eitaa logo
مهدی منصوری
1.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
21 فایل
﷽ 🔶 مؤسسه تبیین حقائق🔸 🌐 mtabeen.ir ✅ درس شرح تفسیر المیزان ✅ سخنرانی ها در مجامع عمومی وتخصصی و ایام تبلیغی ✅ جلسات تربیتی و سلوک علمی ✅ اصول و مبانی تربیتی 👤 ادمین: @rezamzn 🆔https://eitaa.com/joinchat/994967711C457677cd67
مشاهده در ایتا
دانلود
⬅️انسان شناسی قرآنی ⬅️تفسیر آیه ۳۵ سوره بقرهدرخت ، حقیقت ملکوتی کثرات دنیایی است . - هر شیئی دارای جنبۀ ملکوتی است و آن جنبۀ ملکوتی ، باطن و حقیقت جنبه های مُلکی و ناسوتی است . هر چه در این دنیاست ، حقیقت اش در ملکوت عالَم ، به صورت خاصّی جلوه گر می شود . - عوالم متطابق اند ؛ هر چه در عالَم پایینی به شکل می آید در عالَم بالا از حقیقتی برخوردار است و به عبارتی هر چه در بالاست ، وقتی خودش را در پایین نشان می دهد ، می شود آنچه که ما می بینیم . انسان در این دنیا ، روی به عالَم مادّه کرده است و عدّه ای هم میل کامل به دنیا دارند و خود را متوجّه کثرت کرده اند ، حال لازم می آید که همین توجه و روی و میل به عالَم دنیا ، خودش را در عالَم بالاتر به یک طوری نشان دهد که خود را در عالَم پایین تر این شکل نشان می دهد . نمی شود چیزی در عالَم پایین تر باشد مگر اینکه آن در حقیقت بالاتر بوده و همان در مرتبۀ بالاتر بوده ، خودش را در مرتبۀ پایین تر نشان می دهد . مثل اینکه ما آمدنی و رفتنی و ... می بینیم ولی همۀ اینها حقایقی هستند که در روح و جان آدمی از احساسات و گرایشات رخ می دهد که خود را در مرتبۀ بدن اینگونه نشان می دهد . مثلا می بینیم کسی صورت اش قرمز می شود ، حقیقتی در نفس به نام خجالت تحقّق یافته است که خود را در مرتبۀ بدن اینگونه نشان داده است . - وجودِ غیبی و ملکوتی کلّ عالَم مادّه به صورت شجره است . قرب و نزدیکی به شجره ، عبارت است از نزدیکی به عالَم مادّه ؛ حال اگر کسی به عالَم کثرت و دنیا و مادّه نزدیک شود ، به این معناست که به « شجره » نزدیک شده است . - اگر به کثرت توجه شود ، از خدای که « واحد » و « احد » است دور می شود ؛ چون نظر به درخت ، نظر به کثرت است . از اینرو خدای متعال به همه می گوید : « لا تقربا هذه الشجره » می فرماید به این درخت نزدیک نشوید ؛ به کثرات نظر نکنید ؛ به اندازه ای که به کثرات نظر کنید و میل کنید ، مشکلات متعدّدی نصیبتان می شود . نزدیکی به آن شجره ، خروج از بهشت را به همراه دارد . همین که به کثرت توجه می شود ، موجب خروج از وحدت می شود . @ostadmahdimansoori
⬅️انسان شناسی قرآنی ⬅️تفسیر آیه ۳۵ سوره بقرهشکل گیری عالَم نزول و نزدیکی آدم به درخت ممنوع - در سیر نزولی عالَم ، اگر مرتبه ای بخواهد نازل شود و در مرتبۀ پایین قرار بگیرد و به عبارتی به وجود بیاید ، لازم است که علّتی داشته باشد و به بیان دیگر در مرتبۀ بالا و عالی تر ، سببی برای آن باشد . مثلا خدای متعال وقتی که می خواهد این عالَم را خلق کند ، می فرماید اینکه دوست دارم که خلق خدا من را بشناسند و در پناه آن رشد کنند ، سبب خلق عالَم شد « کنت کنزا ً مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف » . پس باید در مرتبۀ عالی تر ، سببی برای ایجاد مرتبۀ پایین تر باشد . از اینرو اگر آدم بر روی زمین است و نقص هایی هم دارد لازم است که در مرتبۀ بالاتر ، سببی باشد که آن باعث شود که انسان در مرتبۀ پایین تر و دنیا و عالَم مادّه قرار بگیرد . - درخت ممنوع ، چون یک درخت برزخی و ملکوتی است و مانند درخت های دنیا نیست تا یک میوه داشته باشد از اینرو توان نتیجه دهی چندین میوه را دارد . @ostadmahdimansoori
⬅️انسان شناسی قرآنی ⬅️ تفسیر سوره بقره آیه ۳۵ ✅شجرۀ ممنوع ، صورت باطنی عالَم مادّه - صورت شجره در عالَم ملکوت ، همۀ این عالَم ماده است با همۀ این صورت های کثیری که دارد . آن درخت در برزخ ، صورت باطنی عالَم مادّه است . اگر کسی حقیقت آن شجره را بشناسد ، حقیقت همۀ عالَم مادّه را شناخته است . - جنس حیات زمینی توجّه به عیب هاست ، همین که به شجره نزدیک می شوند و از آن می خورند ، عیب ها و نقص ها ظهور می کندو آشکار می شود . با تصرّف در صورت باطنی دنیا و خوردن از شجره و در نتیجه ظهور نقص ها باید به زمین بروند و در زندگی زمینی این نقص ها را برطرف کنند . با ظهور عیب ها ، از بهشت بیرون رفتند . وقتی که عیب انسان در جایی ظاهر شود که نتواند برطرف کند ، دیگر آن جا جای ماندن نیست . این عیب در انسان بود و بر آن پوشیده بود ، همین رفتن به سمت درخت این عیب را آشکار ساخت و باعث شد که بفهمد که بهشت ، جای ماندن برای اش نیست .. تا عیب و نقص ظاهر نبود ، خودش بود و خدای خود ولی عیب و نقص که ظاهر شد ، باید روی زمین بیاید تا یک فکری برای این نقص ها و عیب ها داشته باشد . - انسان بر روی زمین آمده است که با اراده و اختیار خود ، نقص ها و عیب های خود را از بین ببرد و بر روی زمین باشد ولی زمینی نباشد و توجّه به کثرات نداشته باشد . آمده است روی زمین تا خودش را پیدا کند و بتواند توجّه به کثرات را مدیریت نماید . - آدم همین که در عالَم ملکوت هم که باشد ، ابعاد زمینی را در آن عالَم انتخاب می کند که همین باعث می شود که در سیر نزول قرار بگیرد و بر روی زمین قرار بگیرد ؛ از اینرو معلوم می شود که آدم و آدمیان جایشان بهشت نمی باشد @ostadmahdimansoori
⬅️انسان شناسی قرآنی ⬅️تفسیر سوره بقره آیه ۳۵ زندگی زمینی ونیاز به مدیریت آن - علّت و سبب خروج از بهشت نزدیکی به درخت و آشکاری عیب هاست ؛ حال انسانی که بر روی زمین قرار می گیرد ، اگر بخواهد به نقص ها و عیب ها و کثرات متوجه شود و نخواهد خود را به وحدت برساند و درمانی برای نقص ها و عیب ها خود نداشته باشد ، در اینصورت ، برای آن زمین بد منزلی می شود ولی اگر کسی در عین قرار گرفتن در عالَم کثرات ، نقص هایش را ببیند و با دینداری خود را گرفتار کثرت نکند و کوثرانه زندگی کند و خود را از کثرت نجات دهد و نقص هایش را بر طرف کند در اینصورت زمین برای خوش منزل می شود که راه را برای ورود به بهشت باز کند که به جایی برسد که محل بی عیبی و بی نقصی است . @ostadmahdimansoori
انسان شناسی قرآنی تفسیرآیه 35 سوره بقره فلسفۀ جریان حضرت آدم و حوّا - آنچه خداوند حتمی الوجود قرار داده است ، وجود خلیفه در زمین است و اراده کرده بود که آدم زمینی باشد و در زمین قرار بگیرد . علامه طباطبایی می فرمایند : « ظهور عیب در زندگی زمینی و نیز خوردن از آن درخت یکی از قضاهای حتمی بوده است . » خدای متعال می فرماید که من می خواهم در زمین خلیفه ای قرار دهم . - زمین ظرفیّت تعیّن و ظهور یک جا و کامل حقایق را ندارد چرا که زمین موطنی است که در آن پراکندگی و پخشی وجود دارد و عالَمی است که عین تغییر می باشد از اینرو در جایی که در آن ثبات نیست و عین تغییر حرکت می باشدو زمانمند است نمی شود که حقایق را بکجا ارائه کرد و هر نوع ارائه ای ناچاراً در زمان و به طور تدریج است و به عبارتی چون زمین ، جای زمان است و زمان ، هویّت و ذاتش تدریج است از اینرو حقیقت ها خودش را به تدریج نشان می دهد لذا در زمین سال ها طول می کشد تا یک کلمه از غیب های انسان برای جان انسان روشن شود . در زمین اگر کسی بخواهد دارای اسماء شود به طور تدریج و در زمان می تواند خود را برخوردار از اسماء الهی کند . در زمین باید شرایط فراهم آید ، آن هم به طور تدریج تا محلّی باشد که انسان بتواند جان خود را محلّ ظهور و بروز اسماء الهی کند . - پس باید محلّی و نشئه ای و موطنی باشد که انسان بتواند همه حقایق را یکجا دریافت نماید . از اینرو سرّ آدم ، در ملکوت عالَم به آدم نشان داده شده است چون می توان همه حقایق را به طور دفعی و یکجا به او نشان داد . از اینرو آن جا باید همه ظرفیت ها و همه پتانسیل ها و همه ضعف ها و عیب ها و نقص ها یکجا به انسان نشان داده شود . آن نشئه ای که می شود انسان همه اسماء الهی را بیاموزد و بنمایاند و عرضه کند ، ملکوت عالَم است نه مُلک عالَم که زمین باشد . موطنی که می شود اسماء الهی یکجا به همه جان انسان بنشیند و به ملائکه عرضه شود و ملائکه بتوانند بر او سجده کنند و موطنی که امکان ظهور شیطان باشد و نشان داده شود که او سجده نمی کند ، نشئۀ دیگری غیر از عالَم دنیا و مادّه است که آن همان عالَم ملکوت است . - چون آن مقامی که همۀ حقایق در آن جمع است ، سرّ است ؛ از اینرو حقایق ملکوتی آدم و حوّا ، می شود سرّ حیات زمینی آدم و حوّا . پس سرّ حیات زمینی آدم ، در عالَم ملکوت ظهور می یابد . سرّ مقام باطنی و جمعی است و همان خصوصیات است که وقتی خودش را نشان می دهد به طور تفصیل در پایین تر نشان می دهد . خجالت ، سرّ برای سرخی صورت است و یا آنچه در ذهن می گذرد ، سرّ آن چیزی است که به زبان جاری می شود . از اینرو سرّ تا می آید خودش را در زمان نشان دهد ، بسیار طول می کشد . اگر کسی ذهن خوان شود ، بلافاصله به همه آنچه در ذهن است پی می برد ولی اگر کسی منتظر گشوده شدن زبان شد ، در اینصورت ، زمان باید بگذرد تا مقصود فهم شود . یک وحدتی در سرّ است که آن را در ظاهر نمی یابیم . همه عالَم مادّه با این همه کثرات وقتی خودش را در سرّ عالَم و ملکوت عالَم نشان می دهد در صورت شجره است که متناسب با ملکوت عالَم می باشد . @ostadmahdimansoori
انسان شناسی قرآنی تفسیرآیه 35 سوره بقره - علامه طباطبایی می نویسد : « درختی که نباید آدم بدان نزدیک می شد ، درختی بوده که نزدیکی بدان مستلزم تعب و بدبختی و سختی در زندگی دنیا بوده و آن این است که پروردگار خود را فراموش می کند و از مقام او غفلت می ورزد » . با نزدیکی به درختی که ممنوع بود ، نقص ها و زشتی ها ، ظاهر می شود . و همچنین می نویسد : « به علّت نزدیکی به طبیعت ، نقص های آنها پیدا می شود ، حالا هر چه بیشتر به آن نزدیک شوند – به امید برطرف شدن نیاز – نیازشان بیشتر می شود . هر کس به طبیعت ، نزدیک شود ، نقص او مرتفع نمی شود بلکه نقص اش بیشتر می شود و بیشتر خودش را نشان می دهد . با نزدیک شدن به این شجرۀ ممنوعه که نمونۀ طبیعت است ، چون شاخه به شاخه است از اینرو به جای برطرف شدن نیازها ، آن نیازها افزون تر و متنوع تر می گردد . به انسان گفته می شود که به این شجرۀ ممنوعه که همان طبیعت است نزدیک نشود ؛ اگر انسان در دنیا طوری زندگی کند که مقصدش طبیعت باشد چون شاخه به شاخه است از اینرو با به دست آوردن جزئی و شاخه ای از این طبیعت ، باز جزء و شاخۀ دیگری از آن را می خواهد چون هر چه بیشتر به سمت آن رویم ، تولید نیاز می شود و در راستای رفع نیاز ، لازم است قدمی برداشته شود که آن هم نیازی تولید می کند که ناچاراً رفع نیاز را دوباره نیاز دارد . لازمۀ تصرّف در این طبیعت ، تعب و سختی و زحمت است و تصرّف بیشتر ، مساوی با زحمت بیشتر می باشد . از اینرو قناعت ، معنای فوق العاده حیاتی پیدا می کند و انسان نمی تواند از قناعت و کفاف صرف نظر کند . استقرار نیاز و رفع نیاز ، اگر در طبیعت و با طبیعت باشد در اینصورت نیاز پشت نیاز می آیدو تمامی ندارد و این سختی و مشکلات متعددی را در پی دارد . اگر انسانی به کمی در زندگی قانع شود ، خدا هم با کمی از عمل و تلاش در زندگی راضی م شود . عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: «مَنْ رَضِيَ مِنَ اللَّهِ بِالْيَسِيرِ مِنَ الْمَعَاشِ‏ ، رَضِيَ اللَّهُ مِنْهُ‏ بِالْيَسِيرِ مِنَ الْعَمَلِ». انسانی که به کمی از حلال قانع شود ، زحمتش در زندگی کم می شود و نوع به دست آوردن و اکتسابش در دنیا ، پاک می شود و اهل فجور و طغیان در دنیا نمی شود .وَ مَنْ رَضِيَ‏ بِالْيَسِيرِ مِنَ الْحَلَالِ، خَفَّتْ‏ مَؤُونَتُهُ، وَ زَكَتْ مَكْسَبَتُهُ‏ ، وَ خَرَجَ‏ مِنْ حَدِّ الْفُجُور كافي (ط - دار الحديث) ؛ ج‏3 ؛ ص357 )عَن أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: «مَنْ لَمْ يُقْنِعْهُ مِنَ الرِّزْقِ إِلَّا الْكَثِيرُ، لَمْ يَكْفِهِ مِنَ الْعَمَلِ إِلَّا الْكَثِيرُ؛ وَ مَنْ كَفَاهُ مِنَ الرِّزْقِ الْقَلِيلُ، فَإِنَّهُ يَكْفِيهِ مِنَ الْعَمَلِ الْقَلِيلُ» ( كافي (ط - دار الحديث) ؛ ج‏3 ؛ ص357 ) امام صادق علیه السلام می فرمایند که امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند : ای فرزند آدم ؛ اگر از دنیا به مقداری که تو را کافی باشد و کفایتت کند ، بخواهی ؛ کمی از دنیا هم تو را بس است ولی از دنیا مقداری بخواهی که تو را کافی نباشد ، همه دنیا را هم به تو بدهند ، کافی نیست . عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ- صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ- يَقُولُ: ابْنَ‏ آدَمَ، إِنْ كُنْتَ تُرِيدُ مِنَ الدُّنْيَا مَا يَكْفِيكَ، فَإِنَّ أَيْسَرَ مَا فِيهَا يَكْفِيكَ؛ وَ إِنْ كُنْتَ إِنَّمَا تُرِيدُ مَا لَايَكْفِيكَ، فَإِنَّ كُلَّ مَا فِيهَا لَايَكْفِيكَ» ( كافي (ط - دار الحديث) ؛ ج‏3 ؛ ص358 ) @ostadmahdimansoori
انسان شناسی قرآنی تفسیر سوره بقره آیه ۳۵ در صورتی می توانیم زندگی داشته باشیم که به این شجرۀ ممنوعه ، نزدیک نشویم و زندگی کردن در نزدیک شدن به آن نمی باشد . شیطان ، در نزدیکی به شجرۀ ممنوعه ، وعدۀ زندگی و بقاء زندگی داد و نام آن درخت را « شجره الخُلد » گذاشت و گفت این درخت ، قرار است که تو را خالد و ابدی در زندگی بهشتی قرار دهد . - علامه طباطبایی می نویسند : [درخت نهى شده چه درختى بود؟] و در كتاب عيون اخبار الرضا (علیه السلام)، از عبد السلام هروى، روايت آمده كه گفت: به حضرت رضا (علیه السلام) عرضه داشتم: يا بن رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله)، از درختى كه آدم و حوا از آن خوردند برايم بگو، تا ببينم چه درختى بود؟ چون مردم در باره آن اختلاف دارند، بعضى روايت مى‏ كنند: كه گندم بوده بعضى ديگر روايت مى‏ كنند: كه درخت حسد بوده، حضرت فرمودند: هر دو درست است، عرضه داشتم: با اينكه دو معناى متفاوت دارد، چطور ممكن است هر دو درست باشد؟ فرمودند : اى ابى صلت، يك درخت بهشت ميتواند چند نوع باشد، مثلا درخت گندم می تواند انگور هم بدهد، چون درخت بهشت مانند درختهاى دنيا نيست، و آدم بعد از آنكه خداى تعالى به او احترام كرد، و ملائكه را وا داشت تا براى او سجده كنند، و او را داخل بهشت كرد، در دل با خود گفت : آيا خدا بشرى گرامى‏ تر از من خلق كرده است؟ خداى عز و جل از آنچه در دل او گذشت، خبردار شد، پس او را ندا داد: كه سر خود را بلند كن، و به ساق عرش بنگر، تا چه مى‏ بينى؟ آدم سر به سوى عرش بلند كرد، و به ساق عرش نگريست، و در آن ديد كه نوشته : لا اله الا اللَّه، و محمد رسول اللَّه، و على بن ابى طالب امير المؤمنين، و همسرش فاطمه سيده زنان عالميان، و حسن و حسين دو سيد جوانان اهل بهشتند، آدم پرسيد: پروردگارا، اينان چه كساني اند؟ خداى عز و جل فرمود: اى آدم اينان ذريه‏ هاى تواند و از تو بهترند، و از همه خلايق من بهترند، و اگر اينها نبودند، من تو را، و بهشت و دوزخ، و آسمان و زمين، را خلق نمى‏ كردم، پس مبادا به چشم حسد بر اينان بنگرى، كه از جوار من بيرون خواهى شد. پس آدم به چشم حسد بر آنان نظر افكند، و آرزوى مقام و منزلت آنان كرد، و خداوند شيطان را بر او مسلط ساخت، تا سر انجام از آن درخت كه نهى شده بود خورد، و بر حوّا هم مسلّطش كرد، او هم به مقام فاطمه به چشم حسد نگريست، تا آنكه از آن درخت بخورد. هم چنان كه آدم خورد، و در نتيجه خداى تعالى هر دو را از بهشت بيرون كرده، به زمين فرستاد، تا در جوار زمين باشند. علّامه طباطبایی در ذیل حدیث می نویسد : « و اين روايت همانطور كه ملاحظه مى‏ فرمائيد، اين معنا را مسلَّم گرفته، كه درخت نامبرده هم گندم بوده، و هم حسد، و اينكه آن دو از درخت گندم خوردند، ولى ثمره‏ایش حسد شد، و مقام و منزلت محمد و آل او علیهم السلام را آرزو كردند. و مقتضاى معناى اول، اين است: كه درخت نامبرده پست‏ تر و نالايق‏ تر از آن بوده كه اهل بهشت اشتهاى خوردن از آن را بكنند، و مقتضاى معناى دوم، اينست كه: درخت نامبرده گرانمايه‏ تر از آن بوده كه آدم و همسرش از آن استفاده كنند، هم چنان كه در روايتى ديگر آمده: كه آن درخت عبارت بوده از علم محمد و آل او (علیهم السلام). و به هر حال هر چند حسد و گندم دو معناى مختلف دارند، و لكن .....آدم (علیه السلام) خواسته ميان تمتّع و بهره‏ مندى از بهشت، كه مقام قرب خداست، و ميثاق در آنجا واقع شده، كه جز به خدا توجه نكند، و ميان استفاده از درخت منهيه، كه مستلزم تعب تعلق بدنيا است، جمع كند، ولى اين جمع برايش فراهم نيامد، و بزمين هبوط نموده، آن ميثاق را فراموش كرد، و هر دو امر كه همان مقام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و تمتع از درخت گندم باشد برايش جمع نشد، آن گاه خداوند او را با اجتباء هدايت نموده، با توبه ارتباط و علقه‏ هایش بدنيا را بريد، و به ان ميثاق كه از ياد برده بود، ملحق نمود . و منظور از اينكه در روايت فرمود: (پس آدم بچشم حسد بر آنان نظر افكند، و آرزوى منزلت ايشان نمود) الخ، بيان اين معنا است، كه مراد به حسد آدم در حقيقت غبطه و به فارسى رشك بوده، نه حسدى كه (طغيان اين غريزه)، و يكى از اخلاق رذيله است .
انسان شناسی قرآنی تفسیر سوره بقره آیه ۳۵ در صورتی می توانیم زندگی داشته باشیم که به این شجرۀ ممنوعه ، نزدیک نشویم و زندگی کردن در نزدیک شدن به آن نمی باشد . شیطان ، در نزدیکی به شجرۀ ممنوعه ، وعدۀ زندگی و بقاء زندگی داد و نام آن درخت را « شجره الخُلد » گذاشت و گفت این درخت ، قرار است که تو را خالد و ابدی در زندگی بهشتی قرار دهد . - علامه طباطبایی می نویسند : [درخت نهى شده چه درختى بود؟] و در كتاب عيون اخبار الرضا (علیه السلام)، از عبد السلام هروى، روايت آمده كه گفت: به حضرت رضا (علیه السلام) عرضه داشتم: يا بن رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله)، از درختى كه آدم و حوا از آن خوردند برايم بگو، تا ببينم چه درختى بود؟ چون مردم در باره آن اختلاف دارند، بعضى روايت مى‏ كنند: كه گندم بوده بعضى ديگر روايت مى‏ كنند: كه درخت حسد بوده، حضرت فرمودند: هر دو درست است، عرضه داشتم: با اينكه دو معناى متفاوت دارد، چطور ممكن است هر دو درست باشد؟ فرمودند : اى ابى صلت، يك درخت بهشت ميتواند چند نوع باشد، مثلا درخت گندم می تواند انگور هم بدهد، چون درخت بهشت مانند درختهاى دنيا نيست، و آدم بعد از آنكه خداى تعالى به او احترام كرد، و ملائكه را وا داشت تا براى او سجده كنند، و او را داخل بهشت كرد، در دل با خود گفت : آيا خدا بشرى گرامى‏ تر از من خلق كرده است؟ خداى عز و جل از آنچه در دل او گذشت، خبردار شد، پس او را ندا داد: كه سر خود را بلند كن، و به ساق عرش بنگر، تا چه مى‏ بينى؟ آدم سر به سوى عرش بلند كرد، و به ساق عرش نگريست، و در آن ديد كه نوشته : لا اله الا اللَّه، و محمد رسول اللَّه، و على بن ابى طالب امير المؤمنين، و همسرش فاطمه سيده زنان عالميان، و حسن و حسين دو سيد جوانان اهل بهشتند، آدم پرسيد: پروردگارا، اينان چه كساني اند؟ خداى عز و جل فرمود: اى آدم اينان ذريه‏ هاى تواند و از تو بهترند، و از همه خلايق من بهترند، و اگر اينها نبودند، من تو را، و بهشت و دوزخ، و آسمان و زمين، را خلق نمى‏ كردم، پس مبادا به چشم حسد بر اينان بنگرى، كه از جوار من بيرون خواهى شد. پس آدم به چشم حسد بر آنان نظر افكند، و آرزوى مقام و منزلت آنان كرد، و خداوند شيطان را بر او مسلط ساخت، تا سر انجام از آن درخت كه نهى شده بود خورد، و بر حوّا هم مسلّطش كرد، او هم به مقام فاطمه به چشم حسد نگريست، تا آنكه از آن درخت بخورد. هم چنان كه آدم خورد، و در نتيجه خداى تعالى هر دو را از بهشت بيرون كرده، به زمين فرستاد، تا در جوار زمين باشند. علّامه طباطبایی در ذیل حدیث می نویسد : « و اين روايت همانطور كه ملاحظه مى‏ فرمائيد، اين معنا را مسلَّم گرفته، كه درخت نامبرده هم گندم بوده، و هم حسد، و اينكه آن دو از درخت گندم خوردند، ولى ثمره‏ایش حسد شد، و مقام و منزلت محمد و آل او علیهم السلام را آرزو كردند. و مقتضاى معناى اول، اين است: كه درخت نامبرده پست‏ تر و نالايق‏ تر از آن بوده كه اهل بهشت اشتهاى خوردن از آن را بكنند، و مقتضاى معناى دوم، اينست كه: درخت نامبرده گرانمايه‏ تر از آن بوده كه آدم و همسرش از آن استفاده كنند، هم چنان كه در روايتى ديگر آمده: كه آن درخت عبارت بوده از علم محمد و آل او (علیهم السلام). و به هر حال هر چند حسد و گندم دو معناى مختلف دارند، و لكن .....آدم (علیه السلام) خواسته ميان تمتّع و بهره‏ مندى از بهشت، كه مقام قرب خداست، و ميثاق در آنجا واقع شده، كه جز به خدا توجه نكند، و ميان استفاده از درخت منهيه، كه مستلزم تعب تعلق بدنيا است، جمع كند، ولى اين جمع برايش فراهم نيامد، و بزمين هبوط نموده، آن ميثاق را فراموش كرد، و هر دو امر كه همان مقام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و تمتع از درخت گندم باشد برايش جمع نشد، آن گاه خداوند او را با اجتباء هدايت نموده، با توبه ارتباط و علقه‏ هایش بدنيا را بريد، و به ان ميثاق كه از ياد برده بود، ملحق نمود . و منظور از اينكه در روايت فرمود: (پس آدم بچشم حسد بر آنان نظر افكند، و آرزوى منزلت ايشان نمود) الخ، بيان اين معنا است، كه مراد به حسد آدم در حقيقت غبطه و به فارسى رشك بوده، نه حسدى كه (طغيان اين غريزه)، و يكى از اخلاق رذيله است .