قصیده ای مهدوی
به محضرِ قطب عالم امکان
امام زمان صلوات الله علیه
سایه ات هست تا به روی زمین
ای امید جهان چه بهتر از این
قدم تو محول الاحوال...
نفس تو نسیم فروردین
چشم ما با تو می شود روشن
زندگی با تو می شود شیرین
ای که ماه شب چهاردهم...
در حضور تو می کند تمکین
ای که خورشید در مقابل تو...
قرن ها روی خاک، سوده جبین
قاب قوسین ابرویت ای نور
بسته بر بام نه فلک آذین
غنچه غنچه ز شوق خندیدند
سوسن و یاس و لاله و نسرین
هر گلی که محمدی شده است
شده از مقدم تو عطراگین
هر کجا که تویی بهشت آنجا است
بی خیال بهشت و حور العین
کهکشان تشنه ی کرامت توست
ای رهین تو خوشه ی پروین
با تماشای پرچم سبزت
شده پاییز با بهار، قرین
ما همه غائب و تویی حاضر
ای امامِ غریبِ پرده نشین
موی پر پیچ توست، سوره ی لیل
شهدِ ناب کلام تو والتین
جده ات شرحِ سوره ی کوثر
جد تو کنهِ سوره ی یاسین
دست تو دست کیست؟ دست خداست
چشم های تو چیست؟ عین ِیقین
شرح توحید ما ولایت توست
ای که آغوش توست حصنِ حصین
پرِ پرواز ماست واعتصموا
نخی از شال توست حبلِ متین
تا به هرکس نظر می اندازی
می شود همنشینِ علیین
جلوه ی نور در دلِ ظلمات
رحمتی فی السَّماءِ و الاَرَضین
پرچمت را که بر می افرازی
بیرق کفر می رود پایین
شکرِ بی حد که بود از آغاز
گِلِ ما با محبتِ تو عجین
پس اَعوذُ بِرِبِّکَ یا نور
از شیاطینِ در یسار و یمین
در مثل قابل مقایسه نیست
پر گنجشک با پر شاهین
ما اسیر همیشه ی نفسیم
صاحب خانه های دل چرکین
با دعای فرج بزرگ شدیم
حک شده بر لبانمان آمین
ما مسلمان آستان توایم
بهتر از این ندیده ایم آیین
سیصد و سیزده نفر عاشق
عاشقان بدون جایگزین
در رکاب تواند تا محشر
تا گذرگاه های یوم الدین
قسمت این شد که از ازل باشی
بر رکابی پیمبرانه نگین
در پی توست حضرت عیسی
تشنه ی یوسف است بنیامین
بر سر سفرهی تو میکائیل
می نشیند کنار روح الامین
هست در کوچه باغ هرچه غزل
شعر ناب تو عاشقانه ترین
آسمان دور مانده از دستم
پس برایم کمی ستاره بچین
دوستی با تو شادی محض است
بر سر سفرهی دلم بنشین
از قدیم و ندیم می گویند
دل بی دوست، می شود غمگین
کاش هنگام دیدنت در خواب
بر نمی داشتم سر از بالین
مایه ی شادی کریمان است
به نوایی اگر رسد مسکین
رعد، یعنی زمانِ گریه ی تو
آسمان سینه می زند سنگین
هیچ راهی به جز ظهورت نیست
در نگاهِ دلِ حقیقت بین
برگ سبزی برایت آورده
شاعری که نداشت بیش از این...
#احمد_علوی
#قصیده
#قصیده_مهدوی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@aahmadalavi
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
🔹برای حضرت حبیب بن مظاهر علیهالسلام🔹
#قصیده
سخت است از شراب ازل روی پا شدن
از ابتدای مستی اش عاقل نما شدن
سخت است بعد دعوت ساقی چو شیخها
در مسجدی به ذکر و دعا مبتلا شدن
سخت است سخت راحت جان را گذاشتن
در کوی دلبران به عذاب آشنا شدن
سخت است با کهولت جسمی،به وقت وصل
چون آهوان دشت ختا تیز پا شدن
سخت است از غریب رسد نامه بر حبیب
وآنگه چو کوفیانِ وفا بی وفا شدن
اما چه راحت است ز خانه به شوق وصل
آواره تر ز باد رحیل صبا شدن
برخیز ای حبیب که بهتر نبوده از
چوب درخت پیر برای عصا شدن
فارغ ز کار ساحر شامی و مارها
در دست یک کلیم غریب اژدها شدن
ای پشت شاه گرم ز تو نيست کم مقام
همچون عبا به خامس آل عبا شدن
ای نوح عاشقان حسینی مبارک است
اصحاب را.در این یم خون ناخدا شدن
وقتی هدف نشانه گرفتی چه غم ز عمر
قلب کمان هراس ندارد ز تا شدن
از هو شدن به معرکه دل را غمین مساز
آیینه را چه غم بنشیند ز ها شدن
فهمید شان احمد مرسل ز سختی اش
هر کس که کرد عزم حبیب خدا شدن
شمعی چنین نبوده که بعد از خموشی اش
آتش به سر گرفت برای فنا شدن
کار تو بود مردن از بام عشق و بعد
یک یا حسین گفتن و از جای پا شدن
آموخت با دومرتبه جان دادن خودش
یک مرتبه که سخت نباشد فدا شدن
فرق سرش شکافت ز عشق حسین چون
کعبه که قبله گشت از این فرق وا شدن
چون راز سر به مُهر بخندید تا که دید
دارد زبان نیزه سر برملا شدن
ای پیرمرد باده پرستان کربلا
این خاک از تو داشت طلب کیمیا شدن
ای مرد ، زیر قبه ی ارباب یافتم
از نقره ی ضریح تو راه طلا شدن
سخت است بین اهل ریا بی ریا شدن
از برکت وجود گلی.لاله ها شدن
عشاق را چه حاجت طی منازل است
در نیم روز میشود از انبیا شدن
رفتند از جفای سم اسب تا به عرش
گندم به سفره میرسد از آسیا شدن
ای مدعی ز لاف حذر کن که خاک نیز
خونها خورد به مرتبه ی کربلا شدن
اصحاب شاه کرببلا را چه حاجت است
از غیرت مداد سیه رو ثنا شدن
سخت است سخت ساحل آرام دیدن و
در موج خون تپیدن و مرد شنا شدن
مانند حر قبول گنه کاری و سپس
چون کهنه خانه ایی ز خرابی بنا شدن
همچون زهیر بی غم مال و عیال خویش
از خوف خود گذشتن و در او رجا شدن
در عهد دوست مثل سعید ایستادن و
چون تیرهای خورده به جسمش رها شدن
چون عابس از حفاظت جان بگذر و بگیر
از جسم خویش مانع حاجت روا شدن
مانند جون ناز بکش تا رسی به جان
ای ناسزا بکوش برای سزا شدن
خندان چنان بریر بخوان این ترانه را
باید فدای بوسگه مصطفی شدن
ای نو عروس امت عیسی مبارک است
داماد را به خیمه ی گل پاگشا شدن
ننگ است پس گرفتن هدیه، نشان بده
ام وهب، به سر ،ره و رسم عطا شدن
ای مسلم بن عوسجه باشد مبارکت
همراه با حبیب در این ماجرا شدن
ای منبر محاسن مردان کبریا
خون از رگش گذشت به شوق حنا شدن
تنها خداست لایق کار شما و بس
کز بیم زرد گشته زر از خونبها شدن
برخیز ای {غریب}، تو را لذتی ست در
با زور در مناسک عشاق جا شدن
عشق حسین را چو صحابه به جان بخر
ای دل بکوش بهر شبی بوریا شدن
گفت آرزوی ماست،به خواب کسی، حبیب
در بزم روضه مثل تو اهل بکا شدن
#محسن_قاسمی_غریب
@ghasemi_gharib
@anjoman_matla
۲۷ مرداد ۱۴۰۱