قفس باز
به قفس خو گرفته بود۰ پَرَم
بی قفس هم پرنده تنها ماند
به سرم زد به ناکجا بپَرَم
کوله ای که نداشتم جا ماند
پَر زدم تا غروب پنجره ها
نرسیدم به دستِ هیچکسی
پرده ها را کشیده بود سکوت
نه امیدی نه بغضِ همقفسی
می کشیدم خیالِ سبزم را
سوی تنها درختِ این کوچه
کوچ کردم تمامِ پنجره را
به هوای درختِ آلوچه
با تکانی قشنگ فهمیدم
بارِ سنگینِ شاخه ها بودم
برگ ها را صدازدم با بغض
من که همبازیِ شما بودم
پرَ زدم تا سیاهیِ مطلق
در شبی که هوای ماه نداشت
باز آزادی ام به درد نخورد
هیچ جایی به خانه راه نداشت
گریه کردم تمامِ باران را
روی یک سیمِ برق خوابم بُرد
خواب دیدم سقوطِ سختم را
بی قفس این پرنده خواهد مُرد
#علیرضا_صبوری_سرشت
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@ostadmojahedi
┗━━━🍂━
به #استقبال #ترجیع_بند جاویدِ #استاد_محمد_علی_مجاهدی
زلف آشفته پیچ و خم دارد
عاشقانی کنار هم دارد
نه فقط مثل میثم تمار
عشق یک جمع متهم دارد
عده ای سر سپرده از عربند
عده ای نیز از عجم دارد
شاعر و دفتر و قلم بنگر
مدح تو چند هم قسم دارد
هر چه خواهی بخواه از این در
هر چه گویی علی کرم دارد
نه فقط در نجف، به لطف خدا
در دل شیعه هم حرم دارد
هر چه دارد خدا به او بخشید
هر که دارد علی، چه غم دارد
هم نوا با فرشتگان امشب
دلم این ذکر دم به دم دارد
که علی دست قادر ازلی ست
رشته ما سوی به دست علی ست
مست افتاده از سبوی علی
هر که دارد گذر به کوی علی
قصه اش می کشد به سوی جنون
هر کسی یک نظر به روی علی
مست از پا فتاده چون همام
هر که رفته به گفتگوی علی
در نمازش فقط خدا می دید
که علی بود روبروی علی
دیر آید ز شب نشینی ها
عاشق رفته تا به موی علی
کار صدها مسیح خواهد کرد
قطره ای آب از وضوی علی
آتش دوزخ ست بی شبهه
قسمت هر که شد عدوی علی
بیتی آمده به خاطرم زیباست
که در او بود رنگ و بوی علی
که علی دست قادر ازلی ست
رشته ما سوی به دست علی ست
آی شاعر بگو دلیر بگو
شعر را مست و دلپذیر بگو
چون امینی ز هر چه تاریخ است
یک کتابی پر از غدیر بگو
هم چو یک بنده سیاه بیا
سخن از حضرت امیر بگو
کوچه در کوچه از کرم بگذر
از عطایش به هر فقیر بگو
هل اتی را بیار در نظرت
و از آن سائل و اسیر بگو
دست حاجت مرید وار ببر
پس از آن از عطای پیر بگو
از قناعت بگو به نان و نمک
از قناعت به یک حصیر بگو
آی شاعر بیا به حلقه ذکر
همچو #پروانه بی نظیر بگو
که علی دست قادر ازلی ست
رشته ما سوی به دست علی ست
ساقی امشب شراب می بخشد
بی حساب و کتاب می بخشد
باد آباد لطف بی حد او
که به مست و خراب می بخشد
آی مردم به ذره های درش
مرتضی آفتاب می بخشد
کرمش گر که تاختن گیرد
در نمازش رکاب می بخشد
در نجف لطف او به هر زائر
یک بغل مستجاب می بخشد
عطش علم را سلونی او
جرعه در جرعه آب می بخشد
دارم امید من به روز حساب
که علی بی حساب می بخشد
بیتی از عرش وام گیرم من
که به شعر التهاب می بخشد
که علی دست قادر ازلی ست
رشته ما سوا به دست علی ست
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@ostadmojahedi
┗━━━🍂━
39.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی حماسی در مدح حضرت فاطمه 1397
در حسینیه بیت رهبری
#مجید_تال
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@ostadmojahedi
┗━━━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترجیع_بند استاد محمدعلی مجاهدی درباره
حضرت امیرالمؤمنین ارواحنا فداه
#بند اول🌱
چون وجود مقدس ازلی
شاهد دلربای لم یزلی
وقت پیمان گرفتن از ذرات
باصدایی رسا و بانگ جلی
( اولست بربکم ) فرمود
پاسخ آمدزهرطرف که: بلی
تا بسنجد عیارشان,افروخت
آتشی در کمال مشتعلی
داد رمان روند در آتش
تا جدا گردد اصلی از بدلی
فرقه ای زامر حق تمرد کرد
گشت مطرود حق ز پر حیلی
با شقاوت قرین وهمدم شد
شد پریشان ز فرط منفعلی
فرقه ی دیگری در آتش رفت
ز امر یزدان قادر ازلی
نار شد بهرشان چو خلد برین
که بود این سزای خوش عملی
با سعادت قرین و همدم شد
گشت مقبول حق ز بی خللی
بهر این فرقه حق عیان فرمود
جلوات نبی و نور ولی
که: منم نور احمد مختار
مهر من نیست غیر مهر علی
ناگهان شد عیان در آن وادی
نور مولا علی ز بی حللی
چون به خود آمدند, میگفتند
در حضور خدای لم یزلی
که , علی دست قادر ازلیست
رشته ی ماسوی به دست علیست
#استاد_محمد_علی_مجاهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بند دوم🌱
دوش رفتم به دیر نصرانی
تا مگر وا رهم زحیرانی
محفلی بود خالی از اغیار
روشن و با صفا و نورانی
عطر عود و عبیر و مشک وگلاب
بزم را کرده بود , روحانی
شمع با حالتی برون از وصف
بود سر گرم گوهر افشانی
مطرب خوشنوای خوش آهنگ
راه دل میزد از خوش الحانی
ساقی دلربای زیا روی
داشت بس عشوه های پنهانی
آخر آن ماهروی سلسله موی
دل ربود از کفم به آسانی
از کجایی؟چه مذهبی داری؟
گفت با من کشیش نصرانی
گفتمش عاشقیست مذهب من
گر چه دارم سر مسلمانی
آتش من ببین و آبی ده
وا رهانم از این پریشانی
داد جامی به دست من که بنوش
تا رهی زین حجاب جسمانی
جام را در کشیدم و گشتم
فارغ از این سرای ظلمانی
چون شدم مست گفت در گوشم
نکته ای از نکهت پنهانی
که به انجیل نام او بریا ست
جان فدای علی عمرانی
که , علی دست قادر ازلیست
رشته ی ما سوی به دست علیست
#استاد_محمد_علی_مجاهدی
#ترجیع_بند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بند سوم 🌱
شبی از ناله های درد آلود
دل بریدم ز هر چه بود و نبود
پا نهادم برن ز خلوت خویش
تا روم سوی معبد معبود
راه دل را گرفتم و رفتم
تا رسیدم به کعبه ی مقصود
حیف و صد حیف معبدی دیدم
که درش بسته بودو ره مسدود
آن قدر کوفتم به حلقه ی در
تا که خادم در کنیسه گشود
دیدم آنجا خجسته بزمی را
روشن از پرتو خدای ودود
حالتی را که بود در آن بزم
نتوان با زبان قال ستود
پیر صاحبدلی در آنجا بود
که سخن با اشاره میفرمود
دستش از روی شوق بوسیدم
که مرا بود عادت معهود
گفتمش:جان من به لب آمد
آه از این ناله های درد آلود
پیر روشن ضمیر صاحبدل
زنگ از آینه ی دلم بزدود
سر خوش از باده ی شهودم کرد
دری از غیب بر رخم بگشود
گفت با که : عشق می ورزم
با علی حکمران غیب و شهود
نام او , ایلیا ست در تورات
ظل او باد تا ابد ممدود
که , علی دست قادر ازلیست
رشته ی ما سوی به دست علیست
#استاد_محمد_علی_مجاهدی
#ترجیع_بند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بند چهارم
دوش پیکی رسید از ره دور
که تو را خوانده پیر ما به حضور
گفتمش:کیست پیر تو ؟گفتا
که مرا دار زین سخن معذور
مر کبی تیز پر چو مرغ خیال
برد ما را به سوی وادی نور
محفلی بود,رشگ باغ بهشت
مجلسی بود رشگ وادی طور
ساقیان , در پیاله صهبا کن
جام در دست عاشقان صبور
همه سرگرم باده پیمودن
همه سرمست از شراب طهور
مطرب چیره دست خوش الحان
همنوا با نی و دف و طنبور
حالتی داشت میر آن مجلس
پای تا سر طرب سرا پا شور
چون مرا بی ندیم و مونس دید
سوی من کرد اشارتی از دور
به حضورش رسیدم و گفتم
که:چه میخواهی از من مهجور؟
عاشق مبتلای سرگردان
چه کند با بساط عیش و سرور؟
گفت:ما هم اسیر عشق و ییم
نیست مارا به جز علی منظور
عاشق اوست امت داوود
نام او هست اوریا به زبور
که , علی دست قادر ازلیست
رشته ی ما سوی به دست علیست
#استاد_محمد_علی_مجاهدی
#ترجیع_بند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بند پنجم🌱
دوش رفتم به محفلی که در او
سجده میبرد پیش بت , هندو
اندر آن بزم پیر دیری بود
همدم جام و همنشین سبو
چشمی , اما ز باده گیرا تر
چهری اما نکوتر از مینو
گیسوان هشته بر روی شانه
هشته بر روی شانه ها گیسو
ابرویش منحنی تر از قامت
قامتش منحنی تر از ابرو
در لبش یک جهان سخن پنهان
در نگاهش نهان دو صد جادو
سخن این به به آن که :هیچ مپرس
سخن آن به این که :هیچ مگو
ناله ی عودو رود و چنگ و رباب
گوش جان مینواخت از هر سو
نغمه ی دلپذیر مطرب بزم
حالت ی داده بود بر مشکو
میوزید از چمن نسیم بهشت
چون گل یاس و یاسمن خوشبو
هندوان , گرد پیر حلقه زنان
همه مویین میان و مشکین مو
همه پاکیزه روی و نیکو خو
همه پاکیزه خوی و نیکو رو
پیر گفتا که کیستی ؟ گفتم
که علی را غلامم و هندو
گفت در هند کنگر ش خوانیم
من غلام غلام قنبر او
که , علی دست قادر ازلیست
رشته ی ما سوی به دست علیست
#استاد_محمد_علی_مجاهدی
#ترجیع_بند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بند ششم🌱
باز شب آمد و شب یلدا
وای بر حال عاشق شیدا
این شب بس دراز و ظلمانی
دارد از زلف او حکایتها
من گرفتار دلبری هستم
که ندارد در این جهان همتا
از قدو قامتی که او دارد
محشری در درون من بر پا
طلعتش پر فروغ تر از مهر
قامتش معتدل تر از طوبی
چشم او پر فسون تر از نرگس
لب او جان فزا تر از صهبا
چشم مستش چو باده مرد افکن
نگهش پر فسون و پر معنا
شبی از بی خودی سفر کردم
زاین جهان تا به عالم بالا
دیدم آنجا که هاتفی میگفت
این سخن در فضایل مولا:
نزد هر ملتیش نامی هست
این بود سر علم الاسما
ما در اینجا شمایلش خوانیم
گر چه رومیش خوانده بطریسا
دل او گرم شد به نام علی
جان او مست شد ز جام ولا
خیل کروبیان به : یا مولا!
خیل لاهوتیان به : وا شوقا
قدسیان با ترانه میخواندند
همره عرشیان خوش آوا
که , علی دست قادر ازلیست
رشته ی ما سوی به دست علیست
#استاد_محمد_علی_مجاهدی
#ترجیع_بند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بند هفتم🌱
دوشم آمد فرشته ای از در
که رسید ای رفیق وقت سفر
سفری عاشقانه باید کرد
همره کاروانیان سحر
شمع راه تو باد , شعله ی آه!
زاد راه تو باد, خون جگر
چشمم , از شوق گشت کوکب ریز
دامنم شد ز اشک , پر اختر
جانم از شوق دوست در تب و تاب
دلم از عشق دوست در آذر
پا نهادم به فرق هستی خویش
پر گشودم به عالمی دیگر
بود بزمی به پا در آن وادی
که در آن , زهره بود رامشگر
مجلسی با صفا تر از مینو
محفلی , از بهشت نیکو تر
بود سلمان به جمع همچون شمع
در کفی جام و در کفی ساغر
می زنان در یمین او, مقداد
نی زنان در یسار او, بوذر
برده از هوششان به نغمه , بلال
کرده سر مستشان ز می, قنبر
گفت سلمان که کیستی ؟گفتم:
شاعر اهل بیت پیغمبر
چون مرا رخصت بیان فرمود
جا گرفتم به عرشه ی منبر
هست در خاطرم که میخواندم
این دو مصرع به مدحت حیدر
که , علی دست قادر ازلیست
رشته ی ما سوی به دست علیست
#استاد_محمد_علی_مجاهدی
#ترجیع_بند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بند هشتم🌱
آمد آخر شبی به کلبه ی من
دلبر نازنین سیمین تن
شب تاریک من پس از عمری
شد به نور جمال او روشن
چشم مستش به جام من میریخت
می ناب و شراب مرد افکن
قد و بالاش, راستی محشر
چشم شهلاش, راستی رهزن!
لب لعلش کجا و رنگ عقیق؟!
خط سبزش کجا و رنگ چمن؟!
گفت با من : ز شهر عشقم من
که از چینم و نه ملک ختن
آمدم تا که خو شه ای چینم
من:گدا و تو :صاحب خرمن
گفتمش :من کجا و این همه لطف؟
آتش شوق را مزن دامن؟
ره خود گیرو رحم کن بر دل
خون ما را مگیر بر گردن
لب به دندان گزید از سر ناز
کاین همه دم مزن ز لا و ز لن
دم ز مدح علی بزن , که رهد
جان غمگین منز چنگ محن
آن علی ولی والاقدر
آن امیر زمین و میر زمن
آتشی از دلم زبانه کشید
که نه او در میانه ماندو نه من
شد بلند از سرادق ملکوت
این ندای رسای شور افکن
که , علی دست قادر ازلیست
رشته ی ما سوی به دست علیست
#استاد_محمد_علی_مجاهدی
#ترجیع_بند