اِنّی اَعلَمُ ما لا تَعلَموُنَ» آنچه من میدانم، شما نمی دانید. این همان است که من ظرفیت شما را میدانم چون شما مخلوق من هستید. ظرفیّت انسان را هم میدانم. « وعَلَّمَ آدَمَ الاَسماءَکُلَّها » اتفاق افتاد. «ثُمَّ عَرَضَهُم عَلَی المَلائِکَهِ فَقالَ اَنبِئونی بِاَسماءِ هؤُلاءِ اِن کُنتُم صادِقینَ» (بقره، 31) به ملائک فرمود از این اسماءکه به آدم تعلیم دادم، شما می توانید خبر بدهید؟ « قَالوُا سُبحانَکَ لاعِلمَ لَنا إلّا ما عَلَّمتَنا إِنَّکَ اَنتَ العَلیمُ الحَکیمُ» (بقره، 32) به حضرت آدم میفرماید: « قَالَ یاآدَمُ اَنبِئهُم بِاَسمائِهِم » یا آدم این ها را به این اسماء خبردار کن. نه اینکه تعلیم بده. علتش این است که فرشتگان ظرفیت خبردار شدن یا دانا شدن را داشتند ولی ظرفیت دارا شدن را نداشتند.
مقام انسان در نظرگاه استاد براعتی با داستان حضرت نوح علیه السلام، به زیبایی تبیین میشود اینکه خداوند، انسانها را دوست دارد. به این قرار که مرحوم استاد در این اثر میآورد؛ حضرت نوح نهصد و پنجاه سال پیامبری کرد. در عرض این نهصد و پنجاه سال فقط ده یا دوازده نفر ایمان آوردند و ایشان نفرین کردند در سوره هود می فرماید: نبیّ الهی هر وقتی نفرین نمیکند. حضرت نوح زمانی نفرین کرد که نهصد و پنجاه سال از پیامبریش می گذشت و صبرکرد تا اگر در صلب این ها مؤمنی هست، همه بیایند. بعد عرض کرد: خدایا من میبینم که تا قیامت در صلب امت من مؤمنی نیست. «لا یَلِدُ اِلّا فاجراً کَفّاراً» هیچ بچهای غیر از فاجر و کافر از این ها متولد نخواهد شد. آنجا نفرین کرد وآن قضایا افتاد و همه مردند و چند نفر نجات پیدا کردند. حضرت نوح با پول فروش سفال که خودش درست میکرد، امرار معاش میکرد. یک روز جبرئیل به شکل انسان آمد از این ها قیمت کرد و پول یکی از آنها را داد و برداشت و آورد چند قدم بعد زد و شکست. دوباره رفت یک ظرف دیگر را خرید بعد باز آن را شکست. چند تا این طوری شکست. باز آمد که یکی دیگر را بخرد، حضرت نوح گفت: دیگر به تو نمیفروشم. گفت: چرا؟ شما که پولش را میگیری. گفت: درست هست كه پولش را میدهی ولی من برای این ها زحمت کشیدم. در مقابل من که میشکنی به دلم بر میخورد. من به کسی که میشکند، نمی خواهم بفروشم. به کسی میفروشم که ببرد و استفاده کند. عرض کرد: یا نوح من جبرئیل هستم. خداوند مرا فرستاد که به شما بگویم که آنهایی را که تو نفرین کردی و ما نابود کردیم، آن ها را هم ما ساخته بودیم. انسانهایی که کافر و فاجر بودند. خداوند انسان را دوست دارد. میفرماید: انسان را با دو دستم ساختم. یعنی یک حرمت خاصی به خلقت انسان هست. همه چیز را خداوند خودش ساخته است.
مرحوم استاد براعتی عقیده دارند در قرآن، انسان از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار گرفته است یا به تعبیری همهی قرآن تبیین انسان در ابعاد فراوان هست. چنان چه عرض شد، قرآن آئینهی تمامنمای انسان است. قرآن یکی جایگاه خود انسان را تبیین میکند. اینكه انسان از چه جایگاه وجودی برخوردار هست. که وقتی آن را تبیین می کند، می فرماید: جایگاه وجودی انسان، خلافت الهی در اسمای حسنای الهی در مظهریت تام اوصاف کمالی ذات اقدس الهی در مرتبهی فعل است. بعد همین را در قالب مقام محمود تبیین میکند که «اَکرَمِ عِندَ اللهِ» به این معناست که انسان به مقام محمود میرسد که محمود مطلق «ما سوی الله» می شود. این جایگاه وجودی انسان است. یکی نوع ارتباط انسان با عالم را تبیین می کند که در نهایت به این نتیجه میرسد که عالم، انسان محور است یعنی کل عالم به دور کرهی وجودی انسان میگردد و شئونش را تنظیم میکند.
در بحث نوع ارتباط انسان با ملائک به این نتیجه میرسند که همهی ملائك خادمان انسان هستند و همهی عالم به خاطرانسان خلق شده است. «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُم ما فِی الاَرضِ جَمیعاً …» (بقره،29) آسمان و زمین برای انسان تحت اختیار انسان هستند. حال اینكه آیا ما استفاده میکنیم یا نه، یک امر دیگراست ولی آنچه واقعیّت دارد، این که آسمان و زمین طفیلی وجود انسان و در خدمت انسانند. در مسیر کمالی همه این حقایق آشکار میشود که ملائک همه خادمان حوزهی وجود انسانند. چنان كه الآن در بدن ما سلولها خدمتگزار ما هستند، در حوزهی جان و بدن ما ملائک که فعالیّت می کنند، همه خادمان وجود ما هستند. ما بسیاری از دریافت های ذهنی را از طریق ملائک مییابیم.
از جمله مباحثی که مرحوم استاد براعتی در مورد معرفت نفس و انسان شناسی از منظر قرآن مطرح میکنند این که در دیدگاه قرآن هدایت انسان به صورت زیاد شدن است. انسان که هدایت پیدا میکند، زیاد می شود و این دقت لازم را میطلبد که بفهمد که در حوزهی وجود او در سایه هدایت الهی چه اتفاقی میافتد؟ انسان خواسته یا ناخواسته دائم در حال بزرگ شدن است و باز دائم در تحت ربوبیّت ذات اقدس الهی است. هیچ کس، هیچ گاه از ربوبیّت ذات اقدس الهی خارج نمیشود چون نمیتواند خارج شود چون او رب العالمین است. «اَلحَمدُ رَبِّ العالَمینَ » مطلبی که هست اینکه انسان ها دو دسته اند: انسانهایی که در تحت ربوبیّت الهی زیاد شدن بیمارگونه را انتخاب می كنند و انسانهایی که زیاد شدن انسانیّت و سلامتی هستیشان را انتخاب میکنند. اینکه خدای سبحان ربّ العالمین هست، یعنی پرورش دهنده و زیاد کنندهی تمام موجودات یا به تعبیری آشکار کنندهی وجودی همه موجودات. شکافتن ذره وجودی تمام مصادیق وجودی كه در نهانشان نهفته هست، به دست ذات اقدس الهی كه فاطر هست، انجام می شود. چنان كه گفته اند:
درون حبه ای صد خرمن آمد جهانی در دل یك ارزن آمد
تمام تلاش دشمنان این بود كه انسانها نتوانند از وجود امام استفاده كنند و مردم را از این وجودهای نورانی و هدایت آن ها محروم كنند غافل از اینكه این كار از دست این ها برنمیآید. محال است كسی بتواند مانع هدایت الهی بشود چون جهت هدایت ائمه علیهم السلام، هدایت در عالم جان انسانهاست و هدایت تكوینی است و حضور هم حضور ملكوتی است نه فیزیكی و ظاهری. به همین خاطر انسان های تبهكار هیچ گاه نمی توانند حائل بین ولی الهی و سالكان كوی كمال باشند نه اینكه با یك تحلیل بتوانیم ثابت كنیم كه دشمنان به نتیجه نرسیدند هر چند از آن جهت هم كه تحلیل میشود، به نتیجه نرسیدند ولی از یك نگاه عمیقتر نگاه كنیم نمیتوانند به نتیجه برسند چون امامان موجودات ملكوتی هستند و با جان انسانها در ارتباط اند و هیچ كس نمیتواند سد راه این ارتباط شود. بنابراین اگر كسی استفاده نكرد، خودش نخواست كه استفاده بكند. همین الآن اگر ما از وجود مبارك امام عصر (عج) استفاده نكنیم، خودمان نخواستیم نه اینكه مانعی بود. مانعی بین ما و وجود مبارك حضرت حجت غیراز خود ما نیست. (تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز) فقط گناهانمان مانع بین ما و ولی الهی اند. اگر بخواهیم استفاده كنیم، باید این مانع اساسی و مهم را از سر راه خودمان برداریم و البته باید هم استفاده كنیم چون اگر استفاده نكنیم، كمال ما به دست نمیآید یعنی هیچ راهی غیر از استفاده از هدایت تكوینی ولی الهی نیست.
گردآوری:
دکترحسین شهبازی (پژوهشگر ادیان و عرفان)
شماره تلفن جهت سفارش کتاب:
خانم نامدار 09141004966
http://www.alwahy.ir
♦️رویداد ویژه
«طنین مقاومت از غزه تا تبریز»
با سخنرانی دبیر کل کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین ، دکتر سید مجتبی ابطحی
- حضور خواهران و برادران
🕙 زمان : چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت بعد از نمازمغرب و عشا
🕌 مکان : پایین تر از چهارراه مارالان ، مسجد المهدی (عج)
🆔 @almahdi_bakeri
ان شاالله روز سه شنبه 21 و چهار شنبه22 شهریور از ساعت 3 تا 7 عصر کتابهای استاد براعتی رحمت الله علیه در دفتر انتشارات سلوی با تخفیف 15 درصدی عرضه خواهد شد.
عناوین کتابهای استاد
۱- لطائف تفسیری قرآن جلد ۱ ۲-جلد دوم (بحث حمد الهی) ۳-فرازهایی از بیانات سیدالشهدا ۴- تفسیر سوره فرقان . ۵-معاد در آیات و روایات. ۶- امام شناسی ۷- اخلاق در منظر قرآن.۸- قیامت در قرآن. ۹-تفسیر آیت الکرسی. ۱۰- تعلیم و تربیت. ۱۱- اولوالالباب چه کسانی هستند؟ ۱۲- اصول مدیریت دینی.
آدرس:هفده شهریور قدیم. هفده شهریور غربی. مابین قطران و ابوریحان. انتشارات سلوی
09141004966
آدرس انتشارات سلوی 👇
https://nshn.ir/rbAyQupC-EP2
کانال مفسر قرآن، استاد براعتی
معرفی و نشر آثار و بیانات استاد منصور براعتی
https://eitaa.com/ostadbaraati