eitaa logo
استاد مجاهدی 🌹🍃 و شاگردان
163 دنبال‌کننده
726 عکس
546 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هنوز ماتم زن‌های خون‌جگر شده را هنوز داغ پدرهای بی‌پسر شده را کسی نبرده ز خاطر کسی نخواهد برد ز یاد، خاطرۀ باغ شعله‌ور شده را کسی نبرده ز خاطر، نه صبح رفتن را نه عصرهای به دلواپسی به سر شده را نه آهِ مانده بر آیینه‌های کهنۀ شهر نه داغ‌های هر آیینه تازه‌تر شده را جنازه‌ها که می‌آمد هنوز یادم هست جنازه‌های جوان، کوچه‌های تر شده را... نه، این درخت پر از زخم، خم نخواهد شد خبر برید، دو سه شاخۀ تبر شده را! محمدمهدی سیار
حس می کنم خود را همیشه در هوایت پر می زنم با گریه در صحن و سرایت پر می زنم گاهی به سقاخانه ، گاهی_ هم می نشینم در رواق دلربایت حال و هوایت می کشاند مرغ دل را لحظه به لحظه سمت آب و دانه هایت اینجا فقط دارالشفای عاشقان نیست عالم شفا می گیرد اینجا از دعایت پیچیده در موسیقی نقاره ها " عشق " پیچیده در پژواک آن موج صدایت گفتی سه جا قطعا میایی تو سراغم افتاده جای فرش ، چشمم زیر پایت وقتی که رود اشک ها جاریست یعنی داری نگاهم می کنی تو با رضایت قربان لطفت ، آفتاب مهربانم! تنها نه من ، ذرات عالم جان فدایت من دوستت دارم رضا جان تا همیشه من دوستت دارم رضاجان بی نهایت # ای کاش می شد تا مرا هم از سر لطف روزی بخوانی شاعرت ... یانه!..گدایت...
با اینکه دل آیینه ی حسرت بودم لب تشنه ی یک جرعه زیارت بودم جاماندم از این قافله،ای کاش ای کاش با پای پیاده ...آه... دعوت بودم
یک روح میان جمعی از تن هایم تنها شده ام، با همه ی من هایم گریه... گریه... دوباره گریه... گریه... من عاشق ویژه گریه کردن هایم @denj_tanhaii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرکه را صبح شهادت نیست شام مرگ هست... بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می‌کند....
شکسته ام به خدا حال روبه راه ندارم و شام زار و نزارم که صبحگاه ندارم اسیر و مات سیاهی ، شدم کبوتر چاهی که غیر آه پر و غیر سینه چاه ندارم نشسته ام به چه امید و آرزوی محالی منی که بین سیاهی نظر به ماه ندارم به این گناه اسیرم ، که با گناه رفیقم در این گناه بمیرم ، که با گناه ندارم به کوه خضر رسیده ست ، بانگ آه بلندم که گریه های سحر گاه گاه گاه ندارم شکسته آمده ام سوی آستان تو بانو! که جز حریم حرم در جهان پناه ندارم اگر سرم به سر شانه ی ضریح تو باشد چنین که هست ، نیازی به تکیه گاه ندارم پناه داده مرا اشفعی لنای ضریحت شفیعه ای و پناهی جز این گواه ندارم به پای غیر ، به جز اهل بیت می شکنم؟ نه به دست هیچ کسی جز شما نگاه ندارم قسم به جاه و جلال و قسم به شأن رفیعت که با تو یک نفس افسوس مال و جاه ندارم # همیشه از در ساعت شنیده می شود این بانگ که گفته فرصت جبران اشتباه نداری؟...
در باغچه غنچه های زیبا را کُشت آن شب زده آرزوی فردا را کُشت خون...دلهره...گوشواره...دختر...فریاد... این صحنه دوباره کل دنیا را کُشت...
تنها نه دل شکسته با گریه و شور یا ندبه کنان باد صبا وقت عبور برداشته رو به آسمان دست دعا گلدسته ی جمکران به منظور ظهور
نخست دامن ما را گرفت عسس به دو دست ز شوق حد زدنم مست شد سپس به دو دست چه خرده عقل من مست را،که هست چنان سگی که خفته به هنگامه ی حرس به دو دست از آن دهان که دهد بوی می ملک تا عرش برای عرض ارادت کشد نفس به دو دست امین میکده یک شب سبو شکست و گریخت چو مختَلِس که برد مال مختلَس به دو دست کجا به آب وضو پاک میشود خاطر نمی رود ز زبان طعم تلخ گس به دو دست به ذکر،دل چه سپاری در آن مقام که بود سقوط دانه ی تسبیح هر نفس به دو دست به قلب پاره ی تسبیح مانده ایم ای دوست به بیح ذکر بگوییم یا به تس به دو دست فریب گندم جنت مخور که چون آدم نکرد خانه ی خود را خراب کس به دو دست ز ریسمان الهی اگر بریدی دست زمانه سخت ببندد تو را مرس به دو دست اگر ز دار جهان نیت گذر داری طناب دار بیافکن سر هوس به دو دست به کودکی چه زنی دم ز پیر راه شدن که زود چیده شود سیب زود رس به دو دست میان مهلکه ديگر نمیکند سودی حساب گرد و غبار شب طبس به دو دست از آبشار ریا جان نمی بری ای شیخ اگر چه سخت بچسبد تو را ارس به دو دست به گریه خنده چرا میکنی بیا که انار فشرده گشت از آن مزه ی ملس به دو دست نچسب ای دو جهان در تو ، این جهان را که برون جهد چو بگیری دلا عدس به دو دست بر این محیط بزن دل مکن شنا بر موج چو.دود دفع نگردد هوای پس به دو دست شرار آه رحیل از زمانه برخیزد گرفتم اینکه گرفتی لب جرس به دو دست بیا که نیم نظر از دو چشم یک نظر است چو باغبان که کند باغ را هرس به دو دست سواره رفتن لیلا نظر طلبکار است چه غم اگر شکند سر زما فرس به دو دست شکست چوب تعلق اگر که پای تو را به وصل حضرت جانان بیا برس به دو دست ز قربِ بیشتر از حد فراق شد، که نبود چنان که ناخن ما بود دسترس به دو دست اگر توان دویدن نمانده اشکی هست بدون پا بکشد باز شیهه اسب دو دست شکست میله ی زندان و گفت آزادی دوباره ساختم از نو خودم قفس به دو دست نسیم از ادب آرام میوزد بر دشت مکوفت بر در شاهانه هیچکس به دو دست بگیر اشک ز چشمان باغبان نحیف مگیر چیده ی گلچین بوالهوس به دو دست سکوت کن که نگاهت سخن کند سالک چو ملتمِس که زند حرف ملتمس به دو دست چو من ببین و بیاموز عرض حاجت را کسی مثال گدایان نداشت چسب دو دست به حسن ظن منگر نامه ی جهان را که گرفت آبرو از خلق بازرس به دو دست به عمق معرفت ذات پی نخواهد برد اگرچه دامن دریا گرفت خس به دو دست به آسمان مرسان ناله را چه سود بود به تير غیب چو گیریم پیش و پس به دو دست سزای آیه ی تبت یدا شود در عشق کسی که چهره ی خود را کند عبس به دو دست............ دو دست پر ز شراب آورد به ما بدهد کسی که ذات خدا را نموده مس به دو دست در آسمان دل سیمرغ را چه غم باشد گرفت تکه زمینی چو خرمگس به دو دست رطب ز طعم محبت بود سیه چرده گرفت کیسه ی خرما علی ز بس به دو دست به جز علی که برای ز ریشه کندن رفت گرفت حلقه ی در را دگر چه کس به دو دست ز نوع لطف چه نالم که بر نبی حتی ز درب کنده شود گاه دادرس به دو دست {غریب} را به جنان میبرد ولای علی که جز عصا نبود هیچ همنفس به دو دست مکن به خشم نظر با دوچشم بر دل زار که سهل پاره شود رخت مندرس به دو دست من و ولایت تو کامی از خیالات است کجا توان که برد قند را مگس به دو دست
ای روزگار! جنگ من و تو تمام شد... موی سپید، پرچم صلح است بر سرم @nooghtezaaf
🕯 🇮🇷 به مناسبت بزرگداشت هفته بسیج کانون نخبگان مرکزبسیج اساتید، مدیران و نخبگان حوزه علمیه قم برگزار میکند. 🗓 شنبه ششم آذرماه ⏰ ساعت ۱۹ 🏢 بلوار امین، حوزه علمیه معصومیه، سالن همایش های شهدای گمنام مدرسه علمیه معصومیه (برادران و خواهران) 🌐 بسیج اساتید، مدیران و نخبگان حوزه علمیه قم https://eitaa.com/joinchat/8585328C9df04db308 ✊بسیج مدرسه معصومیه قم: @basij_masoumieh
شکسته ام به خدا حال روبه راه ندارم و شام زار و نزارم که صبحگاه ندارم اسیر و مات سیاهی ، شدم کبوتر چاهی که غیر آه پر و غیر سینه چاه ندارم نشسته ام به چه امید و آرزوی محالی منی که بین سیاهی نظر به ماه ندارم به این گناه اسیرم ، که با گناه رفیقم در این گناه بمیرم ، که با گناه ندارم به کوه خضر رسیده ست ، بانگ آه بلندم که گریه های سحر گاه گاه گاه ندارم شکسته آمده ام سوی آستان تو بانو! که جز حریم حرم در جهان پناه ندارم اگر سرم به سر شانه ی ضریح تو باشد چنین که هست ، نیازی به تکیه گاه ندارم پناه داده مرا اشفعی لنای ضریحت شفیعه ای و پناهی جز این گواه ندارم به پای غیر ، به جز اهل بیت می شکنم؟ نه به دست هیچ کسی جز شما نگاه ندارم قسم به جاه و جلال و قسم به شأن رفیعت که با تو یک نفس افسوس مال و جاه ندارم همیشه از در ساعت شنیده می شود این بانگ که گفته فرصت جبران اشتباه نداری؟...
منی که بار سفر بسته بودم از آغاز نگاه خویش به در بسته بودم از آغاز برای سرخی صورت به روی هر انگشت حنای خون جگر بسته بودم از آغاز منم شبیه ولیعهد شاه مغلوبی که دل به مال پدر بسته بودم از آغاز هنوز در عجبم که امیدوار چرا به هندوانه ی دربسته بودم از آغاز به دوستان خود آنقدر مطمئن بودم که روی سینه سپر بسته بودم از آغاز به خاطر نپریدن ملامتم نکنید که من کبوتر پربسته بودم از آغاز عجیب نیست که با مرگ زندگی کردم به قتل عمر کمر بسته بودم از آغاز اگر چه آخر این قصه بسته ام در را چنین نمی شد اگر بسته بودم از آغاز @sbiabanaki
هدایت شده از شبکه خبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥برگزیدگان نخستین کنگره ملی شعر« سردار سربداران» آخر هفته معرفی می شوند @irinn_channel www.irinn.ir
سلام الله  شرط پیروزی جام را با نوگلی پاک و معطر داشتن بهتر از سجاده و سودای منبر داشتن زاهدا سوگند بر جان شما دارد ثواب بار ساغر را ز روی شانه اش بر داشتن از نماز پیش چشمان همه نیکوتر است دور از چشم همه بر دست ساغر داشتن از بزرگی، بال سیمرغ است در هر جا وبال در ادب خوب است بالی چون کبوتر داشتن ای فقیه امشب چو غنچه راز خود را فاش کن جام را زیر عبا تا کی مستر داشتن من ز حرص مال داران جهان فهمیده ام در نداری نیست فقری که بود در داشتن نزد ساقی نه، ولی خوب است نزد هر کسی غیرت سرو و سری همچون صنوبر داشتن زاهدا در روی ساقی بستن از انصاف نیست کعبه چون خیبر چه سودی کرد از در داشتن گفتمش جانا بگو نرخ شرابت چیست؟ گفت: مثل دامن چشمی از کردار خود تر داشتن ساقی ما شاه مردان است آنکس که از او احتیاجی نیست ما را جام دیگر داشتن حاصل لبخند ساقی بر خماران چیست جز دائما سر تا کمر در حوض کوثر داشتن  چونکه اکنون لحظه ی میلاد طفل ساقی است چشم عیدی کی شود از دست او بر داشتن تا عدالت را خدا جاری کند مابین خلق گفت بس خوب است بر زن ها مظفر داشتن زین جهت بخشید زینب را به حیدر تا شوند جمله زنها مثل مردان مست حیدر داشتن من ز زینت کردن حیدر چنین پنداشتم دست خود کرده خدا واجب به گوهر داشتن مرتضی او را به روی دست بالا برد و گفت: آسمان بر خود مناز از ماه بر سر داشتن تا که احمد دید او را گفت بر ما واجب است با خدیجه حرمت زینب برابر داشتن کشتی عرش خدا از مقدمش فهمیده است احتیاج خویش را در بحث لنگر داشتن انبیا و اولیا را نیست جز این آرزو دختری مانند آن حضرت، دلاور داشتن  از قدم هایی که بر می داشت می آموخت کوه قدرت استادگی را تا به آخر داشتن بود زینب بی گمان تنها گزینه در جهان از زنان گر داشت رب، قصد پیمبر داشتن دختر ام ابیهایی و او را وارثی با تو دارد مرتضی احساس مادر داشتن دید دشت کربلا مفهوم خواهر داشتن کرد کاخ شام تفسير برادر داشتن ناله زینب کی نماید از هجوم غصه ها کی توان با آه آیینه مکدر داشتن رسم خوبی نیست در چشم پر اشک باغبان بعد قتل گل به لب الله اکبر داشتن سخت باشد در خزان یاس ها، آلاله ها لاله ای رنجور هم در بین بستر داشتن سخت باشد دیدن قاری به روی نیزه ها در تنور و دیر، شب خورشید خاورداشتن سخت باشد سر به سجده داشتن روی زمین همزمان در آسمان هفتاد و دو سر داشتن سخت تر باشد زمانی که شنید از دختران ساربان می گوید از یاقوت احمر داشتن زینب آمد کوفه و دارالاماره نعره زد چون علی در اوست عزم فتح خیبر داشتن در چهل منزل زند تکیه به منبر تا دهد حضرت یعقوب را تعلیم دلبر داشتن دو پسر داده ست در راه خدا زین رو رباب شرم دارد نزد او گوید ز اصغر داشتن تا شنیدم او ندارد دختری گفتم عجب با رقیه می برد او حظ دختر داشتن خطبه هایش آتشین بود، آنچنان کز قرب او جبرئیل از جسم خود ترسد، نه از پر داشتن مهربانی و عطوفت را به نوکر داشتن از علی آموختی آیین قنبر داشتن میشود طوفان نسیم آن را که پشتش هست کوه یعنی از تو نیست دل را بیم محشر داشتن افتخاری هست که ولله باشد با چشم امیدی به دستانت مکرر داشتن مکتب زینب چنین بر شیعیان آموخته بحث پیروزی ندارد شرط لشکر داشتن