#راز_خندهٔ_فاطمه
🔰 حالِ رسول خدا صلّی الله علیه وآله رفته رفته بدتر می شد. در حالی که سر ایشان در دامنِ حضرت علی علیه السلام بود، بی هوش گشت. حضرت زهرا سلام الله علیها به صورت نازنین پدر نگاه می کرد و اشک می ریخت و می فرمود: «آه! به برکت وجود پدرم، باران رحمت نازل می شد و او دادرس یتیمان و پناه بیوه زنان بود.»
✍ صدای ناله ی زهرا سلام الله علیها به گوش رسول خدا صلّی الله علیه وآله رسید. حضرت دیده گشود و با صدای ضعیف فرمود: «دختر عزیزم! این آیه را بخوان:
«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ». [1]
«از مرگ چاره ای نیست؛ چنانکه پیغمبران مردند، من نیز خواهم مرد؛ امّا چرا ملّت هدف مرا تقعیب نمی کنند و قصد سقوط و عقب نشینی دارند؟»
🔹 از شنیدن این سخن، گریه ی حضرت زهرا سلام الله علیها شدیدتر شد. رسول خدا صلّی الله علیه وآله از احوال پریشان و چشم گریان دختر عزیزش منقلب شد.
🔸برای تسلای دل او، وی را به نزد خویش خواند و سخنی در گوش او نجوا کرد. حاضرین دیدند صورت فاطمه سلام الله علیها برافروخته شد و در همان حال ناراحتی و گریه، تبسّم کرد. از این تبسّم نابه هنگام تعجّب نمودند.
☑️ علّت را پرسیدند. ایشان فرمود: «تا پدرم زنده است، رازش را فاش نمی کنم.»
💠 امّا بعد از مرگ پدر فرمود: «پدرم در گوش من فرمود: فاطمه جان! مرگ تو نیز نزدیک است؛ تو اولین فردی هستی که به من ملحق خواهی شد». [2]
📚 منبع
1. آل عمران، آیه 144.
2. بحارالانوار، ج 22، ص 470؛ ارشاد شیخ مفید، ص 88، صحیح مسلم، ج 4، ص 1095.
♨️ @ostadmohamadi