eitaa logo
استاد مجاهدی 🌹🍃 و شاگردان
200 دنبال‌کننده
968 عکس
678 ویدیو
24 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام الله  شرط پیروزی جام را با نوگلی پاک و معطر داشتن بهتر از سجاده و سودای منبر داشتن زاهدا سوگند بر جان شما دارد ثواب بار ساغر را ز روی شانه اش بر داشتن از نماز پیش چشمان همه نیکوتر است دور از چشم همه بر دست ساغر داشتن از بزرگی، بال سیمرغ است در هر جا وبال در ادب خوب است بالی چون کبوتر داشتن ای فقیه امشب چو غنچه راز خود را فاش کن جام را زیر عبا تا کی مستر داشتن من ز حرص مال داران جهان فهمیده ام در نداری نیست فقری که بود در داشتن نزد ساقی نه، ولی خوب است نزد هر کسی غیرت سرو و سری همچون صنوبر داشتن زاهدا در روی ساقی بستن از انصاف نیست کعبه چون خیبر چه سودی کرد از در داشتن گفتمش جانا بگو نرخ شرابت چیست؟ گفت: مثل دامن چشمی از کردار خود تر داشتن ساقی ما شاه مردان است آنکس که از او احتیاجی نیست ما را جام دیگر داشتن حاصل لبخند ساقی بر خماران چیست جز دائما سر تا کمر در حوض کوثر داشتن  چونکه اکنون لحظه ی میلاد طفل ساقی است چشم عیدی کی شود از دست او بر داشتن تا عدالت را خدا جاری کند مابین خلق گفت بس خوب است بر زن ها مظفر داشتن زین جهت بخشید زینب را به حیدر تا شوند جمله زنها مثل مردان مست حیدر داشتن من ز زینت کردن حیدر چنین پنداشتم دست خود کرده خدا واجب به گوهر داشتن مرتضی او را به روی دست بالا برد و گفت: آسمان بر خود مناز از ماه بر سر داشتن تا که احمد دید او را گفت بر ما واجب است با خدیجه حرمت زینب برابر داشتن کشتی عرش خدا از مقدمش فهمیده است احتیاج خویش را در بحث لنگر داشتن انبیا و اولیا را نیست جز این آرزو دختری مانند آن حضرت، دلاور داشتن  از قدم هایی که بر می داشت می آموخت کوه قدرت استادگی را تا به آخر داشتن بود زینب بی گمان تنها گزینه در جهان از زنان گر داشت رب، قصد پیمبر داشتن دختر ام ابیهایی و او را وارثی با تو دارد مرتضی احساس مادر داشتن دید دشت کربلا مفهوم خواهر داشتن کرد کاخ شام تفسير برادر داشتن ناله زینب کی نماید از هجوم غصه ها کی توان با آه آیینه مکدر داشتن رسم خوبی نیست در چشم پر اشک باغبان بعد قتل گل به لب الله اکبر داشتن سخت باشد در خزان یاس ها، آلاله ها لاله ای رنجور هم در بین بستر داشتن سخت باشد دیدن قاری به روی نیزه ها در تنور و دیر، شب خورشید خاورداشتن سخت باشد سر به سجده داشتن روی زمین همزمان در آسمان هفتاد و دو سر داشتن سخت تر باشد زمانی که شنید از دختران ساربان می گوید از یاقوت احمر داشتن زینب آمد کوفه و دارالاماره نعره زد چون علی در اوست عزم فتح خیبر داشتن در چهل منزل زند تکیه به منبر تا دهد حضرت یعقوب را تعلیم دلبر داشتن دو پسر داده ست در راه خدا زین رو رباب شرم دارد نزد او گوید ز اصغر داشتن تا شنیدم او ندارد دختری گفتم عجب با رقیه می برد او حظ دختر داشتن خطبه هایش آتشین بود، آنچنان کز قرب او جبرئیل از جسم خود ترسد، نه از پر داشتن مهربانی و عطوفت را به نوکر داشتن از علی آموختی آیین قنبر داشتن میشود طوفان نسیم آن را که پشتش هست کوه یعنی از تو نیست دل را بیم محشر داشتن افتخاری هست که ولله باشد با چشم امیدی به دستانت مکرر داشتن مکتب زینب چنین بر شیعیان آموخته بحث پیروزی ندارد شرط لشکر داشتن
سلام الله  شرط پیروزی جام را با نوگلی پاک و معطر داشتن بهتر از سجاده و سودای منبر داشتن زاهدا سوگند بر جان شما دارد ثواب بار ساغر را ز روی شانه اش بر داشتن از نماز پیش چشمان همه نیکوتر است دور از چشم همه بر دست ساغر داشتن از بزرگی، بال سیمرغ است در هر جا وبال در ادب خوب است بالی چون کبوتر داشتن ای فقیه امشب چو غنچه راز خود را فاش کن جام را زیر عبا تا کی مستر داشتن من ز حرص مال داران جهان فهمیده ام در نداری نیست فقری که بود در داشتن نزد ساقی نه، ولی خوب است نزد هر کسی غیرت سرو و سری همچون صنوبر داشتن زاهدا در روی ساقی بستن از انصاف نیست کعبه چون خیبر چه سودی کرد از در داشتن گفتمش جانا بگو نرخ شرابت چیست؟ گفت: مثل دامن چشمی از کردار خود تر داشتن ساقی ما شاه مردان است آنکس که از او احتیاجی نیست ما را جام دیگر داشتن حاصل لبخند ساقی بر خماران چیست جز دائما سر تا کمر در حوض کوثر داشتن  چونکه اکنون لحظه ی میلاد طفل ساقی است چشم عیدی کی شود از دست او بر داشتن تا عدالت را خدا جاری کند مابین خلق گفت بس خوب است بر زن ها مظفر داشتن زین جهت بخشید زینب را به حیدر تا شوند جمله زنها مثل مردان مست حیدر داشتن من ز زینت کردن حیدر چنین پنداشتم دست خود کرده خدا واجب به گوهر داشتن مرتضی او را به روی دست بالا برد و گفت: آسمان بر خود مناز از ماه بر سر داشتن تا که احمد دید او را گفت بر ما واجب است با خدیجه حرمت زینب برابر داشتن کشتی عرش خدا از مقدمش فهمیده است احتیاج خویش را در بحث لنگر داشتن انبیا و اولیا را نیست جز این آرزو دختری مانند آن حضرت، دلاور داشتن  از قدم هایی که بر می داشت می آموخت کوه قدرت استادگی را تا به آخر داشتن بود زینب بی گمان تنها گزینه در جهان از زنان گر داشت رب، قصد پیمبر داشتن دختر ام ابیهایی و او را وارثی با تو دارد مرتضی احساس مادر داشتن دید دشت کربلا مفهوم خواهر داشتن کرد کاخ شام تفسير برادر داشتن ناله زینب کی نماید از هجوم غصه ها کی توان با آه آیینه مکدر داشتن رسم خوبی نیست در چشم پر اشک باغبان بعد قتل گل به لب الله اکبر داشتن سخت باشد در خزان یاس ها، آلاله ها لاله ای رنجور هم در بین بستر داشتن سخت باشد دیدن قاری به روی نیزه ها در تنور و دیر، شب خورشید خاورداشتن سخت باشد سر به سجده داشتن روی زمین همزمان در آسمان هفتاد و دو سر داشتن سخت تر باشد زمانی که شنید از دختران ساربان می گوید از یاقوت احمر داشتن زینب آمد کوفه و دارالاماره نعره زد چون علی در اوست عزم فتح خیبر داشتن در چهل منزل زند تکیه به منبر تا دهد حضرت یعقوب را تعلیم دلبر داشتن دو پسر داده ست در راه خدا زین رو رباب شرم دارد نزد او گوید ز اصغر داشتن تا شنیدم او ندارد دختری گفتم عجب با رقیه می برد او حظ دختر داشتن خطبه هایش آتشین بود، آنچنان کز قرب او جبرئیل از جسم خود ترسد، نه از پر داشتن مهربانی و عطوفت را به نوکر داشتن از علی آموختی آیین قنبر داشتن میشود طوفان نسیم آن را که پشتش هست کوه یعنی از تو نیست دل را بیم محشر داشتن افتخاری هست که ولله باشد با چشم امیدی به دستانت مکرر داشتن مکتب زینب چنین بر شیعیان آموخته بحث پیروزی ندارد شرط لشکر داشتن
31.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹| ♦️نماهنگ “قصه رفاقت” 📝شاعر: مرحوم حجت‌الاسلام مصطفی نصیری 📎کاری از: موسسه حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) و موسسه خیریه فرهنگی مذهبی بیت‌الرضا (ع) @farsna @Ladyzainab_foundation
   گفتم از کوه بگویم قدمم می‌لرزد از تو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده‌ست رسم مردانگی‌ات راه نشانم داده‌ست پی نبردیم به یکتایی نامت زینب کار ما نیست شناسایی نامت زینب من در ادراک شکوه تو سرم می‌سوزد جبرئیلم همۀ بال و پرم می‌سوزد من در اعماق خیالم... چه بگویم از تو من در این مرحله لالم چه بگویم از تو چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است چه بگویم که خداوند روایتگر توست تار و پود همه افلاک نخ معجر توست روبروی تو که قرآن خدا وا می‌شد لب آیات به تفسیر شما وا می‌شد آمدی شمس و قمر پیش تو سوسو بزنند تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد باز تکرار همان سورۀ «اَعطینا» شد عشق عالم به تو از شوق مکرر می‌گفت به گمانم به تو آرام پیمبر می‌گفت: بی‌تو دنیای من از شور و شرر خالی بود جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود سید حمیدرضا برقعی
. چگونه داغ‌ها را می‌گذارد پشت سر زینب کجا؟ کی؟ می‌گذارد چشم بر هم در سفر زینب فقط با دیدن عباس دائم زنده می‌گردد تمام خاطراتی را که دارد از پدر زینب به جز آن روزهایی که به همراه برادر بود ندیده روز خوش در زندگی از هر نظر زینب جگرسوز است داغش مثل اقیانوسی از آتش اثر بخش است آهش، چون دعا وقت سحر زینب اگر چه بر فراز نیزه "رد الشمس" را دیده ولی با خطبه‌هایش می‌کند "شق القمر "زینب طنین خطبه‌هایش در دل افلاک می‌پیچد و کاخ ظالمان را می‌کند زیر و زبر زینب دل اهل حرم با بودنش گرم است و شکی نیست که بوده یک تنه اندازه‌ی صد‌ها نفر زینب خبر دارم که در طول مسیر، از کربلا تا شام نبوده لحظه‌ای از حال طفلانْ بی‌خبر زینب خبر دارم تنش با تازیانه گرم صحبت بود زمانی که برای کودکان می‌شد سپر زینب شبیه کوه یا آتشفشانی ابری و خاموش گذشته از کنار خیمه‌های شعله‌ور زینب رباب و ام کلثوم و رقیه، حضرت سجاد اگر چه داغ‌ها دیدند اما بیشتر زینب زمانی که حسین آرام می‌زد دست و پا در خون کبوتروار در گودال می‌زد بال و پر زینب شکسته‌تیر‌ها و نیزه‌ها را زد کنار اما صدای آشنایی را شنید از دور و بر زینب صدای ناله‌ی مادر می‌آمد از دل گودال شبیه ناله‌هایی که شنید از پشت در زینب